ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
فرمانده گردان حر لشگر5نصر (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) «حسن علی مردانی» در سال 1322 در یکی از روستاهای «فریمان» چشم به جهان گشود . چون خانواده او وضع مالی مناسبی نداشت و حسن مجبور بود که از همان کودکی با کار و تلاش در چرخاندن چرخ زندگی خانواده را یاری دهد ، 13 سال بیشتر نداشت که فقر شدید او را برای کار به «مشهد» کشاند تا شاید بتواند، کمی از نیاز خانواده را بر آورده سازد . او پس از مدتی به شغل مکانیکی روی آورد اما همچنان با فقر دست و پنجه نرم می کرد .محل زندگیش زیر زمین کوچک و محقری بود که در کوره سختی ها از وی انسان بزرگی ساخت که هر گز زیر باز مسئولیت شانه خالی نکرد و تحت هیچ شرایطی از راه خویش کناره نگرفت . بیست و هفت ساله بود که با دختر یکی از آشنایان ازدواج کرد و حاصل این پیوند سه دختر و یک پسر می باشد که از «حسن» به یادگار مانده است .او در سال 1352 در سفری که به «عراق» داشت، با امام آشنا شد و این آشنایی او را در راه انقلاب قرار داد ، تلاش وی در این راه منحصر به پخش اعلامیه و اطلاعیه و نوارهای امام نبود بلکه او به روشنگری در میان خانواده و فامیل پرداخت . گاه شبها خانواده را دور هم جمع می کرد و از رسانه امام مسائلی را برای آنان بیان می نمود .انقلاب پیروز شد و او به قصد پیشبرد اهداف انقلاب لباس مقدس سپاه بر تن کرد . با آغاز درگیری های« گنبد»، راهی این منطقه شد و در آنجا رشادت و ذکاوت او در مسائل جنگی کمک زیادی به فتح «گنبد» کرد .همرزمانش می گویند از مهمترین عوامل شکست محاصره و فتح «گنبد» در درگیری با منافقین، ابتکار و شجاعت او بود . با شروع اغتشاش «کردستان» داوطلبانه به این خطه اعزام شد و بارها در کنار «چمران» مبارزه کرد . حسن با صفای باطن و دلسوزی های پدرانه اش همه را مجذوب کرده بود و آن زمان که دست پلید جهان خواران از آستین صدام بیرون آمد، او باز هم برای از بین بردن ریشه های استکبار عزم خود را جزم کرد و به مناطق جنوب و غرب کشور اعزام شد . زمانی در« بستان» ، گاه در «شلمچه» ، ارتفاعات« الله اکبر» و... با دشمن زبون به مبارزه بر خواست .او هرگز به جنگ پشت نکرد؛ حتی زمانی که به مرخصی می آمد فامیل را دور هم جمع می کرد و آموزش نظامی ترتیب می داد .مقاومت وی در برابر مشکلات و از خود گذشتگی اش در براب دوستان از او شخصیتی کم نظیر ساخته بود که همگان دوستش داشتند و اهل محل «حسن» را مرد خدا نام داده بودند و بچه های جبهه او را پدری مهربان می دانستند ، تلاش بی وقفه اش در صحنه نبرد روحیه نیروهایش را هر چه قوی تر کرده و از آنان شیر مردانی می ساخت که بار ها با فرماندهی او و توکل بر خدا بر دشمن زبون یورش بردند و پیروزمندانه قله های افتخار را فتح کردند ، فتح ارتفاعات الله اکبر به فرماندهی او و بر خورد با میدان مین در حین عملیات و سپس عبور دادن نیروهایش ، از این میدان ، بدون خنثی نمودن مین ها ، برگ زرینی است که ا ز توکل او بر خدا حکایت می کند و این در حالی است که کوچکترین آسیبی به نیروهایش نرسد . این مرد خدا در آخرین روزهای زندگی خاکی فرماندهی گردان را بر عهده داشت و در تنگه« چزابه» که از حساس ترین مناطق عملیاتی محسوب می شود، خدمت می کرد . چند ساعت قبل از شهادت به سختی مجروح شد اما به لحاظ این که نکند رفتنش خللی در روحیه نیروها به وجود آورد، در خط ماند و فعالانه به نبرد ادامه داد . و سرانجام در بعد از ظهر همان روز با اصابت تیر به قلب پاکش جام وصل را سر کشید و پس از عمری بال و پر زدن در اشتیاق روی دوست به وصال نائل آمد . در آخرین لحظات زندگی از همرزمش می خواهد او را به طرف حرم ابا عبد الله بگرداند .آنگاه به حضرت سلام می دهد و جان به جان آفرین تسلیم می کند ، به این ترتیب وعده دیدار در تاریخ 21/ 11/ 1360 در تنگه «چزابه» برای «حسن علی مردانی» محقق شد . روح بلندش با عرشیان نشست و جسم خاکی اش در بهشت رضا به خاک سپرده شد .