مشاهیر ایران و جهان - فرمانفرما، عبدالحسین

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

ملقب به «نصرت‏الدوله» «سالارلشكر» و «فرمانفرما»، در 1273 ه.ق تولد یافت. پدرش فیروز میرزا فرمانفرما فرزند شانزدهم عباس میرزا نایب‏السلطنه است. تحصیلات مقدماتى خود را طبق معمول زمان نزد معلمین خصوصى فراگرفت، سپس وارد مدرسه‏ى دارالفنون شد و تحصیلات خود را در زمینه‏ى فنون نظامى و تحصیل زبانهاى خارجى ادامه داد. در 1295 از مدرسه‏ى دارالفنون فارغ‏التحصیل شد و به خدمت سربازى اشتغال ورزید. ظرف مدت سه سال از رتبه‏ى سربازى به منصب یاور اولى رسید و به فرماندهى گردان دوم هنگ مركز منصوب شد. در 1298 ه.ق با درجه‏ى سرهنگى به فرماندهى قواى كرمان منصوب و در تعلیم سربازان پادگان كرمان جدیت زیادى معمول داشت. پس از مراجعت از كرمان به منصب سرتیپى نائل شد و به عضویت شوراى عالى نظام منصوب و برقرار شد. پس از یك سال توقف در تهران با درجه‏ى سرتیپ اولى به آذربایجان رفت و ریاست گارد ولیعهد و فرماندهى یك هنگ به عهده‏ى او گذارده شد و از طرف ناصرالدین‏شاه نیز به وى لقب نصرت‏الدوله داده شد. بعد از دو سال بنا بر استدعاى ولیعهد به درجه امیرتومانى رسید. در 1307 ه.ق كه ناصرالدین شاه عازم اروپا بود، عبدالحسین میرزا ریاست گارد حفاظت شاه را عهده‏دار شد. در این راه كوشش زیادى نمود و به فرماندهى كل قشون در آذربایجان منصوب گردید. همچنین لقب سالار لشكر به او داده شد. در 1309 ه.ق به تهران احضار و به لقب فرمانفرما ملقب و به جاى برادرش كه مرحوم شده بود، به ریاست و حكمرانى كرمان و بلوچستان تعیین و به آن منطقه اعزام شد. در 1311 بر حسب استدعاى مظفرالدین میرزا ولیعهد بار دیگر عبدالحسین میرزا به فرماندهى قواى آذربایجان رسید و حكومت خوى و ارومیه (رضائیه) نیز با وى بود. در 1312 والى كردستان شد ولى هنوز چند ماهى از این ماموریت نگذشته بود كه مجددا فرمانرواى كرمان شد و تا 1314 در این سمت انجام وظیفه مى‏نمود. در این سال به حكومت تهران رسید و بلافاصله وزارت جنگ و فرماندهى كل قشون به او داده شد. در این تاریخ امین‏السلطان صدراعظم دو رقیب قوى براى جانشینى خود داشت، یكى امین‏الدوله و دیگر عین‏الدوله. امین‏السلطان براى اینكه رقباى خود را از میدان بدر كند، متوسل به رجال دیگر گردید تا در اثر مبارزه بین آنان مدعیان صدارت ضعیف شوند. فرمانفرما براى مقابله و مبارزه با عین‏الدوله وارد میدان شد و با تقویت امین‏السلطان دست به اقداماتى زد. عین‏الدوله و فرمانفرما هر دو داماد شاه بودند و مراحل خدمتى خود را در آذربایجان تحت‏نظر ولیعهد انجام مى‏دادند، ولى در اینجا سیاست ایجاب مى‏كرد كه بر اساس مصالح شخصى وارد مبارزه شوند. عین‏الدوله نوه‏ى فتحعلى‏شاه بود و فرمانفرما نوه‏ى عباس میرزا نایب‏السلطنه. بالاخره فرمانفرما عین‏الدوله را از میدان خارج ساخت و او به ماموریت سارى رفت. فرمانفرما پس از مدتى كوتاه توانست به وزارت جنگ و فرماندهى كل قشون برسد. در این موقع امین‏السلطان هم از كار خارج و به قم تبعید گردید. دولتى با شركت رجال معمرین قوم تشكیل یافت كه در راس آنها فرمانفرما قرار داشت و عملا وظایف صدارت را انجام مى‏داد. خودكامگى فرمانفرما زیاد طول نكشید و شاه امین‏الدوله را به مقام صدارت رسانید ولى همچنان فرمانفرما وزیر جنگ بود و در عزل و نصب حكام و مقامات دخالت داشت. امین‏الدوله از خودسرى‏هاى فرمانفرما به تنگ آمد و ذهن شاه را نسبت به او مشوب ساخت. فرمانفرما مغضوب و بار دیگر به استاندارى كرمان و بلوچستان مامور شد و پس از مدتى كوتاه والى فارس گردید. فرمانفرما مدت دو سال در فارس بود كه به علت بعضى از اعمال وى به تحریك امین‏السطان، مظفرالدین‏شاه او را تعویض و تبعید نمود. او به عتبات رفت و مدت چهار سال در آنجا رحل اقامت افكند البته به صورت تبعید. در 1322 ه.ق به ایران آمد و عین‏الدوله صدراعظم او را والى كرمانشاه نمود. فرمانفرما در این ماموریت براى امنیت آنجا زحماتى كشید و نظمى كامل در آن منطقه برقرار كرد. یك سال بعد براى بار چهارم والى كرمان شد ولى فرزند ارشد خود كه بعدها لقب نصرت‏الدوله گرفت، نایب‏الایاله كرمان گردید. در نهضت مشروطیت در كرمان بود و اقدامات او در جهت مشروطه‏خواهان به چشم نمى‏خورد. پس از استقرار مشروطیت و تشكیل حكومت قانونى و افتتاح مجلس شوراى ملى، فرمانفرما كه از رجال مستبد و موفق دوران استبدادى بود، از چهره‏هاى جالب و باارزش مشروطه گردید و در كابینه‏ى موقتى كه به سرپرستى وزیرافخم (سلطان على‏خان وزیر بقایا) تشكیل شد، فرمانفرما به وزارت عدلیه منصوب گردید. در كابینه‏ى میرزا على اصغرخان اتابك (امین‏السلطان) به استاندارى آذربایجان براى جلوگیرى از تجاوز عثمانى اعزام گردید ولى كارى از پیش نبرد و به تهران بازگشت. در دوم اردیبهشت 1288 در كابینه‏ى ناصرالملك كه به سرپرستى سعدالدوله اداره مى‏شد، وزیر داخله شد ولى به علت بحران، عمر این كابینه طولانى نشد و پس از چند روز هیئت دولت به هیئت اجتماع استعفا كردند. پس از فتح تهران در كابینه‏ى بدون نخست‏وزیر كه سردار اسعد و سپهدار تنكابنى آن را اداره مى‏كردند، فرمانفرما به وزارت عدلیه منصوب شد. مستوفى‏الممالك در اول مردادماه 1289 در اولین كابینه‏ى خود، فرمانفرما را وزیر داخله نمود. فرمانفرما در این كابینه با كمك قوام‏السلطنه توانستند موضوع خلع سلاح مجاهدین را عملى نمایند. در ترمیم همان كابینه كه در آبان همان سال به وقوع پیوست، فرمانفرما عهده‏دار وزارت جنگ گردید. در 1294 (اردیبهشت) در كابینه‏ى عین‏الدوله به وزارت داخله منصوب شد. این كابینه مصادف بود با جنگ بین‏الملل اول و اشغال ایران و تشكیل دولت موقتى در كرمانشاه. فرمانفرما در این پست مبادرت به تغییر حكام و ولاة نمود و همچنین در كرمانشاه به دستور او بین قواى دولتى و عثمانى‏ها زدوخوردى روى داد لاجرم موضوع به مجلس كشیده شد. فرمانفرما وزیر جنگ استیضاح شد. پس از آنكه از طرف محتشم‏السلطنه وزیر خارجه و عین‏الدوله نخست‏وزیر، توضیح لازم داده شد، مجلس راى به بركنارى فرمانفرما داد ولى عین‏الدوله قبول نكرد و كنار رفتن فرمانفرما را مقدمه‏ى تزلزل كابینه‏ى خود دانست. با وجودى كه مجلس در آن تاریخ كمال اعتماد و حسن‏نیت را به عین‏الدوله داشت، مع الوصف وى حاضر به كنار گذاشتن فرمانفرما نشد و خود و هیئت دولت استعفا كردند. فرمانفرما در وزارت داخله نیز مسئله‏ى نان شهر را نتوانست سر و سامانى بدهد. مورخ‏الدوله در كتاب ایران در جنگ بزرگ نوشته است در هیئت دولت فرمانفرما وزیر داخله از طرف شاه مورد ملامت واقع گردید كه چرا وضع نان شهر را مرتب نمى‏كند و چرا بدون اطلاع مقام سلطنت تغییرات عمده در مامورین كشورى مى‏دهد فرمانفرما در كابینه بعدى كارى نداشت ولى در سوم دى‏ماه 1294 به ریاست دولت رسید و در كابینه‏اى كه تشكیل داد وزارت كشور را خود عهده‏دار شد. كابینه‏ى فرمانفرما دو ماه بعد ساقط شد و او به سمت والى فارس به شیراز رفت و تا سال 1299 در این سمت انجام وظیفه مى‏كرد. تاسیس پلیس جنوب در زمان استاندارى فرمانفرما در فارس صورت گرفت. عبدالحسین میرزا فرمانفرما در كودتاى 1299 در زمره‏ى رجالى بود كه به بند و زنجیر كشیده شد و در تمام دوران حكومت سید ضیاء، در زندان به سر مى‏برد. پس از كنار رفتن سید ضیاء، فرمانفرما و سایر زندانیان آزاد شدند. ولى از آن تاریخ به بعد كارى به فرمانفرما واگذار نشد. او فقط در جشنها و مراسم سلام به عنوان نخست‏وزیر سابق شركت مى‏كرد. روزى كه سید ضیاءالدین از ایران رفت و احمدشاه كلیه زندانیان سیاسى را در كاخ فرح‏آباد به حضور پذیرفت و نخست‏وزیرى قوام‏السلطنه را به آنها مژده داد، هر یك از رجال و معاریف در حضور شاه سخنى گفتند. عین‏الدوله و سپهسالار تنكابنى و فرمانفرما از سخنگویان آن جمع بودند. فرمانفرما سخن خود را از تجلیل از سردارسپه آغاز كرد و شمه‏اى از صفات عالیه و وطن‏پرستى او را ستود. وى از قدیم با رضاخان دوستى و آشنائى داشت، زمانى كه والى كرمانشاهان بود، رضاخان جزء محافظین منزل والى بود و در دستگاه فرمانفرما رفت‏وآمدى داشت. عكس‏هائى كه از فرمانفرما باقى مانده است نشانگر این است كه رضاخان یكى از محافظین او بوده است. فرمانفرما پس از استخلاص از زندان روابط خود را با سردارسپه حفظ كرد بلكه جزء محارم او شد. قسمتى از زمینهاى خود را به او فروخت و یا مجانا واگذار كرد. كاخهائى كه رضاشاه درست كرد همه‏ى زمینهاى آن متعلق به فرمانفرما و فرزندانش بود. حتى چند قطعه فرش گرانقیمت به سردارسپه هدیه كرد. با وجودى كه چند تن از فرزندانش در ابتداى حكومت رضاشاه وزیر و وكیل و امیر بودند، مع‏الوصف خود سعى داشت در دوران رضاشاه كار و مسئولیتى قبول كند. چند بار طى نامه‏هائى خواسته‏ى خود را به اطلاع شاه رسانید ولى رضاشاه به آن وقعى ننهاد و مشكلى هم برایش پیش نیاورد تا زمانى كه نصرت‏الدوله فرزند ارشدش از نزدیكان رضاشاه و فعال مایشاء بود، او انتظار واگذارى شغل مهمى را براى خود داشت ولى پس از گرفتارى نصرت‏الدوله و حبس و محكومیتش، فرمانفرما نه تنها داعیه‏ى مقام نداشت بلكه از جان و مال خود بیمناك شد و این واهمه و ترس خویش را به اطلاع شاه رسانید ولى رضاشاه گفته بود حساب پدر از پسر جدا است و الحق این رویه را رضاشاه تا روز مرگ فرمانفرما حفظ كرد و به هیچ‏وجه متعرض او نشد. فرمانفرما قریب چهل سال در صحنه‏ى سیاسى ایران بازیگرى ماهر و گرداننده‏اى موثر بود. بعد از مشروطیت یك بار نخست‏وزیر و چند بار وزیر عدلیه و وزیر كشور و چند نوبت والى شد. او گرچه تحصیلات عمیقى نداشت ولى هوش و ذكاوت او زبانزد خاص و عام بود. بعضى از مورخین نسبت حیله‏گرى و دسیسه‏كارى به او دادند در حالى كه اقتضاى سیاست همین بوده است. فرمانفرما معتقدات مذهبى داشت، فرایض دینى خود را انجام مى‏داد، هرگز نماز او ترك نمى‏شد. در اواخر عمر چون توانائى ایستادن نداشت، نماز خود را در پنج وعده نشسته مى‏خواند. غالبا بعد از نماز صبح دعاى شب عاشورا یا دعاى كمیل را مى‏خواند. در كمك و مساعدت به محتاجان دریغ نداشت. اهل علم و روحانیون را گرامى مى‏شمرد. در مدتى كه در عراق به صورت تبعید مى‏زیست همه‏روزه در محضر آخوند خراسانى حضور پیدا مى‏كرد. یك روز یكصد عباى نائینى اعلاء حضور مرحوم آخوند هدیه كرد. زندگانى فرمانفرما شبیه یك وزارتخانه‏ى كوچك بود. به علت املاك وسیعى كه در تهران و شهرستانها تدارك دیده بود،مباشرینى از طرف وى آنها را اداره مى‏كردند و مرتبا از طرف او دستورالعملهائى صادر مى‏شد. بایگانى منظمى در خانه ترتیب داده بود. چند نفر مامور خرید و چندین آشپز و كارگر و پرستار ولله در منزل او سكونت داشتند. به درس و مشق فرزندان كارگران توجه عمیقى مبذول مى‏داشت. منزل وسیع او شامل چندین ساختمان بود. ساختمان اصلى در اختیار فرمانفرما و هر كدام از همسران وى یك دستگاه ساختمان با وسایل و خدمه كامل در اختیار داشتند. حتى در منزل او طبیب و دواخانه وجود داشت. در حیات طولانى خود هفت همسر انتخاب كرد و مجموعا صاحب 36 اولاد شد كه 24 تن ذكور و 12 تن اناث بودند. همسر اول و عقدى او عزت‏الدوله دختر مظفرالدین‏شاه و نوه‏ى امیركبیر است كه از وى 6 فرزند متولد شدند. چهار تن از فرزندان این خانم در زمان حیات فرمانفرما از بین رفتند. غیر از نصرت‏الدوله و سالار لشكر، جعفر و نظام‏الدین در سنین جوانى درگذشتند. تمام فرزندان ذكور او چه در زمان حیات چه بعد از مرگ پدر، عالى‏ترین تحصیلات خود را در معروفترین دانشگاه‏هاى دنیا به پایان بردند. تنها یكى از فرزندان او (تارى وردى) درجه‏ى لیسانس داشت. بقیه فوق‏لیسانس، مهندس و دكتر شدند و برخى از آنان درجات علمى متعدد دریافت كردند. دختران فرمانفرما هم از تحصیل بى‏بهره نماندند و همگى در رشته‏هاى مختلف از دانشگاه‏هاى دنیا درجه‏ى علمى گرفتند و هر كدام به یك یا چند زبان خارجى آشنا شدند. از میان فرزندان فرمانفرما، پنج تن به مقام وزارت رسیدند كه عبارتند از: نصرت‏الدوله، سالار لشكر، محمد ولى میرزا فرمانفرمائیان، سرلشكر محمدحسین فیروز و دكتر صبار فرمانفرمائیان كه نفر آخر در حكومت مصدق وزیر بهدارى شد. بقیه فرزندان فرمانفرما در كارهاى اقتصادى و اجتماعى مقدم شدند. فرمانفرما به فرزندان و بستگان خود علاقه‏ى وافرى داشت. گرچه عموم فرزندان او از هوش سرشار بهره داشتند مع‏الوصف فرمانفرما در تشویق آنها به تحصیل خوددارى نمى‏كرد. به دو تن از خواهرزادگان خود دلبستگى تام و تمام داشت. دكتر مصدق فرزند خواهرش نجم‏السلطنه، فوق‏العاده مورد علاقه‏ى فرمانفرما بود. چون در ده‏سالگى پدر خود را از دست داده بود، فرمانفرما چون فرزند خویش او را گرامى مى‏داشت و خواهر او را براى فرزند ارشد خود به زوجیت انتخاب كرد. ولى این ازدواج دیرى نپائید و منجر به جدائى شد. خواهرزاده‏ى دیگرش كه مورد علاقه‏ى او بود خانم اشرف فخرالدوله است. فخرالدوله مورد احترام دائى خود بود و همیشه فرمانفرما لیاقت و درایت این زن را نزد دیگران مى‏ستود. فرمانفرما پس از مرگ یا قتل نصرت‏الدوله تاب و توان خود را از دست داد. چنان مرگ او دگرگونى در وجودش ایجاد كرد كه غالبا كنترل خود را از دست مى‏داد، مخصوصا بى‏تابى‏هاى همسرش عزت‏الدوله بیشتر او را ملتهب مى‏ساخت. فرمانفرما سه سال پس از مرگ فرزندش زنده بود تا اینكه در 1318 ش در سن 86 ساگى درگذشت. وى به همان نحو و شیوه‏اى كه در زمان حیات از آن پیروى مى‏كرد و آن نظم و ترتیب بود، پس از مرگش نیز طى وصیت‏نامه‏ى مفصلى، تكلیف وارث را تعیین نمود. او حاج محتشم‏السلطنه اسفندیارى و صدرالاشراف را در زمره‏ى اوصیاء خود قرار داده و از آنها خواسته بود كه حقوق حقه‏ى فرزندانش را حفظ نمایند. فرمانفرما در دوره‏ى دوم به نمایندگى مجلس انتخاب شد ولى اعتبارنامه‏ى او را رد كردند.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی