مشاهیر ایران و جهان - سعیدی، حسین

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید سید حسین سعیدی : مدیرطرح بسیج نهضت سواد آموزی جمهوری اسلامی ایران سال 1336 در خانواده ای اصیل و مذهبی دیده به جهان گشود و در دامان پدری مجتهد ، فداکار، شهید بزرگوار آیت الله سید محمدرضا سعیدی تربیت یافت. درس اخلاص و ایثار و جهاد را از مکتبش آموخت. تحصیلات ابتدایی را در قم گذراند و به دنبال هجرت پدر به تهران، تحصیلات متوسطه را در تهران پشت سر گذاشت. در سال 1351 تحصیلات علوم دینی را در حوزه علمیه تهران آغاز کرد و به دنبال فشار شدید ساواک و هجوم ناجوانمردانه شبانه به منزل شهید بزرگوار فرزندان آن شهید بزرگوار از جمله ایشان مجبور به ترک تهران شد و برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه مشهد هجرت کردند. او در حوزه علمیه مشهد دروس سطح حوزه را ادامه داد و از محضر علما و بزرگان آن دیار به ویژه از عارف بزرگ، عالم وارسته حضرت آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی بهره ها گرفت. در سال 1356 دوباره به حوزه علمیه قم هجرت کرده و دروس سطح را به اتمام رساند و در درس خارج فقه و اصول از محضر بزرگانی همچون آیت الله میرزا هاشم آملی، آیت الله مشکینی، آیت الله حسین وحید خراسانی، آیت الله شیخ جواد تبریزی، آیت الله فاضل لنکرانی و ... بهره ها گرفت و درس فلسفه و عرفان را از محضر آیت الله حسن زاده آملی، آیت الله عبدالله جوادی آملی آموخت. او در کنار تحصیل، تدریس در حوزه را آغاز کرد و شرح لمعه، اصول فقه و رسائل را در حوزه تدریس کرد و طلاب زیادی از درسش بهره مند می شدند. او در عین حال که طلبه ای کوشا و جدی در حوزه علمیه قم بود، از مسئولیت های سیاسی و اجتماعی غافل نبود، حاج آقا سعیدی عالمی بود که به راستی سمبل کامل تقوی به شمار می رفت. ویژگی هایی که مولای متقیان علی (ع) در نهج البلاغه در مورد صفات متقین فرموده است، در او به خوبی جلوه گر بود. او از زمره عالمانی بود که دیدنش آدمی را به یاد خدا می انداخت. سخنش بر علم انسان می افزود و عملش آدمی را ترغیب به آخرت می کرد. او در مسیر انجام وظیفه سر از پا نمی شناخت. در دوره هشت سال دفاع مقدس رزمنده ای دلاور و کفر ستیز بود. حضورش در جمع رزمندگان و نفس مسیحایی اش روح اخلاص، ایثار و فداکاری در دل و جان رزمندگان می دمید. او در آخرین مسئولیتش ـ طرح بسیج نهضت سواد آموزی ـ هرگز آرام و قرار نداشت و همواره برای زدودن لکۀ ننگ بی سوادی از کشور بقیه الله الاعظم به استانهای مختلف سفر می کرد و در مسیر انجام این رسالت الهی بود که ندای ارجعی را شنید و در حادثه ای بس تلخ و دردناک به سوی آن که عمری به یادش و برای او در تلاش و حرکت بود یعنی حضرت حق «جل اسمه» هجرت کرد و داغ فقدانش را برای همیشه بر دل دوستان و همرزمان گذاشت. در اوج دوران خفقان رژیم ستم شاهی پرچم هدایت و ارشاد را به دست گرفت. با آن که تازه پا به سن جوانی گذاشته بود، اما برای انجام تکلیف به اهواز سفر کرد تا مشعل ایمان را در دل مردم مسلمان آن سامان همچنان برافروخته دارد او در جواب دوستان خود که پرسیده بودند چرا این جا را برای تبلیغ انتخاب کردید؟ فرموده بود، آخر بیگانگان در این جا سرمایه گذاری زیادی در راه انحطاط و انحراف جوانان کرده اند و من این جا را برای تبلیغ مناسب دیدم. او برای هدایت نسل جوان دل می سوزاند و در هر فرصتی که پیش می آمد عنان سخن را به دست می گرفت. یک بار پس از سخنرانی در دانشگاه تهران مورد تعقیب عوامل رژیم قرار گرفت اما با تغییر لباس به میان مردم رفت و از محل سخنرانی خارج شد. او در انجام وظیفه و عمل به تکلیف هیچ رعب و وحشتی را به دل راه نمی داد. قبل از پیروزی انقلاب ممنوعیت سخنرانی او در یکی از شهرهای استان خراسان با تحصن دانشجویان لغو می شود و دوباره به افشاگری می پردازد. در آن زمان که گروهکها با سمپاشی خود مانع از افشای حقایق می شدند حجه الاسلام سید حسین سعیدی برای انجام وظیفه همکاری خود را با دبیرستان های قم و انجمن های اسلامی دانش آموزان متشکل در انجمن اسلامی حضرت ولی عصر (عج) آغاز کرد و امامت جماعت دانش آموزان و ارشاد آنان را به عهده گرفت. بعد از پیروزی انقلاب مرتب به روستاهای اطراف قم سفر می کرد. علاوه در برگزاری نماز جماعت و بیان احکام شرعی، به وظیفۀ خود در آشنا نمودن روستاییان با مسایل اسلامی عمل می کرد. در کنار برنامه های علمی، در فن بیان و خطابه تبحری خاص داشت، نسل جوان با منبر او خو گرفته بود، هنر و هدایت او به این بود که در قالب الفاظ سخن نمی گفت، بلکه اخلاص او سخن را بر دل می نشاند. در سال 1352 به سنت حسنۀ ازدواج روی آورد و ثمرۀ زندگی مشترک او که در کمال سادگی، صفا و صمیمیت گذشت، چهار فرزند پسر و یک دختر بود. همسرش می گوید: ایشان توجه کمتری به ظاهر زندگی داشتند ضمن آن که نسبت به فرزندان با محبت و مهربانی رفتار می کردند. اما در درس و بحث، تربیت و پرورش بچه ها، به ویژه نماز آنان، توجه و جدیت زیادی از خود نشان می داد. زندگی او سراسر تلاش و فعالیت بود. فعالیتهای سیاسی، اجتماعی او را باید به سالهای قبل از انقلاب ارتباط داد. دوران کودکی اش با جنب و جوش توام بود، نسبت به اطرافیان خود احساس وظیفه می کرد. همیشه سعی او بر این بود که گره از کار مردم بگشاید. به این منظور برای رفع مشکلات مردم آستین همت بالا زد تا در زندگی یار و مددکار خلق خدا باشد. در زلزله دلخراش طبس در حالی که تنها 21 بهار از زندگی را سپری کرده بود، دوفرزند هیجده و دو ماهۀ خود را به همسرش سپرد و همگام با حجه الاسلام قرائتی به کمک مردم آسیب دیده شتافت. باید اذعان کرد فعالیتهای اجتماعی، سیاسی او تنها در خطابه و موعظه خلاصه نمی شد. بلکه در سالهای ظلم گرفتۀ پیش از انقلاب با شیوه های مختلفی به بیان احکام الهی پرداخت. گاه در قالب فعالیتهای ورزشی و فوتبال، گاه با تشکیل گروه تئاتر، برنامه خود را عملی می نمود. او با آن جذابیت خدادادیش با حضور در صحنه های ورزش و هنر دوستان خود را با تعالیم اسلام آشنا می کرد. در پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی نقش ارزنده ای ایفا کرد. کشتی انقلاب که به ساحل پیروزی رسید، در کنار درس و بحث، با تلاش مضاعف فعالیت خود را به شکلی جدی ادامه داد تا اهداف انقلاب به ثمر بنشیند. سپاه پاسداران درگز را بنیان نهاد و چندی بعد مسئولیت آموزش عقیدتی سپاه قم را پذیرفت و تعهد دینی خود را در برگزاری کلاسهای عقیدتی به اثبات رساند. با آغاز جنگ تحمیلی به سوی جبهه های نبرد شتافت. از کودکی با قرآن مانوس بود، با قرائت قرآن در آیات الهی تدبر می کرد و روح بلندش را با تلاوت کلام الله مجید صیقل می داد. در زندگی از قرآن جدا نبود و در شبانه روز چند نوبت قرآن را تلاوت می نمود. به طوری که هر پانزده روز یک ختم قرآن به جا می آورد. گاهی اوقات که رانندگی می کرد، مشغول تلاوت می شد. در آن حادثه دلخراش که عروج ملکوتی او را به دنبال داشت قرآن، مهر و تسبیح کربلای او به خون آغشته شده بود. آنگاه که شیپور جنگ به صدا درآمد، با پایمردی تمام، پا به جبهۀ نبرد گذاشت و در صف غوغاگران معرکه ایستاد. حضور مستمر او در میان رزمندگان جبهۀ جهاد انس و الفتی را بوجود آورده بود. حضور متناوب او در لشکر 17 علی بن ابی طالب (ع) موجب شده بود که بچه ها او را امام جماعت همیشگی لشکر بدانند. به رزمندگان علاقۀ زیادی داشت و حضور خود را در جبهه تکلیفی بزرگ می دانست و می فرمود: اگر در جبهه باشم و فقط استراحت کنم و هیچ کاری را به من واگذار نکنند وجدانم راحت تر است از این که به شهر بیایم و به درس و بحث مشغول شوم. از جبهه که بازمی گشت و مدتی زرمندگان را نمی دید به دیدار آنان می شتافت و می گفت: دیدار بچه ها خستگی را از تن بیرون می کند. بسیار از او شنیده شد که: ما در مقابل رزمندگان کسی نیستیم. او در هر فرصتی که پیش می آمد راهی جبهه می شد. روزهای آخر هفته پس از تعطیلی دروس حوزه با هر وسیلۀ ممکن خود را به جبهه می رساند و در کنار بسیجیان می ماند. اعتقاد او به ولایت فقیه نشانی از مصداق بارز ایمان کامل او بود. از آن روز که پدر بزرگوارش در راه حمایت از رهبری به درجۀ رفیع شهادت نایل آمد اطلاعات محض از مقام عظمای ولایت چه در زمان حیات امام و چه در زمانی که پرچم مجد و عظمت به دست با کفایت جانشین بر حق او حضرت آیت الله خامنه ای به اهتزاز در آمد، سر لوحۀ زندگی خود قرار داد. او در حفظ و تقویت نظام کوشا بود و با هیچ کس، سر شوخی نداشت، تعصب خاصی به مساله ولایت فقیه داشت و در حفظ ارزشها ملاحظۀ هیچ کس را نمی کرد که مثلاً این آقا، همشهری یا استاد من است یا حقی بر گردن من دارد یا با من نسبتی دارد و ... مقام معظم رهبری، آیت الله خامنه ای به مناسبتی خطاب به ایشان و دیگر برادرانش فرموده بودند: من خوشم می آید از شما برای این که در راه انقلاب با کسی شوخی ندارید. او در قبال دولت موقت و لیبرالها برخوردی قاطعانه در عین حال منطقی داشت و تا آنجا که مصلحت انقلاب و نظام اقتضا می کرد با عوامل خود فروختۀ غرب مقابله می نمود. در واپسین روزهای انقلاب اسلامی که گروههای منحط و وابسته خود را صاحب اصلی انقلاب قلمداد می کردند او با هدایت و رهبری نیروهای حزب الله، فرزندان انقلاب را با افکار و عقاید گروهها آشنا کرد و تا تثبیت نظام اسلامی هرگز از پا ننشست. در صحنۀ زندگی بسیار ساده می زیست. توجه کمتری به وضعیت ظاهری زندگی می کرد، نسبت به مادیات بی اعتنا بود و امور مادی را به تمسخر می گرفت. حجه الاسلام قرائتی در بارۀ شخصیت او می فرمود: «لم تنجسه الدنیا و انجاسها» هرگز دنیا او را فریب نداد و آلوده نساخت. او در زندگی اسیر مادیات نبود، بی تکلف و بی آلایش، روزگار می گذارند. بسیار دیده می شد که در محافل عمومی، با همان عبا و قبای ساده می آمد حتی جورابی به پا نمی کرد. در هنگام غذا هم همین طور بود، برای او فرقی نمی کرد که نان خشک و ... میل کند یا غذای مطلوب، هرچند غذاهای لذیذ با طبع انسان سازگار است، اما ایشان به این مساله توجهی نداشت. با تاسی به پیامبر دارای خُلفی عظیم بود، در برخورد با دیگران بسیار منطقی بود. در اولین برخورد همه را شیفته خود می کرد. برخوردش به گونه ای بود که انسان تصور می کرد فقط با او دوست است در حالی که با همه دوستان چنین رفتار و منشی داشت. در شوخی رعایت شخصیت دیگران را می کرد. گذشت و مردانگی وجودش را احاطه کرده بود. در غم و شادی، خواب و بیداری به یاد خدا بود و برای خدمتگزاری در هر سنگری، سر از پا نمی شناخت. در زندگی اهل مشورت بود و هیچ گاه نظر خود را به دیگران تحمیل نمی کرد. در مسافرتها نظر دیگران را مقدم می داشت و خود هیچ اعمال نظری نمی کرد. به صلۀ رحم اهمیت زیادی می داد، چون در زندگی از کسی گله و توقعی نداشت، رابطه بسیار صمیمی با دوستان و بستگان داشت و هرچند یک بار به دیدار آنان می رفت. گذشت در مقابل خصیصۀ بد و لغزش دیگران از ویژگی اخلاقی او بود. وجود پاک او با دعا و مناجات عجین شده بود، سراسر زندگیش دعا و مناجات بود. در ایام مخصوص، ادعیۀ وارده را می خواند و در ماههای رجب، شعبان و ماه مبارک رمضان به این مساله توجه بیشتری داشت. در شبهای ماه مبارک رمضان دعای ابوحمزۀ ثمالی را می خواند، به گواه شاهدان صادق با خواندن فرازهایی از این دعا قطرات اشک از دیدگانش جاری می شد و بر محاسن زیبایش می نشست. از خود بی خود می شد و با همین شور و حال تا هنگام سحر با خدای لاشریک له راز و نیاز می کرد. خودش می فرمود: از اول تکلیف، به نماز اول وقت مقید بودم. یک شب به طور اتفاقی این فضیلت را از دست دادم. در عالم رویا رسول خدا صل الله علیه و اله و سلم را دیدم که تادییم فرمودند... و این نیست مگر نشان قرب معنوی او به درگاه خدا. او حتی در سنین کودکی نسبت به انجام نمازهای مستحبی سستی نمی کرد. نماز را با عشق وافر اقامه می کرد. در شب های احیاء صد رکعت نماز به جا می آورد که موجب حیرت دیگران می شد. به شهادت والده مکرمه اش هنگامی که او برای نماز شب برمی خاست در حیات منزل نگاه به آسمان و ستارگان می کرد و این آیه را که مستحب است قبل از نماز شب تلاوت شود، می خواند «ربنا ما خلقت هذا باطلاً» خدایا تو این آفرینش را باطل نیافریدی ... و بعد به نماز شب می ایستاد. در زندگی به نماز فرزندان خود دقت نظر خاصی داشت و نسبت به آن حساسیت نشان می داد. پس از قبول قطعنامه می فرمود: امام عزیزمان به نوعی مصایب حضرت امام حسین (ع) را تحمل فرمود و به نوعی مصایب امام حسن مجتبی (ع) را. جنگ را با لحظه لحظه عمرش چشید و قبول قطعنامه را با ذره ذره وجودش لمس کرد. لذا بعد از قبول قطعنامه با تاسی به امام راحل ره در انجام وظیفه و عمل به تکلیف به منظور حفظ روحیۀ معنوی یادگاران دوران دفاع مقدس، هیات رزمندگان اسلام را در قم و چند شهر دیگر از جمله دماوند، تاسیس و بچه های رزمنده را در شهرها منسجم کرد. او علاقه وافری به پرورش نسل جوان داشت و تمام فعالیت تبلیغی و فرهنگی او در همین راستا بود. در خانه او به روی همگان باز بود و منزل او به کانون گرم و صمیمی جوانان تبدیل شده بود.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 16 تیر 1395  - 12:42 AM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی