مشاهیر ایران و جهان - حسین پور رهبر، علی اکبر

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید علی اکبر حسین پور رهبر : فرمانده گردان سيدالشهداء(ع)لشگرمکانیزه31عاشورا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) سال 1333 ، در تبريز متولد شد و در خانواده اي مرفه و متدين تربيت و پرورش يافت . علي اكبر تا كلاس ششم ابتدايي تحصيل كرد ، و بعد از آن در كارگاه نجاري پدر ( بيوك آقا ) مشغول به كار شد . حضور پدري مذهبي در خانواده ، علي اكبر را انساني مقيد و علاقه مند بار آورد و از همان دوران نوجواني و جواني اوقات زيادي را به عبادت و انجام وظايف مذهبي در مسجد محل صرف مي كرد . در اين دوران علي اكبر حسين پور رهبر بيشتر آثار آيت الله دستغيب را مطالعه مي كرد . و به صورت خودجوش به آموزش و يادگيري و خودسازي اهتمام مي ورزيد . با اوج گيري انقلاب اسلامي ، در سال 1357 ، به همراه خواهر و برادرهايش در تظاهرات شركت مي كرد و از طريق مسجد محل ، وارد عرصه جدي مبارزه عليه رژيم شد . از جمله فعاليت هاي اين دوران پخش شبنامه در در سطح شهر و برپايي جلسات متعدد در مسجد ، تشكيل گروه سياسي متشكل از بچه هاي محل و كنترل و اداره مسجد بود . در زماني كه حكومت نظامي بود و سربازان مسلح در خيابانها پراكنده بودند ، به هنگام سخنراني آقاي سيد ابوالفضل موسوي ، به همراه چند تن ديگر برقراري انتظامات و حفاظت مسجد را بر عهده مي گرفتند . آنها به بازوان خود پارچه اي مزين به كلمه حزب الله مي بستند . شبها در مسجد سيد حمزه تبريز جمع مي شدند و براي روز جمعه برنامه ريزي مي كردند . جمعه ها در آن مسجد بعد از نماز صبح دعاي توسل توسط حاج بيوك آسايش خوانده مي شد و بعد از آن آقاي ارصلاني صحبت مي كرد . در اين دوران علي اكبر حسين پور رهبر ، اوقات فراغت خود را در كارگاه نجاري پدر و يا به ورزش مي پرداخت . او روحيه اي آرام و مهربان داشت . از افرادي كه در قيد مسائل دين اسلام نبودند ، همچنين از آدم هاي لاابالي و بي قيد كه به مسجد بي توجه بودند بيزار بود . به افراد با ايمان و متدين و كساني كه به انقلاب و اسلام و امام عشق مي ورزيدند ، از صميم قلب احترام مي گذاشت . شكل گيري و رشد شخصيت اخلاقي علي اكبر در دوران محافظت از شهيد محراب آيت الله مدني به اوج خود رسيد . از همان زمان رفتارش نسبت به ديگران تغيير محسوس كرد . مهمترين خصوصيت علي اكبر ، نحوة رفتار با والدين بود . هميشه احترام و اطاعت از آنها را مد نظر داشت و سعي مي كرد رضايت ايشان را جلب نمايد . علي اكبر با شكل گيري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، از طريق بسيج به سپاه پيوست . در سال 1358 ، پنجمين دوره آموزشي سپاه را طي كرد و بعد از خدمت در واحد عمليات سپاه ، با شروع جنگ در سمت فرمانده واحدهاي مختلف و گروه هاي اعزامي به جبهه ، مشغول به خدمت شد . از اين زمان دوران كار و تلاش شبانه روزي او آغاز گرديد . انضباط اخلاقي و رفتاري مشخصة او در جبهه بود . بخصوص در گردان تحت امرش اين انضباط كاملاً مشهود بود . هميشه دور گردان را حصار مي كشيد و نگهبان مي گذاشت ؛ ترددها را كنترل مي كرد و شبها به چادرها سر مي زد . شدت كار و تلاش ايشان به حدي بود كه در آخرين روزها ، حدود چهارده يا پانزده كيلو لاغر شده بود . همزمان با انجام وظايف و مسئوليت هايي كه به عنوان يك فرمانده به عهده داشت ، دو مسجد براي گردان به دست خود ساخت . از آنجا كه با حرفه نجاري آشنا بود ، با جمع آوري پليت ، از سنگرهاي قديمي در دشت عباس و در زمينهاي فتح المبين از ميان سنگرهاي عراقي ، لوازم كار را مهيا مي كرد و بعد با نقشه اي مناسب از اين مصالح مسجدي به سبك بديع مي ساخت كه بعدها روش كار او در ديگر گردانها رايج شد . با اينكه فردي از خانواده اي مرفه بود ، اما همه چيز را كنار گذاشت و از آغاز جنگ در كنار شهيد چمران بود . با تشكيل لشكر عاشورا به اين لشكر پيوست و نقش مهمي در آن داشت تا جايي كه مهدي باكري - فرمانده لشكر - شديداً به او علاقه مند بود و زماني گفته بود كه علي اكبر رهبر در گردان سيد الشهدا لشكر عاشورا كمك بنده هستند . در آن زمان افراد زيادي فرماندهي گردان سيدالشهدا را قبول نكردند اما علي اكبر آستين بالا زد و اين وظيفه سنگين را به عهده گرفت . هيچ موقع از مشكلات يا سختي كار حرفي نمي زد . دائماً آيه هاي صبر و استقامت را زمزمه مي كرد . هر وقت كسي شهيد مي شد مي گفت : « انا لله و انا اليه راجعون » نمونه « اشداء علي الكفار و رحماء بينهم » بود . با دوستان خدا دوست و با دشمنان خدا به شدت برخورد مي كرد . علي اكبر رهبر در مدت سي و شش ماه حضور مستمر در جبهه ، پنج بار زخمي شد . تنها ايام دوري ايشان از جبهه ، دوران نقاهت بود . در عمليات مسلم ابن عقيل مجروح شد و براي مداوا به بيمارستاني در باختران انتقال يافت . در بيمارستان دفترچه هايي در اختيار مجروحين مي گذاشتند تا خاطرات خود را از عمليات و جبهه براي آيندگان بنويسند . علي اكبر به پرسشهايي كه تمايلي به دادن پاسخ صريح به آنها نداشت ، پاسخهاي خاصي را آماده كرده بود . از جمله به سؤال ميزان تحصيلات مي نوشت : بي سواد ؛ وقتي از معنويات سؤال مي شد ، مي نوشت : گناهكار . به اين سؤال كه در چند عمليات شركت داشته ايد جواب مي داد : شرمنده ام . يك بار ديگر كه زخمي شده و در بيمارستان تحت مداوا قرار گرفته بود ، برادر بزرگش به ملاقاتش رفت . او نقل مي كند كه : به تمام قسمت هاي بدن علي اكبر تركش خورده بود . قسمتي از سر انگشت سبابه اش نيز زخم برداشته بود . از علي اكبر پرسيدم : آيا احساس درد داريد ؟ در جواب گفت : « به جز سر انگشتم در جايي احساس درد نمي كنم . » و بعد گفت : « زخمي شدن انگشتم جريان مفصلي دارد . » و نقل كرد كه : « در يكي از روزها در زمان عمليات ، موقعي كه رزمندگان جهت حمله به صف حركت مي كردند ، متوجه شدم كه دو نفر در بين رزمنده ها غريبه به نظر مي رسند . نزديك رفتم تا آنها را بشناسم . ديدم دو نفر عراقي در ميان رزمندگان هستند . در اين ميان ديدم يكي از آنها براي اينكه عمليات لو برود مي خواست فرياد بكشد . متوجه شدم و در حالتي كه مي خواستم عراقي را خفه كنم انگشت سبابه ام را گاز گرفت و اين زخم مربوط به اين ماجراست . » به دنبال اين ماجرا رزمندگان به او علي اكبر خفه كن مي گفتند . علي اكبر رهبر چند روز بعد فرماندهي گردان سيدالشهدا كه مأموريت پدافند منطقه هور را داشت ، به عهده گرفت . در عمليات پدافندي ، زماني كه گردان خسته براي استراحت به قرارگاه بازمي گشت ، علي اكبر با خبر شد كه در خط مقدم نيرو نياز است . در همان حال خسته بازگشت ولي قبل از رفتن به حاج بيوك آسايش گفت : « اين بار كه مي روم ديگر برنمي گردم . » و همين طور هم شد . در هور در اثر اصابت تركش گلولة توپ از ناحيه كمر مجروح شد . آقاي مصطفي شهبازي به بالاي سر وي رفت و گفت : « طوري نيست الان آمبولانس مي آيد و تو را به بيمارستان مي رسانيم . » علي اكبر در پاسخ آقا مصطفي مي گويد : « اين حرفها را ما به همه ياد داديم . » سرانجام علي اكبر حسين پور رهبر در تاريخ 20 بهمن 1363 ، بعد از سي و شش ماه حضور مستمر در جبهه هاي جنگ ، پس از انتقال به بيمارستان اهواز به شهادت رسيد . در حالي كه خانواده اش نمي دانستند ايشان فرمانده گردان هستند . بنا به گفته مادر شهيد : شهيد علي اكبر علاوه بر خصوصيات مهرباني و تواضع و شجاعت ، مي توانم از رازنگهداري ايشان برايتان صحبت كنم . ايشان درباره كارش در جبهه هيچگاه سخن نمي گفت . هر وقت مي پرسيدم كه در جبهه چه كار مي كني ، جواب مي داد : « من در آشپزخانه هستم . » و ما بعد از شهادتش فهميديم كه ايشان فرمانده گردان بودند . شهيد علي اكبر حسين پور رهبر به هنگام شهادت سي ساله بود . پنج سال در سپاه خدمت كرد كه سه سال آن در جبهه هاي جنگ گذشت . وي علي رغم اصرار خانواده و دوستان ازدواج نكرد .

نویسنده : نظرات 0 شنبه 2 مرداد 1395  - 5:01 AM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی