مشاهیر ایران و جهان - فیروزیان سرور، ابوالقاسم

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید ابوالقاسم فیروزیان سرور : فرمانده گردان امام صادق(ع)تیپ ویژه شهدا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) سال 1358 بود. ابوالقاسم با بسیج همکاری می کرد ولی یک جورهایی کلافه بود. خیلی این در و آن در می زد و پرس و جو می کرد تا ببیند می تواند از طریق سپاه برود سربازی یا نه. ولی همه جا جواب یکی بود. سپاه فعلا سرباز نمی گیرد. رفت توی نیروی هوایی ارتش ثبت نام کرد و نوبتش که رسید، مسئول ثبت نام همان طور که سرش روی کاغذ های روی میزش خم کره بود، با دست اشاره کرد که بنشیند. نشست. مسئول ثبت نام سرش را بالا آورد. نفس عمیقی کشید و بالاخره گفت: نام... ابوالقاسم. نام خانوادگی... فیروزیان. سال تولد؟ 1340. محل تولد؟ روستای درود. چقدر سواد داری؟ پنجم ابتدایی. شغل... گچکار ساختمان. محل زندگی؟ مشهد. که گفتی ابوالقاسم فیروزیان؟ ابوالقاسم سرش را به نشانه ی تایید تکان داد. چند تا برادر داری؟ چهار تا. که سه نفرشان توی جبهه هستند. پس تو فعلا نمی توانی بروی. باید بمانی تا آن ها برگردند. انتظار هر جوابی را داشت، جز این یکی. چیزی نگفت. چاره ای نبود. باید فکر دیگری می کرد. قرار شد سه ماه دوره ی آموزش را بگذراند. چند ماهی توی قسمت های مختلف خدمت کرد، در انتظار روزی که اجازه بدهند برود جبهه. محافظ شخصیت ها شد. به پایگاه های مرزی منتقل شد و بعد که پایش به جبهه باز شد، دیگر توی جاهای دیگر نمی شد پیدایش کرد. زمستان سال 1362 با لیلا عقد کرد و سال بعد زندگی مشترکشان را شروع کردند. گاهی می گفت: دوست دارم شهید شوم. آن وقت تو همسر شهید می شوی و اگر بچه ای داشته باشیم، می شود فرزند شهید! لیلا گفت: بچه که داریم. و سرش را پایین انداخت. حامله بود. ادامه داد: تو به اندازه ی کافی به جبهه رفته ای. سه بار مجروح شده ای. دیگر داری پدر می شود. همه اش حدود یک سال زندگی مشترک داشتیم. حساب کن ببین چقدرش را توی خانه بوده ای؟ همه اش جبهه ای. ابوالقاسم خندید. هنوز توی رویای شیرین پدر شدن بود. زمزمه کرد: اگر دختر شد اسمش را می گذاریم زهرا. زهرا که اسم خواهرت است. چه اشکالی دارد که اسم دخترم هم باشد؟ و چند روز بعد دوباره اعزام شد. آخرزین روز اسفند سال 1364 بود که خبر شهادتش آمد. فقط یک پایش تشییع و دفن شد. توی عملیات والفجر 9 در شهر مریوان منطقه هزار قلعه در اثر انفجار گلوله توپ، شهید شده بود. وصیت کرده بود لیلا که حامله بود، توی تشییع جنازه اش شرکت نکند. چهار ماه بعد از شهادتش زهرا به دنیا آمد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 22 تیر 1395  - 12:54 PM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی