ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
معروف به «صولتالدوله» و «سردار عشایر» در 1252 در فیروزكوه متولد شد. پدرش دارابخان رئیس ایل قشقائى و مردى رشید و بذال و وطنپرست بود. تربیت اولیهى اسمعیل در ایل انجام گرفت و پس از آموختن تحصیلات متعارف به تیراندازى و سوارى و جنگهاى پارتیزانى پرداخت به طورى كه در جوانى در میان ایل به رشادت و تهور مشهور شد. در اواخر سلطنت مظفرالدینشاه، به وى لقب صولتالدوله داده شد و از طرف پدر ایل بزرگ و جنگجوى قشقائى را اداره مىكرد و همین ایل بود كه امنیت جنوب ایران را از هر جهت حفظ مىنمود. پس از مرگ پدر، مستقلا ریاست ایل به او داده شد و تقریبا تمام ایلات جنوب ایران از او تمكین مىكردند. در جنگ بینالمللى اول برخلاف اعلام بىطرفى، قواى نظامى انگلیس، روسیه، عثمانى و آلمان خاك ایران را مورد تاختوتاز قرار دادند، از جمله جنوب ایران توسط قواى نظامى انگلیس اشغال گردید و سازمانى به نام پلیس جنوب در آنجا تشكیل شد كه فرماندهى آن با افسران انگلیسى و هندى بود و افسران جزء و سربازان از میان ایرانیان انتخاب مىشدند. پلیس جنوب در اجراى خواستههاى خود دست به یك سلسله اقدامات حاد زد و از جمله مخالفین خود را دستگیر و اعدام نمود. صوتالدوله كه به غایت وطنپرست بود، در مقام اعتراض به انگلیسها برآمد و با همكارى سایر ایلات با انگلیسها به جنگ پرداخت. روحانیون و سایر طبقات نیز با او همكارى نموده اعلامیهى جهاد دادند و جنگ بین قواى عشایر ایران و انگلیسها درگرفت و شیراز و مواضع حساس فارس از قبضه قواى بیگانه خارج گردید. انگلیسها در تهران دولت مركزى را تحت فشار قرار دادند و دولت نیز براى سركوبى ایلات از در مخالفت با عشایر برآمد و طبعا صولتالدوله نتوانست عملیات استقلالطلبانهى خود را ادامه دهد، مخصوصا اختلافى كه بین صولتالدوله و برادرش كه متمایل به انگلیسها بود موجب شد صولتالدوله از ریاست ایل بركنار شود و چندى در جنگ و گریز بود. پس از خاتمهى جنگ بینالملل اول و تخلیهى ایران از قواى بیگانه، به میان ایل برگشت و مجددا ریاست ایل قشقائى را برعهده گرفت. در انتخابات دورهى پنجم مجلس شوراى ملى، از جهرم به وكالت انتخاب شد ولى در دورهى ششم چون زندگى در تهران براى او مطلوب نبود، از نمایندگى صرفنظر كرد و به میان ایل خود رفت. از اواسط 1307 كه خلع سلاح عشایر در فارس شروع شد و تندروىهاى امیرلشكر محمودآقا آیرم و بعضى از افسران آنها را به شورش و قیام علیه حكومت مركزى نمود، موجبات ناامنى در فارس شد و عشایر خواستههاى خود را عنوان نمودند، از جمله خواستار لغو نظام وظیفه در مورد عشایر شدند. امیرلشكر جنوب تحریكات جنوب ایران را نتیجهى اقدامات صولتالدوله دانسته و از مركز تقاضاى دستگیرى او را نمود و مركز نیز با آن موافقت نمود و صولتالدوله دستگیر و به تهران انتقال یافت و زندانى شد. دستگیرى او شتاب شورش عشایر را بیشتر كرد و جنوب ایران و منطقهى فارس وضع بحرانى به خود گرفت. حبیبالله خانشیبانى با درجهى امیرلشكرى فرماندهى قواى جنوب را برعهده گرفته عازم شیراز شد و یكى از پیشنهادهاى وى آزادى صولتالدوله بود. صولتالدوله از زندان آزاد شد و به شیراز بازگشت و سرانجام با كمك و مساعدت او، شورش عشایر تا حدى فرو نشست. حسننیت او در كار فارس موجب شد در دورهى هشتم مجلس شوراى ملى، از جهرم به وكالت انتخاب شود و ناصرخان پسرش نیز در همان دوره از آباده به وكالت مجلس شوراى ملى رسید. رضاشاه اصولا با روساى ایلات میانهاى نداشت و درصدد بود به هر نحوى كه ممكن شود آنها را از میان ببرد. صولتالدوله با مستوفىالممالك دوستى و نزدیكى زیادى داشت و وجود مستوفى موجبات حفظ جان او را فراهم مىكرد. در شهریور 1311 مستوفى درگذشت. پس از انجام مراسم تشییع و تدفین میرزا اسمعیلخان صولتالدوله و پسرش ناصرخان در حالى كه هر دو وكیل مجلس بودند و مصونیت داشتند، توسط پلیس سیاسى دستگیر و به زندان افتادند و چند روز بعد على منصورالملك وزیر داخله تقاضاى سلب مصونیت آنها را به مجلس برد و مجلس نیز بدون چون و چرا آن را تصویب كرد. قریب شش ماه در زندان قصر در شرایط نامساعدى به سر برد، سرانجام در اثر یك بیمارى عفونى كه در زندان عارض او شده بود، درگذشت. صولتالدوله مردى به غایت وطنپرست و ایراندوست بود و از انگلیسها نفرت داشت و همین نفرت بالاخره جان او را گرفت.