ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
فرمانده گروهان سوم از گردان409لشگر41ثارالله (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) «سید محمد خلیل ثابت رای» در خانواده ای مومن و مذهبی در یکی از محله های شهرستان «کاشان»و در سا ل 1341 چشم به جهان گشود .در دامن پر مهر و عطوفت پدر و مادر با عشق به اهل بیت عصمت و طهارت پرورش یافت .پدرش از کسبه معروف و سر شناس و از مومنینی بود که خانواده اش را پایگاهی برای نشر اسلام قرار داد .مادر مکرمه اش «سیده حاجیه خانم موسویان» از زنان بر جسته ای بود که فدا کاری و بزرگ منشی بسیاری در دوران انقلاب و جنگ از خود به یادگار گذاشته است .او همواره مشوق فرزندان در امور دینی بود .پخش اعلامیه ها و عکسهای حضرت امام، تشکیل جلسات بانوان و حضور مستمر در صحنه های انقلاب از او شیر زنی گرانقدر و مبلغی توانا ساخت .در دوران جنگ تحمیلی این بانوی بزرگوار منزل را به پایگاه پشتیبانی از انقلاب و جبهه تبدیل کرده بود و همواره گروهی از زنان در خانه او به کار تهیه مربا ،بسته بندی آجیل ،امور تبلیغاتی ،دوزندگی و ...مشغول بودند . در دامن چنین پدر و مادر پاکدامنی دو فرزند برومند پرورش یافتند .«سید علی» پیکر پاکش را در مصاف با بعثیان تقدیم انقلاب نمود و روح بلند «سید محمد خلیل» از سرزمین تفتیده سیستان به ملکوت اعلی پیوست . «سید محمد خلیل ثابت رای» با اولین جرقه ای انقلاب در سال 1356 در تمامی صحنه های انقلاب حضوری فعال داشت .وی در چاپ و تکثیر و توزیع اعلامیه های حضرت امام بسیار جدی و مصمم بود ،از مواجهه با خطر هراسی نداشت .در دوران انقلاب همواره زیر پیراهنش اعلامیه و عکس حضرت امام(ره)را حمل می کرد .وقتی به او گفته می شد در مقابل نیروهای پلیس مواظب باش !پاسخ می داد :در هنگام بر خورد با دشمن با صلوات چشم آنان کور می شود .او با نوشتن شعار بر در و دیوار و ساختن« کوکتل مولوتوف» و بمب های دست ساز رعب و وحشت در دل ماموران ایجاد می کرد .هنوز از عمر درخت نوپای انقلاب مدتی نگذشته بود که ابر قدرتها حرکتهای اخلال گرانه را در مناطق مختلف ایران آغاز کردند .یک روز در «کردستان» و زمانی در «مازندران» و روزی دیگر در« بلوچستان» عناصر وابسته به بیگانه به بهانه استقلال طلبی و آزادی خواهی دستهای خود را به خون جوانان مومن و فداکار انقلاب آغشته کردند . در یکی از روزهای تابستان سا ل 1359 چند تن از جوانان پر شور در محله ای از شهرستان« کاشان» گرد آمدند .یکی از دشت های «بلوچستان» و دیگری از دامن کوههای سر به فلک کشیده کردستان آمده بود .هر کس از گوشه ای می گفت و عرض حالی داشت .سر انجام وصف حال« بلوچستان» و فعالیت گروههای یاغی و محارب آن سامان توجه دوستان یک دل را به خود جلب کرد و همه بر آن شدند تا برای جلو گیری از انعقاد نطفه «کردستانی» دیگر در مرزهای شرقی ایران در لباس بسیجی و دانش آموزی وارد آن سرزمین شوند . در اواخر شهریور همان سال از آموزش و پرورش« کاشان» چند گواهی انتقال به شهرستان« ایرانشهر» گرفته شد ،آن جوانان در دبیرستان« فارق» آن شهر ثبت نام کردند و سپس ارتباط با سپاه آغاز شد .کلبه محقر برادران در حاشیه شهر طی مدت نه ماه زندگی مخفیانه ،زندگی در «شعب ابو طالب» را تداعی می کرد که چوپان دلسوخته آن «سید محمد خلیل ثابت رای» نام داشت . او همواره با لباس مبدل و خود رو ناشناس مواد غذایی را از سپاه به طور مخفیانه به بچه ها می رساند .«محمد خلیل» منطقه« دلگان» ،نا امن ترین و دشوار ترین منطقه در اطراف« ایرانشهر »را برای خدمت بر گزید .ناحیه «دلگان» با وسعتی بیش از 7200 کیلومتر مربع و وجود بالغ بر 93 روستا از مناطق دور افتاده «ایرانشهر» و همجوار با استا نهای «هرمز گان» و« کرمان» است در این منطقه به سبب شنهای روان و تپه های فراوان، راههای صعب العبور وجود دارد .در این مکان نا امن که پایگاه اشرار بود او و همرزمش برادر« طوقکش »توانستند دو نفر ه پایگاه بسیج دایر کنند و حتی بنایی و ساخت و ساز ساختمان را نیز خودشان انجام دهند .با گذشت چند ماه او با تلاشهای فراوان توانست در منطقه پایگاههای زیادی تاسیس کند و همیشه حضور فعال خویش را در مناطق« چاه الوند» ،«ده زیر» ،«کلا کنتک» ،«گلمورته گر گر» ،«هیرمند» ،«هودیان» و ...به نمایش بگذارد .او تعداد زیادی از عشایر منطقه را با امور نظامی آشنا کرد و از میان آنها چندین گروه رزمی پرورش داد .وسعت تلاش های او برای دشمن خارجی و اشرار داخلی خطر بزرگی بود. آنها بار ها بر سر راهش کمین زدند تا این خار چشم را از سر راهشان بر دارند اما« سید محمد خلیل» با ایمان قوی و شیوه های نظامی بارها از صحنه های خطر ناک با ماشین سوراخ شده جان سالم به در برد. فروتنی و خضوع از ویژگی های بارز او بود. هر گز با لحن تند سخن نمی گفت .در هر کاری با گشاده رویی پیشگام می شد .اگر عشق نباشد در کویر تفتیده «بلوچستان »چه وجود داشت که« ثابت» و ثابت ها از« کاشان» و« قزوین» و «اصفهان» به کپر و ریگزار های منطقه «دلگان» سفر کنند و در لابه لای شن های روان و هوای داغ که وزش باد صحنه های وصف نا شدنی را پدید می آورد در کپر ها ماوا گزینند. جلوی کپر را هموار نموده ،آبی بپاشند تا بدینکار اندکی از خشونت طبیعت بکاهند و بهتر به خدمت خویش ادامه دهند .بسیاری از برادران ترجیح می دادند .در غرب وجنوب با بعثیان متجاوز پیکارکنند،اما« ثابت» و یارانش را عقیده بر این بود که «بلوچستان» به منزله «تنگه احد ایران» است و احتمال دارد دشمن از این ناحیه نفوذ خطرناکی کرده باشد .آری ثابت بود و عاشق خدمت بود او وظیفه دیدار از خانواده را در کنار پیگیری امور منطقه به جا می آورد و در هرباز گشت مادر مهربانش محموله ای از پوشاک و خوراک و مواد مصرفی جهت تقسیم میان مستمندان و محرومان روانه می کرد . ثابت همچنان که در صحنه های نبرد رزم آوری جسور و در مقابل پرخاشگریهای بعضی دوستان نا آگاه ،صبور و در میان رنجدیدگان و بیابان نشینان فردی رئوف بود .در تمامی صحنه های فرهنگی نیز حضوری فعال داشت ،گاهی در« بمپور» بر جوانان بیدار دل بلوچ تاثیر اعتقادی می گذاشت و آنها را با فطرت خویش آشنا می کرد و دیگر گاه با تلاش خستگی ناپذیر خود در راه چاپ و نشریه فرهنگی منطقه (مودک مسلمان بلوچ )سر از پا نمی شناخت .تا نیمه های شب و گاه تا صبح بیدار می ماند و به تهیه و گرد آوری مطالب ،مرتب کردن و سایل مواد مربوط به نشر مشغول بود . او از این سرای فانی برای جهان باقی آنچنان بنای مشید و سرای مجللی برپا نمودکه دوستان و یاران آگاه از حسرت مقام او وجایگاهش ،انگشت به دندان گزیدند. او که در کمین جمعی از نوکران و سر سپردگان اجانب در منطقه «دلگان» بارها از آن جان سالم به در برده بود در سا ل 1363 دردرگیری با دشمنان مردم محروم «بلوچستان» ودر راه دفاع از آرمانها مقدس انقلاب اسلامی به عرش اعلی شتافت اما با لبخند خویش به روی معبود سیلابی از اشک بر دیده یاران همرزمش پدید آورد .