ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
شهید غلامحسین رضوی : فرمانده مهندسی رزمی قرارگاه نجف اشرف2(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) هفتم فروردین ماه سال 1337 در روستای حسن آباد سرجام، متولد شد. بچه فعالی بود. در روستا به مدرسه رفت و قرآن را نزد دایی اش آموخت. احترام خاصی برای پدرش قایل بود. به کشتی و اسب سواری علاقه داشت و در رشته اسب سواری، کشتی و غواصی دوره دیده بود. زیاد درس نخوانده بود ، ولی مطالعاتش بسیار زیاد بود. کتاب های در باره امام علی (ع) و امام خمینی و کتاب هایی از شهید مطهری ، شهید عاملی و آقای مظاهری را، مطالعه می کرد. با مسائل اطرافش آن قدر متین و جسورانه برخورد می کرد، که انسان نمی فهمید از چیزی خسته و ناراحت شده است. بزرگ ترین آرزویش زیارت مکه بود، که آرزوی زیارت برآورده شد و می خواست برود که به فیض شهادت نایل گشت. دوست داشت با افرادی که اهل عرفان و عبادت هستند ارتباط برقرار کند. با کسانی که از دین اسلام سرپیچی می کردند، مخالفت می نمود و سعی می کرد آن ها را هدایت نماید. در دوران سربازی، چترباز بود. در شیراز خدمت می کرد و این زمانی بود که سربازان به دستور امام خمینی از پادگان ها فرار می کردند، که او هم این چنین کرد. سال 1357، بعد از آمدن از سربازی، به خانه آیت الله دستغیب رفت و مدتی در آن جا بود، تا این که به مشهد آمد .به روحانیت علاقه شدیدی داشت. هنگامی که ارتش به مردم حمله کرد و تانک ها به سمت مردم هجوم آوردند، در خیابان بهار، روبه روی استانداری، ایشان به مردم کمک می کردند و سعی می نمودند افراد در معرض حمله را، از این ماجرا دور کنند. در سال 1358 در شرکت تولیدی و صنعتی شادیلون استخدام شد. در جلساتی که در شرکت در مورد بسیج و انجمن اسلامی برپا می شد، پای بندی عجیبی نشان می داد. در آنجا پایگاه بسیج، جلسات دعای توسل و جلسه انجمن اسلامی راه اندازی کرد و بنیان گذار این جلسات بود. غلامحسین رضوی عضو حزب جمهوری اسلامی بود. بعد از این که امام فرمودند: «نظامی ها نباید در احزاب و گروه ها باشند.» از حزب جمهوری بیرون آمد و تنها به کار بسیج آمد و تنها به کار بسیج و سپاه پرداخت. و رابط بسیج کارخانجات و سپاه پاسداران بود. در سال 1361 در سپاه شروع به فعالیت نمود. حدود پنج یا شش ماه در بسیج کارخانه خدمت کرد. با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این نهاد پیوست وآن جا خدمت کرد. در سال 1358 با خانم زهرا شبان ازدواج کرد، که ثمره ی این ازدواج سه فرزند به نام های احمد، نرجس و رضا است. احمد در سال 1359، نرجس در سال 1361 و رضا در سال 1363 متولد شدند. در سال 1361 به جبهه رفت. زهرا شبان ( همسر شهید) می گوید: «بعد از متولد شدن سومین فرزندم، ایشان به من گفتند: ماموریتی به من محول شده است، که باید به شمال بروم. ولی قصد ایشان رفتن به جبهه بود که به من چیزی نگفتند.» مادر به نقل از پدر شهید می گوید: «در منطقه ی مهران که بودیم، غذا به رزمندگان نمی رسید. شهید در آن جا با همان نان های خشک از رزمندگان پذیرایی می کرد. مدتی را که در مهران بودیم او شب تا صبح به دنبال جنازه رزمندگان می گشت. در یک از عملیات ، یکی از رزمندگان به داخل رودخانه افتاد و غرق شد. شهید بلافاصله خود را به آب انداخت و با کمک یکی از نیروها جنازه ی او را از آب بیرون آوردند که جنازه را با خود به اهواز بردند.» او به مناطق عملیاتی ایلام، اهواز، کرمانشاه، اسلام آباد، مهران و نقاط جنوب و غرب رفت وبه دفاع از کشور پرداخت. خانواده اش را در سال 1364، به اهواز و در سال 1365 به اسلام آباد برد. یک بار هنگام مقابله با دشمن ، موقعی که پشت سنگر کمین نشسته بود، ترکش به کتفش اصابت کرد و یک بار با ماشین در شب تصادف کرد که دستش مجروح شد. زهرا شبان ( همسر شهید ) می گوید: «زمانی که دستشان مجروح شده بود، وقتی به منزل آمدند و علت مجروحیت را جویا شدم، به من گفتند: هوا تاریک بود و امکان روشن کردن چراغ ها نبود. مقصد خط مقدم بود. ماشین از کنار ماشینی دیگر رد شد. من که در پشت ماشین با نیروهای دیگر نشسته بودم و دستم را از لبه ماشین گرفته بودم، با رد شدن ماشین از کنار ماشین دیگر دستم به آن برخورد کرد و مجروح شدم. ایشان فقط یک روز در خانه ماندند و دوباره به جبهه رفتند. با وجودی که دستشان عفونت کرده بود، ولی جبهه و جنگ را ترک نکردند. آن قدر به منطقه دشمن نفوذ کردند ،که صدای صحبت افراد را می شنیدند. با همرزمانش تمام راه را ( که حدود سه کیلومتر بود ) به طور سینه خیز طی می کردند ، تا دشمن آن ها را نبیند. این زمانی بود که دستشان عفونت کرده بود و وقتی پانسمان را باز کردند، هیچ نشانی از زخم و عفونت نبود که این معجزه ی الهی بود. به دلیل اقدامات شایانی که داشت، به سمت معاون مهندسی قرارگاه نجف اشرف دو انتخاب شد. او با تمام نیرو در تمام عملیات ها و صحنه ها حضور داشت. غلامحسین رضوی در تاریخ 17/9/1365 در منطقه مهران ، بر اثر اصابت ترکش به ناحیۀ راست بدن (دهان، چشم، دست، شکم و پا) به شهادت رسید. پیکر مطهرش در بهشت رضا (ع) مشهد به خاک سپرده شد. شهید در وصیت نامه خود می گوید: «درود بر پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) او و درود بر امام خمینی و رزمندگان اسلام. همسرم و فرزندانم، شما را به تقوا و پرهیزگاری دعوت می کنم. امیدوارم از خط مستقیم الهی منحرف نشوید. هرجا احساس کردید، اسلام به شما نیاز دارد، قدم جلو بگذارید و اسلام را یاری کنید. نماز اول وقت بخوانید و به مستضعفان کمک نمایید.»