ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
حاج علیقلىخان بختیارى «سردار اسعد»، در 1247 ه.ق در چهارمحال بختیارى متولد شد. وى پسر سوم حسینقلىخان هفتلنگ ایلخانى بختیارى است كه در سال 1299 ه.ق به دست مسعود میرزا ظلالسلطان پسر ناصرالدینشاه حكمران اصفهان، كشته شد. علیقلىخان دوران كودكى و جوانى را طبق یك خانواده گذرانید و مقدماتى از ادبیات را قرار گرفت و در سوارى و تیراندازى سرآمد اقران شد. پس از كشته شدن پدرش، مدتى در زندان ظلالسلطان به سر برد تا با مساعدت میرزا علىاصغر خان اتابك از زندان آزاد و به تهران وارد شد و با رتبه و مقام سرتیپى، فرماندهى عدهاى از سواران پایتخت به او واگذار گردید. در 1313 مدت چهل روز تا ورود مظفرالدین میرزا به تهران، حفاظت كاخ گلستان به عهدهى علیقلىخان بود و اتابك ماموریتهاى دیگرى نیز به او واگذار مىنمود. پس از كنار رفتن ظلالسلطان از حكومت اصفهان، سردار اسعد گاهگاهى به بختیارى مىرفت و امور مربوط به ایل را سركشى مىنمود. در 1321 پس از فوت برادرش اسفندیارخان، به او از طرف مظفرالدین شاه لقب سردار اسعدى داده شد. سردار اسعد غالبا از آن تاریخ در اروپا مىزیست و به مطالعه و مجالست با فضلاء و دانشمندان اشتغال داشت. در جریان مشروطیت ایران و دوران سلطنت محمدعلى شاه، سردار در اروپا بود ولى در استبداد صغیر به ایران آمد و با دوهزار از سواران بختیارى به اصفهان وارد شد و پس از آنكه اصفهان به تصرف او درآمد، به سمت تهران روانه گردید و پس از چند روزى توقف در قم، به تهران نزدیك شد و با توافقى كه قبلا با سپهدار تنكابنى نموده بود، اردوى سپهدار تنكابنى و سردار اسعد در یك روز به هم رسیده و به یكدیگر پیوستند و روز جمعه 27 جمادىالاخر 1327 وارد تهران گردیدند. قواى قزاق تاب مقاومت نیاورد و در زدوخورد كوتاهى تسلیم شدند و قواى بختیارى و سپهدار، تهران را فتح نمودند و از این نظر است كه به سردار اسعد و سپهدار، در فاتح تهران مىگویند. لیاخوف فرمانده قزاق و حاكم نظامى تهران، تسلیم خود را اعلام نمود و محمدعلى شاه در سفارت روس در زرگنده تحصن اختیار كرده، و روز 28 جمادى مجلسى مركب از علماء و وزراء و اعیان و وكلاى سابق و تجار، در بهارستان منعقد گردید. محمدعلى میرزا از سلطنت خلع و احمدمیرزاى دوازدهساله را به نام سلطان احمدشاه قاجاریه سلطنت اعلام نمودند. در همان جلسه، علیرضاخان عضدالملك به نیابت سلطنت و محمد ولىخان سپهدار تنكابنى به وازرت جنگ و حاجى علیقلىخان سردار اسعد بختیارى به وزارت داخله انتخاب شدند. در كابینهاى كه سردار اسعد وزیر داخله بود، مستوفى و ناصرالملك و صنیعالدوله و سردار منصور عضویت داشتند و كابینه بدون سرپرست بود. در دوران این كابینه حوادث مهمى در ایران به وقوع پیوست. تشكیل محكمهى انقلابى و اعدام عدهى زیادى از رجال مانند حاج شیخ فضلالله نورى و مفاخرالملك در این دوره صورت گرفت. سردار اسعد براى اینكه به وضع وزارت داخله سر و صورتى بدهد، میرزا احمدخان قوامالسلطنه را به معاونت خود برگزیده و سازمانى براى آن وزارتخانه به وجود آورد. در تاریخ 9 مهر 1288 سپهدار تنكابنى به نخستوزیرى رسید و سردار اسعد همچنان وزیر داخله كابینه بود. در آذر همان سال كابینهى سپهدار ترمیم شد. سردار باز در راس وزارت داخله باقى بود. در 30 اردیبهشت 1289 در كابینهى سوم و چهارم سپهدار، مرحوم سردار اسعد به وزارت جنگ رسید. پس از مرگ عضدالملك نایبالسلطنه، سردار اسعد كاندیداى نیابت سلطنت بود و در مجلس طرفدارانى داشت. لیكن ناصرالملك مورد توجه قرار گرفته و این منصب را احراز نمود. سردار از آن تاریخ مستقیما در كارها وارد نشد ولى در تمام كابینهها نظر سردار ملحوظ مىگردید و عدهى زیادى از سران بختیارى به توصیهى سردار اسعد به مقام وزارت و حكومت رسیدند. در قیام مجدد محمدعلى شاه و سالارالدوله، سردار اسعد و ایل بختیارى نقش مهمى داشتند. سردار اسعد در سال 1337 درگذشت و با تشریفات نظامى او را در اصفهان به خاك سپردند. پس از فوت او فرزندش جعفرقلىخان سردار بهادر لقب سردار اسعد گرفت. سردار اسعد از افرادى بود كه اهل علم را تشویق و ترغیب مىنمود و به هزینهى شخصى خویش، چندین كتاب را ترجمه و چاپ كرد. تحریر تاریخ بختیارى به توصیهى او بوده است. (حاج) علىقلىخان از رؤساى معروف بختیارى (و. 1274- ف. تهران 1336 ه.ق.). لقب سردار اسعدى را ابتدا برادر بزرگتر او- یعنى اسفندیار خان- داشت و پس از فوت اسفندیار خان، این لقب بدو داده شد. وى مشروطه خواه و یكى از دو فاتح مشهور تهران در عهد محمدعلى شاه قاجار و مظهر اخلاق نیك بود. پس از فوت او لقب سردار اسعد به پسرش جعفرقلى خان- كه ابتدا سردار بهادر لقب داشت داده شد. (1296 -1236 ش)، مترجم. در اصفهان به دنیا آمد، یكى از روساى معروف بختیارى و یكى از دو فاتح مشهور تهران در عهد محمدعلىشاه قاجار بود. مدتى در اصفهان در زندان ظلالسلطان بود، سپس به كمك میرزا علىاصغر خان امینالسلطان از زندان خلاص شد و به تهران آمد، به پاریس رفت و مدتى در آن شهر مقیم بود. سپس به اصفهان رفت و نهایتا به تهران برگشت. در زمان حیات چند بار به نمایندگى مجلس شوارى ملى و وزارت رسید. وى در تهران وفات یافت و در تخت فولاد اصفهان دفن شد. از جمله ترجمههاى او: «بولینا- غاده الانگلیس»؛ «پل و ورژینى»؛ «تاریخ حمیدى- سلطان عبدالحمید عثمانى»؛ «دختر فرعون»؛ «دیل گابریل»؛ «روكامبول»؛ «شرح حال هانرى سوم»؛ «عشاق پاریس»؛ «ماد موازل مارگریت»؛ «هرمس مصرى»؛ «سفرنامههاى برادران شرلى»؛ «ترجمه عهدنامهى حضرت امیر». كتاب «تاریخ بختیارى» از تالیفات اوست.[1]