ملیت : ایرانی - قرن : 15
فرمانده گردان ضربت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ناحیه کردستان محمد امین رحمانی فرمانده گردان ضربت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ناحیه کردستان اومعروف به (حامه مین که لاتی )بود.در سال 1331 در روستای «کلاته» در شهرستان «سنندج» متولد شد .تا پایان مقطع راهنمایی به تحصیل ادامه داد . در سال 1345 از تحصیل کناره گیری کرد و به کار های کشاورز ی پرداخت .در سال 1348 ازدواج کرد .پس از چندی به خدمت سر بازی فرا خوانده شد ،اما به خاطر شناختی که از ماهیت پلید رژیم منفور پهلوی داشت از انجام خد مت سر بازی امتناع کرد و هر گز حاضر نشد برای رژیمی که خون مردم ستمدیده خود را در کالبد بیگا نگان جاری می ساخت خد مت کند .بعد از پیرو زی شکوهمند انقلاب اسلامی و پیدایش گرو هکهای ضد انقلاب در منطقه به مبارزه با آنان پرداخت و اجازه نداد که اهالی روستای «کلاته» مورد آزار و اذیت آنها قرار بگیرند .در سال 1359 به شهرستان «سنندج» مهاجرت کرد و به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آن شهرستان در آمد .چهار ماه در پاسگاه «فیض آباد» این شهر خدمت کرد و پس از آن به گردان ضربت حضرت رسول (ص)رفت . به دلیل شایستگی و شجاعتی که از خود نشان داد به سمت فر ماند هی آن گردان منصوب شد .در سال 1361 طی یک سوءقصدازسوی نیرو های ضد انقلاب از ناحیه پای چپ به شدت مجروح گردید. او پس از سالها مجاهدت وجانفشانی در راه پاسداری از اسلام ناب محمدی وجمهوری اسلامی ایران در تاریخ 7/4/1363 توسط عوامل ضد انقلاب ترور شد و به شهادت رسید. مزار مطهر شهید در گلزار شهدای شهرستان «سنندج» (بهشت محمدی )می باشد .تعدادفرزندان سردارمعظم محمدامین رحمانی 3پسرو2دختر میباشند. او بیش از اندازه شجاع و نترس بود ؛شجاعت و دلاوری عجیبی داشت .از هیچ مو قعیتی نمی هراسید .در سخت ترین شرایط زمانی و مکانی هم مغلوب دشمن نمی شد .نیرو های ضد انقلاب با شنیدن نام او به لرزه می افتادند و حتی خود آنها نیز به این امر معترف بودند .احساس خستگی نمی کرد .زخمها و درد های جانفر سای حاصل از مجرو حیت نیز او را از مسیر مبارزه باز نمی داشت .نیرو های ضد انقلاب را به ستوه در آورده بود ؛سوء قصد ،تهدید، آزار و شکنجه هم تا ثیری درروحیه ظلم ستیزی او نداشت . ضد انقلاب که از اوونیروهای تحت امرش ضربات جبران ناپذیری متحمل شده بود ؛به هر تر فندی متوسل می شد اما نمی توانست او را از سر راه خود بردارد .یک بار در سال 1361 زیر ماشین او بمبی را جا سازی کردند و براثر انفجاربمب، پای چپ او به شدت زخمی شد . با وجود آنکه پای او عفونت شدیدی داشت و درد زیادی را تحمل می کرد اما باز هم به مبارزه بی امان خود باضد انقلاب ادامه می داد و شیرینی آن مبارزه رابردرد جانکاه پای زخمی شده اش رجحان می داد . نفرت و کینه عجیبی نسبت به ضد انقلاب داشت .وقتی که خبر هلاکت حتی یک نفر از آنها را می شنید خدا راشکر می کرد. چیزی را که می گفت حتما عملی می ساخت .او دوست داشت هر کاری که انجام می دهد فورا به نتیجه برسد .از کمترین امکانات نهایت استفاده را می کرد ,هر کاری که به او محول می شد به نحو احسن انجام می داد . نظم در کار ها را را رعایت می کرد .وقار و متانت عجیبی داشت. ساده و بی تکبر بود ،غروری در وجود او احساس نمی شد . نحوه شهادت او اینگونه بود: یک روز شهید رحمانی نزدیکی های اذان مغرب به خانه می آید و چون می بیند که چند دقیقه ای به اذان مغرب مانده است ، پسر خرد سال خود را در آغوش می گیرد و به افراد خا نواده می گوید که من چند دقیقه ای بیرو ن هستم . وقت اذان که شد می آیم و روزه ام را افطار می کنم . بعد از آنکه چند دقیقه ای از رفتن او سپری می شود که نا گهان صدای شلیک گلوله به گوش می رسد .با شنیدن صدای گلوله افراد خانواده به بیرون می روند و می بینند که شهید «رحمانی» جلوی در افتاده و خون از سرش می ریزد .وقتی که شهید «رحمانی» به بیرون می آید سه نفر موتور سوار کنار او می ایستند و یکی از آنها نا مه ای را از جیبش بیرون می آورد و به او می دهد .وقتی که شهید شروع به خواندن نامه می کند یکی دیگر از آنها او را مورد هدف قرار می دهد و هر سه از محل حادثه فرار می کنند . بدین تر تیب آن فرمانده شجاع که زندگانی خود را و قف اسلام و نظام مقدس اسلامی کرده بود به شهادت می رسد و یکی دیگر از جنایتهای غیر انسانی ضد انقلاب رقم می خورد.