ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
از رجال برجسته عصر مشروطیت و از اعضاى قدیمى وزارت خارجه است. فرزند حاج میرزا جبار مدیر و مباشر روزنامه وقایع اتفاقیه است كه از اعیان و اشراف آذربایجان بوده و گذشته از آنكه در وزارت خارجه ریاست اداره تذكره را داشت در تبریز نیز كارخانه بلورسازى دائر نموده بود. جواد تحصیلات خود را در تبریز انجام داد، به زبان فرانسه هم آشنائى پیدا كرد و در قفقاز فن تلگراف را ظرف یك سال آموخت و از طرف ناصرالدین شاه به ریاست تلگرافخانه تبریز منصوب شد، در این ماموریت بین تبریز و شهرهاى آذربایجان ارتباط تلگرافى برقرار نمود و به پاداش این كار لقب سعدالدوله دریافت و به تهران احضار شد و به همكارى علیقلىخان مخبرالدوله وزیر تلگراف دعوت گردید. در 1300 ه.ق به وزارت خارجه داخل شد و به نیابت وزارت خارجه رسید و سالها در آن سمت بود. در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه به وزیرمختارى ایران در بروكسل منصوب شد و آن سفارتخانه را كه تا آن وقت به وسیلهى وزیر مختار ایران در پاریس اداره مىشد، تشكیل داد. در 1315 ه.ق به دستور امینالدوله صدر اعظم به استخدام چند نفر بلژیكى براى گمرك ایران همت گماشت و مسیو نوز بلژیكى و همكاران او را به ایران فرستاده در همین ماموریت براى اخذ قرضه از دولت بلژیك اقداماتى كرد ولى توفیق نیافت و براى نیروى دریایى ایران نیز دو فروند كشتى از هلند خریدارى نمود. سعدالدوله تا سال 1321 ه.ق در بلژیك بود، در آن سال به تهران احضار شد و به وزارت تجارت منصوب گردید. در صدارت عینالدوله بین او و صدراعظم اختلاف شدید پیدا شد و علت آن دخالت علاءالدوله حاكم تهران در ماجراى قند بود. در آن موقع به علت جنگ روس و ژاپن قند كمیاب شده بود، یا عدهاى از تجار احتكار نموده بودند. علاءالدوله حاكم تهران تجار را احضار كرد و به پاى چند تن از آنها چوب زد و آنها را فلك كرد. چوب زدن بعضى از تجار معمر به وزیر تجارت گران آمد، زیرا او مسئول امور بازرگانى بود نه حاكم تهران، سعدالدوله تجار را به استقامت در مقابل عینالدوله تشویق كرد و مرتبا حكومت قانون و مشروطه را براى آنها بازگو مىنمود و مصرا تجار و بازار را در مقابل دولت به استقامت وامىداشت، در این میان به دستور عینالدوله با موافقت مظفرالدین شاه سعدالدوله را هنگام وزارت تجارت در حالى كه از قصر فرحآباد به سمت شهر عازم بود توقیف و به یزد تبعید كردند. در یزد با تجار تهران مكاتبه داشت و آنها را به استقامت در مقابل دولت تشویق مىنمود. عینالدوله درصدد قتل سعدالدوله برآمد و او به قنسولگرى انگلیس در یزد رفت و در آنجا متحصن شد و مادام كه عینالدوله صدراعظم بود در یزد در قنسولگرى به سر مىبرد. پس از صدور فرمان مشروطیت، سعدالدوله از طرف اعیان و ملاكین تهران به وكالت رسید و با شكوه خاصى از او استقبال شد و به مجلس رفت كاندیداى ریاست بود، ولى كار ریاستش سرنگرفت. قانون اساسى بلژیك را ترجمه كرد و در متمم قانون اساسى ایران وارد نمود. در تنظیم قانون مزبور دخالت تام داشت. در مجلس نطقهاى دلنشین وى سر و صورت زیادى به مشروطیت داده بود و مردم لقب «ابوالمله» به او دادند. یكى از اقدامات سعدالدوله در مجلس مخالفت با ادامه خدمت مستشاران بلژیكى بود كه خود در موقع وزیرمختارى در بروكسل به استخدام آنها همت گماشته بود. سفیر انگلیس در این باره به وزارتخانه چنین گزارش مىدهد: «سعدالدوله كه وزیر بازرگانى بود به علت نظریات تند سیاسى به یزد تبعید شده بود، ماه نوامبر به تهران بازگشت و پس از اشغال كرس نمایندگى رهبرى دسته مخالف پارلمان را به عهده گرفت، وى از دشمنان سرسخت مسیو نوز است و تا آنجائى كه قدرت دارد براى سرنگون كردن دستگاه بلژیكىها خواهد كوشید». فتحالله نورى اسفندیارى در كتاب رستاخیز ایران علت مخالفت سعدالدوله را با نوز و بلژیكىها چنین نقل مىكند: «... شنیدم روزى دكتر آقایان یكى از وكلاى دادگسترى كه سابقا نمایندهى ارامنه در مجلس بود در ژنو از سعدالدوله مىپرسد چرا در قانون اساسى محدودیتى كه قبلا هم وجود نداشته براى اقلیتهاى مذهبى ایجاد كرده است آن مرحوم جواب مىدهد وقتى كه در بلژیك وزیر مختار ایران بودم به دستور دولت میسیونى براى اصلاح گمرك و پست روانه ایران كردم و رئیس میسیون شخصى به نام نوز بود كه مدتى در اطاق انتظار من مىنشست تا او را مىپذیرفتم. دو سال پس از استخدام او به ایران آمدم، در اطاق شاه دیدم كه نوز گوشهى میز نشسته مظفرالدین شاه ایستاده با او صحبت مىكند. همین كه نوز رفت، به شاه عرض كردم كه اعلى حضرت نباید اجازهى چنین بىادبى را به یك مستخدم خارجى بدهد. جواب داد من از این وزیر پست و تلگراف خود خیلى راضى هستم زیرا خوب پول مىدهد آن روز قسم یاد كردم نوز را از ایران بیرون كنم و به این كار هم موفق گردیدم و طرح قانون اساسى را در مدت این مبارزه نوشتم و مىخواستم بعدها ما وزراء بیگانه پیدا نكنیم...» یكى از اقدامات اساسى سعدالدوله پافشارى در اخراج نوز و همكاران او بود كه در سیاست ایران به نفع روسها فعال مایشاه بودند. سعدالدوله پس از مدت كوتاهى كه در مجلس بود، از مشروطیت روگردان شد. شاید او مفهوم و معنائى را كه از مشروطیت انتظار داشت غیر از آن چیزى بود كه در ایران مستقر شده بود لذا از مجلس كنارهگیرى و دشمن مشروطه شد و محمدعلىشاه را به مبارزه با مشروطه و مشروطهخواهان تشویق مىنمود. بعد از قتل اتابك، مشیرالسلطنه زمام امور را به دست گرفت و هنگام معرفى كابینهى خود سعدالدوله به وزارت امور خارجه معرفى گردید ولى اعضاى وزارت خارجه اعتصاب كردند و زیر بار وزارت او نرفتند. علت این اعتصاب سختگیرى و تندخوئى او بود و كارمندان مىدانستند سعدالدوله براى كار عرصه را بر آنها تنگ خواهد كرد. در ترمیم كابینه دوم مشیرالسلطنه در استبداد صغیر بار دیگر وزیر خارجه شد و پس از بركنارى مشیرالسلطنه قرعهى فال به نام ناصرالملك اصابت كرد. ناصرالملك در اروپا مىزیست، تلگرافى وزراى خود را معرفى كرد و سعدالدوله مقام وزارت خارجه را عهدهدار شد. ناصرالملك از آمدن به ایران و قبول مسئولیت تحاشى نمود و در نتیجه سعدالدوله را به سرپرستى دولت تعیین نمود. پس از مدتى محمدعلىشاه از آمدن ناصرالملك مایوس شد و سعدالدوله را مسئول دولت قرار داد ولى آن هنگامى بود كه قواى بختیارىها و مجاهدین گیلان به پایتخت نزدیك شده بودند، پس از چند روز سعدالدوله با وزراء استعفا دادند و سعدالدوله پس از كنار رفتن محمدعلى میرزا به سفارت بلژیك پناهنده شده و اجازهى مسافرت به خارج گرفت و تا سال 1330 در اروپا مىزیست. در سال 1330 به علت اختلافاتى كه بین سردار اسعد و ناصرالملك بروز نموده بود، بختیارىها تصمیم به تغییر ناصرالملك نایبالسلطنه گرفتند و سعدالدوله را نامزد این مقام نمودند و خود او نیز در اروپا زمینهاى براى این كار فراهم نموده بود. با تشریفات زیاد وارد تهران شد و در راه به عنوان یك شاهزاده از او پذیرائى گردید. ولى به علت تندروىهائى كه در گفتار و اعمال او هویدا بود، سردار اسعد و صمصامالسلطنه بیمناك شدند و از طرفى انگلیسها با كنار گذاردن ناصرالملك موافق نبودند سرانجام موضوع نیابت سلطنت او منتفى گردید. در اوایل جنگ بینالمللى اول با توافقى كه بین روس و انگلیس شده بود، سعدالدوله نامزد نخستوزیرى شد و وزراء مختار دو كشور صدور فرمان را از احمدشاه خواسته و فرمان هم صادر شد كه با دخالت سفیر عثمانى و شارژ دافر آلمان كار او سر نگرفت، آقاى مورخالدوله سپهر كه در آن تاریخ منشى سفارت آلمان بود و دستاندركارهاى سیاسى این ماجرا را در كتاب ایران در جنگ بزرگ چنین مىنویسد:«عصر امروز یكى از درباریان مقرب سلطان احمدشاه كه در جمعیت مخفى آلمانى عضویت دارد دوان دوان خود را از قصر فرحآباد به تهران رسانید به نگارنده چنین اطلاع سه ساعت نیم بعد از ظهر مارلینگ وزیر مختار انگلیس و باخ شارژ دافر روسیه بدون اجازهى قبلى متفقا حضور شاه شرفیاب شدند و در تحت جبر و فشار و تهدید، شاه را مصمم داشتند كه به عزل مشیرالدوله و نصب سعدالدوله و بستن مجلس و توقیف جراید و اخراج صاحب منصبان سوئدى و سپرى ژاندارمرى به كلنل مریل آمریكائى و طرد دیپلماتهاى آلمانى و عثمانى از ایران مبادرت ورزد. ضمنا علاوه كرد كه در این ساعت مشیرالدوله رئیسالوزراء و موتمنالملك رئیس مجلس در فرحآباد حضور شاه هستند. و اگر جلوگیرى نشود فردا سعدالدوله به مقام صدارت با اختیارات تام جلوس خواهد نمود. نگارنده پس از شنیدن خبر بدین مهمى چون كادروف را در سفارت پیدا نكردم به منزل رئیس ژاندارمرى واقع در خیابان استانبول رفتم و در آنجا اكثر افسران سوئدى اعم از مستشاران ژاندارمرى واقع در خیابان استانبول رفتم و در آنجا اكثر افسران سوئدى اعم از مستشاران ژاندارمرى و نظمیه را جمع آورده به منظور مقاومت در مقابل حوادث به مشاوره پرداختیم، بعضى از صاحب منصبان سوئدى مىگفتند با قوهى قهریه همین امشب شاه را دزدیده به خارج خواهیم برد چند نفر دیگر مىخواستند وزراء مختار روس و انگلیس را توقیف و تبعید كنند. عقیده مرا استعلام نمودند و جواب دادم من چنین مسئولیتى را به عهده نمىگیرم هر طور است شارژ دافر آلمان را پیدا نموده به اینجا خواهم آورد كه با حضور او چنین تصمیم خطیرى اتخاذ شود. ساعت ده به اتفاق كادروف شارژ دافر و عاصم به یك سفیركبیر عثمانى مجددا به منزل رئیس ژاندارمرى آمدیم و بعد از مذاكرات طولانى چنین مقرر شد كه همان شب سفیركبیر و شارژ دافر با یك اسكورت چند صد نفرى سوار ژاندارم به قصر فرحآباد رفته جبرا حضور شاه شرفیاب شوند و حتى اگر شاه خواب باشد، او را بیدار كرده، هر نوع شده ناسخ دستخط صدارت سعدالدوله را صادر كنند. بعد از نصف شب هر دو دیپلمات به فرحآباد رسیدند، موثقالدوله وزیر دربار از صداى هیاهو سراسیمه از خواب پرید با پاى بىجوراب و زیرشلوارى سفیركبیر عثمانى و شارژ دافر آلمان را پذیرفت و مجبور شد برود شاه را از خواب بیدار كند. خلاصه دو نماینده متحدین اروپاى مركزى كه تا سه ساعت و نیم بعد از نصف شب حضور شاه بودند، موفق شدند نقشهى كودتاى متفقین را نقش بر آب نمایند». میرزا جوادخان سعدالدوله از این تاریخ به بعد گرد كارهاى سیاسى نگشت و با سرمایه و ثروتى كه داشت مانند اعیان و اشراف آن روز زندگى نمود. وى در كودتاى 1299 توقیف شد. پس از آزادى همان زندگى را ادامه مىداد و به عنوان نخستوزیر سابق در مراسم رسمى شركت مىكرد. در سال 1307 در سن 88 سالگى درگذشت. سعدالدوله در جوانى دختر علیقلىخان مخبرالدوله را به زنى گرفت ولى به علت اختلافى كه بین داماد و پدرزن درگرفت، این ازدواج گسیخته شد و فرزند هشتسالهى سعدالدوله درگذشت. مخبرالسلطنه هدایت به علت اختلافات داخلى كه با سعدالدوله به مناسبت ازدواج خواهرش با وى داشته در یادداشتهاى خود حملات زیادى به او نموده است كه خالى از بغض و كینهى دیرینه نیست. سعدالدوله مردى تحصیلكرده و فرهنگدوست بود. در تبریز مدرسهى جدیدى تاسیس نمود كه خیلى از رجال آذربایجان در آن مدرسه درس خواندهاند. شركت كالسكهرانى تهران را نیز او تاسیس نمود. در هر حال از اشخاصى است كه به مشروطیت خدمات بسیار كرد. و صدمات فراوان زده است و از رجال بافهم آذربایجان بوده است. آقاى اقبال یغمائى این صفات را براى سعدالدوله قائل شده است: دوروى بیشىطلب سركش حادثهآفرین جاهجو شرانگیز بدنام. جواد (خان) از رجال اواخر قاجاریه و صدر مشروطیت (نیمه اول قر. 14 ه.). وى در آغاز به هوادارى مشروطه برخاست و به كیفر آن از وزارت افتاد. و با رنج و خوارى بسیار به یزد تبعید شد. سپس در عهد مشروطه مورد تقدیر مردم قرار گرفت و با احترام به تهران بازگشت و نماینده مجلس شورى گردید و او را به لقب ابوالمله ملقب كردند، ولى وى به تحریك اتابك به دربار جلب شد و از نمایندگى كناره گرفت (1325ه.ق.). در كابینه مشیرالسلطنه كه با محمدعلى میرزا تشكیل شد، سعدالدوله وزیر خارجه گردید، ولى چون به بدگویى از مشروطه و دارالشورى مىپرداخت همه از او آزرده شدند و شاه او را عزل كرده علاءالسلطنه را بار دیگر وزیر خارجه گردانید. وى سپس یكى از دشمنان بزرگ مشروطه شد و در برانگیختن محمدعلى شاه ضد ملت بر دیگران سبقت مىجست و با دشمنان مشروطه توطئهها ترتیب داد. پس از پیروزى آزادىخواهان وى به سفارت هلند پناه برد.