ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
معروف به «آصفالدوله» یكى از رجال مهم دورهى استبداد و وزیر كشور در عهد مشروطیت است. وى فرزند حاج حسینخان نظامالدوله یكى از رجال بزرگ عصر ناصرى است. در حدود 1260 ه.ق تولد یافت. تحصیلاتى بر حسب زمان تحتنظر معلمین خصوصى فراگرفت و به شیوهى خانوادگى وارد خدمت نظام شد و درجات نظامى را طى نمود تا اینكه در 1290 ه.ق به درجهى سرهنگى رسید. در سال 1291 به پاس خدمات حاج حسینخان، ناصرالدینشاه به او لقب نظامالدوله داد و پسرش غلامرضاخان نیز ملقب به شهابالملك گردید و به امارت توپخانه منصوب و برقرار شد. در 1292 ه.ق غلامرضاخان كه امیر توپخانه بود، به حكومت كرمانشاه رسید و مدتى كوتاه در این سمت انجام وظیفه كرد كه حكومت كرمانشاه ضمیمهى حوزهى فرمانروائى ظلالسلطان گردید و غلامرضاخان شهابالملك به تهران احضار شد. در 1295 غلامرضاخان به حكومت كرمان ماموریت یافت، در این ماموریت حاكم جدید براى ایجاد امنیت و جلوگیرى از هرج و مرج، اقدامات حادى به عمل آورد به طورى كه هنوز در بین مردم كرمان تندروى و استبداد او ضربالمثل است. مرحوم ناظمالاسلام كرمانى راجع به اوضاع كرمان در دورهى حكمرانى غلامرضا خان شاهسون نكات جالبى مىنویسد، از جمله متذكر شده است كه چند سال قبل در كرمان یك نفر نزد آصفالدوله كه در آن وقت شهابالملك لقب داشت و حاكم كرمان بود، عرض كرد آقاى حاكم هیچ وقت در كرمان قیمت ماست از یك من پنج شاهى زیادتر نبوده، در حكومت شما قیمت یك چارك كه ربع من است به پنج شاهى رسیده. فورا میرغضب خواست و حكم داد سر بیچاره عارض را بریدند كه چرا فضولى كرده و در امر تسعیر كه شان حاكم است چون و چرا نموده است. حاج غلامرضاخان شهابالملك مدت سه سال با قدرت كامل در كرمان فرمانروائى كرد تا اینكه به تهران احضار شد و در سال 1299 به حكومت مازندران انتخاب گردید. در آن تاریخ مازندران جزو حوزهى ماموریت نایبالسلطنه كامران میرزا فرزند ناصرالدینشاه بود و هر حاكمى به نیابت و مباشرت نایبالسلطنه به آن شهرها اعزام مىگردید. در سال 1300 ه.ق غلامرضا خان به درجهى سرتیپ اولى توپخانه نائل آمد ولى به علت عدم همكارى با نایبالسلطنه، از حكومت مازندران عزل و به تهران وارد شد. پس از اینكه یك سال بیكار بود، براى احراز شغل جدید در دربار متحصن و متوسل به امین اقدس همسر سوگلى ناصرالدین شاه گردید. در 1305 ه.ق شهاباللك مستقلا والى آذربایجان گردید و ضمنا عضویت مجلس شوراى ملى نیز به عهدهى او گذاشته شد. در سال 1308 ه.قیعنى یك سال پس از واقعهى رژى، به جاى حسینقلىخان نظامالسلطنه، والى خوزستان شد و مدت سه سال در این سمت با شدت و حدت هرچه تمامتر بر امور نظارت مىكرد. ناصرالدینشاه در اوایل سال 1311 ه.ق فرزند 12 سالهى خود نصرتالدین میرزا سالارالسلطنه را به فرمانروائى خراسان منصوب نمود و حاج غلامرضاخان شاهسون را به پیشكارى و وزارت او منصوب كرد، غلامرضاخان براى قبول این مسئولیت پیشكشى قابل ملاحظهاى به ناصرالدین شاه تقدیم كرد و همچنین براى رضایتخاطر میرزا علىاصغرخان امینالسلطان، باغ قیطریهى خود را به امینالسلطان تقدیم نمود و به لقب آصفالدوله ملقب شد. یك سال پس از قتل ناصرالدین شاه سالارالسلطنه و آصفالدوله از حكومت خراسان عزل و به تهران احضار شدند. در حكومت امینالدوله صدراعظم در 1315 آصفالدوله براى بار دوم به حكمرانى كرمان منصوب شد و مدت دو سال در این سمت باقى بود تا به تهران احضار و به حكومت پایتخت و وزارت خالصجات و تصدى امور ایلات تهران منصوب گردید. در 1320 فرمانرواى كل فارس و بنادر جنوب شد و به دریافت یك قبضه شمشیر مرصع از درجه اول نیز نائل گردید. در همین اوان به مناسبت ورود لرد كرزن نایبالسلطنهى هندوستان به بنادر فارس و توقف در بوشهر، به علت اینكه وى به اصول و آداب اروپائى آشنا نبود، او را تعویض و میرزا احمدخان علاءالدوله را به جاى وى استاندار فارس نمودند. علاءالدوله نیز به مناسبت غرورى كه به علت عرق وطنپرستى داشت، به استقبال كرزن نرفت و نایبالسلطنه هندوستان نیز به علت توهینى كه به وى شده بود، از عرشه كشتى پیاده نشد و علاءالدوله هم پس از چند سال در تهران كشته شد. آصفالدوله در سال 1324 براى بار دوم به حكمرانى و فرمانروائى خراسان منصوب شد ولى شدت عمل و حكومت ظالمانهى وى، مردم را به ستوه آورد و چون در آن ایام كه مصادق با نهضت آزادیخواهى و مشروطیت بود، مردم در صحن مطهر حضرت ثامنالائمه اجتماع كردند، والى براى تفرقه مردم دستور شلیك داد و عدهاى مقتول و مجروح شدند و از طرفى چون عدهاى از دختران خراسان را تركمنها خریدارى مىنمودند، والى متهم به همكار با آنان گردید و در اثر تلگرافات مردم، موضوع در مجلس اول مطرح و تقىزاده نمایندهى تندروى مجلس تقاضاى تعقیب و محاكمهى وى را نمود. مجلس به اتفاق آراء راى به بركنارى ومحاكمهى او داد. آصف الدوله از حكومت خراسان عزل و به تهران احضار شد و محاكمهى او تحتنظر عبدالحسین میرزا فرمانفرما وزیر عدلیه آغاز شد. لیكن در این ماجرا حكم به برائت آصفالدوله داده شد ولى دیگر به خراسان نرفت. در آبانماه 1286 ش پس از عزل میرزا احمدخان مشیرالسلطنه، ناصرالملك كه تحصیلكردهى آكسفورد و از دوستان سالیسبورى نخستوزیر انگلستان بود، به نخستوزیرى رسید. او در كابینهى خود حاج غلامرضاخان آصفالدوله را به عنوان وزیر داخله به حضور شاه و مجلس شوراى ملى معرفى كرد. این كابینه با حوادث مختلفى مواجه گردید كه مهمتر از همه حادثهى توپخانه بود كه منجر به جرح و قتل و عدهاى گردید. محمدعلىشاه این حوادث را ناشى از دولت و اعضاى كابینه مىدانست، لذا دستور داد كه نخستوزیر و اعضاى كابینه تنبیه شوند. در این ماجرا ناصرالملك و هیئت دولت توقیف و چوب مفصلى به آنها زده شد كه اصل ماجرا از این قرار است: روز یكشنبه 9 ذیقعده در حالى كه جمعى از وكلاى مجلس در كمیسیونها حاضر بودند، جمعى از اجامر و اوباش به سردستگى مقتدرنظام و كسان دیگر رو به مسجد سپهسالار نهادند و از آنجا پس از آنكه هیاهوئى بر علیه مجلس و مشروطه برپا نمودند، عربدهكنان رو به مجلس نهادند. مجلسیان براى احتیاط در مجلس را بستند و شورشیان چون در مجلس را بسته دیدند، چند تیر به طرف مجلس شلیك كردند. مجلسیان هم دو نفر مجاهد را بالاى مناره كردند كه شروع به شلیك نمودند. شورشیان پس از آنكه از طرف مجلس مقاومت دیدند، به طرف میدان توپخانه بازگشتند. احتشامالسلطنه رئیس مجلس پس از واقعه، برادران خود علاءالدوله و معینالدوله را براى گله از وقوع آشوب، نزد شاه فرستاد و محمدعلىشاه همین كه آنها را دید، دستور داد علاءالدوله را به فلك بسته و چوب بسیارى زدند و سپس هر دوى آنها را به قزاقها سپرد كه به مازندران تبعید كنند و در همان موقع رئیسالوزراء را كه دو روز پیش استعفا كرده بود احضار كرد. ناصرالملك ابتدا به عذر بیمارى نرفت ولى بالاخره ناگزیر شد به دربار برود. محمدعلى میرزا همین كه ناصرالملك را دید، او را هم به باد فحش و دشنام گرفت و دستور داد او را هم چوب بزنند. سپس گفت او را در اتاق حاجالدوله زندانى نمایند. آنگاه دستور داد قهوهاى كه در آن زهر ریخته بودند، به خورد او بدهند. همین كه قهوه را آوردند، ناصرالملك به نماز ایستاد و مدتى نماز او طول كشید ولى همان هنگام نمایندهى سفیر انگلیس به دربار آمد و به عنوان اینكه ناصرالملك از دولت امپراطورى نشان دارد و درس خواندهى انگلستان است، محمدعلىشاه را از كشتن ناصرالملك بازداشت و رضایت داد كه او را از تهران تبعید نمایند و فرداى آن روز ناصرالملك به طرف اروپا عزیمت كرد. مهدیقلى مخبرالسلطنه در كابینهى ناصرالملك وزیر علوم و اوقاف بود. او در كتاب خاطرات و خطرات، ماجرا را چنین نوشته است: «14 ذیقعده نزدیك غروب شاه وزراء را احضار فرمودند در صحن گلستان جمع شدیم و در یكى از خیابانها نزدیك نارنجستان شرفیاب و مورد عتاب و خطاب فرمودند حالا من خوابیدهام براى من وزراء معین مىكنند و صورتا هم حق داشت. دیدیم گلستان خارستان است. مجال زبان نبود، گوش شدیم جمله آخر این بود كه بروید پى كارتان مرخص شدیم. ناصرالملك در اطاق حاجبالدوله حبس شد، وزراء در اطاق امیربهادر توقیف. معلوم شد كه علاءالدوله هم در آبدارخانه توقیف است و محكوم به اعدام. عضدالملك هم براى حفظ او در آبدارخانه منتظر عفو ملوكانه است. به امیربهادر گفتم ناصرالملك نشانهائى از دولت انگلیس دارد و سراغ او خواهند آمد خوب است كار به آنجا نكشد گفت صنیعالدوله هم به من گفت. ... چندى از شب نگذشته بود كه چرچیل (چرچیل دبیر شرقى سفارت انگلیس بوده است) تشریف آوردند شرفیاب شدند. چرچیل به شاه گفته بود ما باید تقصیر ناصرالملك را بدانیم اگر خیانتى كرده است نشانهاى خود را از او پس بگیریم. علاءالدوله و ناصرالملك مرخص شدند. وزراء با ناصرالملك به منزل او رفتیم كه سحر به فرنگ سفر كند... روز دیگر صنیعالدوله و من به درب خانه رفتم (منظور دربار است) شرفیاب شدیم. شاه در زمینهاى كه مشروطیت به جاى خود اما مراتب محفوظ باشد فرمایشات فرمودند و صورتا صحیح بود مرخص شدیم. صنیعالدوله دیگر به دربار نیامد من مجاور اطاق امیربهادر شدم آصفالدوله غالب حاضر مردى است صاحبنفس، قوى و اراده ثابت.» پس از بركنارى ناصرالملك از نخستوزیرى، شاه و مجلس در مورد حسینقلىخان نظامالسلطنه توافق كردند و مرحوم نظام كابینهى خود را تعیین و به شاه و مجلس معرفى كرد. در این كابینه آصفالدوله به سمت وزیر داخله معرفى شد. وكلاء با ورود وى به كابینه مخالفت كردند و نظامالسلطنه ناچار آصفالدوله را از هیئت دولت خارج نمود. آصفالدوله پس از آن وارد شغل دولتى نشد و غالب اوقات مشغول سركشى به املاك و مستغلات خود بود تا اینكه در سال 1337 در سن 77 سالگى درگذشت. حاج غلامرضاخان شاهسون آصفالدوله یكى از رجال مهم و موثر دورهى ناصرى و مظفرى و اوایل مشروطیت است. او مانند غالب رجال آن دوره، به اصول و مبانى مذهبى سخت پاىبند بود و در جوانى به زیارت خانهى خدا شتافت. اگرچه آثار خیرى از او باقى نمانده ولى در هنگام حكمرانى خود در كرمان، نسبت به تعمیر مساجد و بقاع متبركه اقدامامت مهمى نموده است. هنگام ماموریتهاى خود در زمرهى حكام سختگیر و باقدرت بود و در ایجاد نظم و امنیت از همه چیز چشمپوشى مىنمود. در تمام عمر با استبداد خو گرفته بود، لیكن هنگام مشروطیت علاقهاى از خود نشان داد و براى التیام بین دربار و مجلس زحماتى كشید. او فرزندان متعددى داشت كه بزرگترین آنها شهابالملك لقب گرفت. از فرزندان او هیچ كدام مانند پدر رشد سیاسى نیافتند. مرحوم ملكالشعراى بهار مىنویسد آصفالدوله مرد دانشمندى بو د، از ادبیات و تاریخ و ریاضیات و هیئت و نجوم اطلاعاتى داشت.