ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
شهید مهدی اسماعیلی : قائم مقام فرمانده گردان امام حسین(ع)لشگر17علی ابن ابی طالب(ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) سال 1331 در اراک و در یک خانواده متوسط به دنیا آمد. او چهارمین فرزند خانواده بود. به سادگی با کسی دوست نمی شد ,در دوران تحصیل بیشتر از سه ـ چهار دوست صمیمی نداشت. به جز ورزش به خصوص کشتی و کوه نوردی سرگرمی دیگری را دوست نداشت. خوش اخلاق و خنده رو بود. به نماز و روزه مقید بود و از تبعیض وبی عدالتی متنفر. تا سال دوم دبیرستان تحصیل کرد و پس از آن به صورت شبانه به تحصیل ادامه داد. از پارتی بازی و جو موجود بر ادارات دولتی در حکومت شاه رنج می برد به همین دلیل پس از خاتمه سربازی حاضر نشد در هیچ اداره دولتی استخدام شود. حرکت انقلاب اسلامی به دستور امام شروع شد و مهدی همراه وپیشگام این موج عظیم طاغوت برانداز شد. با اوج گیری این حرکت همراه با اقشار مردم انقلابی اراک در تظاهرات و پخش اعلامیه های شبانه و شرکت در اجتماعات مساجد و سخنرانی های روحانیون مبارز فعالیت زیادی داشت .او در روشن کردن اذهان مردم نقش زیادی برای خود قائل بود. در تسخیر مرکز شکنجه ساواک و سرنگونی مجسمه شاه خائن در میدان شهدای فعلی اراک حضوری فعال داشت. با نزدیک شدن ورود امام عزیز به ایران و اوج گیری های خیابانی به تهران رفت و در تظاهرات و در درگیری های خیابانی و تصرف پادگان ها شرکت نمود و بعد از سقوط رژیم شاه به اراک برگشت و با مردم اراک در نگهبانی های شبانه محلات و سطح شهر و به خصوص کنترل جاده ها ,در محل پلیس راه اراک فعالیتش را ادامه داد. پس از پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه پاسداران همیشه آرزو می کرد که روزی جزء این نیروی مؤمن و صادق بشود تا امکان خدمت بیشتری به این انقلاب را بیابد. با شروع جنگ تحمیلی این نیاز را بیشتر درک کرد و بالاخره به آرزوی خود جامعه عمل پوشاند . اولین میدان نبرد او در منطقه غرب در جبهه ی پاوه و نوسود و بلندی های نودوشه بود . بعد از آن در اکثر عملیات شرکت داشت. در عملیات فتح المبین در منطقه رقابیه خواهر زاده وهمرزمش مرتضی اخوان فردشهید شد و خودش از ناحیه سر با اصابت ترکش مجروح گردید اماتردیدی در او به وجود نیامد. در عملیات پیروزمند آزاد سازی خرمشهر شرکت داشت, با وجود این که برادر وهمرزمش عبدالحمید اسماعیلی در این عملیات شهید شد ولی او تنها با یک نامه از جبهه به پدر و مادرش تبریک گفت و در سنگر دفاع از اسلام پا برجا ماند. او همانطور که علاقه داشت در سال 1361 با دختری از خانواده یکی از شهدای گران قدر اراک ازدواج نمود . ثمره این ازدواج یک دختر به نام زینب و یک پسر به نام حمزه می باشد. پس از ازدواج بلافاصله عازم جبهه ها شد و در عملیات محرم شرکت نمود و در این عملیات از ناحیه پا و چند جای دیگر زخمی شد . پس از بهبودی به جبهه شتافت و اسلحه برادر شهیدش را بر دوش گرفت . مرد جنگ بود , طالب شهادت و مشتاق ملاقات معبودش. مهدی با شهید شدن فرمانده و همسنگرانش به خصوص سردار شهیدرحیم آنجفی که همیشه او را مالک اشتر سپاه اراک می نامید, دیگر قرار نداشت. می گفت دیگر از روی پدر و مادر شهیدان خجالت می کشم که چرا این قدر از قافله یاران و رهروان شهادت عقب مانده ام ,شاید لیاقت شهید شدن ندارم. او بارها به مادرش می گفت تو همیشه دعا می کنی من سالم از جبهه برگردم می ترسم تو با این دعاهایت مرا از سعادت آخرت و شفاعت مولایم حسین محروم کنی. در دعاهایش می خواند: خدایا, پروردگارا ,ما را چنان توان و نیرویی ده که مسئولیتی را که اول بر دوشمان گذاشته ای و سپس شهدا با رفتن مسئولیتشان را برای ما گذاشتند, بتوانیم سالم به سر منزل فلاح و رستگاری برسانیم. تا آن جا که برایش امکان داشت مسئولیت قبول نمی کرد. می گفت: از من لایق تر در سپاه بسیارند و من دوست دارم هم چون یک بسیجی و به عنوان یک تیرانداز ساده و یا آر. پی. جی زن در حمله ها شرکت کنم تا کوتاه ترین راه را به سوی خدا طی کنم. در عملیات کربلای پنج در روز 22/10/1365 به آرزوی بزرگ خود رسید و به لقاءالله پیوست. قبل از او دو برادرش حمید ومرتضی در راه دفاع از اسلام وایران به شهادت رسیده بودند. در جایی از وصیت نامه اش نوشته : خداوندا از سر تقصیراتم بگذر و مرا بیامرز و در یک درگیری جانانه با کفار و از توی جبهه مرا به پیش خودت ببر . اودر بخشی از وصیت نامه اش آورده: شما ای مسلمانان. ای مؤمنین. ای صابرین. ای صادقین. ای شاهدین. رو به سوی کربلای حسینی (ع) کنید و این زندگی مادی را رهایش کنید. سلاح برگیرید و پرده های کفر را بدرید و چهره کریه کفار و منافقان را نشان دهید و پوزه حیوانی شان را به خاک بمالید و امتی را از چنگال آنان نجات دهید. و ناپاکی ها را از بین ببرید. مگر نمی بینید اسلام و قرآن و ایمان در خطر است .مگر نمی بینید مسلمین اسیر دست ستمگرانند.