ملیت : ایرانی - قرن : 0 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)
(پش. نفى و سلب + پیر + دخت، دختر، دختر پیر ناشدنى) خواهر «بوراندخت» و دختر خسرو پرویز، ملكه ساسانى. وى در تیسفون تاج شاهى بر سر نهاد (360 م.) و چند ماهى بیش سلطنت نكرد. یكى از سپهبدان موسوم به فرخ هرمزد مدعى سلطنت شد، و ملكه را به زنى خواست، چون آزرمیدخت نمىتوانست علنا مخالفت كند، در نهان وسیله قتل او را فراهم كرد. آنگاه پسر فرخ هرمزد كه رستهم (رستم) نام داشت، با سپاه خویش پیش راند و پایتخت را تصرف كرده آزرمیدخت را خلع و كور كرد.از كیفیت وفات این ملكه (630 م.) اطلاعى در دست نیست. ضح.- «آزرمیدخت» با ذال منقوطه غلط است. (دختر همیشه جوان)، 631 م، از زنان فرمانروا. وى دختر خسروپرویز (628 -590 م)، پادشاه ساسانى و خواهر پوراندخت بود كه در جریان هرج و مرجى كه بر كشور و دربار ایران حاكم بود، توسط بزرگان كشور به پادشاهى رسید، اما پادشاهیش چهارماه بیشتر طول نكشید. به نوشته دكتر زرین كوب «آزرمیدخت هم كه در این ایام بر تخت نشست مثل خواهرش پوران از خود تقریبا هیچ قدرت و ارادهاى نداشت. مقارن جلوس او سپاهیانى كه در گذشته تحت فرمان شهر براز بودند در نصیبین یك نواده خسرو دوم (خسروپرویز) را به نام هرمز پنجم بر تخت نشاندند. آزرمیدخت هم چون اسپهبد خویش، فرخ هرمزد را كه خواست وى را به عقد خویش درآورد با خدعه به دام هلاك انداخت دچار انتقام پسر او، رست فرخ هرمزد (رستم فرخزاد) شد و از سلطنت بركنار شد.» به نوشته تاریخ بلعمى «چون آزرمیدخت به ملك اندر بنشست، عدل و داد كرد و كس وزیر نكرد و پادشاهى خود نگاه مىداشت.» راجع به فرجام كار وى مىنویسد: «رستم پسر وى (فرخ هرمزد) سر برداشت و با آزرمیدخت جنگ كرد و او را بگرفت و با وى قهر (جنگ) كرد و از وى مراد خویش بستد، بعد از آن هر دو چشمش كور كرد و بعد از آن او رابكشت.»[1]