مشاهیر ایران و جهان - اکرمی، مصطفی

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید مصطفی اکرمی : فرماندهی گردان ید الله از تیپ جواد الائمه (ع) (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در تاریخ 20/10/1340 در شهر مشهد متولد شد. مادرش درباره تولد او می گوید: در خواب سیدی را دیدم که سیب قرمز خوش رنگی به من داد و گفت: این را نیکو نگه دار. بعد از این متوجه شدم مصطفی را حامله ام. در زمان بارداری، مصطفی حدودا 7 ماهه بود که به زمین خوردم، پس از تولد او متوجه شدم پای راستش از ناحیه مچ و زانو شکسته است به طوری که رشد پا متوقف شد بود. او را نزد شکسته بند بردم، پس از چهل روز پایش خوب شد و رشد کرد. مصطفی از همان کودکی پر جنب و جوش و فعال بود. از اعتماد به نفس بالایی برخوردار بود و برای انجام دادن کارهای شخصی اش از دیگران کمک نمی گرفت. از سال 1347 وارد دبستان شهید صداقت، اردشیر بابکان سابق، مشهد شد. به درس و مدرسه علاقمند بود و تکالیف درسی اش را به وقت انجام می داد و قرآن را از ما آموخت و از 9 سالگی هفته ای دو شب در منزل، دوره قرآن داشت که هر شب قبل از شروع کلاس سر کوچه می رفت و بچه ها را جمع می کرد. در سال 1352 وارد مدرسه راهنمایی اسرار مشهد شد. در این زمان هم در مغازه برادرش کار می کرد و هم درس می خواند. دعای کمیل و توسل و قرآن را با صوت زیبایی می خواند و به این دلیل به او لقب بلبل داده بودند. او علاوه بر این که خود در نماز جماعت شرکت می کرد، مشوق دیگان نیز بود. به ورزش علاقه داشت. کار دستی درست می کرد. در جلسات دعای ندبه شرکت می کرد و کتابهای مذهبی و کتابهای آیت الله مطهری و دستغیب را مطالعه می کرد. دوره دبیرستان را در هنرستان شهید یوسفی گذراند. روزها درس می خواند و شبها به نگهبانی اشتغال داشت. نماز شبش ترک نمی شد و به نماز اول وقت اهمیت زیادی می داد. با سخنان زیبایش که از تفسیر آیات قرآن و روایات بود، افراد زیادی را به راه راست هدایت کرد. با اوج‌گیری انقلاب بچه های محل را جمع می کرد و به راهپیمایی می برد و آنان را به شرکت در مجالس و سخنرانی تشویق می کرد و با آنها در پشت بام ندای الله اکبر سر می داد. او عاشق امام خمینی بود و حداقل 50 نوار از ایشان داشت. با پیروزی انقلاب ضمن گذراندن سال آخر دبیرستان در کمیته مرعشی به خدمت مشغول شد. مصطفی سرگروه بچه های بسیج چند مسجد بود. وی مسئول پایگاه بسیج امام رضا(ع)، امام جواد(ع)، مسجد امام سجاد(ع)، و پایگاه آب و برق بود. شبها پاسداری و نگهبانی می داد و در محاصره منزل و محل ساواکی ها نقش داشت. برخوردهای قاطعانه ای با ضد انقلاب و گروهک ها داشت و در دستگیری عوامل ضد انقلاب و افشای مراکز نقش بسزایی داشت و سه مرتبه مورد حمله منافقین قرار گرفت اما به خواست خدا آسیبی ندید. با شروع جنگ پس از گذراندن یک دوره آموزشی به منطقه سقز در کردستان اعزام شد. در برابر مشکلات، انسانی قوی و با استقامت و دارای بهترین و قوی ترین روحیه تصمیم گیری و دارای خلاقیت فکری بالایی بود. خود را وقف انقلاب کرده بود. در سال 1359 مدتی همرزم شهید کاوه بود. ابتدا به صورت نیروی بسیجی به جبهه اعزام شد و سپس عضو سپاه شد. در سقز جزء نیروهای فعال عملیات شبانه بود و زیر دست شهید کاوه شبها برای کمین زدن به گروهک کومله می رفت. خیلی مطالعه داشت و در همه زمینه‌ها اطلاعات او کافی بود. اوقات فراغت خود را به مطالعه و حفظ بعضی از دعا ها می گذراند. در قنوت نماز، دعای کمیل می خواند. در برابر مشکلات بسیار خونسرد عمل می کرد و وقتی عصبانی می شد سوره والعصر را می خواند. آن قدر خوش برخورد بود که افراد بسیجی دوست داشتند اسمشان در گردان او نوشته شود. تا اوایل سال 1360 در کردستان بود، بعد از چندی به مناطق جنوب اعزام شد. در عملیات رمضان بر اثر اصابت گلوله به ناحیه کتف و سینه مجروح شد. 12 روز در بیمارستان اهواز بستری بود، سپس برای ادامه مداوا به مشهد منتقل شد. 4 ماه دست چپش بی حرکت بود. در این مدت که به علت ادامه معالجه مدتی نتوانست در جبهه حضور پیدا کند، در سپاه خدمت می کرد. در همین زمان نیز طی مراسمی بسیار ساده ازدواج کرد. مصطفی در جبهه به همه سنگر ها سر می زد. از همه خبر می گرفت به آنها روحیه می داد و برای بچه ها آیات قرآن را ترجمه و تفسیر می کرد. هر کس در جبهه دچار مشکل و ناراحتی می شد او را نزد مصطفی اکرمی می بردند تا با سخنان دلنشینش او را ارشاد کند. درباره جنگ می گفت درست است که جنگ مشکلاتی را به بار آورد، ولی در کل مردم ما را ساخت. یکی از دوستان دوران نوجوانیش هر زمان که مصطفی از جبهه برمی گشت پیشانی او را می بوسید. بار آخر که مصطفی از جبهه آمده بود، اجازه نداد که پیشانی اش را ببوسد و گفت: بعد از شهادتم پیشانی ام را ببوس. در آخرین مرخصی برای خداحافظی به دیدن دایی کوچکش رفت. هنگام خداحافظی دایی اش پرسید: مصطفی دوباره برمی‌گردی؟ مصطفی گفت من این بار با جعبه برمی گردم. سرانجام مصطفی اکرمی در 23 فروردین 1362 در منطقه شرهانی در عملیات والفجر 1 – در حالی که فرماندهی گردان ید الله از تیپ جواد الائمه (ع) را بر عهده داشت – به شهادت رسید. او را در بهشت رضا (ع) در کنار دیگر شهیدان به خاک سپرده شد. تنها فرزندش مصطفی چهار ماه بعد از شهادت پدر در 25 تیر 1362 به دنیا آمد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 21 تیر 1395  - 7:54 PM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی