ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
فرزند امیراصلان نظامالدوله، در 1275 در تهران تولد یافت. كودك خردسالى بود كه پدرش عشق سوزانى نسبت به افتخارالسلطنه دختر ناصرالدین شاه پیدا كرد و زندگانى آنها از هم پاشیده شد و مادرش نیز پس از جدائى از نظامالدوله، همسر میرزا محمدعلى شالفروش تاجر و نمایندهى مجلس شد. غلامعلى در محیط نامساعدى تحصیلات خود را آغاز كرد. ناظمالاطباء نفیسى و مؤدبالدوله نفیسى كه پدر و پسر هر دو شوهر خالههاى او بودند، او را تحت حضانت خویش قرار داده و در تعلیم و تربیت او كوشش بسیار كردند. پس از چندى به اروپا اعزام شد و چند سالى در فرانسه و سوئیس به تحصیل و تفریح اشتغال داشت. در 1297 كه پدرش حكمران قزوین بود و لقب نظامالدوله گرفت، لقب قبلى او كه نظامالسلطان بود، به پسرش داده شد. خواجه نورى پس از مراجعت از اروپا داخل وزارت امور خارجه شد. چندى در داخل و چندى در خارج مأموریتهائى بدو محول گشت تا سرانجام به ریاست تشریفات وزارت امور خارجه رسید. زمانى نیز پیشكار و رئیس دفتر مادر شاه بود. در 1330 با سمت وزیرمختار (كاردار) در ایتالیا شد. در 25 مرداد 1332 كه شاه از ایران فرار كرد، ابتدا به بغداد و بعد به رم رفت. همین خواجه نورى وزیرمختار ایران در رم بود و طبق دستور وزارت خارجهى ایران به شاه و ثریا بىاعتنائى كرد. نه تنها به فرودگاه نرفت، بلكه پیغام فرستاد آنها حق آمدن به سفارت را ندارند. شاه درخواست نمود اتومبیل شخصى او را كه در سفارت امانت بود، بدو پس بدهد. این تقاضاى شاه هم اجابت نشد. این رفتار خواجه نورى كه سالها در دربار وقت گذرانیده بود، فوقالعاده باعث رنجش و عصبانیت شاه شد. روز 29 مرداد كه ورق برگشته بود، اشرف پهلوى به رم رفت و خواجه را با خفت و خوارى از كار بركنار نمود و به دستور دولت، تمام نشانها و امتیازات را از او گرفتند. سالها در اروپا اقامت داشت و از ترس انتقام و مجازات، جرأت نداشت به كشورش بازگردد. هر بار عریضهاى سراپا ندامت و شرمسارى مىنوشت و تقاضاى عفو مىكرد، مورد قبول واقع نمىشد و بارها قدماى وزارت خارجه از جمله دكتر اردلان شفاعت كردند، پذیرفته نشد. بالاخره مادر شاه را شفیع قرار داد و سرانجام به او اجازهى بازگشت داده شد. وى پس از مراجعت به ایران، در باغ ییلاقى خود واقع در گلندوئك اقامت گزید و چون مانند پدرش مشرب تصوف داشت، خانقاهى در آنجا بنیاد نهاد و اوقات خود را به مطالعه و مباحثه با دوستان مىگذرانید و در صدد بود به نحوى گذشته را جبران كند ولى میسر نشد. با وجودى كه بسیارى از كسان و منسوبین او در دربار رفت و آمد داشتند، نتوانستند آب رفته را به جوى بازگردانند. او در اواخر، میل به سناتورى داشت ولى به جاى او برادرش محسن خواجه نورى كه از پدر جدا بودند، سناتور شد. نظامالسلطان در 1340 در تهران درگذشت در حالى كه قسمت اعظم زمینهاى لشكرك و زردهبند و گلندوئك متعلق به او بود. وى را برادرى بود به نام نصرت خواجه نورى كه در وزارت كشور شاغل مقاماتى شد. چندى در مشهد و زمانى در همدان حكومت داشت. در میانسالى درگذشت. از دكتر علیقلى اردلان شنیده شد زمانى كه وزیر امور خارجه و در حضور شاه بودم، رضایت خود را از خدماتم ابراز كرد و فرمود «پیرمرد چیزى از من بخواه» عرض كردم تنها استدعایم عفو (نظام) است. شاه بطور ناگهانى متغیر شد و قیافهى بشاش او عبوس گردید و پس از سكوت چند دقیقهاى اظهار كرد این تقاضاى شما اجابت نمىشود، او از خانوادهى من بود، دیدى با من چكار كرد؟