مشاهیر ایران و جهان - حکمت، رضا

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به سردار فاخر، فرزند حاج حسام‏الدین شیرازى، متولد 1269 است. تحصیلات مقدماتى و متوسطه و آموختن زبان فرانسه را در شیراز انجام داد. در ابتداى مشروطیت، چندى در اروپا اقامت گزید ولى تخصصى نگرفت. بعد از استبداد صغیر به ایران آمد و تدریجاً سیاست‏پیشه شد و در حزب دموكرات فارس فعالیت نمود. براى آزادى و مشروطه تلاش بسیارى نمود و با متنفذین و مستبدین به مبارزه برخاست. چند بار تبعید شد، به هنگام انعقاد قرارداد 1919 توسط وثوق‏الدوله، وى از مخالفین جدى قرارداد در فارس بود. در دوره‏ى چهارم مجلس شوراى ملى، از طرف مردم آباده به وكالت رسید. در دوره‏ى پنجم نیز وكالت آباده را حفظ كرد و در مجلس پنجم از طرفداران انقراض قاجاریه و روى كار آمدن رضاخان پهلوى بود. در دوره‏ى ششم نتوانست كرسى وكالت را حفظ كند، ولى در دوره‏هاى هفتم و هشتم با كمك برادرش كه از اركان دولت و نزدیكان رضاشاه پهلوى بود، بر كرسى وكالت تكیه زد. وى در چهار دوره نمایندگى خود اسم و رسمى پیدا نكرد و ظاهراً جزء اكثریت خاموش بود و به لوایح دولت بدون تعمق رأى مى‏داد. بعد از انقضاى دوره‏ى هشتم، حكومت یزد را به او سپردند كه از اهم مشاغل روز بود. چندى در آنجا گذرانیده تا به حكومت استرآباد (گرگان) منصوب شد. چند سال با اختیارات در آن منطقه حكمرانى مى‏كرد. در توسعه و آبادى شهر گرگان در حد توانائى خود قدم‏هائى برداشت، مخصوصاً در پائیز هر سال رضاشاه براى مسابقات اسب دوانى به گرگان مى‏رفت و انتظار داشت شهر نسبت به سال قبل، معمور و آبادتر شده باشد. در سال 1314 حكمت از فرماندارى گرگان كناره گرفت و به انتظار شغل جدید، سال‏ها خانه‏نشین بود تا سرانجام على‏اصغر حكمت وزیر وقت كشور (1319) به دكتر متین دفترى نخست‏وزیر متوسل گردید و او نیز نزد شاه شفاعت كرد تا فرماندارى كرمان را به او سپردند. یك سال بیش در این مأموریت نماند تا به تهران احضار شد. بعد از شهریور 1320 چندى به ریاست اداره كل آمار و ثبت احوال برگزیده شد ولى چشم و دل او به سوى مجلس شوراى ملى بود. در دوره‏ى چهاردهم، حكمت از شیراز به كرسى وكالت نشست و با سوابقى كه در پارلمان داشت، جزء متولیان مجلس قرار گرفت و در آوردن و بردن رؤساى دولت چون سهیلى، ساعد، بیات، حكیمى، صدر و قوام‏السلطنه نقشى اساسى داشت. او در دوره‏ى چهاردهم جزء اقلیت چهل نفرى مجلس بود. غالباً با دكتر محمد مصدق و وكلاى حزب توده هم‏فكرى و هم‏رائى داشت. در این دوره حكمت توانست حیثیت سیاسى و قدرتى براى خود كسب كند، حزبى به نام سوسیالیست با همكارى سید محمد صادق طباطبائى و سهام‏السلطان بیات و دیگر دولتمردان آن روز به وجود آورد. وقتى در 1325 قوام‏السلطنه بنیاد حزب دولتى دموكرات ایران را ریخت و ظاهراً حزبى در مقابل حزب دموكرات آذربایجان به وجود آورد، سردار فاخر از اركان و بنیانگذاران حزب مزبور بود و در تمام موارد از یارى و كمك قوام مضایقه نكرده و قدماً و قلماً او را مساعدت مى‏كرد. در 1325 به استاندارى كرمان و بلوچستان منصوب شد. یك سال در آن استان حكمرانى كرد. در همان سال كه طغیان عشایر فارس پیش آمد، حكمت در خاموش كردن طغیان سهمى پیدا كرد و پایه‏هاى حزب دموكرات ایران را در آنجا محكم نموده، توسعه بخشید. در 1326 به تهران آمد و مجدداً فعالیت‏هاى حزبى خود را تندتر از سابق ادامه داد. مقارن انتخابات دوره‏ى پانزدهم، جلسات حزبى غالباً به صورت مشاجره درآمده گاهى رهبر حزب را مورد ملامت قرار مى‏دادند مخصوصاً كسانى كه از انتخاب خود مأیوس بودند، حزب را تخطئه كرده و قوام را به باد انتقاد مى‏گرفتند. در یكى از این جلسات، قوام متأثر گردیده به صورت قهر حزب را ترك كرد. عده‏اى از جمله سردار فاخر، به دلجوئى و ستایش قوام پرداخته و او را مجدداً به حزب بازگردانیدند. در آن جلسه سردار فاخر حكمت سخنانى در تمجید و تعریف قوام‏السلطنه ایراد كرد و آنچنان سخن گفت كه اگر قوام از زیر بار مسئولیت شانه خالى كند، مملكت هم به دنبال او خواهد رفت. حكمت افزود هنگام قهر جناب اشرف، من به حدى منقلب شدم كه باید مصداق این شعر را در خود ببینم: در رفتن جان از بدن گویند هر نوعى سخن من خود به چشم خویشتن دیدم كه جانم مى‏رود سرانجام انتخابات دوره‏ى پانزدهم آغاز شد و جز تعداد معدودى، همه كاندیداهاى عضو حزب دموكرات ایران و سرسپردگان قوام‏السلطنه بودند. اكثریت قریب به اتفاق اعضاى حزب به كرسى مجلس رسیدند. سردار فاخر حكمت نیز از شیراز به وكالت مجلس رسید و عضو فراكسیون حزب دموكرات ایران گردید. فراكسیونى كه قبل از تصویب اعتبارنامه‏ها نود درصد آراء را در اختیار داشت. لیدرى فراكسیون دموكرات به عهده‏ى ملك‏الشعراى بهار بود. پنهانى بین قوام‏السلطنه و سردار فاخر این توافق به عمل آمده بود كه وى به ریاست مجلس مخلوق قوام‏السلطنه برگزیده شود. در حزب دموكرات، ملك‏الشعراى بهار ریاست مجلس را با توجه به سوابق آزادیخواهى و مبارزات خود علیه رضاشاه كه در كنار مدرس هم انجام گرفته بود، از آن خود مى‏دانست. غیر از بهار و تقى‏زاده، كاندیداى نمایندگان آذربایجان، قائم مقام‏الملك رفیع و ملك‏مدنى نیز سوداى ریاست مجلس را داشتند. وقتى مجلس پانزدهم افتتاح و قوام گرفت، ملك‏الشعراى بهار به صلاحدید رئیس دولت، از ریاست به نفع سردار فاخر كناره گرفت. تقى‏زاده نیز هنوز از مأموریت اروپا مراجعت نكرده و اعتبارنامه‏ى وى نیز با مخالفت عباس اسكندرى سرنوشى نامعلوم داشت. طبق نظام‏نامه‏ى داخلى آن روز مجلس، ابتدا یك نفر را به ریاست موقت انتخاب مى‏كردند تا اكثریت اعتبارنامه‏ها به تصویب برسد. آنگاه به انتخاب رئیس دائمى مبادرت مى‏نمودند. در انتخاب رئیس موقت، سردار فاخر حكمت از 112 نماینده‏ى حاضر در جلسه صاحب 71 رأى گردید. قائم‏مقام و ملك‏مدنى هم آرائى به دست آوردند. عصر آن روز كه حكمت به ریاست مجلس انتخاب شد، در منزل قوام‏السلطنه حضور یافت. هنوز به درگاهى نرسیده بود كه تعظیم بلندبالائى به جناب اشرف نمود و روى پاى او افتاد. قوام از ادب و تواضع و فروتنى سردار، غرق در مسرت و شادى گردید. دو بار گونه‏ى او را بوسید و گفت ان‏شاءاللَّه تمام حق‏دارها به حق خود خواهند رسید. دو ماه بعد، انتخابات رئیس دائمى انجام گرفت. این بار سردار 73 رأى و تقى‏زاده 36 رأى داشتند. سردار در خلال این مدت كوتاه، چند بار با شاه ملاقات كرد و هر بار كه به دربار مى‏رفت، استنباط او مبنى بر نفرت و انزجار شاه نسبت به قوام، قوت مى‏گرفت و سرانجام تصمیم گرفت براى بقاء خود یكى از دو نفر را انتخاب كند؛ یا نسبت به قوام‏السلطنه وفادار بماند یا تابع نظرات شاه باشد. سردار شق دوم را انتخاب كرد و خیلى زود در مقام تضعیف قوام برآمد. على‏الخصوص كه به وى وعده‏ى صدارت هم داده شده بود. وى ماهرانه عده‏اى از وكلاى مجلس را به سوى خود كشید و موجبات تفرقه بین نمایندگان عضو فراكسیون را فراهم ساخت و در توطئه‏اى كه در دربار شاه با حضور كلیه وزیران تشكیل شده بود و جملگى به هیئت اجتماع جز سید جلال‏الدین تهرانى استعفا دادند، مشاركت داشت و آن راه‏حلى بود كه سردار پیشنهاد نموده بود. قوام‏السلطنه پس از استعفاى وزیران، به اتفاق سید جلال تهرانى به مجلس رفت و سردار فاخر محرمانه و مغرضانه به او توصیه نمود كه تقاضاى رأى اعتماد نماید و اكثریت قریب به اتفاق به او رأى خواهند داد و لاجرم قوام در آتیه با قدرتى بیشتر مى‏تواند به زمامدارى خود ادامه دهد. قوام‏السلطنه تسلیم سردار فاخر شد و هرگز تصور توطئه از طرف وى را نسبت به خود نمى‏دانست. در آن جلسه، قوام پس از تقاضاى رأى اعتماد مواجه با رأى عدم اعتماد گردید و از نخست‏وزیرى ساقط شد. براى جانشینى قوام و تعیین نخست‏وزیر آینده، وكیلان در جلسه‏ى خصوصى نشستند و برخاستند و سردار فاخر نزد شاه رفت و اظهار كرد مجلسیان جز من به كسى اعتماد ندارند. بلافاصله فرمان نخست‏وزیرى سردار فاخر صادر شد. چند روزى سردار در رأس قوه‏ى مقننه و اجرائیه قرار داشت ولى سرانجام به توصیه‏ى دوستان، ریاست قوه‏ى مقننه را بر صدارت ترجیح داد و انصراف خود را از نخست‏وزیرى به شاه اعلام نمود. مجلس پانزدهم مجدداً به نخست‏وزیر آینده ابراز تمایل كرد. حكیم‏الملك و مصدق‏السلطنه هر یك 53 رأى داشتند. طرفداران قوام‏السلطنه آراء خود را به دكتر مصدق واگذار نمودند. حكمت مى‏دانست شاه با روى كار آمدن دكتر مصدق موافقتى ندارد، لذا رأى خود را به آراء حكیم‏الملك افزود و فرمانى نخست‏وزیرى او با 54 رأى در مقابل 53 رأى صادر شد. در تمام دوره‏ى پانزدهم، سردار فاخر در كرسى ریاست استوار بود. در انتخابات دوره‏ى شانزدهم، سردار فاخر مجدداً از شیراز انتخاب شد و پس از تشكیل مجلس، بلافاصله به ریاست برگزیده شد. اقلیت تندرو مجلس شانزدهم به رهبرى دكتر مصدق، او را در فشار شدید قرار داد. او در اداره‏ى مجلس شانزدهم گاهى ناتوانى از خود نشان مى‏داد و زمانى با خواهش و تمنا، نمایندگان را به سكوت دعوت مى‏كرد. در این مجلس، وقتى لیست كارمندان دولت و تقسیم‏بندى آنها به سه بند الف، ب و ج انتشار یافت، رئیس مجلس در زمره‏ى بند ج بود، یعنى صالح براى انجام كار نیست. او در دفاع از خود سخن‏ها گفت و خدمات خود را به آزادى و مشروطه برشمرد. سرانجام با چند قطره اشك، اظهارات خود را ثبت در تاریخ نمود ولى یكى از نمایندگان، اشك او را اشك تمساح دانست. سردار فاخر در دوران حكومت دكتر مصدق خانه‏نشین بود. گاهى در تهران و زمانى در شیراز ایام را مطابق میل خویش سپرى مى‏ساخت. در بازى‏هاى سیاسى روز و دسته‏بندى‏ها مداخله نمى‏كرد و سعى او بر این قرار داشت كه از تعرض مصون بماند. پس از كودتاى 1332 مجدداً كارگردان سیاسى شد. به دولت وقت مشورت مى‏داد. در انتخابات دوره‏ى هیجدهم، وكیل و باز رئیس شد. در انتخابات دوره‏ى نوزدهم همچنان وكیل و رئیس بود. ادوار اخیر بیشتر شباهت به مدرسه داشت و در اداره‏ى آن سردار، زحمتى بر خود تحمیل نمى‏كرد. در انتخابات دوره‏ى بیستم اعم از انتخابات تابستانى و زمستانى، وى با وجودى كه سنتش از هفتاد تجاوز كرده بود، به وكالت رسید و در آن مجلس نیز مقام ریاست را براى خویش دست و پا كرد، در حالى كه نظر بر آقا جمال اخوى وكیل اول تهران بود. مجلس بیستم كه خالق آن شریف‏امامى بود، او را از كار بركنار كرد. شاه، دكتر على امینى را به نخست‏وزیرى برگزید. نخست‏وزیر جدید قبل از اینكه رأى نمایندگان مجلس شوراى ملى و سنا را اخذ كند، فرمان انحلال مجلسین را از شاه گرفت و مجلسین در اردیبهشت ماه 1340 منحل شدند. در دوران فترت بین مجلس بیستم و بیست و یكم، سردار رئیس هیئت مدیره مجلس بود ولى عنوانى نداشت و او را به بازى نمى‏گرفتند. در انتخابات دوره‏ى بیست و یكم هم سن او متجاوز از هفتاد سال بود و هم بازیگران صحنه‏ى سیاس مى‏بایستى عوض شوند. در همان ایام، صدرالاشراف رئیس سنا درگذشت و سردار آن پست را براى خویش پیش‏بینى مى‏كرد كه آن هم اشتباه از آب درآمد. سردار فاخر حكمت مردى خرّاج و بدون عقل معاش بود. ثروت پدر را تماماً از بین برد. در تمام دوران زندگانى رویه‏ى اشرافى داشت. درب خانه‏اش به روى همه باز بود و از ریخت و پاش و انفاق و كمك به مردم مستمند دریغ نمى‏ورزید. غالباً حقوق مجلس خود را به افراد بى‏بضاعت حواله مى‏داد و خود از طریق استقراض از بانك‏ها و با فروش املاك خویش گذران مى‏كرد. منزل مسكونى خود را به چند برابر قیمت به دربار فروخت و هرچند سال یك بار كه هزینه‏ى زندگى افزایش مى‏یافت، او ما به‏التفاوت قیمت خانه‏ى خود را مطالبه مى‏كرد و شاه نیز دستور پرداخت آن را مى‏داد. در سال 1342 وى قرار بود به مقام سناتور انتصابى برگزیده شود. شرط قبول این سمت را موكول به ریاست مجلس سنا نمود. شاه زیر بار نرفت و از اینگونه رجال كه در زمان جوانى و بى‏قدرتى وى صاحب جاه و مقام بودند، دل‏خوشى نداشت. به غلام حلقه به گوشى نیاز داشت كه قرعه به نام جعفر شریف‏امامى اصابت كرد. سردار از آن تاریخ به بعد دوران بازنشستگى خود را آغاز نمود و با حقوق نخست‏وزیر بازنشسته امرار معاش مى‏كرد. گاهى به دربار مى‏رفت و در مقام موعظه و نصیحت شاه برمى‏آمد ولى تدریجاً اجازه‏ى ملاقات به او نمى‏دادند. او خیلى زود فهمید كه دیگر در دربار راهى ندارد، از حضور در سلام‏هاى شاه هم خوددارى نمود و ایام را به خاطرات گذشته و نظارت بر اوضاع روز سپرى مى‏ساخت. تدریجاً به علت كهولت، وضع مزاجى او از اعتدال خارج شد. حتى در اواخر عمر حافظه و شناسائى را از دست داده، در خیابان‏ها بدون هدف راه مى‏رفت و زمانى با خود سخن مى‏گفت، تا سرانجام در سال 1356 در سن 87 سالگى درگذشت. تنها فرزند ذكور سردار فاخر به نام دكتر عماد حكمت در اروپا رشته‏ى پزشكى تحصیل نمود و پس از مراجعت به ایران، چندى به طبابت اشتغال داشت، بعد به معاونت وزارت بهدارى رسید. یك دوره هم سناتور شد. طبع شعرى هم در او متجلى بود. گاهى بر حسب تفنن شعر مى‏سرود ولى اشعارش ملال‏آور بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی