مشاهیر ایران و جهان - انوشیروان خسرو اوّل

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

خسرو اول كه پس از مرگ لقب انوشروان (انوشك روان) یعنى روان بى‏مرگ و جاودان یافت، از بزرگترین پادشاهان ساسانى است. وى در 531 میلادى به تخت نشست و در 579 میلادى درگذشت. هرگز تاج و تخت ساسانى به اندازه‏ى دوره‏ى خسرو اول استوار نشده بود. چه تمام طبقات حتى موبدان و بزرگان مطیع شاه بودند. این پادشاه پس از سركوبى مزدكیان توانست با قدرت و عدالت تمام نظم و آرامش را در كشور برقرار سازد، از این جهت در تاریخ او را دادگر لقب دادند. باید دانست كه هر چند سیاست قباد اقتدار سلطنت را از قید اشراف آزاد كرد، ولى این آزادى را به بهاى خرابى كشور و هرج و مرج مملكت به دست مزدكیان تحصیل كرد. در زمان انوشیروان مجدداً پادشاه مركز كل اقتدارات شد. وى نخست فرمان داد املاكى را كه در عهد تجاوز مزدكیان غصب شده بود به صاحبان آنها بازگردانند و اموال بى‏صاحب را براى اصلاح خرابى‏ها تخصیص دادند. در باب زنانى كه مزدكیان ربوده بودند در صورتى كه آن زن از آغاز شوهر نداشته و یا شوهرش بعداً درگذشته باشد، اگر مرد رباینده از حیث طبقه‏ى اجتماعى با آن زن برابر باشد بایستى او را شرعاً به عقد خود درآورد وگرنه بایستى از آن زن كناره گیرد. به موجب روایت دیگر زن مختار بود او را به شوهرى خود اختیار بكند یا نكند. به هر حال رباینده مكلف بود قهراً مهر مضاعفى به خانواده‏ى زن بپردازد. اگر شوهر قانونى زن زنده بود زن به او برمى‏گشت و غاصب مى‏بایستى معادل مهریه‏اى را كه شوهر قانونى داده بود به زن بپردازد. هر كودكى كه نسبتش مشكوك بود بایستى متعلق به خانواده‏اى باشد كه در آن زندگانى مى‏كرده و در آن خانواده حق وراثت داشته باشد. هر كسى خسارتى به دیگرى رسانیده بود مجبور به اداى غرامت مى‏شد. و به مجازاتى متناسب با جرم خود مى‏رسید. خسرو بفرمود تا خانواده‏هاى اعیان و اشراف را كه به واسطه‏ى كشته شدن آقاى خانواده‏ى خود به تنگدستى افتاده بودند، شمارش كردند. و عده‏ى یتیمان و بیوه‏زنان را شمردند. و به هر كدام از آنان قوت لایموتى دادند. پادشاه، كودكان این طبقات را «فرزندان خود» شمرد، و دختران را به مردانى كه هم طبقه‏ى آنان بودند به زنى داد. و جهیز آنها را از خزانه‏ى دولتى تهیه كرد و همچنین پسران را از دختران نجیب‏زاده زن داد و مهر آنان را خود به عهده گرفت و آنان را توانگر كرد و فرمود كه در درگاه شاهى بمانند و تربیت شوند، تا مهیاى پذیرفتن خدمات بزرگتر گردند، و بدین طریق طبقه‏ى جدیدى از نجبا در دربار او پدید آمد، كه فرمانبردار و فدایى او بودند و نیز فرمان داد كه املاك و ابنیه و قنواتى را كه بر اثر كوتاه شدن دست صاحبان آنها ویران و بایر شده بود آباد و دایر نمایند و پلهاى چوبى و سنگى را كه ویران شده بود و دوباره مرمت كردند. وى اصلاحات زیادى در روش اخذ مالیات كرد. پیش از وى كشاورزان قبل از تعین میزان مالیات توسط مأموران دولتى جرأت نمى‏كردند به میوه‏هاى رسیده دست بزنند. وى دستور داد تمام زمینهاى زراعتى را به دقت مساحى كردند و مأمورانى درستكار براى این امر برگزید. و دریافت مالیات ارضى جدید بر اساس این ممیزى قرار گرفت. نرخهاى ثابتى كه مطابق اصول جدید معین شد از این قرار بود. هرگریب (جریب معادل با 2400 مترمربع) گندم یا جو، سالى یكدرهم، هر گریب مو، سالى هشت درهم، هر گریب یونجه هفت درهم، هر گریب برنج (پنج ششم) درهم، و سالیانه از هر چهار درخت خرماى پارسى یا شش نخل آرامى یا شش درخت زیتون یك درهم مى‏گرفتند. سایر محصولات دیگر از اداى مالیات معاف بود و نخلهاى پراكنده كه جزو نخلستانى مستقل به شمار نمى‏آمد از اداى مالیات معاف گشت. جزیه‏ى سرها (مالیات سرانه) نیز بر تمام اشخاص بیست ساله تا پنجاه ساله تعلق مى‏گرفت، به استثناء بزرگان و موبدان و دبیران و خدمتگزاران دولت و سربازان كه از این مالیات معاف بودند. در جزیه‏ى سرانه از توانگران دوازده درهم، و میانه ترهشت و كمتر شش و سایر رعایا هر تن در سال چهاردهم مى‏پرداختند. مالیات را به اقساط سه ماهه مى‏گرفتند. خسرو فرمود صورت نرخهاى جدید را در گنج شاهى نهاده و رونوشتهاى دیگرى به همه مستوفیان (مأموران مالیات) و همه قضات بلوك بفرستادند. انوشیروان قضات را مأمور كرد كه مراقبت كنند تا مالیاتها عادلانه وصول شود، و اگر خساراتى متناسب با مالیات بر گندم و باغ اشخاص وارد آید، آنان را از اداى مالیات معاف كنند. قضات دهستانها صورت معافیتها را به حكومت مركزى مى‏رسانیدند، و حكومت نیز اوامر مناسبى به تحصیلداران صادر مى‏كرد. منظور خسرو از این بازرسى این بود كه از اسرافهایى كه تا آن زمان در اخذ مالیات معمول بود جلوگیرى كند. خسرو فرمان داد كمه براى نجباى فرودست كه به منزله‏ى هسته و مغز سپاه ایران بودند و تا آن زمان بدون جیره خدمت مى‏كردند و حتى ساز و برگ جنگ را هم به خرج خودشان فراهم مى‏نمودند حقوق و جیره‏اى معین نمایند. در زمان خسرو سلاح كامل اسواران مركب بود از: یك برگستوان اسب، جوشن بلندى، زره سینه‏پوشى، وران‏بندى و شمشیرى و نیزه‏اى و سپرى مدور و گرزى و تبرزینى و تركشى كه حاوى دو كمان با چند زه و سى‏تیر بود. دو كمند بافته را از پشت سر به كلاه خود متصل مى‏كردند. از جمله اصلاحات لشگرى خسرو انتقال قوم كوهستانى بارز ساكن كرمان كه از اقوام شجاع ایرانى بودند به نقاط مختلف كشور و مجبور نمودن آنان به خدمت سربازى است. و نیز از یك قوم دیگر موسوم به «چول» كه ظاهراً شورش كرده بودند، فقط هشتاد تن باقى گذاشت و آن مردمان جنگ آزموده را به شهر رام پیروز انتقال داد. آنان را نیز مكلف به خدمت سربازى نمود. سپس اقوام ابخاز و خرر و آلان را كه به ایران هجوم آورده و در ارمنستان پیشرفته بودند شكست داد و ده هزار تن از آنان را اسیر كرده و ایشان را در آذربایجان مستقر گردانید، و نیز در بلاد الشابران و مسقط كه به امر او بنا شد و در دژ مرزى دربند (باب الابواب) سربازانى جنگ آزموده جاى داد كه آنان را به پهلوى «نشاستگان» به معنى پاذگان مى‏گفتند كه در تاریخ طبرى آن اصطلاح «السیاسجین» آمده كه باید مصحف «النشاستجین» باشد. خسرو، پادگان بلاد ارمنستان را كه از روم گرفته بودند، نیز به این قوم واگذاشت و شهر مستحكم به نام سغدبیل در گرجستان بنا نهاد و سغدیان و ایرانیان را در آنجا مسكن داد. وى اقوام وحشى و چادرنشین را براى استفاده‏ى نظامى ایشان به مرزها و مناطق خطرناك كوچ مى‏داد، تا حملات دشمنان خارجى را دفع كنند. بدین طریق سپاه جاودانى كه خسرو اول ایجاد كرد مركب از سواران ایرانى و كوچ‏نشینان غریب بود. خسرو در تشكیلات جدید سپاه منصب «ایران سپاهبذ» را ملغى كرده چهار سپاهبذ در چهار سوى كشور بگماشت. سپاهبذ خراسان (مشرق) ریاست سپاه خراسان و سیستان و كرمان و سپاهبذ نیمروز (جنوب) ریاست سپاه پارس و خوزستان، و سپاهبذ خود بران (مغرب) ریاست سپاه عراق را تا مرزهاى روم، و سپاهبذ باختر (شمال) ریاست سپاه مادبزرگ و آذربایجان را به عهده داشت. مورخان شرقى نه فقط خسرو انوشیروان را یكى از عادل‏ترین پادشاهان دانسته‏اند بلكمه او را نمونه‏ى رحمت و جوانمردى شمرده‏اند ولى توصیفى كه پروكوپیوس از خسرو كرده با آنچه در روایات شرقى هست مطابقت ندارد. پروكوپیوس خسرو را پادشاهى بى‏آرام و فتنه‏انگیز معرفى كرده است كه عاشق حاثه‏جویى و بدعت بود و همواره در پیرامون خویش تولید هیجان مى‏كرد، و او را مردى مغرور معرفى مى‏كند. و گوید كه او آنچه وجود نداشت مى‏گفت و آنچه وجود داشت كتمان مى‏كرد، و مسئولیت مظالم خود را به گردن مظلومان مى‏انداخت. سوگند خود را نقض مى‏كرد. اظهار زهد و تقدس مى‏نمود. و زشتى اعمال خود را به نیروى زبان‏آورى از میان مى‏برد. پروكوپیوس براى اینكه نمونه‏اى از تزویركاریهاى خسرو را به دست داده باشد مى‏نویسد كه در فتح شهر سورا Sura به دست ایرانیان، خسرو سربازى را دید كه زنى زیبا را بر روى خاك مى‏كشید، در حالى كه طفل او به زمین افتاده بود. شاه از دیدن آن حالت ناله برآورد و در حضور آناستاسیوس سفیر روم گریه كرد و از خدا خواست كه مسبب تمام این فجایع را كیفر دهد. مورخ مزبور گوید: كه خسرو در كمالى خوبى مى‏دانست كه خود مسبب این جنگ شده بود. نمونه دیگر از تزویر خسرو را بلاذرى شرح مى‏دهد: خسرو خواهان دوستى خاقان ترك «سینجیبو» بود و قرار بر آن شد كه خسرو دختر خاقانى را به زنى بگیرد، و خسرو نیز دختر خود را به خاقان دهد. خاقان به عهد خود وفا كرد، ولى خسرو به جاى دخترش یكى از كنیزان را براى خاقان فرستاد و به افتخار این مزاوجت ضیافت بزرگى برپاى كرد ولى شب هنگام آتش بر خیمه‏ى تركان افكند؛ و چون خاقان از این كار گله كرد، خسرو اظهار بى‏اطلاعى نمود. شب سوم خسرو به چادر خود آتش افكند و به خاقان شكایت برد. چنانكه گویى او را مسبب این واقعه مى‏دانست. چون خاقان سوگند یاد كرد كه از این واقعه اطلاعى ندارد. خسرو براى جلوگیرى از اینگونه حوادث به خاقان پیشنهاد كرد كه اجازه دهد دیوارى بین دو كشور كشیده شود. خاقان رضا داد و به كشور خود بازگشت. خسرو دیوارى استوار برآورد و چون خاقان ترك دریافت كه خسرو او را فریب داده و كنیزى را به جاى دخترش به او داده دیگر قادر به كشیدن انتقام نبود. پروكوپیوس در مورد سخت‏كشى خسرو مى‏نویسد كه در چندین مورد خسرو بعضى از مجرمان را پوست كنده و پوست ایشان را به كاه انباشته است. به موجب روایت آگایثاس به فرمان خسرو نخویرى را كه در كشور لزكى‏ها مغلوب شده بود زنده پوست كندند. در شوراها خسرو چنین وانمود مى‏كرد كه میل دارد كه دیگران هم، عقیده‏ى خود را بگویند ولى در حقیقت اینكار تظاهرى بیش نبود. طبرى مى‏نویسد كه: راجع به دفاتر مالیاتى جدید خسرو شورایى تشكیل داد و گفت هر كس ایرادى دارد اظهار كند. همه ساكت ماندند. چون پادشاه بار سوم سؤال خود را تكرار كرد. مردى از جاى برخاست و با كمال ادب پرسید كه پادشاه خراج دایمى بر اشیاء ناپایدار تحمیل فرموده و این به مرور زمان در اخذ خراج موجب ظلم خواهد شد. آنگاه خسرو فریاد برآورد كه اى مرد بدبخت گستاخ، تو از چه طبقه مردمانى؟! عرض كرد از طبقه‏ى دبیرانم. خسرو فرمود تا دیگر دبیران او را آنقدر با قلمدان بزدند تا بمرد. آنگاه همه‏ى حاضران گفتند: شاهنشاه همه‏ى خراجهایى را كه مقرر فرموده است موافق عدالت است. چنانكه در بالا گفتیم در بدو سلطنت خسرو كیوس پسر مهتر قباد كه دعوى پادشاهى داشت به فرمان خسرو به قتل رسید. لكن برادر دیگرش ژم با اینكه از یك چشم كور بود و قاعدتاً اشخاص ناقص‏الاعضاء نبایستى به سلطنت برسند در میان بزرگان ایران كه از تلون و بى‏رحمى خسرو مى‏ترسیدند هواخواه داشت. حتى خالوى خسرو اسپبدس Aspebdes نیز طرفدار ژم بود. بزرگان قرار گذارد براى اینكه قانون سلطنت را مراعات كرده باشند، از جهت ناقص‏الاعضاء بودن ژم، قباد پسر ژم را به پادشاهى بردارند. ولى خسرو این توطئه را در نطفه بكشت و ژم را به قتل رسانید و اسپیدس را نیز با برادرزادگان خود بكشت، قباد (كواذ) پسر ژم كه كنارنگ آذر گنداذ او را پنهان كرده بود از این قتل‏عام نجات یافت. وى گریخته نزد ژوستى‏نین امپراطور روم رفت و خسرو سالهاى بعد فهمید كه باعث اختفاى او كه بوده، آنگاه فرمود كه آذر گنداذ را كه پیرى سالخورده بود بكشتند و مقام كنارنگى را به پسرش وهرام دادند. خسرو سرنخوارگان ماهبوذ را كه در رسیدن به شاهى به او كمك كرده بود نیز بكشت. ماهبوذ سبب دسیسه‏ى یكى از بزرگان به نام زروان Zarnan یا زبرگان Zarbargan (زبرقان) كه رئیس خلوت بود به قتل رسید. و آن داستان بنا به روایت پروكوپیوس چنین بود كه: خسرو به زبرگان فرمود كه رفته ماهبوذ را به درگاه آورد. ماهبوذ در آنگاه سرگرم كارهاى لشگرى بود. گفت به شاه عرض كن پس از تمام كردن كارهاى خود بى‏درنگ به درگاه خواهم آمد. زبرگان از دشمنى كه با ماهبوذ داشت، این جواب را طور دیگر به شاه عرض كرد و گفت ماهبوذ به بهانه‏ى این كار دارد از آمدن امتناع مى‏كند. خسرو خشمگین شده فرمان داد كه ماهبوذ بر روى سه پایه‏اى كه در جلوى كاخ او بود بنشیند و انتظار فرمان شاه را داشته باشد، بیچاره چند روز در آنجا منتظر ماند تا به حكم شاه اعدام شد. ثعالبى این قصه را چنین نقل مى‏كند كه: زروان رئیس خلوت كه دشمن جان ماهبوذ بود یك یهودى را با پول راضى كرد تا به پادشاه وانماید كه ماهبوذ خواسته است او را زهر بدهد، خسرو پس از كشتن خدمتكار با وفاى خود آن حیله را كشف كرد و دانست كه در آن كار شتاب روا داشته است. در زمان خسرو، پسرش انوشگزاد Anoshaghzadh به مذهب مسیحى درآمده و ظاهراً به یارى مسیحیان سر به شورش برداشت. خسرو در آنگاه سخت بیمار بود ولى شورش را فرونشانده انوشگزاد را دستگیر و كور كرد و بدینوسیله او را از سلطنت محروم ساخت. خسرو با موبدان زردشتى متحد شد تا مزدكیان را براندازد ولى نه طبقه‏ى روحانیون و نه اشراف در زمان او هیچگاه به قدرت پیشین خود نرسیدند. خسرو در مسائل مذهبى جمود و تعصب نداشت، و نسبت به عقاید مختلفه دینى و فلسفى وسعت نظر نشان مى‏داد. وى عیسویان را در مؤسسات عام‏المنفعه استخدام مى‏كرد. پس از تأسیس شهر رومگان در مداین، به فرقه‏ى یعقوبى اجازه داد كه انجمن تشكیل داده جاثلیقى برگزینند. عیسویان ایران مدتها این محبت خسرو را به خاطر داشتند، ولى در آغاز جنگ ایران و روم موبدان موبد داد هرمزد به آزار عیسویان پرداخت، اما این آزار موقتى بود و به زودى برطرف شد. انوشیروان هفت تن از فیلسوفان مدرسه آتن را كه در 529 میلادى مدرسه‏ى ایشان به دست ژوستى‏نین تعطیل شده بود به ایران پناه داده مورد پذیرایى خاص قرار داد. در زمان خسرو اول بازى شطرنج از هند به ایران رسید و از جمله كتابهاى هندى كه به زبان پهلوى ترجمه شد داستان زندگى بودا بود كه بعدها به نام بلوهر و بوذاسف معروف شد. و نیز كتاب پنجاتنترا (كلیله و دمنه) است كه دومى را برزویه‏ى پزشك به ایران آورد. سیاست خارجى انوشیروان خسرو پس از رسیدن به پادشاهى نخستین كارش صلح با دولت روم بود، زیرا به طورى كه در بالا گذشت قصد اصلاحات عمیقى را در داخل كشور داشت. ژوستى‏نین هم این پیشنهاد را از نظر اشتغال جنگى كه در ایتالیا و افریقا داشت مغتنم شمرده صلحى با شرایط ذیل بین دولتین برقرار گردید (523 میلادى): 1- دولت روم به عهده گرفت كه معادل مبلغ یازده هزار پوند طلا براى نگاهدارى دربند و سایر دژهاى قفقاز به دولت ایران بپردازد. 2- رومیها مى‏توانند شهر دارا را در تصرف خود نگاهدارند، ولى هیچگاه نباید آنجا را مركز نیروى خود در بین‏النهرین قرار دهند. 3- هر قدر از ولایت لازیكا از زمان قباد در تصرف طرفین بوده پس از این هم به همان حالت باقى خواهد ماند. 4- ایران و روم با هم متحد خواهند بود. ژوستى‏نین پس از این صلح همه‏ى قواى خود را متوجه شمال افریقا و ایتالیا كرد و در آن جاها توسط سردارش بیلیزاریوس به فتوحات بزرگى نایل آمد. خسرو چون از پیشرفتهاى روم در مغرب اطلاع یافت به تشویش افتاد و مخصوصاً در 539 م سفیرانى از طرف است گتها Ostgoths از مردم ژرمن كه بر اثر فشار هونها به ایتالیا حمله آورده آن كشور را در تصرف داشتند و ژوستى‏نین مى‏خواست ایتالیا را از آنان انتزاع كند. و نیز فرستادگانى از ارمنستان به دربار خسرو آمده گفتند با پیشرفتهاى درخشانى كه روم كرده است اگر با آن كشور در جنگ نشود كار از كار گذشته است. جنگ اول با روم در این هنگام مابین دو ملك عرب حارث بن عمر و شاه غسان كه تحت حمایت روم بود و منذر بن نعمان ملك حیره تحت‏الحمایه‏ى ایران جنگى رخ داد. ژوستى‏نین در اختلاف آن دو دخالت كرده بدون كسب نظر ایران خود را حكم قرار داد. خسرو كه براى جنگ با روم پى بهانه مى‏گشت با وجود صلح دایمى كه با بیزانس امضاء كرده بود در 540 میلادى از فرات گذشته به سوریه حمله برد و شهر انطاكیه را در محاصره گرفت، و آن را تسخیر و ویران كرد و بلاد روم را به باد غارت داد، و براى اینكه شهرها را زودتر حاضر به تسلیم كند خیلى بیرحمانه با اهالى رفتار كرد. دولت روم كه به راستى غافلگیر شده بود درخواست صلح كرد. شرایط صلح این بود كه اولاً: دولت روم پنج‏هزار لیبراى طلا بپردازد. ثانیاً- پانصد لیبراى طلا سالیانه براى نگاهدارى دربندهاى قفقاز به ایران تأدیه كند (540 م). این صلح هم چندان دوامى نداشت، با اینكه خسرو در «ادس» اطلاع یافت كه عهدنامه‏ى صلح به امضاء رسیده است. باز در هنگام بازگشت از انطاكیه مبالغى از «ادس» و «دارا» و «آپامه‏آ» گرفت تا كارى به این شهرهاى رومى نداشته باشد. امپراطور این رفتار را نقض عهدنامه دانسته باز جنگ آغاز شد. نوشته‏اند كه انوشیروان پس از تسخیر انطاكیه به سلوكیه بندر آن شهر رفته در دریاى مغرب آب تنى كرد و بعد محرابى مطابق دین زردشتى بنا كرده مراسم قربانى را بجا آورد. شهر انطاكیه به قدرى پسند خاطر او شد كه در نزدیكى تیسفون توسط یونانیها شهرى مشابه آن ساخت و آن را «وه اندیو خسرو» یعنى شهر خسرو بهتر از انطاكیه است نامید. مطابق روایت طبرى انطاكیه‏ى بدلى چنان شباهت به انطاكیه‏ى اصلى داشت كه اسیران رومى انطاكیه بدون زحمت خانه‏هاى جدید خود را یافته در آن مسكن گزیدند. جنگ لازیكا این جنگ كه از 540 تا 577 م. به درازا كشید، بر سر ولایت لازیكا قسمتى از گرجستان امروز بود، قلعه‏ى معتبر این ولایت پترا نام داشت، و در دست دولت روم بود. این شهر در كنار دریاى سیاه به جاى باطوم حالیه قرار داشت. حاكم رومى آن شهر بازرگانى را در آنجا انحصارى كرده بود و پادشاه لازیكا از این اقدام ناراضى بود و از ایران در رفع آن یارى خواست. انوشیروان براى اینكه بتواند از آنجا از راه دریا متصرفات روم را مورد تهدید قرار دهد موقع را مغتنم شمرده به یارى پادشاه لازیكا شتافت، و شهر پترا را محاصره كرد و آن ولایت را به تصرف آورد. ولى رفتار ایرانیان زردشتى یا ساكنین مسیحى آن ولایت پادشاه لازیكا را از این استمداد پشیمان كرد. خسرو انوشیروان این معنى را درك كرد، سپس به فكر آن افتاد كه گوبازس Gobazes شاه آنجا را كشته اهالى مسیحى را از آنجا كوچ داده و به جاى آنان رعایاى زردشتى خود را اقامت دهد، ولى گوبازس از نقشه‏ى خسرو انوشیروان آگاه شده از روم یارى خواست. ژوستى‏نین در 549 میلادى قوایى فرستاده پترا را در محاصره گرفت. نزدیك بود كه شهر به دست رومیان بیفتد كه نیروى امدادى در حدود سى هزار تن به كمك ایرانیان رسید و رومیان شكست خوردند. پس از آن چون كشور لازیكا نمى‏توانست هزینه‏ى سى‏هزار تن قشون ایران را بپردازد، پنج‏هزار نفر باقیمانده‏ى، بقیه به ایران مراجعت كردند. در این هنگام به رومیان قلت عدد پادگان ایرانى را مغتنم شمرده مجدداً حمله كردند. پادگان ایرانى مردانه جنگیدند و تا آخرین نفر به قتل رسیدند، و رومیها پترا را تسخیر كردند، ولى باز ایرانیان غلبه كردند و غلبه و شكست طرفین چند بار تكرار شد. و در یكى از این جنگها گوبازس به دست سربازان رومى كشته شد. چون خسرو انوشیروان خاطر در جاهاى دیگر مشغول داشت، تصمیم به صلح با روم گرفت؛ اما در بین‏النهرین لشكر روم به سردارى بیلیزاریوس از مرز گذشته نصیبین را محاصره كرد. و چون از گرفتن شهر مأیوس شد به قدر یك روز راه از نصیبین، دژ سیزورانن را گرفت و هشتصد تن از سواران ایرانى را اسیر كرده به نزد ژوستى‏نین به قسطنطنیه فرستاد و وى آنان را براى جنگ با طوایف گت به ایتالیا روانه كرد. در 542 م انوشیروان به كماژن رفته خواست كه از سوریه بگذرد و داخل فلسطین شود و بیت‏المقدس را غارت كند. ولى بر اثر شیوع بیمارى طاعون از این سفر منصرف شد. سپس جنگهایى در ارمنستان رخ داد و فتح با ایران بود. پنجسال جنگ ایران و روم به طول انجامید. رومیها مكرر تقاضاى صلح مى‏كردند. امپراطور روم فرستادگانى در تیسفون به پیشگاه شاهنشاه فرستاد و ضمناً پزشكى یونانى با قریب بیست هزار پوند طلا به عنوان هدیه به او تقدیم كرد. چون خسرو انوشیروان خاطر در مشرق ایران و جاهاى دیگر مشغول داشت مصلحت دید كه با روم قرارداد صلحى برقرار نماید. در 557 میلادى قرارداد متاركه‏ى جنگ به مدت پنج سال بسته شد. 1- لازیكا از آن دولت روم شد. 2- دولت روم متعهد گردید كه سالى سى‏هزار سكه طلا به ایران بپردازد. 3- مسیحیان ایران در دین خود آزادند ولیكن حق تبلیغ نخواهند داشت. 4- دولت ایران كما فى‏السابق پادگان دربند قفقاز را نگاه خواهد داشت. 5- شهر دارا نباید مركز سپاه شرق روم باشد. جنگ با هیاطله خسرو انوشیروان پس از صلح با روم به فكر آن افتاد كه مسأله‏ى هیاطله را در مشرق ایران كه در یك قرن اخیر همواره اسباب زحمت و وحشت ایران شده بود به كلى حل كند. از این جهت در برانداختن دولت هیاطله با خاقان ترك متحد شده پس از جنگى كه در آن، پادشاه هیاطله كشته شد، آن كشور بین ایران و خاقان تركان تقسیم شد. بدین طریق كه جیحون مرز شمالى ایران شد و باختر و طخارستان و زابلستان و رخج جزو ایران گردید. برخى نوشته‏اند كه پس از این واقعه مستملكات ایران در هند كه به واسطه‏ى فشار هونهاى سفید از دست ایران خارج شده بود، دوباره به دست ایران افتاد. جنگ با خزرها خزرها كه در زمان قباد شكست خورده بودند دوباره سر برآوردند. انوشیروان لشگرى به جنگ آنان فرستاده و سرزمینشان را به باد تاراج داد و هزاران تن از آنان را بكشت. لشگر فرستادن به یمن در آغاز قرن ششم میلادى حبشى‏ها كه مسیحى بوده به عربستان حمله برده و یمن را به تصرف درآوردند. سردار حبشى كه یمن را فتح كرد، ابرهه نام داشت. وى كلیسایى به نام قلیس در صنعا پایتخت یمن بنا نهاد و آن را خواست مركز حج عرب قرار دهد و براى خراب كردن خانه‏ى كعبه به مكه روى آورد. ولى چنانكه در تواریخ مسطور است موفق نشد و به علت طاعون در سال 542 میلادى از نیمه راه بازگشت. بالطبع امپراطور روم از نظر هم‏كیشى از این كار حبشى‏ها خشنود بود. در این هنگام شاهزاده‏ى یمنى به نام سیف بن ذى یزن براى استمداد از شاهنشاه ایران به درگاه انوشیروان پناهنده شد. خسرو كه از نفوذ غیر مستقیم رومیها در عربستان و یمن خسنود نبود، در بین سالهاى 570 و 575 م. و هریز نامى را با لشگرى به عده‏ى 800 نفر در هشت كشتى از راه خلیج‏فارس و باب‏المندب به یمن فرستاد در راه دو كشتى آنان غرق شد، و شش كشتى با 600 تن به سواحل حضر موت رسیدند. یمنى‏ها از آمدن لشگر ایران شاد شده بر حبشى‏ها بشوریدند، و مسروق آخرین امیر خاندان ابرهه به دست و هریز كشته شد، و سلطه‏ى حبشى‏ها در یمن برچیده گشت، و ایرانیان حبشى‏ها را از یمن بیرون راندند (576 م) و هریز از جانب شاهنشاه به فرمانروایى آن كشور گمارده شد. پس از مرگ «وهریز» خسرو انوشیروان فرمانروایى یمن را به یكى از اسواران بنام زین (یا وین) داد. هرمز پسر خسرو انوشیروان او را از امارت بركنار كرد، و به جایش مروزان Marvazan پسر وهریز را تعیین نمود و پس از وى بینگان نوه‏ى وهریز جانشین او شد و پس از مرگ او خوره خسرو با اجازه‏ى خسرو پرویز جانشین پدر شد. خسرو او را نیز معزول كرده، باذان نامى را كه نام او ظاهراً باذام بوده فرمانرواى یمن ساخت و سلسله‏ى حكمرانان ایرانى یمن به او پایان یافت. سپاهیان ایرانى نیز در یمن مانده و تا قرنها نژاد خود را حفظ كردند. چنانكه عربهاى دوره‏ى اسلام آنان را ابناء احرار، یعنى آقازادگان مى‏گفتند. در تكمیل این بحث باید یادآور شویم كه قسمت شرقى شبه جزیره‏ى عربستان تا حدود مهره و حضرموت و تا مسافتى در داخل تحت تصرف یا نفوذ ایران بوده است. گلازر مستشرق معروف تمام ساحل شرقى عربستان و عمان و حتى یمامه و بلكه مغرب آن خطه را هم تا حوزه‏ى وسطى و وادى دو اسیر و كوهستان النبر در عهد اشكانیان و از قرن اول مسیحى متعلق به ایران دانسته، و مخصوصاً از ذكرى كه همدانى از مهاجرنشین‏هاى ایرانى زردشتى در معادن نقره‏ى‏العوسج و شمام كرده كه ایرانیان در آنجا كار مى‏كردند استنتاج مى‏كند، كه ایرانیان به داخله‏ى عربستان جلو رفته بودند. جز این نقاط مغرب یمامه بود. از طرف دیگر قلمرو و ملوك حیره كه تابع ایران بودند در داخله‏ى عربستان بسط زیاد داشت. بعدها نجران (شمال یمن) و همه‏ى نواحى شمالى حتى حجاز كم و بیش در تحت تبعیت حكمران ایرانى آن كشور بود. جنگ با تركان تركان كه چینیان آنان را توچویه tuchueh مى‏نامند خودشان را از نسل آسنا Assena یكى از قبایل هوینگ نو Huingnu یعنى هونها مى‏دانستند. در 433 م بر اثر فشار و ظلم امپراطور توباى سوم هفتصد خانوارشان به مرزهاى طایفه‏ى جون‏جون مهاجرت كردند، و در ازمنه‏ى بعد دو قسمت شده: قسمت شرقى كشورهاى بین مغولستان و كوههاى اورال را متصرف شدند و قسمت غربى اراضى ما بین كوههاى آلتایى و سیحون را تصاحب كردند. كلمه‏ى ترك، مأخوذ از نام كوهى است كه شبیه به كلاه‏خود است و آن را در تركى دوركو Durku مى‏خواندند. حرفه‏ى آنان در میان طایفه‏ى جون‏جون آهنگرى بود. اولین خاقان آنان تومن Tumen نامى بود كه در حوالى 533 م درگذشت، و پسرش كولو Kolo به جاى وى نشست. و پس از او برادرش موكان‏خان Mokan - Khan به خاقانى رسید، كه معاصر خسرو انوشیروان است كه در 554 م با شاهنشاه ایران ارتباط یافت. در پیش گفتیم كه خسرو انوشیروان در سالهاى بین 558 -561 میلادى هیاطله را با اتحاد با یك قبیله‏ى ترك به سردارى سین‏جیبو Sinjibu (سیلزبیول Silzbiul) برانداخت. رود جیحون مرز ایرانیان و تركان شد. انوشروان براى تحكیم مبانى عهد صلح با تركان دختر خاقان ترك را به زنى گرفت و هرمزد یعنى پسرى كه پس از وى بر تخت نشست، از همین زن بوده است. تركان به زودى دشن خطرناك ایران شده و خطرناكتر از هیاطله گردیدند. و حتى بعضى از قبایل ترك در قفقاز نمودار شدند. و خسرو انوشیروان براى اینكه از حملات آنان جلوگیرى كند بر استحكامات قلاع دربند افزود. در 567 میلادى سین جیبو سفیرى براى بستن پیمان اتحاد به ایران فرستاد. انوشیروان از این پیش‏آمد مشوش شده، سفیر را زهر داده چنین وانمود كمرد كه او مرده است. سین‏جیبو چون از حقیقت قضیه آگاه گردید، خشمناك شده هیأتى به دربار ژوستن Justin امپراطور روم فرستاد تا قرارداد مودتى علیه ایران برقرار سازد. در 569 سفیرى از روم به كشور تركان رفت. پس از آن تركان به خاك ایران حمله‏ور شدند، لكن پس از رسیدن لشگر ایران روى به گریز نهادند، سین جیبو پس از شكست از ایران (571 م) سفیرى نزد ژوسین فرستاد و درخواست كرد كه عهد صلح با ایران را به هم بزند. و با تركان متحد گردد و این واقعه موجب تیرگى روابط ایران و روم شد. جنگ سوم با روم این جنگ از 572 تا 579 میلادى امتداد یافت. در این جنگ ژوستن صلح را زیرپا گذاشته و نقض عهد كرد. خسرو انوشیروان در این زمان هفتاد سال داشت. امپراطور روم هیچ تصور نمى‏كرد كه شاه ایران در كبرسن بتواند فرماندهى سپاه ایران را به عهده گیرد. خسرو انوشیروان با سرعتى فوق‏العاده از دجله گذشته، افواج روم را كه نصیبین را محاصره كرده بودند شكست داد و شهر رومى دارا را در محاصره گرفت و تسخیر كرد. سپس با گروهى سواره نظام سبك اسلحه به سوریه حمله برد و انطاكیه را آتش زد و آپامه را ویران ساخت. در نتیجه این شكستها دیگر ژوستن نتوانست به سلطنت ادامه دهد، و استعفا كرد. و جاى خود را به كنت تیبریوس Conte Tiberius داد وى ناچار شد به مدت یك سال با خسرو انوشیروان قرارداد متاركه امضاء كند. و چهل و پنج هزار سكه‏ى طلا در ازاى آن به انوشیروان داد. سپس به گردآورى سپاه از سواحل رود رن Rhin ودانوب Danube پرداخت، ولى چون جرأت به جنگ نكرد قرارداد متاركه را سه سال تجدید كرد. و قبول نمود كه سالى سى‏هزار سكه‏ى طلا به ایران بپردازد. ولى ضمناً شرط شد كه ارمنستان از این حكم مستثنى باشد. پس از آنكه خسرو انوشیروان به ارمنستان روم داخل شد، در ابتدا از كورس Kurs نام سكایى كه با عده‏اى از سكاییان در خدمت دولت روم بودند، شكست خورد. ولى به زودى این شكست را جبران كرده به ایران بازگشت در 576 م. سپاه روم شكست فاحشى از انوشیروان خورد و در 578 م هر یك از طرفین در خاك یكدیگر دست به تطاول و تاراج گشودند. در این احوال موریس Mauris سردار رومى به جاى ژوستن امپراطور روم شد و تاخت و تازى چند در خاك ایران كرد و شهر سنجار را بگشود و حمله به كردستان كرد. انوشیروان كه مورد تعقیب سپاه رومى واقع شده بود روى فیلى از دجله گذشت و اندكى پس از ورود به تیسفون درگذشت (579 م). در این زمان كورس با غنایمى كه به دست آورده بود از دجله گذشته به موریس پیوست و جنگ هم‏چنان بین طرفین ادامه داشت. داورى درباره‏ى خسرو انوشیروان دوره‏ى سلطنت این شاهنشاه از درخشانترین دوره‏هاى عهد ساسانى است. ایران چنان عظمتى یافت كه حتى از عهد دو شاهپور بزرگ درگذشت. توسعه‏ى دامنه‏ى ادبیات و فرهنگ این عهد را كیفیت مخصوصى بخشید. در زمان او سلسله‏ى ساسانى به اوج عظمت خود رسید و كشورهاى وسیع از هندوكش تا انطاكیه و از كوههاى قفقاز و جیحون تا یمن میدان سواره‏نظام ایران گردید. دولت هیاطله از صفحه‏ى روزگار برافتاد. و امپراطوران روم شكستهاى بى‏سابقه‏اى از ایران خوردند. این پادشاه توانست با برقرارى اصلاحات اجتماعى تازه‏اى اثرات انقلابى بزرگى را از ایران ریشه‏كن كند. (انوشیروان: نوشیروان، په.- داراى روان جاوید) لقب خسرو اول شاهنشاه ساسانى ملقب به دادگر، بیست و یكمین پادشاه ساسانى (جل. 531- ف. 579 م.) فرزند غباد ساسانى است و مادر او دخترى دهقان بود كه غبار به هنگام فرار از بلاش در نیشابور به زنى گرفت و چون مى‏خواست وى به سلطنت رسد، و پسران دیگر ارشد از او بودند، قصد كرد او را به امپراتور روم بسپرد ولى امپراتور این تقاضا را نپذیرفت. پس از غباد بین انوشروان و برادران او «كیوس» و «جام» كشمكش در گرفت و عاقبت انوشروان به همراهى مهبود وزیر به پادشاهى رسید. او در جنگهاى خارجى با دولت روم و مهاجمان شرقى كامیاب شد و اصلاحات داخلى و اشاعه عدل و داد موفق گردید. دوران پادشاهى وى را مى‏توان از درخشانترین دوره‏هاى سلطنت ساسانى شمرد. حضرت محمد (ص) در زمان این پادشاه متولد شد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 10 مهر 1395  - 6:06 AM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی