ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)
از محققین و اندیشمندان و دانشمندان معاصر ایران در 1282 در سامره متولد شد. پدرش آقاشیخ عیسى شریعتمدارى، در سامره از شاگردان ملا محمد تقى شیرازى بود. مینوى تا نه سالگى در سامره بسر برد و مقدمات فارسى و عربى را در همانجا فرا گرفت و چون به ایران بازگشت وارد مدارس جدید شد و در مدارس امانت و اسلام و سپهر دورهى ابتدائى را فرا گرفت و سپس به دارالفنون وارد شد و در 1300 در دارالمعلمین مركزى مشغول تحصیل گردید و ضمنا در مجلس شوراى ملى تندنویس شد و بعد در وزارت معارف به استخدام درآمد و كتابخانه وزارت معارف را اداره مىكرد. پس از فراغت از تحصیل در دارالمعلمین مركزى در معیت اسمعیل مرات به فرانسه رفت و كار ادارى به او سپردند. وقتى سید حسن تقىزاده وزیر مختار ایران در لندن شد او را بعنوان سرپرست محصلین به انگلستان برد. این مأموریت بیش از نه ماه طول نكشید و به تهران احضار شد ولى ثمرهى این دو مأموریت یاد گرفتن زبان فرانسه و انگلیسى بود. وى قریب پنج سال در ایران بسر برد و حاصل كارش كتاب ویس ورامین و جلد اول شاهنامه فردوسى و ترجمهى كتاب شاهنشاهى ساسانیان اثر كریستن سن بود. البته تنظیم شاهنامه با هدایت و سرپرستى ذكاءالملك فروغى انجام گرفت. مینوى مجددا به انگلستان رفت و تحصیلات عالى خود را در دانشگاه گینگز كالج لندن و مدرسه مطالعات آسیائى و آفریقائى دانشگاه لندن به اتمام رسانید و در همانجا مشغول كار شد و چندى با رادیوى بى.بى.سى همكارى داشت. در سال 1325 بعد از پایان جنگ جهانى دوم سیدحسن تقىزاده سفیر كبیر ایران در انگلستان نامهاى به وزیر فرهنگ وقت نوشته و ضمن معرفى مراتب فضل و دانش او، درخواست كرده بود كه از وى دعوت شد تا خدمات فرهنگى خود را در ایران عرضه بدارد. از این رو وزارت فرهنگ این پیشنهاد را پذیرفت و رسما از او دعوت نمود كه به خاك وطن برگردد. مجتبى مینوى در 1328 به ایران بازگشت و طبق قانون خاصى به استادى دانشگاه برگزیده شد و در وزارت فرهنگ نیز به ریاست تعلیمات عالیه منصوب گردید و بعد رایزن فرهنگى ایران در تركیه شد. این مأموریت قریب چهار سال بطول انجامید. پس از بازگشت از تركیه عضو پیوسته فرهنگستان ادب و هنر شد. آخرین سمت استاد مینوى مسؤولیت علمى بنیاد شاهنامهى فردوسى بود و سرانجام در سن 74 سالگى درگذشت. مجتبى مینوى در زمان حیات كتابخانهى غنى و پربار خود را به وزارت فرهنگ و هنر اهدا كرد. تألیفات و تصنیفات و تصحیحات مینوى بسیار زیاد است، از جمله از تألیفات وى كتابهاى پانزده گفتار، داستانها و قصهها، فردوسى و شعرا و نقد حال، تاریخ و فرهنگ، مجموعه گفتارها و نوشتهها در سه مجلد. علاوه بر تألیفات فارسى، تألیفاتى اعم از كتاب و مقاله تحقیقى به زبان انگلیس دارد. پس از درگذشت استاد مجتبى مینوى، گرانمایه مرد فرهنگ ایران آقاى ایرج افشار در بزرگذاشت این مرد بزرگ حق مطلب را ادا نموده و یك شماره از نشریه راهنماى كتاب را اختصاص به محامد و مناقب و شناخت واقعى ایشان اختصاص داد و خود نیز سرلوحه این كار را در دست گرفته آنچه در دل داشت بر روى كاغذ آورد. بهتر آن دیدم كه از اظهارنظرهائى كه دربارهى این مرد كمنظیر شده است تكههائى را نقل نمایم. استاد ایرج افشار مىنویسد: مینوى در چندین زمینه از معارف و علوم مربوط به ایران و اسلام كار كرد و آثارى دست اول و ماندگار برجاى گذاشت. شاید در مقام سنجش بتوان خدماتى را كه در زمینهى تصحیح متون مهم زبان فارسى انجام داده است در صف مقدم قرار داد. كلیله و دمنه، ویس و رامین، نامه تفسیر، دویان ناصرخسرو، سیرت جلالالدین، نوروزنامه، عیونالحكمه، السعاده والاسعاد، تحریمه القلم سنائى، نورالعلوم ابوالحسن خرقانى، نصایحالملوك سعدى، مصنفات بابا افضل مرقى كاشانى (با همكارى یحیى مهدوى)، اخلاق ناصرى، و بالاخره شاهنامهى فردوسى كه داستان رستم و سهراب آن را بعنوان نمونه منتشر ساخت، از متونى است كه هریك به جهتى و مناسبتى در درجهى اول اهمیت و از امهات نوشتههاى ایرانى است. مینوى در تصحیح هریك از انها سعى كاملى بكار برده است، هم از این حیث كه نسخ معتبر را در تصحیح اختیار كرده و روش علمى و انتقادى مرسوم میان غربیان و نقدشناسان را در آنها بكار گرفته است، و هم از این حیث كه تنظیم عبارات، صفحهبندى و نوع حروف و دقت در غلط گیرى آنها پسندیده باشد ناگزیر همهى آثارش نمونه است و از جهات متعدد شاخص شده است. از حق نباید گذشت كه هنوز متنى به نفاست و صحت و آراستگى كلیله و دمنه مینوى در ایران نشر نشده است و تردید نباید داشت كه روش علمى متخذ و مختار مینوى در تحصیح متون مایه آموزش دیگران نیز قرار خواهد گرفت... شادروان دكتر عباس زریاب خوئى كه خود در صف اول پاسداران زبان و ادبیات فارسى قرار داشت، دربارهى استاد مینوى مىنویسد:... مینوى عاشق زبان فارسى و ادب و فرهنگ ایران بود و این عشق با آب و گل او آمیخته بود. دوستىها و دشمنىهاى با اشخاص بر سر همین معشوق بود و من به یاد ندارم كه مینوى با كسى بر سر اسباب دنیوى نزاعى داشته باشد. هدف حملات او كسانى بودند كه بزعم او با نداشتن صلاحیت لغتسازى و اشتقاق بازى مىكردند و یا متون قدیم را با بىدقتى بچاپ مىرساندند و یا فلان كلمه را در جاى خود بكار نمىبردند. این امر شاید در نظر بسیارى از مردم جهان صنعتى عصر ما غریب و خندهآور جلوه كند اما او فارسى و ادب آن را تا حد عشق ستایش مىكرد و كدام عاشقى است كه ننگ حمله و بىاحترامى به معشوق را تحمل كند؟ روانش شاد كه عاشقى صادق و پاكباز بود و نقد عمر عزیز و جان گرامى را در راه معشوق معنوى خود نهاد. سید محمدعلى جمالزاده محقق و نویسندهى كهنسال چنین نوشته است: وفات استاد مجتبى مینوى بلا تردید براى ما و كشور ما ضایعهى بزرگى است. مردى بود از خاندان فضل و تقوى و به تمام معنى كلمه اهل علم و تقوى و در این رشته كاملا به سبك و شیوهى علمى و فنى شادروان علامه محمد قزوینى عمل مىكرد و از مؤسسین دست اول این طریقه یا باصطلاح امروز (مكتب) بشمار مىآمد. مینوى گذشته از دانش و بینش پهناور و عمیق داراى مكارم اخلاقى چنانى هم بود، الحق سزاوار است پیشوا و سرمشق و مربى و مرشد بسیارى از جوانان دانشپژوه كه عشق و شور و تتبع دارند واقع گردد. مینوى حرفى را مىزد كه حرف راست بود و حرف راست را بىپیرایه و دلیرانه بر زبان و قلم جارى مىساخت و تا جائى كه بر راقم این سطور معلوم است هیچگاه دیده نشد كه در راه علم و حقیقتگوئى مداهنه و مجامله و خوشآمد گوئى و ملاحظهكارى را جایز شمارد، چنانكه گاهى بنظر مىرسید كه در رنجانیدن جمع تعمدى دارد، اما مىدانیم كه بلااختیار همواره درصدد بود به ما بنماید كه از گفتن حقیقت تلخ هم نباید رو تابید و آنچه به گفتن مىارزد همانا حقاق تلخ است. مجتبى مینوى وجود ذیجود و پرفیض و بركتى بود و بیم آن مىرود كه ما دیگر به این آسانىها نظیر و عدیل او را بدست نیاوریم. اما در دیار ما باب فیض هیچگاه مسدود نبوده است و باید امیدوار بود كه از بركت نفس گرم و دم مسیحا اثر استاد مینوى و در اثر زندگى و كار و كوشش و عمل مستدامى كه نیم قرن تمام ادامه بلاانقطاع داشت و امروز مىتوان آنرا به «رسالت» تعبیر نمود در میان جوانان، پیروان با ایمان و حواریون با اعتقاد راسخ و استوارى پیدا كند كه راضى نشوند مشعلى كه او روشن ساخته است به آسانى خاموشى پذیرد و با ایقان هرچه تمامتر مطمئن باشند كه ترقى و پیشرفت اگر با روح و معرفت توأم نباشد ارزش واقعى نخواهد داشت. سید حسن تقىزاده در مقام سفارت كبراى ایران در انگلستان، مرحوم مجتبى مینوى را به وزارت فرهنگ چنین معرفى مىكند: وزارت فرهنگ، البته اطلاع دارید كه آقاى مجبتى مینوى از فضلاء معروف مدتى است در لندن است... مشارالیه كه مسلما یكى از اشخاص فاضل و ادیب درجه اول ایران است و از حیث عمق معلومات اسلامى و احاطه بر تاریخ اسلام و ایران دوره اسلامى و زبان فارسى و عربى و ادبیات آنها، و مخصوصا آشنائى خیلى وسیع و كامل به تحقیقات علماى مغرب در این رشتهها و طریقه انتقادى اروپائى و تبحر كامل در كتب اسلامى از عربى و فارسى و وقوف از كتب شرقى و غربى در این رشته مخصوصا آشنائى به كتابخانههاى بزرگ اروپا شاید بدون ادنى مبالغه پنج نفر نظیر در بین فضلاى ایران ندارد و فعلا تقریبا بیكار است و عایدى صحیحى براى معیشت ندارد. قبل از جنگ فرنگستان مشارالیه بواسطهى بعضى ناملایمات به فرنگستان آمد و با زحمت شخصى خود از كمك به كارهاى علمى به بعضى فرنگیها به عسرت زیاد و ضیق معیشت زندگى كرده و به زحمت سد رمق مىتوانست بكند. در موقع جنگ بكلى تنگدست شد و ناچار در اداره رادیوى انگلیس خدمتى براى نشر اخبار فارسى قبول نمود. جاى كمال تأسف است كه چنین شخصى كه منبع فیض و منشأ خدمت مفید به معارف ایران تواند شد بىاستفاده (یا باصطلاح عربى غیرمستفادبه) بماند و مجبور شود به كارهائى كه مطابق ذوق و طبع او نیست و فایدهاى هم براى ملتش ندارد مشغول شود. اگر از فضل و علم او قدردانى شده بود حتى در زمان جنگ هم به كار تبلیغات نمىپرداخت و راضىتر بود كه نصف عایدى آن شغل از ممر دیگر خدمت به علم به او برسد و از آن كار كناره گیرد. تصور كردم كه حالات معارف ایران نهضتى دارد و ارباب ذوق و شوق براى معارف ملى و تاریخى و زبان و ادبیات خودمان در تزاید است مخصوصا وزیر معارف فعلى خودشان از اهل این رشته از معرفت و از فضلاى مملكت ما هستند، روا نیست كه توجهى به آقاى مینوى نشود و تذكر را مجاز شمردم و یقین دارم وقتى خاطر شریف جناب آقاى وزیر متوجه این مطلب بشود بذل عنایتى كه در خور آنست فرموده، دستور اقدامى براى استفاده از كمالات این شخص مغتنم خواهند داد و در ضمن كمكى به معیشت آقاى مینوى خواهند فرمود كه بسیار حیف است كه چنین مرد فاضلى كه باید تمام اوقات وى صرف تألیف و نشر و تصحیح و تلیق بر كتب نفیسه تاریخى بشود، مجبور گردد به كارهاى غیرمتناسب، محض سد رمق، مشغول گردد و شب چو عقد نماز بندد در فكر خوراك بامداد فرزند باشد. بدیهى است كه مقصود اینجانب فقط كمك مالى تبرعى مانند وظیفه مستمرى نیست كه نه براى خزانه دولت مناسب است و نه بالطبع خود مینوى چنین چیزى را البته قبول نخواهد كرد. بلكه منظور آنست كه از این همه كارهاى علمى و ادبى و معارفى كه در حیطه فعالیت وزارت فرهنگ است و شاید به صد نوع از آنها وجوهى صرف مىشود، چیزى هم به ایشان محول و خدمتى رجوع شود كه در اینجا انجام بدهند و به تناسب خدمات انجام شده حقوقى مقرر فرمائید كه به او برسد. مثلا تصور مىكنم اگر عكس گرفتن از نسخههاى قدیم فارسى و عربى و مراقبت به تصحیح و طبع آنها، و جمع اسناد تاریخى و تدوین رسالههائى راجع به كتابخانههاى فرنگستان و قسمت شرقى آنها و همچنین كتب و مقالات علماى مستشرق اروپا و شاید مخصوصا تهیه مجموعهى خیلى كاملى از فهرست كتبى شرقى كه در اروپا موجود است و كتبى كه فرنگیها در باب ایران نوشتهاند، همچنین خرید و تهیه كتب مفیده در این رشتهها براى كتابخانههاى دولتى و ملى ایران و كتابخانه مجلس و غیره شاید نوشته مقالات علمى در مجلات علمى ایران مانند مجله آموزش و پرورش و نیز راهنمائى به محصلین ایرانى كه براى تكمیل موقت در رشتههاى زبان و تاریخ شرقى به فرنگستان مىآیند و سعى منظم در ارسال كلیه اخبار علمى جدید و كتب و مقالات منتشره در اروپا و آمریكا در باب ایران و اسلام به وزارت فرهنگ و نظیر اینها به او رجوع شود، مناسب است و اگر خواسته شود ممكن است تألیف یا ترجمهى بعضى از كتب مخصوصا به ایشان رجوع شود و هكذا. و نیز مشارالیه مىتواند اگر صلاح بدانند راپورتهاى جامع و عمیقى از معارف این سامان و ترتیب مدارس و مخصوصا دارالفنونها مانند آكسفورد، كمبریج و پروگرام آنها و غیره به وزارت متبوعه منظما ارسال دارند. اینها كه ذكر شد و كارهاى بسیارى نظیر آنها از عهده آقاى مینوى ساخته است و بنظر اینجانب بهترین خدمتى كه مىتوان به ایشان رجوع كرد، بكار انداختن مایه خود اوست در رشته علوم اسلامى یعنى تاریخ و ادبیات و زبان فارسى و عربى و كتب قدیمه شرقى كه رشتهى اختصاصى خود اوست و باصطلاح جدید وى متخصص در این رشته است... سفیركبیر- سیدحسن تقىزاده (1355 -1282 ش)، نویسنده، مترجم، محقق و استاد دانشگاه. در تهران به دنیا آمد و همراه پدر به سامرا رفت. تحصیلات ابتدایى را در سامرا و تهران و تحصیلات عالى را در دارالفنون و دارالمعلمین مركزى تهران و كالج سلطنتى و مدرسهى مطالعات آسیایى و آفریقایى لندن گذراند. در حدود 1305 ش در مجلس شوراى ملى سمت تندنویسى داشت و پس از آن به ریاست كتابخانهى ملى رسید. او ابتدا به پاریس و سپس همراه سید حسن تقىزاده به لندن رفت و در 1309 ش سرپرست محصلین آنجا شد. پس از بازگشت به ایران در تهران با صادق هدایت، بزرگ علوى، عبدالحسین نوشین، مسعود فرزاد و مین باشیان آشنا شد و اسم ربعه را براى گروه خود برگزیدند. مینوى پس از مدتى به انگلستان رفت و به كار تألیف و تدریس و تعلیم پرداخت. او مدت ده سال براى بنگاه سخن پراكنى انگلستان (بى بى سى) گفتار فرهنگى تهیه مىكرد. پس از بازگشت به ایران در دانشگاه ادبیات و الهیات تدریس مىكرد. او بر اثر پافشارى براى عكسبردارى از كتابهاى كتابخانههاى تركیه به عنوان رایزن فرهنگى ایران در تركیه منصوب شد. او بیشتر عمر خود را به تحقیق در متون قدیم ادبى و تاریخى زبان فارسى گذراند و در اواخر عمر سرپرستى بنیاد شاهنامه، كه وزرات فرهنگ و هنر براى نشر درستترین متن «شاهنامه» تأسیس كرده بود، را به عهده داشت. از استاد مینوى نزدیك به چهل كتاب از تألیف و ترجمه و تصحیح و حدود یكصد و شصت مقالهى ادبى و انتقادى در مجلات ایرانى و خارجى به قلم او منتشر شده است. او همچنین در تهیهى «فهرستى از نسخههاى فارسى و مینیاتورهاى ایرانى» كتابخانهى چستربیتى ایرلند همكارى داشته است. از آثار وى: «پانزده گفتار»، دربارهى چند تن از رجال ادب اروپا از اومیروس تا برناردشاو؛ «شیر و خورشید»، «اطلال شهر پارسه تخت جمشید»، ترجمه؛ «داستان هزار دستان»، ترجمه؛ «شاهنشاهى ساسانیان»، ترجمه؛ «كشف دو لوح تاریخى در همدان»، ترجمه؛ تصحیح و توضیح «ترجمهى كلیله و دمنه» نصراللَّه منشى؛ تصحیح «راحة الصدور و آیة السرور»، در تاریخ سلجوقیه ایران و عثمانى، نجمالدین ابوبكر محمد بن على راوندى؛ تصحیح «داستان ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانى؛ تصحیح دو سوم «سیاست نامه»، تصحیح «عیون الحكمة» ابنسینا؛ تصحیح «السعادة و الاسعاد» ابوالحسن العامرى؛ تصحیح و تعلیقات «سیرت جلالالدین منكبرنى» شهابالدین محمد خرندزى؛ تصحیح و توضیح «دیوان» ناصر خسرو، با همكارى دكتر مهدى محقق؛ تصحیح «نوروزنامه» خیام؛ مقدمههایى بر كتب مختلف از جمله كتاب «مازیار» صادق هدایت و «تفسیر قرآن پاك».[1]