ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
شهید رضا خیری بلوک آباد : فرمانده گردان توحید لشگر مکانیزه 31عاشورا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) 11 بهمن 1334 ، در روستاي بلوك آباد در شهرستان مراغه به دنيا آمد . سومين فرزند خانواده پس از دو خواهر بزرگتر بود . پدرش به كشاورزي اشتغال داشت که در سال 1340 ودر شش سالگي رضا فوت کرد . پس از درگذشت پدر ، عموي رضا با مادرش ازدواج كرد و سرپرستي خانواده برادر را به عهده گرفت . رضا دوران دبستان را در روستاي بلوك آباد همراه با كار در مزرعه و چوپانی ، با موفقيت به پايان رساند . پس از اتمام رساندن دوران دبستان به همراه خانواده به شهر مراغه نقل مكان كرد و در آنجا تحصيلات خود را تا پايان دوره دبيرستان پي گرفت . او در خانواده قرآن را فراگرفت و با قرآن مأنوس بود . عمو و شوهر مادرش درباره خصوصيات اخلاقي رضا گفته است كه هرگز عصبانيت او را نديده است و به هنگام گرفتاري و مشكلات ، همواره بر خدا توكل مي كرد و توصيه مي نمود كه توكلمان جز براي خداي مهربان نباشد . رضا ، دوران نوجواني را علاوه بر تحصيل با کار در ساختمان سازی گذراند . پس از آن كه تحصيلات دوران دبيرستان را با موفقيت به پايان رساند به خدمت سربازي اعزام شد و در سپاه دانش به مدت دو سال در تهران به انجام وظيفه پرداخت . پس از اين دوره در سال 1356 ، وارد دانشسراي تربيت معلم تبريز شد كه مقارن با اوج گيري انقلاب اسلامي بود . او يكي از چهره هاي انقلابي شناخته شده و عامل گسترش نهضت در شهرستان مراغه به شمار مي رفت و مسجد طاق مراغه كانون فعاليت هاي مذهبي سياسي او و ساير همفكرانش بود . آنجا را به مركز تجمع جوانان مذهبي تبديل كرده بودند و برگزاري دوره هاي آموزش قرآن و كلاسهاي عقيدتي سياسي يكي از برنامه هاي مهم آن به شمار مي آمد . رضا در اواخر دوران دانشجويي ، چهار ماه پس از پيروزي انقلاب ، در سال 1358 ، با توصيه مادرش تصميم به ازدواج گرفت و با خانم ربابه خدايي - كه از طرف دوستانش به او معرفي شده بود - در بيست و سه سالگي ازدواج كرد . خانم خدايي نيز از پيش از پيروزي انقلاب در مؤسسه فاطميه مسجد طاق در تبليغ احكام ديني نقش فعالي داشت . آنان در مراسمي بسيار ساده و به دور از هر گونه تجمل و تكفلي زندگي مشترك خود را آغاز كردند . به خاطر علاقه اي كه به تعليم و تربيت جوانان داشت ، با اخذ مدرك فوق ديپلم در رشته علوم انساني به عنوان دبير قرآن و معارف اسلامي به استخدام آموزش و پرورش درآمد . اما بلافاصله پس از تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، آموزش و پرورش را رها كرد و ابتدا به صورت مأمور به پاسداران انقلاب پيوست . عضويت در سپاه دوران جديدي از زندگي رضا محسوب مي شد . يكي از ويژگي هاي برجسته او در فرماندهي دقت و وسواس در حفظ و استفاده درست از بيت المال بود . هيچ كس حتي براي يك بار هم نديد كه از وسايل و امكاناتي كه در اختيار او بود براي امور شخصي استفاده كند . حتي وقتي كه همسرش دچار مسموميت شده بود ، حاضر نشد با اتومبيل سپاه وي را به بيمارستان منتقل كند . با آغاز جنگ تحميلي در حالي كه چند ماهي از تولد پسرش - مهدي - نگذشته بود ، به جبهه هاي نبرد اعزام شد . رضا در اولين اعزام به جبهه هاي جنوب رفت و در نبرد شكست حصر آبادان شركت داشت . او به مادرش مي گفت : امروز اباعبدالله (ع) تنهاست و اگر شيعه حسين هستيم اينك ما را به ياري مي طلبد و تمام خطوط جبهه ها ، كربلاي امروز ماست . حضورمان در جبهه مانند حضور حضرت امام حسين (ع) در كربلا نوعي معامله با خداست . تشكيل جلسات ترجمه و تفسير قرآن از جمله برنامه هاي دائمي او در جبهه ها بود و همواره همرزمانش را به تداوم آن توصيه مي كرد . پرهيز از بيكاري و اسراف از ويژگي هاي بارز او بود. يكي از همرزمانش نقل مي كند : وقتي از چيزي عصباني مي شد صلوات مي فرستاد و به خدا پناه مي برد . هيچ گاه او را ناراحت نمي ديديم مگر اين كه شاهد و ناظر بيكاري بچه ها و يا اسراف آنان باشد . پس از مدتها حضور در جبهه به فرماندهي گردان توحيد مراغه منصوب شد . رفتار او با زيردستان چنان بود كه كمتر كسي گمان مي كرد كه او فرمانده گردان باشد . رضا در آخرين اعزام خود در 10 آبان 1360 ، به منطقه گيلانغرب رفت و در سمت فرماندهي گردان توحيد مراغه فعاليت كرد . عمليات مطلع الفجر آخرين عملياتي بود كه گردان توحيد به فرماندهي رضا خيري در اوايل زمستان سال 1360 در سرپل ذهاب انجام شد . يكي از همرزمان رضا - كه فرمانده يكي از گروهان هاي تحت فرماندهي او نيز بود - درباره عمليات و شب قبل از آن مي گويد : از طرف فرماندهي مقر به ما ابلاغ شد كه در اسرع وقت به منطقه عازم شويم . آن شب رضا پيشنهاد كرد كه براي تماس تلفني با خانواده ها به مخابرات برويم . برخاستم و با او به مخابرات رفتيم . در آنجا با صف طولاني رزمندگاني مواجه شديم كه براي تماس به انتظار ايستاده بودند . رضا باديدن اين صف طويل علي رغم اين كه دوستان زيادي از او خواستند تا در نوبت آنها تلفن بكند حاضر نشد و به اتفاق به گردان بازگشتيم . به طرف ساختمان شهيد رجايي حركت مي كرديم و رضا زير لب زمزمه هاي غريبي داشت . وقتي مقابل ساختمان رسيديم پيكي از فرماندهي خبر آورد كه كليه رزمندگان گردان توحيد در عرض يك ساعت حاضر و عازم منطقه شوند . اين خبر شور عجيبي در رضا پديد آورد آنقدر كه خوشحالي از چهره اش نمايان شد . عمليات مطلع الفجر در دامنه كوههاي برآفتاب آغاز شد و گردان ما يكي از گردانهاي خط شكن به شمار مي آمد كه فرماندهي آن به عهده رضا خيري بود . او پيش از عمليات به دوستانش توصيه كرد كه اگر اتفاقي برايش افتاد به راهش ادامه دهند و تنها به هدف كه فتح مواضع دشمن است ، بينديشند . در نقطه اي از راه از آنها جدا شديم و هر كدام به سمتي حركت كرديم . در بين راه يكي از رزمندگان شناسايي را كه مجروح شده بود ديديم . رضا وقتي پيكر خونين او را ديد دستي به صورت مجروحش كشيد و سپس دست خون آلودش را به صورت خود ماليد . با ادامه عمليات ، رضا خيري در حالي كه به سمت دشمن يورش مي برد ، نارنجكي به سويش پرتاب شد و او در اثر جراحات ناشي از انفجار نارنجك در سحرگاه روز 20 آذر 1360 ، در منطقه سرپل ذهاب به شهادت رسيد . پيكر رضا خيري بلوك آباد پس از انتقال در گلشن زهرا (س) مراغه به خاك سپرده شد . هفت ماه پس از شهادت او ، پسر دومش عليرضا در ارديبهشت 1361 به دنيا آمد . دو فرزند شهيد رضا خيري بلوك آبادي در كنار مادرشان - خانم ربابه خدايي كه به شغل معلمي اشتغال دارد - زندگي مي كنند . بعد از شهادت رضا ، دو عموزاده او كه با هم بزرگ شده بودند به نام هاي يوسف ( در سال 1362 ) و خانم سكينه خيري ( در 1367 ) به شهادت رسيدند و منصور خدايي - برادر همسر او نيز كه دانشجوي پزشكي بود - در سال 1365 شهيد شد .