ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
دومین فرزند ذكور محمدعلىشاه، در 27 شعبان 1314 ه.ق مطابق با 12 بهمنماه 1275 ش برابر با اول فوریه 1897 م در تبریز متولد شد. مادرش ملكه جهان بزرگترین دختر كامران میرزا نایبالسلطنه بود كه در 1310 ه.ق به عقد و نكاح دائم پسرعموى خود درآمد احمد میرزا از پنج سالگى در مكتبخانه ولیعهد تحصیلات خود را آغاز كرد و در دهسالگى به اتفاق پدرش به تهران انتقال یافت و در 19 اسفندماه 1285 با تشریفات خاصى به ولیعهدى تعیین گردید و بالاخره در 25 تیرماه 1288 به اتفاق پدر و مادر و سایر برادران خود در سفارت روسیه واقع در زرگنده متحصن شدند. سرانجام محمدعلىشاه به حكم فاتحین تهران از سلطنت خلع و احمد میرزا ولیعهد به سلطنت ایران انتخاب گردید و چون سن وى به نصاب قانونى نرسیده بود، میرزا علیرضاخان عضدالملك ایلخانى قاجار را به نیابت او برگزیدند. روز اول مرداد 1288 هیئتى به ریاست عضدالملك نایبالسلطنه و عضویت شاهزاده مغرور میرزا موثقالدوله، شاهزاده ناظر به سفارت روسیه در زرگنده رفته، پس از ملاقات با محمدعلى میرزا خواستند شاه تازه را به سلطنتآباد ببرند. محمدعلى میرزا به آسانى با این انتقال موافقت نكرد و متذكر شد چون انس و الفت زیادى بین من و این فرزند وجود دارد نمىتوانم از او جدا شوم، بهتر است شما فرزند دیگرم را به سلطنت مبعوث كنید و این فرزند همیشه با من باشد. عضدالملك در پاسخ محمدعلى میرزا اظهار كرد چنانچه حاضر به تحویل ولیعهد به ما نشوید یقینا سلطنت از قاجاریه خارج مىشود. سرانجام محمدعلى میرزا با این مفارقت موافقت كرد و احمدمیرزا شاه سیزدهساله را به سلطنتآباد برده به تخت نشانیدند. سید محمد امام جمعه جدید خطبهى سلطنت را قرائت نمود و مراسم سلام عام به عمل آمد و به مباركى و میمنت شاه جدید، قیمت گوشت از چاركى 22 شاهى به 18 شاهى تنزل یافت و در همان روز برادر 9 سالهى او به نام محمدحسن میرزا به ولیعهدى برگزیده شد. پس از آنكه محمدعلى میرزا تهران را به سوى روسیه ترك كرد، میرزا حسنخان مستوفىالممالك با معاونت حكیمالملك وزیر دربار شد تا سر و صورتى به وضع آشفتهى دربار بدهد. نخست در دربار مدرسهاى دائر كرده از بهترین معلمین آن روز دعوت نمودند كه تربیت و تحصیل شاه و ولیعهد زیرنظر آنها قرار بگیرد. در اولین تشریفاتى كه شاه جدید شركت كرد، افتتاح مجلس دوم بود. احمدشاه به اتفاق ولیعهد در پناه عضدالملك وارد عمارت بهارستان شده و نطق افتتاحیهاى كه به دست او داده بود، قرائت نمود. مدت نیابت سلطنت عضدالملك طولانى نشد. در شهریور 1289 در سنینى بالاتر از 90 سالگى درگذشت و براى جانشینى او از طرف قاجاریه نام سه نفر برده مىشد كه عبارت بودند از عبدالصمد میرزا عزالدوله پسر محمدشاه و برادر ناصرالدینشاه، مهدىقلىخان مجدالدوله پسردائى و داماد ناصرالدینشاه، و بالاخره میرزا احمدخان علاءالدوله داماد عضدالملك. همچنین كاندیداى وطنپرستان و آزادىخواهان میرزا حسنخان مستوفىالممالك بود. سردار اسعد بختیارى هم براى قبول چنین پستى بىمیل نبود ولى یكباره دست آشكار سیاست انگلیس از آستین بیرون آمد و یكى از تربیتیافتگان و سرسپردگان قدیم خود را كاندیداى این پست نمود. گروه ماسونها و وابستگان به سیاست انگلیس كه در راس آنها ذكاءالملك فروغى رئیس مجلس بود، به تلاش افتاده زمینه را در مجلس براى ناصرالملك فراهم ساختند و سرانجام ناصرالملك با اكثریت ضعیفى (40 راى) به نیابت سلطنت تعیین شد و مراتب را تلگرافى به وى اطلاع دادند و ناصرالملك ظاهرا براى قبول چنین پستى شرایط سنگینى قائل شد كه از جمله ماهیانه یكصد هزار ریال حقوق بود. در اسفندماه 1289 ناصرالملك با تشریفات زیادى وارد شد و دربارى براى خود تدارك دید و اعلام نمود وظیفهى من فقط معرفى رئیسالوزراء است و مسئول مجلس، وزیران هستند. میرزا ابوالقاسم ناصرالملك قریب چهار سال نایبالسلطنهى ایران بود. گاهى در لندن و زمانى در تهران به امور رسیدگى مىكرد و سرانجام چند روز قبل از آغاز جنگ جهانگیر اول، بار سنگین سلطنت را به دوش سلطان احمدشاه كه ظاهرا به سال قمرى به 18 سالگى رسیده بود گذاشت و با وصول مطالبات گذشتهى خود به انگلستان رفت و سرنوشت كشور ایران را به دست جوانى بىتجربه قرار داد. هنوز پنج روز از تاجگذارى احمدشاه نگذشته بود كه ناقوس كلیساهاى اروپا آغاز جنگ جهانى را اعلام داشتند و دولت ناتوان علاءالسلطنه كنارهگیرى و مستوفىالممالك جانشین او شد. سلطان احمدشاه طى فرمانى خطاب به رئیسالوزراء، بىطرفى دولت ایران را در جنگ بینالملل اول اعلام نمود و در همان ایام مجلس سوم با نطق او افتتاح شد. هنوز شش ماه از آغاز جنگ سپرى نشده بود كه سپاه عثمانى و سپاه روس مرزهاى ایران را مورد تجاوز قرار داده و وارد خاك ایران شدند و در آذربایجان بین آن دو نبرد شدیدى آغاز شد. انگلیسها نیز از جنوب وارد ایران شده، بنادر جنوب و فارس و كرمان را مورد تاخت و تاز قرار خود دادند و سپاه روس تحقیقا تمام شهرهاى شمالى ایران را تحت سیطرهى خود قرار داده و قوائى به سمت تهران فرستادند. وقتى خبر نزدیك شدن قواى روس به تهران انتشار یافت، عدهى زیادى از نمایندگان مجلس و روحانیون و رجال به سمت قم حركت كردند و عملا مجلس سوم به پایان رسید. احمدشاه نیز تصمیم به تغییر پایتخت گرفت و این تصمیم را طى تلگرافى به دولتین روس و انگلیس اطلاع داد. وزراى مختار دو كشور با احمدشاه ملاقات نموده و او را از تغییر پایتخت منصرف ساختند. عدهاى از رجال و نمایندگان كه به قم عزیمت نموده بودند، اعلان جهان دادند و به خرید اسلحه مشغول شدند. آنها از قم به اصفهان و از اصفهان به كرمانشاه رفته، یك دولت موقت به زعامت رضاقلىخان نظامالسلطنه تحت حمایت آلمان و عثمانى تشكیل دادند و نیروى ژاندارمرى هم به دولت موقت پیوست و مشكلاتى براى دولت مركزى فراهم شد و در چند نقطه جنگ بین نیروهاى ملى و روسیه شروع شد. احمدشاه براى حفظ بىطرفى، نظامالسلطنه را از تمام القاب و امتیازات دولتى محروم و دستور مصادرهى اموال او را صادر نمود. ولى نظامالسلطنه همچنان در مقام منازعه با نیروهاى روس و انگلیس بود. ولى طول زیادى نكشید كه ناگزیر به استانبول انتقال یافتند. جنگ جهانگیر اول قریب چهار سال به طول انجامید و به علت ورود نیروهاى عثمانى و روس و انگلیس و آلمان به ایران، مردم وضع اسفناكى یافتند و قحطى عدهى زیادى از هموطنان ما را به هلاكت رسانید. احمدشاه نیز هرچند ماه یكبار یكى از رجال را به رئیسالوزرائى انتخاب مىنمود ولى كوچكترین تغییرى در وضع مردم ایران حاصل نمىشد و بیگانگان به قتل و غارت اموال مردم و اعدام آنها مىپرداختند. در اوایل 1297 كه اوضاع و احوال جنگ بشارت مىداد به زودى خاتمه خواهد یافت، احمدشاه نجفقلىخان صمصامالسلطنه را به رئیسالوزرائى منصوب نمود. انتصاب وى بدین سمت موجب نگرانى وجوه مردم و روحانیون شد علىالخصوص كه وى هیچگونه دانش و تجربهاى در مسائل سیاسى نداشت. رجال و معاریف عقیده داشتند باید كسى زمام امور را در دست بگیرد كه علاوه بر آشنائى كامل به اوضاع سیاسى جهان، مردى مقتدر و تصمیم گیرنده باشد تا بتواند اوضاع آشفتهى كشور را سر و سامانى شایسته بدهد. تدریجا نام میرزا حسنخان وثوقالدوله سر زبانها افتاد و موضوع از حرف به جنبش كشید و عدهاى در زاویهى مقدسه حضرت عبدالعظیم متحصن شدند و خواستار رئیسالوزرائى وثوقالدوله گردیدند. شاه ناگزیر به این خواسته گردن نهاد و علماء را به تهران خواست و فرمان رئیسالوزرائى وثوقالدوله را صادر كرد. وثوقالدوله در سال اول رئیسالوزرائى خود، قاطعانه عمل كرد: اعضاى كمیتهى تروریستى مجازات را كیفر داد و راهزنان و یاغیان و گردنكشان را به كیفر اعمالشان رسانید. این اقدامات در روحیهى مردم اثر نیكوئى گذاشت و احمدشاه نیز كه آرامشى در كشور مشاهده كرد، به فكر تفرج و دیدار كشورهاى اروپائى قصد مسافرت نمود. وثوق همچنین براى احقاق حق ایران، هیئتى را به كنفرانس صلح پاریس فرستاد. همزمان با مسافرت احمدشاه به اروپا، وثوقالدوله در كابینه تغییراتى داد و نصرتالدوله فیروز وزیر عدلیه را به وزارت امور خارجه تعیین نموده در زمره همراهان شاه قرار داد، در حالى كه مشاورالممالك انصارى به عنوان وزیر خارجه ایران و رئیس هیئت اعزامى به كنفرانس صلح پاریس به هر خس و خاشاكى متوسل مىشد تا راهى به كنفرانس پیدا كند. وثوقالدوله روز 18 شهریور ماه 1298 اعلامیهى بلندبالائى انتشار داد و با اعلام سفر قریبالوقوع شاه به اروپا، از انعقاد قراردادى بین دولتین ایران و انگلیس پرده برداشت. به موجب این قرارداد، امور نظامى و مالى ایران تحتنظر مستشاران انگلیسى قرار مىگرفت و قشون متحدالشكل از قزاق و ژاندارم تشكیل مىشد و دولت انگلستان نیز مساعده قابل ملاحظهاى همهساله به دولت ایران پرداخت مىنمود. احمدشاه بار سفر بست و از طریق عثمانى عازم اروپا شد. در استانبول پس از ده سال مفارقت، موفق به دیدار پدر و مادر و برادران و خواهران خود گردید، آنگاه سیر و سیاحت را آغاز كرد. در داخل كشور انتشار قرارداد با عكسالعملهائى مواجه شد. با وجودى كه چند روزنامه درجه اول با اخذ نازشست به مداحى از قرارداد پرداخته و آن را آخرین علاج براى درمان دردهاى كشور مىدانستند، مخالفین نیز در اجتماعات پرشورى لعن و نفرین خود را نثار عاقدین قرارداد نموده آن را سند فروش كشور تلقى مىكردند و دولت نسبت به این عده شدت عمل نشان داد و برخى را تبعید و عدهاى را زندانى نمود. سلطان احمدشاه در لندن مورد استقبال شایانى قرار گرفت و میهمانىها و ضیافتهاى زیادى براى او برپا شد و همه جا صحبت از انعقاد قرارداد بین دو دولت و نزدیكى بیشتر بود. ولى روىهمرفته احمدشاه روى خوشى نشان نداد و همان پیشنهاد قبلى خود را كه دریافت مبلغ پانزده هزار تومان هر ماه و ضمانتنامه دولت انگلیس از سلطنت او بود تكرار مىكرد. تلاش نصرتالدوله و صارمالدوله دریافت نموده بودند، سهمیهاى مىخواست. احمدشاه پس از هشت ماه سیر و سیاحت در كشورهاى اروپائى، روز 13 خرداد 1299 به تهران بازگشت و دو هفته بعد وثوقالدوله از كار كنارهگیرى نمود. احمدشاه پس از كنارهگیرى وثوقالدوله، میرزا حسنخان مشیرالدوله را به رئیسالوزرائى برگزید. مشیرالدوله در نخستین روزهاى زمامدارى با قیام شیخ محمد خیابانى در تبریز مواجه شد و مخبرالسلطنه وزیر مالیه كابینه با اخذ اختیارات كامل عازم تبریز شد و پس از چند روز شیخ محمد خیابانى به قتل رسید . در همین موقع انگلیسها كه رقیب دیرین خود را از بین رفته دیدند، به قصد چنگاندازى به منابع مالى و اقتصادى ایران، احمدشاه و مشیرالدوله را تحت فشار قرار دادند تا صاحبمنصبان روسى قزاقخانه را از ایران اخراج كنند. مشیرالدوله زیر بار تحمیل نرفت و پس از سه ماهونیم رئیسالوزرائى برگزید و وى به خدمت استاروسلسكى رئیس قزاقخانه و سایر صاحبمنصبان روسى خاتمه داد و در همان ایام انگلیسها كه از اجراى قرارداد 1919 مایوس شده بودند، راه دیگرى براى دستیابى به كشور ایران طرحریزى كردند و انتصاب سپهدار به این سمت نیز براى اجراى مقدمات كار بود. ژنرال ادموند آیرنساید فرمانده قواى انگلیس در ایران و نرمان وزیرمختار انگلستان در تهران طرح كودتائى را مورد بررسى قرار دادند. نرمان براى عامل سیاسى آن سید ضیاءالدین مدیر روزنامهى رعد را در نظر گرفت و ادموند آیرنساید میرپنج رضاخان را براى عملیات نظامى انتخاب كرد و سپیدهدم سوم حوت 1299 این برنامه به مرحلهى اجرا درآمد و تلاش احمدشاه براى جلوگیرى از این اقدام جدید به جائى نرسید و به توصیهى نرمان قرار شد آنچه كودتاگران مىخواهند احمدشاه انجام دهد. بزرگان و امراء و سیاستمداران به زندان رفتند و احمدشاه ناچار فرمان رئیسالوزرائى سید ضیاءالدین و فرماندهى لشكر قزاق میرپنج رضاخان را با لقب سردارسپه امضا كرد. رفتار سید ضیاءالدین با خواستهى انگلیسها تطبیق نكرد و عذر او را خواستند و پس از صد روز زمامدار و انجام یك سلسله كارهاى مثبت و منفى، از ایران خارج شد. احمدشاه فرمان نخستوزیرى میرزا احمدخان قوامالسلطنه یكى از زندانیان سید ضیاءالدین را به رئیسالوزرائى صادر نمود و قوام، زندانیان را مرخص كرد و به حضور شاه برد. عینالدوله به عنوان ریشسفید زندانیان طى گفتارى كوتاه، شاه را ملامت كرد و او را قاصر خواند. مجلس چهارم در همان موقع با نطق احمدشاه افتتاح شد. احمدشاه در همان روزهاى اولیهى كودتا، حسابى با سردارسپه باز كرد با این استنباط كه او را حفظ خواهد كرد. قوام پس از نه ماه كناره گرفت و مشیرالدوله آمد. او هم پس از چهار ماه میدان را خالى كرد و مجددا قوام وارد كار شد. قوام نیز نُهماهى سر كار بود تا جاى خود را به مستوفى داد. مستوفى هم صندلى را به مشیرالدوله سپرد. تمام این بازیها كلا سىماه به طول انجامید. انتخابات دورهى پنجم زیرنظر سردارسپه كه لاینقطع وزیر جنگ بود انجام گرفت و از ادغام ژاندارمرى و قزاقخانه، ارتش متحدالشكلى تشكیل داد و در چند نقطه گردنكشان و یاغیان را سركوب نمود و براى ارعاب سایر داعیهداران، قوامالسلطنه مرد سیاسى نیرومند روز را ابتدا زندانى و سپس تبعید نمود. سلطان احمدشاه در اواخر 1300 براى بار دوم به اروپا سفر كرد و این سفر قریب ده ماه طول كشید. در آبانماه 1302 فرمان ریاستوزرائى سردارسپه را صادر نمود و چند روز بعد عازم اروپا گردید، سفرى كه دیگر بازگشت نداشت. مجلس پنجم در اسفندماه 1302 افتتاح شد. مجلس كارهاى مقدماتى خود را آغاز كرد ولى طرفداران سردارسپه وقت را مغتنم شمرده، دست به یك سلسله اقدامات حاد زدند و خواستار تغییر رژیم از سلطنتى به جمهورى شدند و طرحى نیز تهیه و تقدیم مجلس كردند. از هر طرف نغمهى جمهورى آغاز شد و تب تند آن سرتاسر كشور را فراگرفت اما ناگهان گروه مخالف به پیشوائى روحانیت در مقام مخالفت و معارضه برآمدند و سردارسپه ناچار طى اعلامیهاى انصراف خود را از جمهوریت اعلام كرد. وقایع و اخبار تهران قدم به قدم به گوش احمدشاه رسید و او نیز طى تلگرافى سردارسپه را از رئیسالوزرائى عزل و از مجلس خواست تا مستوفىالممالك را به رئیسالوزرائى انتخاب نمایند. سردارسپه سه روز بعد از وصول تلگراف احمدشاه، از ریاست وزرائى و وزیر جنگى به عنوان تعرض استعفا داد و قصد خروج از ایران را نمود ولى به توصیهى دوستان، به ملك شخصى خود به رودهن رفت. نظامیان در تهران و شهرها دست به تظاهرات شدیدى زدند، امیرلشكر غرب و امیرلشكر شرق با مخابرهى تلگراف بسیار شدیدى به مجلس متذكر شدند اگر ترضیه خاطر سردارسپه فراهم نشود، به تهران حمله خواهیم آورد. لشكر تهران هم با ساز و برگ كامل در مقابل عمارت بهارستان دست به تظاهرات خصمانه زد. بالاخره خیراندیشان به رودهن رفته و سردارسپه را با خود به تهران آوردند و مجلس در یك جلسهى فوقالعاده با 92 راى سردارسپه را مجددا به رئیسالوزرائى برگزید و مراتب را تلگرافى به احمدشاه اطلاع داد. احمدشاه براى مجلس شوراى ملى تلگراف زیر را مخابره نمود: مجلس شوراى ملى- با اینكه قانون اساسى به ما حق مىداد كه سلب اعتماد خودمان را از رئیسالوزراء وقت بنمائیم، معذلك صلاحاندیشى مجلس شوراى ملى را رد نكرده به ولیعهد امر شد اعلام دهد كابینه را تشكیل و معرفى نماید. شاه یكى از اقداماتى كه مجلس شوراى ملى به ضرر احمدشاه انجام داد، سلب فرماندهى كل قوا از او بود كه در بهمنماه 1303 انجام گرفت و در حقیقت آن را باید مقدمهى خلع سلطان احمدشاه دانست. با برنامههائى كه از چندى قبل فراهم شده بود، روز نهم آبانماه 1304 طرحى از طرف نمایندگان به شرح زیر قرائت شد: مجلس شوراى ملى به نام سعادت ملت ایران، انقراض سلسله قاجاریه را اعلام نموده و حكومت موقتى را حدود قانون اساسى و قوانین موضوعه مملكتى به شخص رضاخان پهلوى واگذار مىنماید. تعیین حكومت قطعى موكول به نظر مجلس موسسان است كه براى تغییر مواد 36 و 37 و 38 و 40 متمم قانون اساسى تشكیل مىشود. این طرح با وجود مخالفت عدهاى، با 80 راى موافق از 85 نفر عدهى حاضر به تصویب رسید و همان روز محمد حسن میرزا ولیعهد و حرمسراى او از خانه و كاشانهى خویش اخراج شد و روز 22 آذرماه 1304 مجلس موسسان اصول چهارگانه را تغییر و سلطنت را به رضاخان پهلوى و اعقاب ذكور او تفویض نمود. بدین ترتیب احمدشاه از سلطنت خلع و حكومت 153 سالهى قاجاریه پایان پذیرفت. احمدشاه در پاریس پس از اطلاع از خلع خود از سلطنت بیانهاى به شرح زیر صادر و منتشر نمود: در این موقع ملالتبار كه آینده كشور من دستخوش خطر قرار گرفته و تمام افكارم متوجه ملت ایران مىباشد این اعلامیه را خطاب به ملت خود مىفرستم. از وقتى كه رضاخان ارتش را در اختیار خود گرفت و تمام منابع درآمد مملكت را مورد سوءاستفاده قرار داد همواره بر ضد قانون اساسى كشور شاهنشاهى اقدام مىكرد و من براى احتراز از آشفتگى و به همریختگى اوضاع كشور كه سبب ناراحتى و صدمه ملت عزیزم مىگردید، صلاح در آن دیدم كه از میهن خود دور بمانم و این فداكارى را بر خود هموار سازم تا شاید میزان قبح این عملیات غیرانسانى و خودسرانه را نشان داده باشم. كودتائى كه به سلطنت من خاتمه داد به زور اسلحه انجام گرفته است. این عمل تیشه به ریشه قوانین مقدس اساسى زده مصائب و بلایائى بر سر ملت بیگناه من وارد خواهد ساخت. من تمام عملیات این حكومت وكسانى كه تحت نفوذ و سلطهى آن واقع شدهاند باطل و بىاعتبار دانسته و خواهم دانست. من هنوز تمام حقوق خود و خاندان خویش را نسبت به تاج و تخت ایران كه به لطف پروردگار و به موجب قانون اساسى مملكت واجد آن بوده دارا مىباشم. من پادشاه قانونى و مشروطه ایران بوده و خواهم بود و در انتظار ساعت مراجعت به مملكت هستم تا بتوانم به خدمتگزارى ملتم ادامه دهم و هرگز نجابت اخلاقى و فداكارى ملت ایران را در ایام سخت و دشوار فراموش نخواهم كرد. سلطان احمدشاه قاجار. احمدشاه پس از خلع از سلطنت اقدامات مذبوحانهاى براى خویش انجام داد ولى خود او بهتر از هر كسى مىدانست دوران او پایان یافته و بازگشتش به تخت سلطنت از جمله محالات است. لذا به فكر تجارت افتاد. در بورسها مشاركت مىكرد و مقادیرى زمین در حومه پاریس خریدارى كرد و مبلغى نیز به عنوان سپرده در بانكها به امانت گذارد. از 1306 به بیمارى كلیه دچار شد و تحت درمان چند پزشك معروف قرار گرفت ولى بیمارى او نه تنها معالجه نشد بلكه شدت یافت و پزشكان معالج او یك عمل جراحى را لازم و ضرورى مىدانستند و در نتیجه در بیمارستان آمریكائى لوئى واقع در پاریس بسترى شد و روز 25 آبانماه 1307 تحت عمل جراحى قرار گرفت. با آنكه عمل جراحى خیلى دقیق بود معذالك حالت مزاجى او رو به بهبودى نهاد. احمدشاه دوران نقاهت را نیز در بیمارستان گذرانید و پس از سه ماه به منزل خود بازگشت. بعد از یك سال كه از عمل جراحى او سپرى شد مجددا عوارض بیمارى ظاهر گردید و ناگزیر به همان بیمارستان لوئى پاریس انتقال یافت ولى اقدامات اطباء به جائى نرسید و سرانجام روز 8 اسفندماه 1308 در سن 32 سالگى بدرود زندگى گفت. از جنازهى وى تشییع رسمى به عمل آمد و طبق وصیت او جنازه را به كربلا انتقال دادند و در مقبرهى اختصاصى واقع در كنار قبر امام حسین علیهالسلام دفن شد. پس از مرگ احمدشاه، محمدحسن میرزا ولیعهد طى اعلامیهاى خود را شاه ایران خواند و به ملت اعلام نمود كه هر زمانى كه لازم باشد براى تصاحب تاج و تخت به ایران باز خواهم گشت. احمدشاه مردى باهوش و فراست بود ولى در مقابل هوش زیاد معایبى هم داشت از جمله فوقالعاده خسیس و مالدوست و پولپرست بود. از زبانهاى خارجى فرانسه را به خوبى تكلم مىكرد و غالبا رمانهاى فرانسوى را مىخواند. در كودكى مختصرى زبان روسى فراگرفته بود ولى پس از خلع محمدعلىشاه طبق دستور مستوفىالممالك، تدریس آن موقوف گردید. بهترین معلمین تهران مدرس او بودند، از كمالالملك و مزینالدوله گرفته تا مترجمالممالك و مدحت و مشار دلسوزانه در تعلیم او كوشش مىكردند و چندى نیز تحتنظر سالار لشكر فنون نظامى آموخت. خط و ربط خوبى داشت و به بازى بیلیارد عشق مىورزید. سلطان احمدشاه قاجار قبل از مرگ وصیتنامهاى تنظیم نموده بود. در این وصیتنامه كمپانى گارانتى تروست نیویورك، شعبه نیویورك مجرى وصیتنامه بود. احمدشاه بدون ذكر مبلغ و تعداد اوراق بهادار به شرح زیر دارائى خود را تعیین كرده است: 1- در نیویورك شركت گارانتى تروست مقیم نیویورك - اوراق بهادار و نقدینه 2- در لوزان بانك ملى سوئیس - اوراق بهادار و نقدینه 3- در لندن بانك وستمینستر محدود- اوراق بهادار و نقدینه 4- بانك كردیت لیونه پاریس- فقط نقدینه. احمدشاه در آن وصیتنامه فرزندان خود را بدین شرح معرفى مىكند: مریم خانم متولد 1294/2/30 (بیست مه 1915)- ایراندخت متولد 1294/8/25 (هفدهم نوامبر 1915)- همایوندخت متولد 1296/7/11 (پنجم اكتبر 1917)- فریدون متولد 1301/11/2 (بیستودوم ژانویه 1922). براى هر كدام از فرزندان خود شهریهاى معین نموده بود و قیمومت آنها را به عهده ملكه جهان مادرش قرار داده بود و متذكر شده بود حقوق ماهیانه آنها را تا پایان هیجده سالگى پرداخت نمایند و هر كدام كه به سن هیجده سالگى رسیدند، سهمالارث سهمیه خود را دریافت دارند. غیر از فرزندان براى ادامهى تحصیل برادرزادگان (فرزندان محمدحسن میرزا) نیز مبلغى درنظر گرفته بود. احمدشاه زنان صیغهاى خود را در وصیتنامه به شرح زیر ذكر مىكند: ]عذرا خانم، كشور خانم، كبرى خانم، شمامه خانم، بدرالملوك خانم، خانم خانمها، فاطمه خانم. امضاءكنندگان وصیتنامه عبارتند از: رئیس دادگاه ابتدائى سن - مهردار وزیر دادگسترى - وزیر امور خارجه - ژنرال قنسول ممالك متحده آمریكا در پاریس - ویس قنسول ممالك متحده آمریكا در پاریس. فریدون میرزا تنها فرزند ذكور احمدشاه كه هنگام مرگ پدر هفت ساله بود تحصیلات عالى خود را در علم حقوق در پاریس به اتمام رسانید و درجهى دكتراى حقوق دریافت كرد و به وكالت دادگسترى اشغال ورزید و سرانجام در 1367 در پاریس درگذشت. احمدشاه قاجار ابن محمدعلى شاه، آخرین پادشاه سلسله قاجاریه (و. تبریز 1314 ه.ق.- جل. 1327 ه.ق./ 1909 م.- عزل 1344 ه.ق./ 1304 ه.ش./ 1925 م. ف. پاریس 1307 ه.ش.) وى در دوازده سالگى پس از خلع محمدعلى شاه به سلطنت رسید و به سبب صغر سن مجلس شوارى ملى عضدالملك را به نیابت سلطنت تعیین كرد، و پس از مرگ عضدالملك ابوالقاسم ناصرالملك این سمت یافت. وى وطنپرست و نیكوسیرت بود ولى ضعف نفس داشت. در نتیجه از سلطنت خلع شد و با خلع او سلطنت قاجاریه منقرض گردید و پادشاهى به خاندان پهلوى منتقل شد.