ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
شهید سید احمد رحیمی : رئیس ستاد تیپ جواد الائمه(ع)از لشگر5نصر(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) سال 1338 در شهر بيرجند خاندان رحيمي شاهد شکفتن غنچه اي ديگر از سلاله پاک پيامبر، بنام احمد بود . اين مولود با برکت ايام طفوليت را در دامان مادري با تقوا سپري نمود و همپاي پدر با شوري کودکانه در محافل مذهبي شرکت مي کرد . با استعدادي سرشار وارد مدرسه شد و دوران ابتدايي و راهنمايي را هر ساله با رتبه اي ممتاز به پايان رساند. همزمان با ورود به دبيرستان با تعمق به کسب معارف ديني روي آورد و از اين سرچشمه همسالانش را نيز بهره مند مي ساخت. روحيه مذهبي و هوش و ذکاوت احمد ، او را از همکلاسيهايش ممتاز مي کرد به نحوي که در همان آغازين دوران جواني مريدان زيادي يافت. او از جمله نادر جواناني بود که پيش از سن هجده سالگي اکثر کتابهاي استاد مطهري را عميقاً مطالعه کرده و خطوط منحرف از اسلام را مي شناخت . در دبيرستان انشاهاي سياسي مي نوشت و به دليل همين بي پروايي بارها مورد عتاب قرار گرفت. احمد در سال 1356 دوره دبيرستان را با نمرات عالي به پايان رسانيد و در حاليکه بيدل و بي تاب در جاده هاي خلوت خلوص ، عشق به تحصيل در حوزه علميه قم را در سر مي پروراند به اصرار خانواده در کنکور شرکت کرد و در رشته پزشکي دانشگاه تهران با رتبه درخشان پذيرفته شد. پايبندي احمد به مباني اسلام و دلسوزي اش نسبت به محرومين موجب شد تا فعاليت هاي مذهبي ـ سياسي را در دانشگاه به گونه اي تشکل يافته دنبال کند. با وزيدن نسيم انقلاب به فعاليت هايش عليه رژيم وسعت بخشيد و براي انتقال اعلاميه ها از تهران چهره و نوع پوشش خود را تغيير مي داد. او در راهپيمايي هاي تهران و مشهد و بيرجند حضوري چشمگير داشت و از نزديک شاهد تظاهرات خونين در ميدان ژاله بود . شبي پس از سخنراني در يکي از مساجد به دست نيروهاي ساواک بيرجند دستگير شد اما با هوشياري از زندان رهايي يافت و از آن پس نامش در صحيفه ياران امام به ثبت رسيد . با پيروزي انقلاب اسلامي و بازگشايي مجدد دانشگاهها به ادامه تحصيل پرداخت و با شخصيتهاي چون آيت الله بهشتي و استاد مطهري رابطه اي تنگاتنگ داشت. چندي نگذشت که در سيزده آبان 1358 به همراه تعداد ديگري از دانشجويان پيرو خط امام لانه جاسوسي آمريکا را به تصرف درآوردند.به اعتقاد ساير دانشجويان او يکي از چهره هاي فعال فتح لانه جاسوسی آمریکا بود و بارها به نمايندگي در تجمع مردم حضور مي يافت و به روشنگري مي پرداخت. در کنار اين مهم ، با برپايي درس اخلاق و زبان عربي ، به آموزش عده اي از دانشجويان همت گماشت . در اين ايام بود که با دختري متدين از بستگانش پيمان بست و مدتي پس از اين مثياق ، آشيانه پربرکت احمد با تولد سميه تنها يادگارش رنگي ديگر گرفت. به درخواست دادسراي انقلاب اسلامي بيرجند به اين شهرستان مراجعت نمود و با اقتدار مسئوليت فرماندهي سپاه پاسداران اين منطقه را پذيرفت. دوران خدمتش در سپاه مقارن بود با نواخته شدن طبل جنگ و آغاز حرکت کور منافقين و فعاليت تروريستهاي اقتصادي و ملاکين غاصب. سه بار منافقين تصميم به ترور وي گرفتند و کروکي منزلش در خانه هاي تيمي به دست آمد. اما هر بار با عنايت خدا به گونه اي محفوظ ماند. احمد رحيمي که تنها به اعتلاي اسلام مي انديشيد با درايت و صلابت در برابر تمامي جريانات منحرف داخلي ايستادگي کرد و پس از کسب تکليف از محضر امام (ره) به شايستگي به عضويت شوراي فرماندهی سپاه منطقه 4 خراسان و سرپرستي واحد اطلاعات این سپاه منصوب گرديد و خدمات ارزنده اي از خود بر جاي گذاشت . با فوت پدر و بي سرپرست ماندن خانواده ،علي رغم اصرار زياد مسئولين به بيرجند مراجعت نمود و به فعاليت هاي آموزشي و عقيدتي بين جوانان سپاه و بسيج و ساير نهادها پرداخت . او با حفظ سمت بارها براي بررسي وضعيت نيروهاي لشکر 5 نصر به جبهه رفت. همسر محترم ايشان مي گويد : گاهي پيش مي آمد که مدت بيست روز از محل حضورش بي اطلاع بودم . يکي از مبارزان افغاني پس از شهادت احمد تعدادي از عکسهاي او را در سنگرهاي افغانستان به ما نشان داد و ما تازه فهميديم که احمد در نهضت افغانستان عليه شوروي نيز سهيم بود. در زمستان 1361 به شوق حضور مداوم در جبهه به همراه خانواده به خوزستان هجرت کرد و در اواخر همان سال بر اثر اصابت ترکش به پاي چپش مجروح شد . احمد که دلداده سنگر بود پس از بهبودي نسبي در عمليات والفجر 1 مورخ 24/1/1362 حماسه اي پايدار از خود به يادگار گذاشت و در حال حمل مجروحين و شهدا بار ديگر مجروح گرديد. اما با همان حال آرپي جي يکي از رزمندگان را بر دوش نهاد و بر بلنداي خاکريز ايستاد و چندين تانک دشمن را منهدم کرد . با اصابت گلوله تانک ، هنگام اذان ظهر ، جبهه شرهاني شاهد عروج پرستويي بود که با پيکري شرحه شرحه جام وصل را سر کشيد. پيکرش پس از بيست و پنج روز در جوار رحمت حضرت دوست در بوستان شهداي بيرجند آرميد و اين زمزمه به ياد ماندني شهيد محقق شد : « دوست دارم در جايي به شهادت برسم که هيچ کس مرا نشناسد و احمد صدايم نزنند وناله هايم را جز خدا کسي نشنود.»