ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
فرمانده گردان نبی اکرم (ص)سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کردستان شهید« ابراهیم مرادی» در سال 1334 در روستای« گر گه ای»دربخش« سرو آباد» از توابع شهرستان «مریوان» به دنیا آمد .با توجه به اینکه در روستای «گر گه ای» هیچ مکانی به عنوان مدرسه وجود نداشت و از طرف دیگر چون خانواده او از ضعف بنیه مالی رنج می بردند نتوانست به مدرسه برود و در مکتب خانه روستا در محضر امام جماعت آنجا به فرا گیری قرآن کریم و بعضی از کتابهای دینی پرداخت .اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به صورت متفرقه درس خواند و مقطع ابتدایی رابه پایان رسانید .در سال 1353 به خدمت سر بازی اعزام شد .دو سال خدمت راتمام کرد و به روستای زادگاه خود باز گشت .پس از خدمت عدم رضایت او از رژیم منفور پهلوی و مالکین روستاها در اعمال و گفتارش کاملا مشهود بود ؛ به طوری که بیشتر اوقات آرزو می کرد روزی از راه برسد و او بتواند درجه های فرمانده پاسگاه وقت (گر گه ای) را بکند و به زمین اندازد .او در زمان خفقان ستمشاهی که حتی کسی جرات بردن نام شاه را نداشت، به افشای ماهیت پلید رژیم پرداخت و بعد ها شنیده می شد که او چندین بار به تهران رفته است و به خاطر پخش اعلامیه های حضرت امام (ره)و سایر فعالیت های سیاسی علیه رژیم شاه چندین مرتبه دستگیر و شکنجه شده است .بعد از آنکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید؛ نیرو های ضد انقلاب گروه گروه در استانهای مرزی کشور مثل کردستان مظلوم سر برآوردند و آنجا را نا امن کردند . شهید مرادی و چند نفر از دوستان غیور او هنگامی که کردستان را در چنین وضعیت نا به سا مانی دیدند و هیچ گونه راهی برای پیوستن به نیروهای اسلام پیدا نکردند به صورت مخفیانه از کردستان خارج شدند و به تهران رفتند .در آنجا طی دیداری با حضرت امام (ره)به عضویت سپاه در آمدند و به کرمانشاه باز گشتند .پس از فرا گیری آموزش های نظامی و کسب اطلاعات لازم در کرمانشاه ,آنجا را ترک کردند و از طریق هلی کوپتر به مریوان آمدند و در پادگان( موسک) مریوان پیاده شدند و از همان نقطه شهر شروع به پاکسازی منطقه کردند .شهید مرادی در طول عملیات و در گیریهایی که در منطقه به وقوع می پیوست ، چهارنوبت از ناحیه های مختلف بدن مجروح شد اما هر بار پس از آنکه مختصری بهبودی حاصل می کرد، دو باره به میادین نبرد می شتافت .ایشان از بدو ورود خود به سپاه تا هنگام شهادت سمتهای مختلفی را عهده دار گردید که از میان آنها می توان به سمتهایی نظیر فرماندهی گردانهای نبی اکرم (ص)و شهید بهشتی و سرو آباد در مریوان اشاره کرد .در تاریخ 2/3/66 13که با نوزدهم ماه مبارک رمضان سالروز ضربت خوردن مولای متقیان حضرت علی بن ابی طالب (ع)مصادف شده بود یکی از گردانهای سپاه مریوان با نیرو های ضد انقلاب در روستاهای( چورو ننه) در گیر می شوند و می توانند کمینی را که ایجاد کرده بودند خنثی نموده و آنها را فراری دهند. شهید مرادی به محض اینکه از موضوع خبر دار می شود ؛نیروهای تحت امر خود را آماده می کند و به طرف روستای چوروننه می آید در این هنگام نیرو های ضد انقلاب که از دست گردان خودی در حال فرار بودند متوجه ورود نیرو های شهید مرادی می شوند و در با لای جاده کمین می گیرند. وقتی که خودرو های سپاه وارد می شوند نیرو های ضد انقلاب شروع به شلیک می کنند و شهید مرادی پس از مدتی مبارزه شجاعانه با زبان روزه به شهادت می رسد .مزار مطهر شهید در روستای ابراهیم آباد می باشد .روستای( گرگه ای) بعد از شهادت ابراهیم مرادی ,ابراهیم آباد نام گرفت . از شهید مرادی دو فرزند دختر به یادگار مانده است . شهید ابراهیم مرادی چهره نورانی و جذابی داشت . وقتی در چهره او خیره می شدی به شادابی و نورانی بودن آن غبطه می خوردی . خنده های شیرین او که در صورتی مهربان وزیبا به مهمانی می نشست؛ خستگی طاقت فرسای ساعتها مبارزه را از تن نیرو ها بیرون می کرد .بسیار شوخ طبع و مهربان بود . همه نیرو ها رادوست می داشت. اتفاق می افتاد که برای آشتی دادن نیرو ها کیلو متر ها راه می پیمود و سختی ها و زحمات زیادی متحمل می شد .او می گفت اگر در بین ما ناراحتی ایجاد شود؛ دشمن خوشحال خواهد شد بنا براین همواره در تلاش بود تا در بین نیرو ها دوستی محکمی برقرار نماید. دوست نداشت که کسی در مقابل او مورد توهین و سرزنش قرار گیرد . زیر بار ظلم نمی رفت و در مقابل ظالم قاطعانه مقاومت می کرد .بطوری که وقتی سر باز بود، یک افسر عالی رتبه نظامی به دوست سرباز او توهین می کند و به او فحش و نا سزا می گوید. در این هنگام شهید مرادی با شجاعت تمام به طرف آن افسر می رود و با قنداق اسلحه ضربه محکمی به شکم او می زند . بیش از اندازه شجاع و نترس بود ؛او شجاعت را با صداقت و اخلاص عجین می ساخت و شجاعت خود را وسیله ای برای آزادی کسانی که در یوغ استبداد به سر می بردند قرارمی داد . بیشتر اوقات در تعقیب ضد انقلاب بود و آسایش چندانی نداشت . او از این کار نه تنها خسته نمی شد بلکه احساس لذت هم می کرد . صبر و شکیبایی عجیبی داشت . در برابرمشکلات خود را نمی باخت و به خداوند یکتا توکل می کرد. هر کاری راکه به او محول می شد به نحو احسن انجام می داد و احساس مسئولیت خوبی داشت . در کمال متانت و ادب حرف بزرگتر های خود را گوش می داد و طبق گفته آنها عمل می کرد. امین بود و صداقت در رگ و خون او شریان داشت . همیشه دوست داشت که خدمتگذار مردم باشد .معنویت عجیبی در کارهای او حاکم بود . همیشه قبل از رفتن به در گیری وضو می گرفت و به بچه ها توصیه می کرد که هدف خود را خالص و عاری از تظاهر نمایند و مواظب باشند که پول و مقام دنیایی آنها را گول نزند .او از هر نظر تکامل پیدا کرده بود و می شد گفت که انسان کاملی بود .