ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
معروف به ناصرالملك، فرزند سرتیپ احمدآقا، از فرماندهان قزاق همدان و جدش میرزا محمودخان ناصرالملك ار درباریان بسیار متنفذ و مورد علاقهى ناصرالدین شاه بود. ابوالقاسم پس از تحصیلات مقدماتى، در 1295 ه.ق براى ادامهى تحصیل به انگلستان رفت و رشتهى علوم سیاسى و مالى را در دانشگاه آكسفورد به مدت شش سال به اتمام رسانید پس از مراجعت به ایران در سال 1302 ه.ق به استدعاى جدش ناصرالملك، لقب مشیرحضور به او داده شد و در وزارت انطباعات جزء مترجمین قرار گرفت و روزنامههاى خارجى را بعضا براى شاه ترجمه مىكرد. در 1305 ه.ق میرزا محمودخان ناصرالملك كه از محارم ناصرالدین شاه بود، درگذشت و تمام القاب و مناصب و مكنت او و همچنین حكومت همدان، به ابوالقاسم مشیر حضور رسید و ناصرالملك شد. در سلطنت ناصرالدینشاه، در حالى كه در زمرهى درباریان بود كارش مترجمى و خواندن روزنامه و ترجمهى قوانین خارجى براى شاه بود. مدتى نیز در مجلس دربار عضویت داشت. پس از واقعهى رژى، به دستور ناصرالدین شاه براى مذاكره به انگلستان رفت. در 1314 ه.ق مظفرالدین شاه در اثر دسایس درباریان كه در راس آنها فرمانفرما داماد شاه بود، میرزا علىاصغرخان امینالسطان را از صدارت عزل و به قم تبعید نمود و صدارت ایران را به میرزا علىخان امینالدوله كه سالها شور اصلاحات و تجددخواهى در سر داشت سپرد. امینالدوله اصلاحات را از مالیه و خزانهى كشور شروع كرد و ابوالقاسمخان ناصرالملك را به وزارت مالیه برگزید تا به اطلاعاتى كه از علوم جدید مالى داشت، سر و صورتى به خزانه و مالیه بدهد. ناصرالملك اصول مالیاتى قدیم را بر هم زد و درصدد بود كه سیستم حساب را از سیاق خارج و مانند كشورهاى اروپائى بر اساس عدد برقرار نماید و درآمد و هزینهها مشخص شوند. اصلاحات ناصرالملك به ثمر نرسید و با كنار رفتن امینالدوله او هم از وزارت مالیه معزول و پس از چندى به حكومت كردستان منصوب شد. میرزا علىاصغر امینالسلطان جانشین امینالدوله، او را از مركز دور ساخت. ناصرالملك مدتى در كردستان بود و بعد به تهران آمد و تا مشروطیت كار مهمى به او ارجاع نشد. بعد از مشروطیت، ناصرالملك به خدمت دعوت و در كابینههاى وزیرافخم و میرزا علىاصغرخان امینالسلطان (اتابك) به وزارت مالیه برگزیده شد و اولین وزیرى بود كه دستور صادر كرد در وزارت مالیه میز و صندلى بگذارند و كارمندان پشت میز بنشینند. در اثر این اقدام وزیر مالیه، بعضى از جراید آن روز به عنوان تمسخر مطالبى مىنوشتند و متذكر مىشدند كه ناصرالملك وزارتخانه را با خیاطخانه اشتباه گرفته است، میز براى خیاطى است نه اداره. ناصرالملك در 4 آبان 1286 از طرف مجلس مامور تشكیل دولت شد و كابینهى خود را به شاه و مجلس معرفى كرد و وزارت مالیه را نیز خود بر عهده گرفت. در دوران نخستوزیرى ناصرالملك، تشنج در تهران بالا گرفت. واقعهى توپخانه كه منجر به قتل و جرح عدهاى شد، محمدعلى میرزا نسبت به ناصرالملك بدبین و او را از صدارت خلع و به زندان افكند كه با كمك سفارت انگلیس از زندان مستخلص و روانهى اروپا شد. نظامالسلطنه و مشیرالسلطنه هر یك مدتى نخستوزیر بودند تا آنكه مجددا ناصرالملك به خدمت دعوت شد و اعضاى كابینهى خود را تلگرافى معرفى كرد و میرزا جوادخان سعدالدوله وزیر خارجه را به كفالت برگزید ولى خود از آمدن به ایران خوددارى نمود و این دولت نیز مواجه با یك سلسله تشنجات گردید و لاجرم به صورت دستجمعى استعفا دادند و ناصرالملك همچنان در اروپا بود. بعد از فوت علیرضاخان عضدالملك نایبالسلطنه براى تعیین جانشین بین دستجات مختلف اختلاف بروز كرد. سردار اسعد و مستوفى و ناصرالملك كاندیداى نیابت سلطنت بودند. سرانجام ناصرالملك برنده شد و به نیابت سلطنت رسید. وى از آمدن به ایران مدتها خوددارى نمود تا اینكه به ایران وارد شد. از اقدامات ناصرالملك در این سمت، تشكیل احزاب سیاسى است. و ضمن بیانیهاى متذكر شد كه در حكومت پارلمانى باید مجلس متكى به احزاب باشد و دو حزب تشكیل داد. ناصرالملك مردى تحصیلكرده و اروپادیده بود و با مشروطهخواهان صفائى نداشت. مظفرالدین شاه جلساتى براى انجام خواستهى آزادىخواهان كه همان عدالتخانه بود تشكیل مىداد كه ناصرالملك نیز در آن جلسات شركت داشت. او معتقد بود حكومت قانون و مشروطه براى ایران زود است از اینرو با مشروطهخواهان هماهنگى نكرد. با وجودى كه سالها در انگلستان و فرانسه اقامت گزیده بود، معذلك روح دیكتاتورى در او به شدت وجود داشت. هنگامى كه به نیابت سلطنت رسید، از انجام انتخابات طفره رفت و در مدت سه سالونیم نیابت سلطنت او، ایران مجلس نداشت و مطبوعات به شدت در فشار و مضیقه بودند. وقتى دخالت بختیارىها را در كار دید، به پاریس رفت و مانند یك شاهزاده به گردش و تفریح پرداخت و امور سلطنت را با مكاتبه و تلگراف انجام مىداد. سردار اسعد و بختیارىها تصمیم به عزل او گرفتند. حتى افرادى را نیز براى مذاكره نزد او فرستادند اما نه استعفا داد و نه به ایران آمد و تا روز آخر نیز حقوق خود را كامل وصول نمود. روزى كه جنگ بینالمللى اول شروع شد، براى آنكه از زیر بار مسئولیت شانه خالى كند، بار سنگین سلطنت را به دوش احمد میرزا گذاشت در حالى كه او هنوز به سن قانونى نرسیده بود. و خود پس از چند روز استراحت در ملك ییلاقى خود در چالهرز، به اروپا رفت. ناصرالملك روىهمرفته سیاستمدارى محیل مودب و دانا بود و در دوران خدمت خود مىتوانست منشاء خدماتى شود ولى ثروت زیادى كه از جدش به او رسیده بود، او را وادار به زندگى بهتر در محیط بهترى مىكرد. او معتقد بود باید با اندوخته و ثروت زندگى را حتى در بهترین كشورهاى خارج داشت. در زمان نیابت سلطنت، این فكر را به احمد میرزا تلقین نمود و او هم در بحبوحه جنگ بینالمللى اول كه مردم ایران در قحط و غلا غوطهور بودند و بعضى از مردم از خون و پوست مردار ارتزاق مىكردند، به فروش گندمهاى خود پرداخت و از اینرو مردم به جاى سلطان احمدشاه، به او لقب «احمد علاف» دادند. ناصرالملك با رجال و سیاستمداران انگلستان دوستى نزدیكى داشت ولى هرگز از این دوستى نخواست به نفع مملكتش استفاده كند. حتى در موقعى كه احمد میرزا به انگلستان رفت و انگلیسها تنفیذ قرارداد 1919 را از او خواستند و او در جواب آنها گفت مملكت من كشورى دموكراسى است، باید این قرارداد به مجلس شوراى ملى ارجاع شده بعد به صحه برسد. مىگویند بعد از آن شب ناصرالملك كه در اروپا بود، به شاه گفته بود «كار خودت را ضایع كردى». ناصرالملك ثروت زیادى داشت، قسمت اعظم این ثروت از جدش میرزا محمودخان ناصرالملك كه مدتها در زمان ناصرالدین شاه وزیر تجارت و خارجه بود، به او رسیده بود. ناصرالملك دوم به این ثروت افزود، مخصوصا در دوران نیابت سلطنت حقوق خوبى دریافت مىكرد ولى كوچكترین آثار خیریه از وى باقى نماند. حتى به معارف و فرهنگ هم كه اعتقاد او براى پیشرفت مملكت بود كمك نكرد. تنها اثرى كه از او باقى است، ترجمهى نمایشنامهى اتللو اثر شكسپیر از انگلیسى به فارسى است. منزل شهرى او واقع در كوچه برلن تا چند سال قبل در اختیار فرزندانش بود ولى در این اواخر آن را به قیمت بسیار گزافى فروختند. محسن قراگوزلو فرزند كهتر او چند دوره نمایندهى مجلس و مدتى نیز رئیس تشریفات دربار بود. حسینعلى فرزند دیگرش داماد تیمورتاش شد. ولى پس از سقوط او متاركه كرد. تنها دختر او به همسرى حسین علاء درآمد. وفات وى در 1306 در تهران اتفاق افتاد.