مشاهیر ایران و جهان - شمگانی، عزت الله

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید عزت الله شمگانی : فرمانده عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی «سیستان وبلوچستان» سال 1339 سا لی بود که او دیده به جهان خاکی گشود .پنج سال اول را در قریه«مشهدی کاوه»درشهرستان «فریدن»دراستان« اصفهان» گذراند ،کوه ها و قله های مرتفع برای او رمز و راز های فراوان در بر داشت .آفتاب ،سرما ،امروز و فردا و گرمای روشنی بخش آتش ،نماز های پدر ،سخنان مادر ،همگی در گوشش زمزمه می کردند .راز سر به مهر طبیعت در نظرش معنای ویژه ای داشت .با چشمانی کوچک ولی کنجکاو روز گار را می گذراند .سالها یکی پس از دیگری می آمد و اکنون این کودک پنج بهار از زندگی اش را پشت سر گذاشته بود ،چه روز های خوبی !سیمای این زندگی با سرشت صمیمی او گره می خورد و خویشتن زلال او در این طبیعت هستی شکل می گرفت .عزت الله گم شده این خاکستان نا آشنا ،به دور از غو غای روز مره و ابتذال تمدن بزرگ شاهنشاهی رشد کرده و در دنیای کودکانه ولی بزرگ خویش با شادی و شعف زندگی را سپری می کرد .پدر بر اثر مشکلات اقتصادی دیگر نمی توانست در آن سامان بماند و لذا با خانواده هجرت به دیار دیگر را در پیش گرفت .اصفهان مکانی بود که به گمان پدر می توانست در آنجا معیشت خانواده را تامین کند. بعد از رحل اقامت در این شهر زیبا ،عزت الله را به دبستان برد .محیط جدید شور و نشاطی دیگر در کودک پدید آورد .اما پدر نگران در پی کار بود تا شاید بدینوسیله از تنگدستی رهایی یابد . نانی بخور و نمیر ثمره تلاش روز های اولیه بود .با گذشت زمان رزق و روزی خدا فزونی یا فت . زندگی اگر چه سخت ،اما در تب و تاب گذشتن بود . «عزت الله» پیوسته دلش گوش به زنگ اذان موذن بود که با شنیدن آن همراه پدر از خانه به مسجد می رفت و نماز را با اخلاص نیت می گذراند .سالیانی چند از رشد او گذشت قد بلند تر از همسا لان ،با اندامی باریک و صورتی کشیده ،و چشمان آبی پرنفوذ. همگی گویای این حقیقت بودند که در آینده به سر داری دشت تفتیده «سیستان و بلو چستان» ،«کردستان» و جبهه های جنوب خواهد رسید . در همان کودکی در رفتارش صداقت و صمیمیت نمایان بود .چشمانش پرتویی خاص همچون لبخند سپیده دم را در بر داشت و رازی پر ابهام در مورد او بیان می نمود .راز پر جذبه نگاهش ،طنین سخنانش ،راه رفتنش سکوتش و تمامی حرکات او پدر و مادر را به وجد می آورد .سادگی و بی آلایشی او در دوران کودکی، همسا لانش را به شدت به سویش جذب می کرد . سالها یکی پس از دیگری می گذشت و «عزت الله» بزرگ و بزرگ تر می شد .مقاطع ابتدای و راهنمایی را در مدرسه سپری کرد .اکنون اوجوانی قد بلند با چهره ای بشاش و توانایی با لا بود .اما مشکلات زندگی روز مره مانع از تحصیل او شد .کمک به خانواده درامرمعشیت ،مهمترین عامل انصراف او از ادامه تحصیل بود .بدین ترتیب چندسالی را به کارهای متفرقه پرداخت و با در آمدش خانواده را یاری داد .سن او مقتضی خدمت اجباری شد و تصمیم گرفت تا به شکل رسمی وارد ارتش شود .بعد از مدتی تلاش پذیرفته شد و دوره های متعدد چریکی و تکا وری را دید اما در پایان دوره حین دوره آموزش کتفش شکست و در خانه بستری شد .«عزت الله» با مشاهده ارزیابی منفی بر کار نامه این دوران از زندگیش تصمیم به استعفا گرفت ومصمم شد مسیر دیگری را در زندگیش در پیش گیرد .با پیروزی انقلاب اسلامی وآغاز حمله ی همه جانبه ی ارتش عراق به خاک ایران او درنگ نکرد وبه جبهه رفت. پس مدتی حضور تاثیر گذار در جبهه های شرق ،غرب وجنوب کشوردر عملیات شکست محاصره ی آبادان «ثامن الائمه (ع)» به شهادت رسید.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 28 تیر 1395  - 10:24 PM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی