ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
شهید علی آخوندی : قائم مقام فرمانده تيپ حضرت معصومه (س)لشگر 17 علي بن ابي طالب (ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) شهريور ماه 1334 ه.ش در شهرستان قم به دنيا آمد. پس از گذراندن دوران طفوليت، قدم به مدرسه گذاشت و دوران ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت به پايان برد. سپس در دبيرستان صدوق ثبت نام کرد و تا سوم دبيرستان ادامه تحصيل داد. پس از آن درس را رها کرد و مشغول به کار شد. با اينکه مي توانست از معافيت پزشکي استفاده کند اما راهي خدمت نظام وظيفه شد و به تعبير خودش، هدف او از سربازي، آموختن مسايل نظامي و کارآمد شدن در رزم بود تا براي مبارزه با رژيم طاغوت آماده باشد. پس از پايان خدمت سربازي دوباره به محيط کار روي آورد. اودر اوقات فراغت نيز کتب مذهبي، تاريخي و سياسي را به دقت مورد مطالعه قرار مي داد که ثمره اش تقويت ذهني و رشد شعور سياسي و ديني و همچنين کسب آگاهي کامل نسبت به اهداف ظالمانة رژيم پهلوي بود. زماني که مبارزات مردم عليه طاغوت آغاز شد، ايشان فعالانه در همه صحنه ها حاضر بود و تمام وقت در خدمت انقلاب. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357 ه.ش ازدواج کرد که ثمره اين وصلت دو دختر به نام هاي «محبوبه» و «منصوره» مي باشد. در سال 1358 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد و در سال 1359 به جبهه رفت و با سمت فرمانده گروهان در عمليات آزادسازي سوسنگرد شرکت کرد و در کنار شهيد چمران عليه متجاوزان جنگيد. ايشان پنج نوبت به جبهه رفت و در اين مدت در سمت فرماندهي گردان و جانشيني تيپ خدمت کرد تا آنکه در تاريخ 21/12/1361 در حالي که با ماشين فرماندهي به طرف پاسگاه زيد در حرکت بود بر اثر تصادف به فيض عظيم شهادت نايل آمد. اهل تظاهر و خودنمايي نبود. او چه در اعمال عبادي و چه در مسائل نظامي به گونه اي برخورد مي کرد تا ديگران کمتر از کارهايش با خبر شوند. هرگز به خانواده اش نگفت که در جبهه چه مسئوليتهاي سنگيني را به دوش مي کشد. وي چنان بي ريا عمل مي کرد که اگر غريبه اي وي را در جمع بسيجيان مي ديد, هرگز احتمال نمي داد که او فرمانده آنان باشد. پس از عمليات آزاد سازي بستان, وقتي تلويزيون, گزارشي از آن عمليات را پخش مي کرد, «علي» را نيز که در جمع فرماندهان حضور داشت نشان داد. با اينکه ايشان در آن لحظه, کنار خانواده اش, پاي تلويزيون نشسته بود, اما يک کلمه سخن نگفت؛ مثلاً حتي به شوخي هم که شده باشد نگفت اين تصوير من است! ديگران را نيز چون او را اهل راز پوشي و سکوت مي دانستند, بدون آنکه به رويش بياورند, به راحتي از کنار اين قضيه گذشتند. روشن ترين دليل اخلاص و واضح ترين دليل تواضع ايشان همين است که وقتي براي ثبت خاطرات اين سردار شهيد به خانواده و همسرشان مراجعه مي کنند, آنها همه از کارها و فعاليتهايش اظهار بي اطلاعي نموده و مي گويند: «ما مطلب زيادي دربارة ايشان نمي دانيم, او درباره مسئوليت هايش در جبهه سخني نمي گفت. فقط پس از شهادتش جسته گريخته توسط دوستان و همرزمانش شنيديم که ايشان فرماندة گردان و جانشين فرماندهي تيپ بوده است.» آري او که در جنگ چون خورشيدي مي درخشيد, در منزل و محلّه با گمنامي تمام مي زيست! در اينجا به فرازي از سخنان اين سردار مخلص و متواضع اشاره مي کنيم که فصل الخطاب اين گمنامي است: «در هر پست و مقامي که قرار گيرم باز هم پاسدار هستم و آماده براي تفنگ به دوش گرفتن.» خيابان چهار مردان قم شاهدِ صادقي است بر تلاشهاي او و هم فکرانش در اوج مبارزات مردمي عليه رژيم ستم شاهي است. علي که از ساليان دور شيوه به کارگيري سلاح آشنا شده بود، همگام با مردم انقلابي در روزهاي پر تب و تاب انقلاب، توان بالاي مبارزاتي خود را در خيابان هاي قم به نمايش گذاشت. پدر بزرگوارش در اين باره مي فرمايد: «موقع انقلاب، شبانه روز تلاش مي کرد. بيرون از خانه که بود از اينکه مبادا بلايي به سرش بيايد ترس و وحشت داشتيم. تا بالاخره تصميم گرفتيم به او زن بدهيم. اما ازدواج هم مانع کارهايش نشد. بعد از آنکه عروسي کرد باز مدام دنبال کار انقلاب بود.». پس از پيروزي انقلاب اسلامي، او نيز بر تلاش هايش افزود. هر کجا که احساس نيازي مي شد وي براي ايثار و نثار همه هستي اش آماده بود. و هنگامي که جنگ شروع شد با اشتياق تمام به ميدان مبارزه شتافت و به منظور اطاعت از فرمان امام (ره) هيچ سستي و درنگي را برنتابيد. با اينکه هنگام عظيمت به جبهه پدر بزرگوارش در بيمارستان بستري بود اما به خاطر احساس وظيفه اي که نسبت به جنگ داشت، به تقاضاي مادر مبني بر ماندن و پيگيري معالجات پدر جواب ردّ داد و در پاسخش گفت: «من نمي توانم پشت ميز بنشينم. من در قبال بچه هاي جبهه مسئوليت دارم. من نمي توانم پاسخگوي خون شهدا باشم!» قبل از شروع عمليات طريق المقدس ايشان به واسطة بيماري، در يکي از بيمارستانهاي اهواز بستري بود اما از آنجايي که خود از فرماندهان عملياتي بود و دلش به شوق ميدان مي تپيد، با همة ناتواني و کسالت جسمي اش معالجه را نيمه تمام رها کردو همپاي بسيجيان خط شکن، به خط زد. از نظر مسايل عبادي، انساني متعبد و مقيد بود. به معنويات عشق مي ورزيد و کوشش مي کرد که اين امور در زندگي اش از جايگاه برجسته اي برخوردار باشد. از سنين نوجواني نسبت به نماز حساس بود. به تلاوت قرآن و قرائت دعا, علاقه وافري داشت و آنگاه که در قم بود به زيارت حرم مقدّس حضرت معصومه (س) و حضور در مسجد جمکران, توجه بسياري نشان مي داد. رئوف و مهربان بود و با تمامي افراد خانواده- حتي کودکان- برخوردي عاطفي داشت. انسان کم حرفي بود و در مقابل ديگران آرام و ملايم سخن مي گفت و متانت و ادب او زبانزد بستگان بود. از اسراف به طور جدي پرهيز مي کرد؛ چه در لباس و چه در غذا و چه در امور ديگر زندگي. در استفاده از بيت المال به طور کامل مراعات جوانب احتياط را مي کرد تا ذره اي از آن بي رويه و بيجا مصرف نشود. هنگامي که با خودرو سپاه از جبهه مي آمد آن را در منزل پارک مي کرد. يک روز که بچّه اش با اصرار فراوان از پدر مي خواست تا او را با ماشين سپاه به گردش ببرد, او به جهت رعايت بيت المال از اين کار امتناع ورزيد و به خاطر رعايت حال کودک، ماشين دوستش را عاريه گرفت و خواستة فرزند را برآورد. از بيکاري ، شديداً متنفر بود. هرگاه فراغ باري به کف مي آورد به مطالعه کتاب و مجله مي پرداخت. در سنگر نيز موقع بيکاري نهج البلاغه مي خواند و دوستانش را از اين کلمات نوراني بهره مند مي ساخت. ويژگي ديگر ايشان ، قاطعيت در کار و مديريت قوي او بود. وقتي تصميمي مي گرفت به طور جدي به آن جامه عمل مي پوشانيد. و در اين راه و هيچ نيز نمي توانست مانعي ايجاد کند . واصولاً صلابت و سرسختي او خود، برترين ضامن اجرايي تصميماتش بود.