ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
فرمانده پایگاه سپاه درمنطقه «کویزه ی »کردستان شهید «حمید رضا کاوه »در سال 1343 در شهرستان «قروه »به دنیا آمد .تا پایان مقطع اول راهنمایی درس خواند .پس از آن به خاطر علاقه ای که به دفاع از کیان اسلامی داشت درس را رها کرد و در بهمن ماه 1359 مرحله اول آموزش عمو می را در بسیج شهرستان قروه گذراند و راهی جبهه های نبرد نور علیه ظلمت شد . در اردیبهشت ماه سال 1361 به عضویت بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان قروه در آمد . مدتی فرماند ه پایگاه گویزه درمریوان بود .بعد از آن در فروردین ماه سال 1363 به سمت فرمانده گردان عملیاتی پایگاه مریوان منصوب شد . در تاریخ 15/7/64 در روستای گویزه ی مریوان در کمین گرو هکهای ضد انقلاب افتاد و پس از در گیری و مبارزه شجاعانه با آنها به شهادت رسید . خدمات شایسته و سر شار از ایثار شهید کاوه در خطه خونرنگ کردستان برای بسیجیان و همرزمان شهید فراموش نشدنی است . شهید حمید رضا کاوه بسیار متین و با وقار بود .غیرت و تعصب عجیبی داشت .برای همه مردم شخصیت قایل می شد و هیچ گاه خود را بالاتر از دیگران نمی دانست .زیر بار ظلم نمی رفت و باظالم مبارزه می کرد .قلب مهربانی داشت .دلسوزی در وجود او موج می زد. اوبا کسانی که مورد ظلم وستم قرارمی گرفتند ، بسیار مهربان و دلسو زانه رفتار می کرد.یکی از همسایگان شهید که به خاطر مشگل روانی مورد بی توجهی وتمسخر دیگران بوده خاطرات شیرینی از توجه ورفتار پسندیده ی شهید به یاددارد.شهید کاوه حتی غذای خود را به او می داده است .دوست داشت در بیرون از منزل غذا بخورد تا دیگران هم از غذای او تناول نمایند .در منطقه قروه رسم است وقتی که عروس را به خانه داماد می آورند گوسفندی را زیر پای عروس سر می برند و فردای آن شب گوشت گوسفند ذبح شده را پخته و به خانواده عروس می دهند .به گفته مادر شهید ؛حمید رضا گوسفندی را که در شب عروسی برادرش سر بریده بو دند مخفیانه در میانه خانواده های فقیر و مستحق شهر تقسیم می کند و فردا که از خواب بیدار می شوند می بینند که از آن گوسفند چیزی باقی نمانده است . در مقابل آن همه ایثار و از خود گذشتگی هیچ گونه ادعایی نداشت .در فراغتی که حاصل می شد قر آن می خواند وبه مطالعه کتابهای شهید مطهری و سایر کتابهی عقیدتی می پرداخت . همیشه آرزو می کرد که در زمره سر بازان واقعی حضرت مهدی (عج)قرارگیرد و در جبهه های نبرد حق علیه باطل به شهادت نایل شود .به دنیا دلبستگی نداشت.وقتی که جنگ تحمیلی آغاز شد تحول عجیبی در او به وجود آمد ,آرام و قرار نداشت ؛بیشتر اوقات در جبهه ها بود ؛از حضور در جبه ها احساس خستگی نمی کرد برخورد خوبی با مردم داشت به طوری که با هر کس یک بار برخورد می کرد او را شیفته رفتار مطلوب و انسانی خود می ساخت .