ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
شهید سید هاشم آراسته : قائم مقام فرمانده گردان تخریب لشگر5نصر(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) سوم بهمن ماه، سال هزار و سیصد و چهل و یک در جوار بارگاه ملکوتی امام رضا (ع) دیده به جهان گشود. در دامانی آکنده از مهر و عطوفت مادری رشد نمود و پدری پارسا و زحمتکش راهنمایش بود. اجداد بزرگوارش از طرف پدر به امام حسین (ع) می رسد او همانند همه کودکان در هفت سالگی به دبستان رفت و از همان سنین به نور ایمان بالید و به نماز ایستاد. با شوری کودکانه بر بلندای خانه می رفت و اذان سر می داد. سید هاشم دوره ابتدایی را با موفقیت به اتمام رسانید. همزمان با ورودش به مقطع راهنمایی احساسات ناب مذهبی در او جرقه زد و به تاسیس گروهی به نام هیئت نوجوانان قمر بنی هاشم همت گماشت. از آنجا که صدایی دلنشین داشت، به تاسی از فرزدق و دعبل با اشعاری از سر عشق به ولایت، زورق دلهای توفانی را به ساحل اطمینان می رساند و همین حُسن انتخاب بعدها از او مداحی قابل ساخت. از زمانی که خود را شناخت با حضور در محافل دینی با بصیرتی عمیق گام در راه مبارزه نهاد. با این که در روزهای پر التهاب انقلاب، آغاز نوجوانیش را سپری می کرد، با بلوغ فکری و سیاسی به شرکت در تظاهرات مردمی رفته و به دریای مواج انقلاب تن سپرد. حضورش در واقعه خونین دهم دی نمونه ای است گویا از این دلدادگی. با اوج گیری انقلاب، درس و مدرسه را رها نموده در کنار اشتغال به نقاشی در صحنه های مختلف مبارزاتی حضور می یافت. پس از پیروزی نهضت شکوهمند اسلامی، در پایگاههای مختلف مستقر در مساجد با گشت زنی به حراست از دستاوردهای انقلاب مشغول شد. با شکل یافتن بسیج مردمی، از اعضای فعال این نهاد گردید. در آغازین ایام حملات رژیم بعث عراق در سال پنجاه و نه به همراه برادرش از بسیج مسجد کرامت راهی مناطق عملیاتی غرب و جنوب شد و با این انتخاب شایسته در ردیف «السابقون» قرار گرفت. او شش سال نبردی سرافزانه را در کارنامه اش ثبت کرد و در سمت های مختلف از جمله مسئول تبلیغات تخریب و مسئول دسته جنگ مین و انفجارات و.... به انجام وظیفه پرداخت. حضورش در اغلب عملیات ها از جمله چزابه، فتح المبین، بیت المقدس، والفجر یک، والفجر سه، والفجر چهار، خیبر، میمک، بدر، والفجر هشت و کربلای یک بهترین گواه است بر صدق این گفتار. پس از رفتن به دست بوسی امام، عشق به ولایت فقیه با تار و پود وجودش عجین گشت. از همین رو با بر عهده گرفتن مسئولیت پایگاه بسیج، هیئت فدویان روح الله را تاسیس کرد. با تشکیل این هیئت به جذب جوانان خالص پرداخت و جوانان نیز با جان و دل به او عشق می ورزیدند و همواره رفتارش الگویی سازنده برای آنان محسوب می شد. او همیشه از گرایش های التقاطی بیزاری می جست و با تمام وجود در فکر هدایت نسل نو بود. سید هاشم علاوه بر فعالیت های نظامی در جبهه به فعالیت های فرهنگی نیز شهره بود. حفظ قرآن مونس ایام فراغتش بود. هنوز دشتهای خوزستان و ارتفاعات غرب طنین جان فزایش را به خاطر دارند. او چندین بار از ناحیه گوش، دست، سر و پهلو به شدت زخمی شد و هر بار پس از بهبودی، مصمم تر از قبل راهی مناطق جنگی گردید. مناعت طبع و تواضعش او را وا می داشت که به عنوان یک نیروی بسیجی در جبهه انجام وظیفه کند. از این رو از پذیرش مسئولیت های بالا به هر شکلی امتناع می ورزید و تنها چند ماه پیش از شهادت ملبس به لباس مقدس سپاه گردید. او که همیشه با وضو بود با رایحه دل انگیز نیایش، بر گستره خاکریز به نماز شب می ایستاد و لقای دوست را طلب می کرد. زندگی سید چنان آمیخته با امام حسین (ع) گردید که در هفتمین ماه از سال شصت و پنج همزمان با اربعین سالار شهدا در جزیره مجنون مورد اصابت خمپاره شصت قرار گرفت و به سوی ماوای کروبیان بال گشود و در مسلک یاران ابا عبدالله جای گرفت. فرازی از مناجات سید هاشم آراسته پس از شهادت چند تن از دوستانش: «رحیما! خانه ها را گشتم و درها را بسته دیدم. به رحمتت رجوع کردم و درب را کوبیدم تا به این بنده ذلیل درب بگشایی. هادیا! دستی بر رخ رنجورم کش و مرا با منتهای سخاوتت شرمسار ساز. بار خدایا! اگر مرا دوست نمی داشتی چرا به اینجا کشاندی و اگر مرا دوست داری چرا در انتظارم نگه داشتی؟ پرورگارا! به کتابت رجوع کرم و تو خود فرمودی ارحم الراحمینی، غیاث المستغیثینی، غفارالذنوبی به نامهای مقدست مرا دریاب و آن گاه که دست مسکنت به سویت دراز می کنم و سرافکنده از اعمال به تو پناه می آورم. مرا ببخشای و دعایم را به اجابت رسان.»