ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
فرزند سرتیپ نقىآقا و داماد سردار عظیم توفیقى (سرلشكر محمد توفیقى)، متولد 1262 در تهران. پس از انجام تحصیلات مقدماتى در 14 سالگى با درجهى معیننائبى وارد قزاقخانه شد و تدریجاً مراحل ترقى را طى كرد. در آن تاریخ قزاقخانهى ایران زیر نظر افسران روسى اداره مىشد. او در چند زد و خورد داخلى شركت كرد. رشادت، تهور و قساوت وى مورد توجه فرماندهان قرار گرفت. ارتقاء مقام یافت و تدریجاً درجهى سرهنگى یافت. در 1299 با درجهى سرتیپى فرماندهى قسمت سوار آتریاد همدان بود. با میرپنج رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبائى براى حمله به تهران همقسم شدند و در سوم حوت 1299 وارد تهران گردید. احمد آقا به درجهى میرپنجى ارتقاء مقام یافت. اولین مأموریت او بعد از كودتا، سركوبى امیرمؤید سوادكوهى در مازندران بود كه سرانجام منجر به شكست امیرمؤید گردید. در 1301 كه مقدمات تشكیل 5 لشكر در ایران فراهم شد، با درجهى امیرلشكرى به فرماندهى لشكر غرب كه مركز آن در همدان بود منصوب گردید و براى اعادهى امنیت در آن منطقه دست به اقدامات شدیدى زد. مخصوصاً براى تسخیر لرستان از هیچ نوع اقدام حاد و تندى خوددارى ننمود و سرانجام در این مأموریت به دریافت نشان ذوالفقار كه عالیترین نشان نظامى آن روز بود مفتخر شد. در شهریور 1304 به ریاست ژاندارمرى برگزیده شد و قریب چهار سال در آن سمت باقى ماند. در این سمت مأموریتهاى جنگى زیادى انجام داد. از جمله مأموریت آذربایجان بود و فرماندهى لشكر تبریز نیز ضمیمه كار او شد. در 1308 به درجهى سپهبدى رسید، ولى پس از چندى مورد بىمهرى رضاشاه واقع شد و از مشاغل مهم نظامى بركنار گردید و شغل كوچكى در تهران، كه ریاست ادارهى اصلاح نژاد اسب بود، به او واگذار شد. علت بىمهرى رضاشاه این بود كه امیراحمدى در مأموریتهاى جنگى لرستان خزائن بىشمارى به دست آورده بود و برخلاف امیرلشكر عبداللَّه خان امیرطهماسبى كه تمام دارائى و زر و زیور و نقدینهى اقبالالسلطنه ماكوئى را در طبق اخلاص قرار داده تقدیم سردار سپه نموده بود، او از تقدیم پیشكشى آن همه جواهرات و اثاثیهى گرانقیمت به رضاشاه خوددارى نموده و آنرا براى خویش اندوخته بود. امیراحمدى تا شهریور 1320 در ارتش، محلى از اعراب نداشت. به هیچ وجه او را در مسائل نظامى مداخله نمىدادند. در شهریور 1320 رضاشاه او را دعوت به همكارى كرد و از گذشته اظهار ندامت نمود. وى را فرماندار نظامى تهران نمود و در آن روزهاى آشفته برقرارى امنیت تهران را عهدهدار گردید. در آذر ماه همان سال در ترمیم كابینهى ذكاءالملك فروغى عهدهدار وزارت كشور شد. در آن ایام به علت اشغال ایران از طرف قواى بیگانه كشور از لحاظ خواروبار در مضیقهى شدید قرار داشت. تلاش امیراحمدى براى بهبود وضع نان شهر به جائى نرسید. با سقوط كابینهى فروغى، امیراحمدى كنار رفت. در دى ماه 1321 در ترمیم كابینهى قوامالسلطنه وزیر جنگ گردید و در ماجراى 17 آذرماه همان سال كه منجر به آتش زدن خانهى قوامالسلطنه و غارت كردن دكاكین و مغازهها شد، به حكومت نظامى تهران و فرماندهى پادگان مركز رسید و از ادامهى اغتشاش و هرج و مرج جلوگیرى نمود. پس از سقوط قوامالسلطنه ریاست دولت به عهدهى سهیلى قرار گرفت. در تمام مدت نخستوزیرى سهیلى وزیر جنگ بود. در كابینههاى زودگذر ساعد و بیات، صدر، حكیمى سمتى نداشت، اما در ارتش بازرسى نواحى را داشت. در 1324 بر اثر پافشارى و استقامت شاه وارد كابینهى قوامالسلطنه شد و در چهار كابینهى او عضویت داشت، ولى به علت ناسازگارى با خواستههاى قوامالسلطنه كه تحریكات شاه عامل ناسازگاریش بود از كابینه اخراج شد و جاى خود را به محمود جم داد. در 1326 در كابینهى حكیمالملك وزیر كشور و در كابینهى عبدالحسین هژیر وزیر جنگ و در كابینهى ساعد همچنان وزیر جنگ بود. در 1328 كه مجلس سنا تأسیس یافت، بازنشسته شد و مقام سناتور انتصابى گرفت و تا حینالفوت قریب 16 سال این مقام تشریفاتى را عهدهدار بود. در طول حیات خود هشت بار وزیر جنگ، دو مرتبه وزیر كشور، پنج نوبت فرماندار نظامى تهران، دو بار فرمانده كل ژاندارمرى و سالها فرمانده لشكر لرستان و آذربایجان بوده است. بعد از شهریور 1320 و وزیدن نسیم آزادى و حلول دموكراسى نسبى، مورد انتقاد مطبوعات قرار گرفت؛ مخصوصاً روزنامههاى چپگرا حملات سختى به او نمودند و از قساوتها و آدمكشىهایش در لرستان داستانها به رشته تحریر درآوردند و از ثروت و املاك و مستغلات او در تهران افسانهها ساختند. امیراحمدى در مقام دفاع برآمد. چه در مجلس و چه در مطبوعات به پاسخگوئى برآمد. امیراحمدى در 1344 در اثر ابتلاء به سرطان درگذشت. او یكى از متمولین درجهى اول ایران بود و مستغلات زیادى در تهران داشت. در ورامین املاك مزروعى زیادى داشت. مردى بود كمسواد، متهور، جسور، بىرحم، قلدر، جدى، وظیفهشناس و حریص به جمعآورى مال و مكنت. مىگفتند تعداد مستغلات او در تهران از هزار افزون مىباشد. غالب مستغلات اطراف چهار راه عزیزخان و حسنآباد كه منزلش در آن حوالى قرار داشت، متعلق به او بود. با مستأجرین خود به خشونت رفتار مىكرد. شخصاً در مقام تعزیز و تنبیه آنها برمىآمد و براى ازدیاد مالالاجاره متوسل به دستگاههاى انتظامى مىشد. در اواخر عمر یكى از نویسندگان را براى نوشتن خاطرات خود دعوت كرد. آن نویسنده مدعى است هزار صفحه از خاطرات وى تدوین نموده و یك نسخه از آن توسط امیراحمدى در زمان حیات به عباس مسعودى مدیر وقت روزنامهى اطلاعات سپرده شده است. به موجب وصیت قرار بوده است این یادداشتها بعد از مرگ امیراحمدى منتشر شود. پس از فوت امیراحمدى، انتشار یادداشتها در روزنامهى اطلاعات آغاز شد. در اولین قسمت یادداشتها امیراحمدى صراحتاً مدعى شده بود كه فقط او بوده كه خوزستان را به ایران برگردانده است؛ حتى نادرشاه هم نتوانسته چنین كارى بكند. یادداشتهاى وى این ادعا را بیان مىكرد كه اعادهى امنیت در ایران فقط مدیون خدمات اوست. پس از انتشار این قسمت از خاطرات، سر و صداهایى بلند شد. مخصوصاً خانوادهى پهلوى موجب شدند از انتشار بقیهى خاطرات خوددارى شود. امیراحمدى در جوانى با دختر سردار عظیم (سرلشكر محمد توفیقى) ازدواج كرد. حاصل و ثمرهى این وصلت چهار پسر و چهار دختر بود كه هیچكدام از لحاظ علمى و سیاسى به جائى نرسیدند. قسمتى از خاطرات امیراحمدى از طرف مؤسسه تاریخ معاصر ایران در دو مجلد به چاپ و انتشار رسید.