ملیت : ایرانی - قرن : 13 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)
(1267- مقتول 1318 ش)، شاعر. در یزد به دنیا آمد. از یك خانواده فقیر برخاست و تحصیلات مقدماتى را در مدرسه مرسلین انگلیسى یزد به پایان برد. استعداد شاعرى فرخى از همان پشت نیمكت مدرسه آغاز گردید. پانزده ساله بود كه به علت سرودن اشعارى از مدرسه اخراج و چندى به كارگرى مشغول شد تا دوران مشروطیت به گروه آزادىخواهان پیوست. در نوروز 1289 در مسمطى خطاب به حاكم یزد او را مورد انتقاد قرار داد و در پى آن به دستور حكمران لبان وى را با نخ و سوزن دوختند و به زندانش افكندند، یكى دو ماه بعد به تهران گریخت و به صف مبارزان ملى پیوست. در 1300 ش روزنامه «طوفان» را منتشر كرد ولى این روزنامه تا سال هفتم پانزده بار توقیف شد. تا این كه در سال هشتم مجلهى هفتگى «طوفان» را جایگزین روزنامهى «طوفان» نمود. در 1306 ش جزو هیاتى براى شركت در جشن دهمین سال انقلاب اكتبر به روسیه رفت و اشعارى در این زمینه سرود و سفرنامهاى هم نوشت. فرخى در دوره هفتم مجلس از طرف مردم یزد نماینده مجلس شد ولى بعدها به دلیل فقدان امنیت جانى به مسكو از آنجا به آلمان گریخت و در برلین كه مركز مهاجران ایرانى بود مقالات تندى در روزنامهى «پیكار» منتشر كرد كه باعث اخراج وى از آلمان گردید. فرخى پس از اخراج به خواهش تیمورتاش به ایران بازگشت. ولى پس از مدتى اقامت در ایران دستگیر و زندانى شد و سرانجام در بیمارستان شهربانى تهران درگذشت. وى روزنامهنگار و شاعرى توانا، ملى و سیاسى بود كه خود را عاشق آزادى مىنامید و در تمام اشعار خود از این عشق مقدس دفاع و حمایت مى كرد. اثر وى «دیوان» شعر مىباشد.[1] (میرزا) ابن (میرزا) موسى، از رجال اواخر قر. 13 و اوایل قر. 14 ه. (ف. تهران 1310 ه.ق.). وى در دوره ناصرالدین شاه قاجار وزیر تهران بود و در سنى قریب به 55 سالگى به مرض وبا درگذشت. فرزند میرزا ابراهیم یزدى، متولد 1267 ش است. تحصیلات خود را مطابق زمان در زادگاه خویش انجام داد، به ادبیات فارسى و فلسفه و سایر علوم متداول روى آورد و در جوانى فضل و سوادى پیدا كرد. زبان فرانسه را هم یاد گرفت. با خواندن بعضى از آثار نویسندگان خارجى سطح فكرش نسبت به زمان خود جلو بود. چون از كودكى طبع شعر داشت و اشعارى مىسرود، طبعا طرز فكر او كاملا در اشعارش هویدا شد. در جوانى به تهران آمد و تاره مشروطیت در ایران قوام گرفته بود كه با مطبوعات شروع به همكارى نمود. اشعارش در چند روزنامهى تندرو چاپ مىشد. گاهى مقالاتى هم در زمینههاى مختلف ولى انتقادى و خیلى تند منتشر مىكرد. در جوانى مسافرتى به خارج نمود و مدتى در شوروى كه در حال انقلاب بود به سر برد و چون بازگشت مستقیما به انتشار روزنامهى طوفان همت گماشت. انتشار روزنامهى طوفان با تغییراتى در ایران مصادف بود. از شمارهى اول معلوم شد كه طوفان جریدهاى تندرو و انقلابى و منقد است. فرخى و روزنامهاش بدون اینكه وابسته به دسته یا حزبى باشد، به دولتها حمله مىكرد مخصوصا اشعار نغز و خوبى مىسرود. رباعىهاى او كه هر روز روى مسائل جارى كشور در چهاربیت مىسرود، فوقالعاده مورد توجه قرار مىگرفت و روزنامهاش واقعا بین تودهى مردم طرفداران زیادى داشت و مقام اجتماعىاش یك شاعر ملى و روشنفكر بود. در دورهى هفتم، فرخى از طرف مردم یزد به وكالت مجلس شوراى ملى انتخاب گردید. عباس مسعودى در كتاب اطلاعات در ربع قرن دربارهى فرخى شرح جامعى تهیه كرده كه با توجه به سایر نوشتهها اصولىتر به نظر مىرسد. عینا شرح مزبور را در زیر نقل مىكنیم. در مجلس هفتم اقلیت كوچكى وجود داشت كه در راس آن مرحوم فرخى نماینده یزد و مرحوم محمدرضا طلوع نمایندهى لاهیجان بود. این دو نفر اوضاع را سخت انتقاد مىكردند اغلب جلسات مىخواستند قبل از دستور صحبت كنند ولى اكثریت موافقت نمىكرد در یك جلسه فرخى گفت بگذارید من حرفهایم را بزنم من از حقوق خود استفاده مىكنم ولى مجلس موافقت نكرد در جلسه دیگرى محمدرضا طلوع گفت اینجا مامن آزادى و جاى اظهار حقایق است اگر من اینجا حرف نزنم كجا حرف بزنم. ما باید از پشت همین تریبون بگوئیم فلان وزیر حق ندارد مردم را در محبس خصوصى خودش حبس كند (مقصود ناطق سرتیپ بوذرجمهرى بود كه از كفالت بلدیه تهران به وزارت فوائد عامه منصوب شده بود و در خود وزارتخانه یكى از اعضاى وزارتخانه را زندانى نمود) باز اجازه ندادند ناطق حرف بزند زیرا راى به ورود در دستور گرفتند و تصویب شد و فرخى فریاد زد اوضاع شتر گاو پلنگ است مرحوم زوار به او گفت خفهشو فرخى فریاد زد و وزیر فوائد عامه آدم حبس مىكند دیگرى فریاد زد سوال كنید دولت را استیضاح نمائید) همهمه وكلاء و زنگ رئیس) مرحوم طلوع و فرخى از جلسه خارج شدند. مرحوم فرخى به مخالفتهاى خود ادامه داد و دامنه آن را وسعت داد روزى از فروش جواهرات سلطنتى براى سرمایه بانك اظهار نگرانى شدید نمود و گفت حیف و میل مىشود و روزى دیگر باز اعتراض به جریانات كشور مىنمود و حمله به زمامداران و در لفافه به شاه فقید اعتراض مىكرد. این جریان ادامه داشت تا آخر دوره هفتم روزى كه فرداى آن مجلس خاتمه مىیافت و مصونیت فرخى تمام مىشد آن مرحوم ناپدید شد پس از مدتى معلوم شد فرخى بدون پاسپورت از وحشت این كه او را دستگیر خواهند كرد راه شوروى را در پیش گرفته و به آن كشور رفته است پس از چند ماهى به آلمان رفت و چند سال در برلن گذرانید تا اینكه مرحوم عبدالحسین تیمورتاش او را در سفر اروپا دعوت به ایران نمود و اطمینان داد كه به هیچ وجه نظرى نسبت به او نبوده و نیست مرحوم فرخى به ایران آمد و حضور شاه رفت و مورد مهر ملوكانه قرار گرفت. چند سال به این منوال گذشت كسى را با او كارى نبود اما پس از چندى ابتدا مورد تعقیب حقوقى از جانب طلبكاران خود قرار گرفت ولى این رشته دامنه پیدا كرد زیرا خود آن مرحم حاضر نبود با طلبكاران اصلاح نماید مىگفت نه این دام را براى من گستردهاند و مىخواهم در محبس بمانم و احساسات شدیدى بر علیه اوضاع قبل از گرفتارى و هنگام زندان از خود ظاهر مىساخت یك بار در زندان دادگسترى تریاك خورد و معالجه شد متاسفانه حبس حقوقى او كه بىاهمیت بود در نتیجه تعرضاتش گزارشها و پروندههائى مستنطقین بر علیه او تنظیم نمودند به حبس سیاسى تبدیل گردید و از كسانى است كه بعد از چندى زندانى در محبس نظمیه دار فانى را وداع گفت. بدون شك فرخى یزدى یكى از غزلسرایان بزرگ قرن اخیر است غزلیات وى بسیار معروف مىباشد مخصوصا آن قسمتى كه در زندان سروده است از افكار متالم و دردناك شاعر متاثر مىباشد. او در سال 1318 در 51 سالگى به قتل رسید. دربارهى افكار فرخى باید گفت بدون شك عقاید سوسیالیستى رسوخ كامل داشته و نوشتهها و آثار او اعم از منثور و منظوم این حقیقت را بیانگر است.