مشاهیر ایران و جهان - خوشروزی، جعفر

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

فرمانده گردان انصارالحسین (ع) لشگر 31 عاشورا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) شهید« سید جعفر خوشروزی » در سال 1340 در« اردبیل» دیده به جهان گشود . اوتا کلاس سوم دبیرستان تحصیل کرد . درمبارزات مردم ایران بر علیه ظلم وستم حکومت پهلوی از پیشتازان این مبارزه ی مقدس بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به عضویت این نهاد مردمی در آمد . دیدار با خمینی کبیر شور وشوق اورا برای نگهبانی از انقلاب اسلامی بیشتر ومصمم تر کرد.او از این دیدار اینگونه یاد می کند: «تنها دو متر با امام فاصله داشتم .قلبم گرفته بود نتوانستم خودم را نگه دارم .بی اختیار بلند شدم و دست مبا رکش را بوسیدم .» و این احساس جعفر در دیدار کوتاه مدتش با امام (ره) بود . روحش آرامش گرفت .از سالهای دور ،دست نوازش پدری را بر سر خود احساس نکرده و پیوسته سختی و محرومیت را لمس کرده بود و اینک در کنار امام و مقتدایش از گرمای پر عطوفت دستانش جان دوباره گرفت .هنوز نوجوانی بیش نبود که پدرش را از دست داد و آفت باد خزان بر درخت خانواده اش زد . و تن نحیفش را در مقابل شلاقهای قهر زمانه بی پناه گذاشت و با سن اندک خود چه بزرگ منشانه با سختیهای زندگی درگیر شد ! سر پرستی خانواده را بر عهده گرفت و با همت و تلاش پیگیر خویش ،مانع توقف چرخ خانواده شد . روزها کارگری می کرد و شبها درس می خواند . خواهرش از آن روزهای سخت چنین می گوید:«آنگاه که در آمد روزانه را پیش مادر می گذاشت ،عرق شرم بر پیشانی ام می نشست و از اتاق خارج می شدم .من خواهر بزرگتر او بودم با وجود این آرزو می کردم که ای کاش من نیز پسر بودم و دوشادوش جعفر می توانستم با کار خویش کمکی برای خانواده باشم .به خاطر دارم در نیمه شب سرد پاییزی که هنوز پدر دربستر بیماری بود ،از خانه بیرون می زد و دوباره با غم و اندوه باز می گشت و سر بر زانوی غم می گذاشت .یک روز به سراغش رفتم .ناخواسته گفت :برای طلب شفای پدر ،در مسجد دعا کردم و او چه مظلومانه و بی یاور زیست !دعای نیمه شبانه اش همچنان داغ در دلم نهاده است .» دوران مسئولیت پذیری و شتاب تحولات زندگی اش با اوج گیری انقلاب همراه بود .انقلاب او را در مسیر خود به حرکت در آورد و با برکه زلال شریعتش شست و شو داد .زنگارهای درون را از او سترد ،دلش را تابناک کرد و او را به انسان واقعی بدل ساخت و با لا خره در وجود امامش ذوب شد تا جایی که بعد از دست بوسی امام گفت :«من به تنها آرزویم رسیدم .» وقتی جعفر مبارزاتش را شروع نمود ،چندین بار دستگیر و زندانی شد .او در حین بهره مندی و کسب فیض از محضر بزرگان شهر ،مدام در فکر مردم محروم نیز بود .در زمستان سال 1357 که مردم با کمبود سوختی و ضروری مواجه بودند ایشان به یاری چند تن از دوستان خود چرخ دستی تهیه نمود ه بود و به خانواده های محروم و بی کس سوخت می رساند .در یک کلام ،جعفر فرزند صدیق انقلاب بود . هنگامی که ارتش متجاوز عراق به نمایندگی وبا حمایت بیش از 36 کشور از مرزهای جنوب وغرب ایران وارد کشورمان شد او از جمله هزاران نفری بود که بی هیچ تردیدی وارد مبارزه ی مسلحانه با کفتارهای بعثی شد. او هیچگاه از مبارزه وجنگ جدا نشد ودر مسئولیت های مختلف به جانفشانی در راه اسلام ناب محمدی(ص)و ایران بزرگ پرداخت. سرانجام در تاریخ 22/ 1/1361 درحالیکه در شلمچه؛یک قطعه از بهشت که در کربلای ایران واقع شده؛ پیشاپیش نیروهای گردان انصارالحسین(ع)در حال مبارزه با اشغالگران عراقی بود، خلعت زیبای شهادت را پوشید تا اجر همه ی مجاهدتها یش را از حضرت حق بگیرد .او آنقدر آسمانی شده بود که جسمش نیز تحمل ماندن در این کره ی خاکی را نداشت و افتخار «جاویدالاثر»بودن رانیزعلاوه بر شهادت از خداگرفت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 28 تیر 1395  - 10:24 PM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی