مشاهیر ایران و جهان - اسدی، علی اصغر

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید علی اصغر اسدی : فرمانده گردان سیف الله لشکر5نصر(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) ششم بهمن ماه سال 1326 در روستای چشمه خسروبه دنیا آمد. مادرش می گوید: « پیش از تولد او نذر کردم که اگر خدا به من پسری بدهد، اسم او را علی اصغر بگذارم و سالی یک عدد گوسفند به مزار امام زاده سلیمانی که در روستای عصمت آباد ببرم. بعد از تولد، او را عقیقه کردیم.» کودکی فعال و آرام بود. از همان کودکی اصول و فروع دین و نام دوازده امام را یاد گرفت و آنها را می گفت. علی اصغر تا کلاس چهارم ابتدایی در روستای «چشمه خسرو» تحصیل کرد. و به خاطر ضعف اقتصادی خانواده از ادامه تحصیل محروم شد. در کارهای خانه و کشاورزی به مادر و پدرش کمک می کرد. در اوقات فراغت به مسجد می رفت. به قرآن و دعا علاقه داشت. مردم را جمع می کرد و برای آنها قرآن می خواند. می گفت: « هر وقت قرآن می خوانم روحیه ام عوض می شود.» خواهرش را از یک حادثه ی خطرناک نجات داد. در اوقات بیکاری کتاب های مذهبی، نوحه خوانی، کتاب ذکر مصیبت های ائمه اطهار (ع) و کتاب های شهید مطهری را مطالعه می کرد. نسبت به مسائل مذهبی و شرعی مقید بود. به خانواده اش می گفت: «اگر گوسفندان را به مزارع مردم ببرید و آن ها از علف های آن مزارع بخورند، گوشتی که بر بدن آنها می روید، حرام است. یا باید تاوانش را بدهید یا رضایت صاحب آن مزارع را حاصل کنید.» علی اصغر اسدی در سال 1348 و در 19 سالگی با خانم ثریا چوبدار پیمان ازدواج بست که مدت زندگی مشترک آنها 12 سال بود. ثمره این ازدواج 4 فرزند به نام های: اکرم (متولد بیست و چهار آذر ماه سال 1349)، مجید (سی ام شهریور ماه سال 1353)، هادی (پانزدهم شهریور ماه سال 1356) و فاطمه (پانزدهم آذرماه سال 1358) می باشد. علی اصغر همیشه سعی بر این داشت که نمازش را در جایی بخواند که بدنش زمین سخت را احساس کند. در زمان سربازی به انقلاب علاقه مند شد. در سال 1351 با آیت الله ربانی شیرازی در رابطه بود. او با روحانیون علیه شاه فعالیت می کرد. پیرو خط امام بود و زندگی خود را وقف مبارزه و اعتقاد خود کرده بود. قبل از انقلاب کتاب ها و اعلامیه های امام را توزیع می کرد. نوارهای امام را در کوره ها ضبط می کرد و به روستاهای دور دست استان خراسان می برد. یک بار از قم که اعلامیه ی امام را می آورد، ساواک او را دستگیر کرد و مجروح شد که او را به زندان تایباد بردند. در تهران نیز در زندان اوین افتاد. اعلامیه های امام را پخش و در راهپیمایی ها و تظاهرات شرکت می کرد. در دوران انقلاب در روستا کتابخانه ای دایر کرده بود و مردم را به مطالعه کتاب تشویق می کرد. بعد از پیروزی انقلاب با تشکیل کمیته انقلاب اسلامی، ابتدا عضو کمیته و سپس عضو سپاه پاسداران شد. او از معدود افرادی بود که کمیته انقلاب اسلامی را در نیشابور تشکیل داد و با تاسیس سپاه او از بنیان گذاران سپاه در نیشابور بود. از افکار بنی صدر متنفر بود، چون می دانست که بنی صدر هدفش ضربه زدن به انقلاب و امام است. در دانشگاه سخنرانی و مسائل سیاسی را دنبال می کرد. بعد از پیروزی انقلاب، یک ماموریت 45 روزه به شهرستان کاخک داشت. چون در آن جا منافقین نفوذ کرده بودند، او به عنوان مسئول گروه توانست با شجاعت شهرستان کاخک را از دست منافقین خارج کند. در هنگام گرفتاری و مشکلات می گفت: «صبر کنید خدا صابرین را دوست دارد، دیگران را نصیحت می کرد: «قرآن بخوانید، دعا بخوانید.» به مراسم مذهبی علاقه داشت. نیمه شعبان ، که تولد امام زمان (عج) بود. مولودی می گرفت و با شیرینی از مردم پذیرایی می کرد او دارای اخلاق اسلامی و رفتاری متین بود. اگر کسی به او توهین می کرد، با خوشرویی با او برخورد می کرد. علاقه ی خاصی به امام زمان (عج) داشت. به نماز اول وقت اهمیت زیادی می داد. وقتی که مادرش در ماه مبارک رمضان پیش از افطار نمازش را می خواند، به او می گفت: «خداوند به تو خبر دهد که اول نمازت را می خوانی. همیشه نماز را اول وقت بخوانید تا به نماز امام زمان (عج) ملحق شود.» همرزم شهید ( مجتبی انتظاری ) می گوید: «همیشه در سلام کردن پیش قدم بود و هیچ کس نمی توانست به او پیش دستی کند. قبل از اذان آماده برای نماز بود.» نسبت به بیت المال حساس بود. وقتی که با ماشین سپاه می آمد با آن وسیله کارهای شخصی را انجام نمی داد. اگر به مطب دکتر یا جایی دیگر می خواست برود. لباس سپاهش را از تن بیرون می کرد و با لباس شخصی می رفت. می گفت: «شاید با این لباس احترامی برای من قایل شوند و حقی از دیگران ضایع شود.» مطیع اوامر محض امام بود. رهبری را قبول داشت، می گفت: «باید آن ها در راس امور باشند.» به ولایت و رهبری عشق می ورزید. با شروع جنگ تحمیلی، برای دفاع از اسلام و ناموس و به خاطر فرمان امام به جبهه رفت. رفتن به جبهه را وظیفه شرعی و دینی می دانست. او جنگ تحمیلی عراق را جنگی نابرابر و ناجوانمردانه از سوی جهان کفر و استکبار جهانی شرق و غرب می دانست. بعد از انقلاب می خواست که وجود بیگانگان از کشور پاک شود و حکومت اسلامی در کشور استقرار یابد. می گفت: «شهدا زحمت های زیادی کشیده اند که باید خون های آن ها را پایمال نکنیم. نشستن در خانه حرام است، وقتی که دشمن به خاک ما حمله کرده است.» معتقد بود: «همه باید در جنگ شرکت کنند. جوانان با جانفشانی خود از میهن دفاع کنند. نشستن در خانه جایز نیست.» در اوایل جنگ به منطقه ی کردستان اعزام شد و در مقابل حرکت های منافقین استقامت کرد. او فرمانده ای بسیار شجاع بود. با نیروها خوشرفتاری می کرد. بیشتر از همه زخمت می کشید و در ماموریت های خطرناک پیش قدم بود. او از سوی سپاه نیشابور محافظ نمایندگان مجلس بود. در پشت جبهه در سازماندهی نیروهای بسیج فعالیت می کرد و در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز حضور داشت. مسئولیت های شهید عبارتند از: 1ـ از تاریخ 1/7/1358 تا 31/2/1359 مسئول پایگاه بسیج نیشابور 2 ـ از تاریخ 1/3/1359 تا 1/4/1360 محافظ نماینده مجلس 3ـ از تاریخ 2/4/1360 تا 9/8/1360 محافظ نمایندگان از سوی پایگاه نیشابور 4ـ از تاریخ 10/8/1360 تا 1/10/1360 فرماندهی گردان در لشکر 5 نصر. با نیروهای تحت امر خود مثل فرزندانش رفتار می کرد. اگر رزمنده ای مشکل داشت با تمام وجود مشکلش را حل می کرد و در شادی آن ها شاد و در غم های آن ها ناراحت می شد. همرزم شهید ( علی اکبر شوشتری ) می گوید: «در زمان جنگ شبی نگهبان بودم و نخوابیده بودم. حالت خواب آلودگی داشتم. شهید اسدی نیر پاس بخش بود. او به طرف من آمد و گفت: شما خسته اید، بروید استراحت کنید. من به جای شما انجام وظیفه می کنم.» او یک نظامی متفکر بود. با اندک مهمات بر دشمن پیروز می شد. با کمترین تلفات، بیشترین تلفات را از نیروهای بعثی می گرفت. اوقبل از شهادتش برای فرزندانش لباس رنگ سورمه ای می خرد که در مراسم عزاداری او با لباس مشکی نباشند. و به همسرش گفته بود: «در مراسم عزاداری من شیرینی پخش کنید.» یک ساعت قبل از این که به منطقه ی عملیاتی اعزام شود، با خانواده اش تماس گرفت و به آن ها سفارش کرد: «باید شبانه روز در خدمت انقلاب باشید. انقلاب حق بیشتری دارد. اطاعت از ولایت فقیه واجب است. کم کاری خیانت به انقلاب است.» همرزم شهید ( جانباز حسینی ) می گوید: «در عملیات «مطلع الفجر» او فرمانده ی گردان بود. در حین عملیات تعدادی از رزمندگان عقب نشینی کردند و حاضر به عملیات نشدند. او آن ها را جمع و برای آن ها سخنرانی کرد.» علی اصغر اسدی در تاریخ 3/9/1360 و در گیلان غرب بر اثر اصابت ترکش به درجه عظمای شهادت رسید. پیکر مطهر ایشان پس از حمل به زادگاهش در گلزار مشترک روستای قلعه وچشمه خسرو به خاک سپرده شد. شهادت او بر روی بسیاری از افراد تاثیر گذاشت و باعث شد که افراد زیادی به جبهه ها بروند.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 24 تیر 1395  - 10:37 AM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی