مشاهیر ایران و جهان - عاصمی، علیرضا

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید علیرضا عاصمی : فرمانده واحد تخریب قرار گاه کربلا (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) بی خوابی همچنان تو چشمان روشنش موج می زد .با آن که از سلامت همسرش اطمینان کامل داشت ،دلشوره ازارش می داد .شب گذشته را به خاطر آورد .تا صبح پلک روی پلک نگذاشته بود .شاید تمام کاشمر را قدم زده بود و بر گشته بود .شاید هم فقط خیابانی را که خانه موچکشان در ان جا بود ،هزار بار با لا و پایین کرده بود . خودش دنبال ما ما رفته بود .زن انگار که از قبل خبر داشته باشد ،با اولین زنگ در را باز کرده بود رویش غبا صورتی پر از خنده .به خانه که رسیده بودند ،دستور پشت دستور .او هم مثل شاگرد انجام وظیفه کرده بود ؛بی هیچ اشتباه یا غلطی در کار گرفته شده .ها ،کجایی آقا معلم . با با ی مدرسه بود که صدایش می زد .هیچ جا ...همین جا پیش شما . خبری شده این قدر تو خودت هستی . مانده بود چه بگوید .شاید شرم داشت از گفتن این که پدر شده .آن هم پیش پیرمردی که کمر خم کرده بود و دست و پا می لرزاند . خانم ...فارغ شده اند . به سلامتی ...چی هست ،پسر یا دختر ؟ پسر . اسمش را چه گذاشته ای ؟علیرضا . خدا برایت ببخشد . راستی اگر زحمت نیست ،یک جعبه شیرینی بخر بیاور . ای به روی چشم ...تا بعد از زنگ ،جعبه شیرینی آماده است .خیالت جمع ،اقا معلم . «علیرضا عاصمی» در پاییز سال 1341 مصادف با اول رجب در شر کوچک« کاشمر» ،شهر شهید آزاده آیت الله «سید حسن مدرس» به دنیا آمد . «علیرضا» پسر بزرگ خانواده ،در دامان پدر و مادر ی مومن رشد یافت .تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ای که مسائل و آداب اسلامی در آن رعایت می شد ،شروع کرذد .او با بهره گیری از جلسات مذهبی که در کنزل شان بر گزار می شد ،با معارف دینی و تا حدی با اوضاع سیاسی و اجتماعی آشنا شد . خانواده «علیرضا» به عنوان افرادی متدین خوش نام و اهل خیر در میان مردم معروف بوده و هستند . در مهر 1357 به همراه دوستانش ،اولین راهپیمایی دانش آموزان در کاشمر را بر گزار کرد که خود سر آغاز حرکت های مردمی در این شهر شد . با پیروزی انقلاب اسلامی ،عرصه دیگری در مقابل او گشوده شد و فعالیت هایش را در قالب انجمن اسسلامی دبیرستان ،فراگیری آموزش نظامی و گشت زنی شبانه در شهر ادامه داد . با شروع جنگ تحمیلی در آخرین روز شهریور 1359 شور و نشاط خاصی در وجود او برای دفاع از حریم انقلاب شعله ور شد . یک هفته بعد ،با سن کمش و اصرار بسیارش ،جزو اولین گروه عازم جبهه های جنگ شد .پس از هفته های مدید و ملال آور ،همراه شش نفر از نیروهای کاشمر ؛از اهواز به خط مقدم جبهه یعنی سوسنگرد رفت .از همان ماه های اول که در جبهه سوسنگرد بود ،با ادوات مختلف جنگی آشنا شد . اولین بر خورد او با مین و علاقه ای که به تخریب پیدا کرد ،او را برای آموزش دوره های آموزش مین که در پادگان« منتظران شهادت»در« اهواز» بر گزار می شد ،کشاند . خیلی زود خنثی کردن مین های مختلف را فرا گرفت و به عنوان فرمانده گروهی از تخریب چی ها معرفی شد . عملیات« طریق القدس »در«بستان»و در آذر 1360 اولین عملیات بود که «علیرضا» به عنوان نیروی تخریب در آن شرکت کرد .بعد از آن هم عملیات «طریق القدس» ،«محرم» ،«والفجر مقدماتی» ،«والفجر 8 »،«بدر،»،«خیبر» و ... در عملیات« بستان» مجروح شد . همه ی بدنش را ترکش پوشاند و با دستی شکسته به بیمارستان« شیراز» و بعد به «مشهد» منتقل شد . در سال 1362 در حالی که از مدت ها پیش به عنوان جانشین تخریب قرار گاه کار می کرد ،به عنوان فرمانده تخریب قرار گاه کربلا انتخاب شد . علیرضا با استفاده ار فرصت هایی که گه گاه به دست می آورد ،دیپلم خود را در سال 1361 گرفت و در سال 1363 در مرکز تربیت معلم شهید« باهنر»در« تهران» پذیرفته شد ولی طاقت دوری از جبهه را نداشت .اولین شبی که در تربیت معلم خوابید ،صبح به« کاشمر» تلفن زد و گفت :سخت ترین شب عمرم دیشب بود که راحت روی تخت خوابیدم ولی دوستانم زیر خمپاره ها بودند . همان روز عازم جبهه شد و تعدادی استاد ودانشجو را هم با خود بر د . اعتقاد ش این بود که در جبهه با ید عملیات کرد ،در غیر این صورت یا آموزش داد یا آموزش دید .لذا با تمام وجود در صدد انتقال تجربیات و دانسته های رزمی به نیروها بود .رشد دادن نیروها از خصلت های علیرضا بود . طراحی جنگ افزار های مورد نیاز در عملیات از ویژگی های دیگر علیرضا بود . تهیه فرش برزنتی برای گستردن روی سیم خاردار آتشبار ارپی جی ،موشک برای اهندام دژ دشمن و تهیه انواع تله های انفجاری از جمله آنان بود ند . با پیگیری های او،در اواخر شهریور 1362 بخشی از بیابان جاده اهواز – آبادان برای بنای اردوگاه نیروهای تخریب در نظر گرفته شد .بنای اولیه اردوگاه با یک تانکر و چند چادر گذاشته شد .بعد ها مقدمات ساخت سوله و نماز خانه اردوگاه فراهم شد . در پاییز 1362 با دختری از« تهران» ازدواج کرد .همسر علیرضا ،زندگی مشترک خود را با جنگ پیوند زد و راهی« اهواز» شد . شروع زندگی شان در یکی از اتاق های نه متری هتلی در« اهواز» بود .ثمره این ازدواج ،نوزاد پسری به نام« رسول» شد . در عملیات «والفجر هشت» ،علی دچار کمبود کلسیم شد .دست هایش ترکیدگی پیدا کرده بود .و چند روز بعد هم شیمیایی شد و به رغم ان که دو هفته استراحت مطلق داشت ،سریع به منطقه بر گشت . در سال 1365 عازم تیپ« ویژه پاسداران» در «کرمانشاه» شد .این تیپ تحت امر قرار گاه «رمضان» قصد انجام سلسله عملیات برون مرزی را داشت .عمده نیروهای زبده و قدیمی تخریب در قرار گاه «رمضان» دور «علیرضا»جمع شدند . او همراه تعداد محدودی از نیروها برای شناسایی کیلو متر ها مسیر عملیات برون مرزی ،روانه خاک عراق شدند .این شناسایی ،سر آغاز عملیات «فتح چهار» بود .بعد از مدتی ،به ایران بر گشتند و نیروی تخریب به فرماندهی «علیرضا »عازم عملیات دیگری شدند . با بمباران شهرها ،به خصوص «کرمانشاه: ،عملیات «فتح دو» و «سه» در« سلیمانیه» و «اردبیل » انجام و همزمان مقدمات عملیات «فتح چهار» مهیا شد . «علیرضا»پس از سالها مجاهدت خستگی ناپذیر، در روز شنبه 13 دی سال 1365 ساعت سه بعد از ظهر با انفجار بمبی در در خارج از «کرمانشاه» ،به همراه سه تن ا ز یارانش به شهادت رسید .

نویسنده : نظرات 0 جمعه 18 تیر 1395  - 2:42 AM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی