مشاهیر ایران و جهان - رحیمی خواه، حبیب الله

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید حبیب الله رحیمی خواه : قائم مقام فرمانده گردان جندالله لشگر5نصر(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در دهم مرداد ماه 1345در روستای نوده انقلاب از توابع شهرستان سبزوار متولد شد.در کودکی به پدرش یاری می رساند و کمتر بازی می کرد. دوره ابتدایی را در مدرسه ابوالمعالی روستای محل سکونت خود گذراند. حبیب به خاطر دور بودن مدرسه راهنمایی از روستا، نتوانست به تحصیل ادامه دهد و پس از آن در سال 1356 به صنایع دستی روی آورد و قالی باف شد. دو سال به کارقالی بافی مشغول بود، پس از آن استاد کار شد و شاگردانی تربیت کرد. از قبل از انقلاب اعلامیه های امام خمینی را به مساجد می برد و در آنجا نصب می کرد. در 17 سالگی با دختر خاله خود ازدواج کرد و حاصل 7 سال زندگی مشترک آنها سه فرزند به نام های: جعفر، محمد جواد و حبیبه می باشند. حبیب در 27 آبان 1361 به استخدام سپاه در آمد در همان سال به بیرجند اعزام شد و مدت یک سال در بیرجند با اشرار مبارزه کرد. پس از آن به جبهه اعزام شد و در واحد مخابرات – قسمت بیسیم گردان – لشکر 21 امام رضا به کار مشغول شد. مدتی مسئول مخابرات گردان بود، پس از آن به عنوان معاون فرمانده درگردان لشگر 5 نصر منصوب شد. حبیب در کربلای 4 و 5 بیت المقدس 2 و 3 و کربلای 10 شرکت داشت. علاقه شدیدی به امام داشت و همیشه تا لحظه شهادت گوش به فرمان امام بود. از مهم ترین خصوصیات شهید شجاعت بود. حبیب یک بار در جبهه دچار موج گرفتگی شد. همرزم او از آخرین دیدارش با حبیب می گوید: در شب 13/5/1376 چهارده روز به آتش بس جنگ تحمیلی به گردان جند الله اطلاع دادند، آماده باشید خط حسینیه را تحویل بگیرید. شهید رحیمی خواه به عنوان جانشین فرمانده گردان از ماموریت کاملا اطلاع داشت. در پادگان شهید چراغچی مستقر بودیم و بچه ها خوابیده بودند. دیدم شهید رحیمی خواه نخوابید. به ایشان گفتم استراحت کن که صبح زود ماموریت داریم. دیدم ایشان کاغذ و قلم به دست گرفته و چیزی می نویسد. گفتم چه می نویسی؟ گفت می خواهم وصیت نامه بنویسم. به شوخی گفتم: بعد از 8 سال، حالا که آتش بس اعلام شده در جواب گفتند: خدا را چه دیدی، یک وقت دیدی مزد ما را خداوند همین آخر جنگ پرداخت کند. من خوابیدم و ساعت 30/3 بامداد از خواب بلند شدم و برای سرکشی نگهبان ها رفتم، دیدم شهید رحیمی خواه در اتاق نیستند. بیرون رفتم. یک نفر کنار پادگان در تاریکی دیده می شد. نزدیک که رفتم دیدم خودش است که با یک بیست لیتری – که پایین آن را تعدادی سوراخ ایجاد کرده بود – در حال دوش گرفتن است. برگشتم و پس از چند دقیقه که آمدند، سوال کردم کجا بودی؟ گفت رفتم غسل شهادت کنم. گفتم: مثل اینکه خبری در مورد شهادت شما رسیده است. بعد از آن مشغول نماز شب شد. صبح در حالی که به طرف خط حسینیه در حرکت بودیم، گلوله خمپاره کنار ماشین ما فرود آمد و تمام اطراف ما گرد و غبار شد. به هر طوری بود ماشین را کنترل و متوقف کردم. پاین رفتم دیدم همه بچه ها مجروح روی زمین افنتاده اند و شهید رحیمی خواه به صورت سجده و رو به قبله قرار گرفته بود. با انتقال او به بیمارستان و چند ساعت انتظار، خبر شهادت ایشان را به ما اعلام کردند. در 13 مرداد 1367 در جبهه شلمچه بر اثر اصابت ترکش به ناحیه سر و دست به شهادت رسید. پیکر مطهر او در 20 مرداد 1367 تشییع و در گلزار شهدای نوده – روستای نوده سبزوار – به خاک سپرده شد. حبیب الله رحیمی خواه، دومین شهید خانواده بوده و برادر او، علیرضا قبل از او – در اول فروردین 1366 – به شهادت رسیده بود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 21 تیر 1395  - 7:54 PM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی