ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
شهید قاسم هاشم زاده هریسی : قائم مقام فرمانده گردان امام حسین (ع)لشگرمکانیزه 31عاشورا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) سال 1338 خورشیدی بودکه خبر تولدش در هريس پيچيد .اسمش قاسم بود و چهره ی بهشتي اش پر از نورانيت و معصوميت .مادر مهربانش در سن 10 سالگي اورا تنهاگذاشت و آسماني شد او تنهائيش را به شهرستان قم برد تا در نزد برادرش به تحصيل علم و دانش بپردازد . علم و صنعت را به هم آميخته بود و همزمان با تحصيل علم به كارهاي فني نيز اشتغال داشت .آيات سبز قرآن در بندبند وجودش ريشه انداخته بود و هنگام تلاوت قرآن ملائك اورا درود و سپاس مي گفتند . تعاليم اسلامي را همچون كويري تشنه لب مي نوشيد و غرق در مطالعه كتابهاي اسلامي ، دنبال گمشده خويش مي گشت .در سال 1355 با اخذ ديپلم متوسطه در رشته اتومكانيك از شهرستان قم به تبريز آمد و در انستينوي فني تبريز تحصيلاتش ر ا ادامه داد . در آن سالها كه سياهي حامي و سايه بان هرپستي و بلندي بود او نيز آرام ننشست و همگام با برادرش بر عليه طاغوتيان شب پرست بيرق مبارزه افراشت و در اعتصاب دانشگاهها ومبارزات انجمنهاي اسلامي حضور فعال خود را تاريخ به يادگارگذاشت . سال 1358 پس از ورود به آموزش و پرورش در پيشبرد مسائل فرهنگي و تقوا و اخلاق اسلامي همتي عظيم گماشت و به عنوان اولين مسؤول امور تربيتي در شهرستان هريس انتخاب و مشغول به كار شد و در نشر و پخش تعاليم اسلامي جديت فراوان کرد . در شورشهای ضد انقلاب دركردستان با الهام از رهنمودهاي پيامبر گونه امام امت ، لباس پيش مرگي حزب الله را برتن كرد و در مصاف با مزدوران جنايتكاراز هيچ كوششي دريغ نورزيد. ناگهان صدای جغد گونه گلوله هاي دشمن در آسمان ميهن اسلامي پيچيد و دستهای تجاوز گر, حريم حرمت سرزمين اسلام ناب محمدي ( ص ) را شكست . او نيز همچون ديگر جوانان غيرتمند اين مرز و بوم لباس رزم پوشيدو با رها ساختن سنگر آموزش و پرورش عازم جبهه هاي نور و روشنايي شد؛ گوئي مدينه فاضله خود را يافته بود و در گذشتن از تلخابه هاي جاري به آب بقاء رسيده بود. تا عمليات بدر دل از جبهه نبريد .به احترام برگهاي زريني كه در دفتر جبهه وجنگ او مي درخشيد در عمليات مسلم بن عقيل به فرماندهي گروهان انتخاب و منصوب شد و نيز در همين عمليات از ناحيه سر زخمي شد ولي صحنه راترك نكرد ,او آخرين نفری بود که از این عملیات به استراحت رفت. درعمليات والفجريك با سمت معاون فرمانده گردان شهیدقدوسي در كنار شهيد صادق آذري فرمانده این گردان در شمال فكه ودر جنوب شرهاني برنيروهاي دشمن متهورانه تاخت و لشگريان كفر را به خاك مذلت نشاند . اوبسيجي عاشقی بود كه رايحه روح بخش عشق در خانه وكاشانه دلش پيچيده بود اوبسيجي عاشقي بود كه مهرباني در چشمهايش موج مي زد و از نگاهش مي شد بهترين غزل عشق به امام امت وامت امام راچيد . او بسيجي عاشقي بود كه درعمليات دشمن شكن خيبر با سمت معاون فرمانده گردان شركت كرد و از ناحيه دست به شدت مجروح شد.با اينكه دستش احتياج به عمل جراحي داشت ولي در خط مقدم ماند و در كنار رزمندگان اسلام حماسه آفريد .مژده عمليات بدر که به گوشش رسيد گوئي پنجره اي به سمت شهادت باز شده بود و بوي گلهاي بهشتي او را فرا مي خواند . سخنراني همرزم دلاورش اصغر قصاب قبل از عمليات اورا چنان متحول كرده بود كه شقايقخانه چشمهانش اشك آلود بود و زينت لبهايش جمله « الهم الرزقني توفيق الشهادت في سبيلك » عمليات شروع شد . در مرحله اول دل به درياي بلا سپرد و كران تا كران جبهه را از فرياد سرخ خود سرشار ساخت و در سنگري به وسعت ايمان فصلي از رشادت و حماسه را سرود و با قامتي استوار دشمن شكست خورده را به زانو در آورد . در مرحله دوم عمليات با اينكه موج زدگي شديدي پيدا كرده بود در كنار فرمانده دليرش شهيد اصغرقصاب ماند و شجاعانه جنگيد . در مرحله سوم عمليات در حاليكه پنج شبانه روز از شروع عمليات مي گذشت اما آن یل پرتوان جسور و متهور بر دشمن هجوم مي برد و خستگي را در خود راه نمي داد . لحظات آخر مرحله سوم بود كه زخمي شد و ملائك اطرافش را گرفتند .برادران رزمنده اش او را در برانكاردي گذاشتند كه از منطقه عملياتي بيرون ببرند ، دوباره زخمي شد و در كنار دجله خونين به سجده اي عارفانه رفت .در تاريخ 24/12/63 ملائك او را بر بال خود گرفته و به سمت آسمان اوج بردند .