مشاهیر ایران و جهان - آذر یزدی، مهدی

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

مهدي آذر يزدي ، در روز دوم خمسه مسترقه ي سال 1300 شمسي در خرمشاه از توابع بزد در يك خانواده ي جديد الاسلام ديده به جهان گشود. مختصرخواندن و نوشتن را در خانه از پدر و قرآن را از مادربزرگ فراگرفت. در سن چهارده پانزده سالگي ، همراه با كار رعيتي و يا شاگرد بنايي ، مدت يك سال و نيم ، صبح هاي تاريك به مدرسه ي خان مي رفت و تا طلوع آفتاب نزد يك « آشيخ » كه او هم روزها در گيوه فروشي كار مي كرد ، با سه شاگرد ديگر يادگرفتن عربي را با اصرار پدر شروع كرد ، « نصاب » را حفظ نمود و تا « انموزج و الفيه » خواند كه بعد آن را رها كرد.آذر يزدي ، پس از اتمام تحصيلات مقدماتي ، چندي در رشته ي علوم قديمه به تحصيل پرداخت و با زبان عربي و انگليسي آشنايي يافت. گروه : علوم انساني رشته : زبان و ادبيات فارسي والدين و انساب : پدر مهدي آذريزدي ، حاج علي اكبر رشيد ، به شغل زراعت اشتغال داشت و به امور ديني و مذهبي سخت متعصب بود و چون از ذوق و قريحه ي شاعري برخوردار بود ، ديواني از اشعار در مدايح و مراثي ائمه اطهار از خود به جا گذاشت. خاطرات کودکي : مهدي آذر يزدي ، با ذكر خاطراتي از دوران كودكي خود مي گويد : « - اولين بار كه حسرت را تجربه كردم ، موقعي بود كه ديدم پسرخاله ي پدرم كه روي پشت بام با هم بازي مي كرديم و هردو هشت سال بوديم ، چندتا كتاب دارد كه من هم مي خواستم و نداشتم. به نظرم ظلمي از اين بزرگتر نمي آمد كه آن بچه كه سواد نداشت ، آن كتاب ها را داشته باشد و من كه سواد داشتم ، نداشته باشم. كتاب ها ، گلستان و بوستان سعدي ، سيدالانشاء ، نوظهور و تاريخ معجم چاپ بمبئي بود كه پدرش از زرتشتي هاي مقيم بمبئي هديه گرفته بود. شب قضيه را به پدرم گفتم. پدرم گفت ، اينها به درد ما نمي خورد ، اينها كتاب هاي دنيايي اند. ما بايد به فكر آخرتمان باشيم. شب رفتم توي زيرزمين و ساعت ها گريه كردم و از همان زمان عقده ي كتاب پيدا كردم ، كه هنوز هم دارم. - يك وقتي كار كوچه و صحرا كم شد ، قرار شد من بروم سر كار بنايي و گلكاري كار كنم. اين كارها هم اغلب توي شهر بود و به اين ترتيب من با شهر يزد آشنا شدم. در يزد با اينكه بچه ها و بزرگ ها ما را دهاتي حساب مي كردند و لهجه و لحن حرف زدن ما را مسخره مي كردند ، ناراحت نبودم ، چون راست مي گفتند : ما دهاتي بوديم و خيلي چيزها را نمي دانستيم. اما رفت و آمد توي شهر براي من تازگي داشت. نان نازك بازاري و پالوده يزدي و بعضي ميوه ها كه قبلاً هرگز نديده بودم و زندگي شسته رفته ي شهري ها مرا به شهر جذب مي كرد. به خاطر همين يك روز گفتم : ديگر به صحرا نمي روم. پدرم اوقاتش تلخ شد ، ولي مادرم با كار در شهر موافق بود. از كار بنايي به كار در كارگاه جوراب بافي كشيده شدم. صاحب كارگاه با « گلباري ها » ، صاحبان يگانه كتابفروشي شهر ، خويشي داشت و او هم جداگانه يك كتابفروشي تأسيس كرد و مرا از ميان شاگردهاي جوراب بافي جدا كرد و به كتابفروشي برد. ديگر گمان مي كردم به بهشت رسيده ام ، تولد دوباره و كتاب خواندن من شروع شد. در اين كتابفروشي بود كه فهميدم چقدر بي سوادم و بچه هايي كه به دبستان و دبيرستان مي روند ، چقدر چيزها مي دانند كه من نمي دانم. براي رسيدن به دانايي بيشتر ، يگانه راهي كه جلو پايم بود خواندن كتاب بود. سه چهار سال كار در اين كتابفروشي ، هوس نوشتن و شعرگفتن و با بچه هاي درس خوانده همرنگ شدن را در من به وجود آورد ». اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : خانواده ي مهدي آذر يزدي ، جزء خانواده ي جديدالاسلام ها بودند ؛ يعني قبلاً زرتشتي بودند و سه چهار نسل پيش مسلمان شدند ، خانواده اي كم جمعيت با مردمي فقير. پدر او جز كار و رعيتي و باغباني ، درآمد ديگري نداشت ، كم سواد بود و خيلي خشك و وسواسي و متعصب. تحصيلات رسمي و حرفه اي : پدرمهدي آذر يزدي ، كم سواد و خيلي متعصب بود و مدرسه ي دولتي و كار دولتي و لباس كت و شلوار را حرام مي دانست ، به همين علت او را به مدرسه نگذاشت. مختصرخواندن و نوشتن را در خانه از پدر و قرآن را از مادربزرگ فراگرفت. در منزل هم قرآن ، مفاتيح الجنان ، حليه المتقين ، عين الحيات ، معراج السعاده ، نصاب الصبيان و جامع المقدمات را خواند. در سن چهارده پانزده سالگي ، همراه با كار رعيتي و يا شاگرد بنايي ، مدت يك سال و نيم ، صبح هاي تاريك به مدرسه ي خان مي رفت و تا طلوع آفتاب نزد يك « آشيخ » كه او هم روزها در گيوه فروشي كار مي كرد ، با سه شاگرد ديگر يادگرفتن عربي را با اصرار پدر شروع كرد ، « نصاب » را حفظ نمود و تا « انموزج و الفيه » خواند كه بعد آن را رها كرد. آذر يزدي ، پس از اتمام تحصيلات مقدماتي ، چندي در رشته ي علوم قديمه به تحصيل پرداخت و با زبان عربي و انگليسي آشنايي يافت. ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : مهدي آذر يزدي ، با ذكر خاطراتي از فعاليت هاي گوناگون خود مي گويد : « - در بحبوبه ي جنگ دوم و يكي دو سال از شهريور 1320 گذشته بود كه ناگهان آمدم تهران ، حال ناگزير مي بايست كاري پيدا مي كردم تا بتوانم با آن زندگي كنم و اين كار حتماً مي بايست كاري مطبوعاتي مي بود. در تهران با چند كتابفروشي از راه مكاتبه آشنا بودم ، ولي نمي خواستم بروم و بگويم كار مي خواهم ناشناسانه تقاضاي كار كردن را سهل تر مي يافتم. پيشتر با مقالات « هاشمي حائري » انسي پيدا كرده بودم. با خودم گفتم ، يك روزنامه نويس مشهور با همه ارتباط دارد. نامه اي به ايشان نوشتم و گفتم كه كار مطبوعاتي مي خواهم. آقاي هاشمي قدري توپ و تشر زد و ملامت كرد كه به تهران مي آييد چه كنيد ؟! ما خودمان از اين شهر در عذابيم و از اين حرف ها. بعد كم كم آرام شد و گفت ، شما سه شنبه ي آينده بيا يك فكري برايت مي كنم. سه شنبه ي بعد ، آقاي حسين مكي را در همان اداره ( ظاهراً روزنامه ايران ) صدا كرد و گفت ، بيا ، اين همشهري ات آمده. با آقاي مكي در يزد آشنا شده بودم. آقاي مكي گفت ، در خيابان ناصرخسرو با چاپخانه ي حاج محمدعلي علمي صحبت كرده ام ، برو آنجا و بگو مكي مرا فرستاده. همان روز رفتم و در چاپخانه ي علمي مشغول به كار شدم و تا امروز همچنان در كتابفروشي هاي متعددي مشغول كار هستم ( حالا در هشتادسالگي ، كارم بيشتر تصحيح نمونه هاي چاپي كتاب است ). - با اينكه در اين مدت چهل و هفت سال اقامت در تهران ، از كتاب دور نشده ام ، ولي به كارهاي مختلفي دست زده ام و هروقت از هرجا بد مي آوردم ، چاپخانه ي علمي دوباره پناهگاه من بود. دو بار كتابفروشي داير كردم و هر دوبار ورشكست شدم. دوبار با يكي از كساني كه در چاپخانه آشنا شده بودم شريك شدم و به كار عكاسي حرفه اي پرداختم و هر دوبار مغبون و پشيمان شدم. يك بار يك عكاسخانه را خريدم ، ولي بعد از يك سال واگذار كردم ، چون با وضع من جور نمي آمد. در كتابفروشي هاي خاور ، ابن سينا ، اميركبير ( دوبار ) ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، روزنامه ي هاي آشفته و اطلاعات و چاپخانه ي علمي ( سه چهار نوبت و هر نوبت به مدت شش ماه تا چندسال ) كار كردم. هر وقت نمي توانستم با جايي جور بياييم ، از كار موظف و مستمري گرفتن دست برمي داشتم و فقط كار فردي غلط گيري و فهرست اعلام نويسي و ... را انجام مي دادم ( كاري كه همچنان به آن مشغولم ). - اولين بار كه به فكر تدارك كتاب براي كودكان افتادم ، سال 1335 يعني در سن 35 سالگي ام بود. در اين سال ، در عكاسي يادگار يا بنگاه ترجمه و نشر كتاب كار مي كردم و ضمناً كار غلط گيري نمونه هاي چاپي را هم از انتشارات اميركبير گرفته بودم و شب ها آن را انجام مي دادم. قصه اي از « انوار سهيلي » را در چاپخانه مي خواندم كه خيلي جالب بود ، فكر كردم اگر ساده تر نوشته شود ، براي بچه ها خيلي مناسب است. جلد اول « قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب » خود به خود از اينجا پيدا شد. آن را شب ها در حالي مي نوشتم كه توي يك اتاق 2 × 3 متري زير شيرواني ، با يك لامپاي نمره ده ديواركوب زندگي مي كردم. نگران بودم كتاب خوبي نشود و مرا مسخره كنند. آن را اول بار به كتابخانه ي ابن سينا ( سر چهار راه مخبرالدوله ) دادم. آن را بعد از مدتي پس دادند و رد كردند. گريه كنان آن را پيش آقاي جعفري ، مدير انتشارات اميركبير بردم. ايشان حاضر شد آن را چاپ كند. وقتي يك سال بعد كتاب از چاپ درآمد ، ديگران كه اهل مطبوعات و كار كتاب بودند ، گفته بودند كه خوب است. به همين خاطر ، آقاي جعفري پيوسته جلد دوم آن را مطالبه مي كرد. كم كم اين كتاب ها به هشت جلد رسيد ، البته قرار بود ده جلد شود ، ولي من مجال نوشتن آن را پيدا نكردم ». جوائز و نشانها : مهدي آذر يزدي ، در سال 1343 از سازمان يونسكو جايزه اي دريافت كرد و در سال 1345 دو اثر وي به عنوان اثر برگزيده ي « كتاب كودك » انتخاب شد -------------------------------------------------------------------------------- آثار : 1 تصحيح مثنوي معنوي مولوي 2 چهل حديث 3 خاله گوهر 4 خودآموز شطرنج 5 خودآموز شطرنج 6 خودآموز عكاسي 7 خودآموز عكاسي 8 دستور طباخي و خانه داري 9 شعر قند و عسل 10 فرهنگ لغات و اصطلاحات محلي يزد 11 قصه هاي پيامبران 12 قصه هاي تازه از كتاب هاي كهن ويژگي اثر : دوره ي ده جلدي. 13 قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب ويژگي اثر : دوره ي هشت جلدي. 14 قصه هاي ساده 15 گربه ي تنبل 16 گربه ي ناقلا 17 لبخند 18 لبخنــد 19 مثنوي بچه خوب 20 منظومه ي باباي من 21 منظومه ي نوروزنامه 22 ياد عاشورا -------------------------------------------------------------------------------- منابع : 1اذر يزدي به روايت آذر يزدي ، روزنامه ي پيمان يزد ، سال هفتم ، شماره ي 6282سخنوران نامي معاصر ايران ، تأليف : سيدمحمدباقر برقعي ، ج 1 ، قم : نشر خرم ، ص 44

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 22 شهریور 1395  - 3:09 AM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی