ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
متولد 1283، فرزند محمدولى اسدى معروف به مصباحالسلطنه نایبالتولیهى آستان قدس رضوى و داماد محمدعلى فروغى. در تهران و آمریكا تحصیلات خود را ادامه داد و موقعى به ایران وارد شد كه پدرش در اوج قدرت بود و آستان قدس رضوى را اداره مىكرد و با رضاشاه روابط صمیمانهاى داشت. مقارن 1314 كه انتخابات دورهى دهم آغاز شد، علىاكبر اسدى به جاى برادرش سلمان كه به مدیریت بانك فلاحت منصوب شده بود، از سیستان به وكالت مجلس انتخاب شد. محمدعلى فروغى در آن تاریخ نخستوزیر ایران بود. وزارت كشور را محمود جم تصدى مىكرد و محمد ولى اسدى هم مالكالرقاب خراسان بود و هیچ دلیلى نداشت كه علىاكبر اسدى در سى سالگى به مجلس نرود؛ اما این اوضاع خوش زیاد دوام نیاورد. چند ماهى از وكالت او نگذشته بود كه اوضاع به هم ریخت. فروغى از نخستوزیرى معزول و محمدولى خان اسدى بازداشت و محاكمه و اعدام شد، اما موضوع به همین جا خاتمه نیافت. فرزندان اسدى تحت تعقیب قرار گرفتند. از علىاكبر اسدى در مجلس سلب مصونیت شد و به اتفاق برادرش سلمان هر دو به قصر قجر انتقال یافتند. اموال و دارائىهایشان را در تهران و بیرجند و مشهد به یغما بردند. چند سالى علىاكبر اسدى در زندان بود تا اینكه او را به بیرجند تبعید و در شرایط بسیار نامساعدى تحت نظر قرار دادند. از محسن فروغى شنیدم «در سال 1318 خواهرم براى دیدار همسر خود به بیرجند رفته بود. پس از مراجعت وضع اسفناك شوهر خود را براى پدرم حكایت مىكرد و اظهار مىنمود كه حتى مأمورین نظمیه چند تكه لباس و مواد غذائى كه از تهران برده بودم تحویل نگرفتند. اسدى فوقالعاده مریض و از او پوست و استخوانى بیش باقى نمانده است. اصرار كردم با هزینهى شخصى پزشكى براى عیادتش ببرم، قبول نكردند. همانطور كه خواهرم وضع اسفبار شوهر خود را تشریح مىكرد رنگ عموى بزرگوارم (ابوالحسن فروغى) كه در آنجا حضور داشت تغییر كرد. با وجودى كه فوقالعاده براى برادر بزرگ خود احترام قائل بود و بدون اجازهى ایشان عملى انجام نمىداد خطاب به پدر برادر بزرگ خود گفتند شما هم مقصر هستید، در بوجود آوردن این وضع سهم بسزائى داشتید. پدرم با ملاطفت خاص پاسخ دادند حق با شماست، ولى این مرد ]رضاشاه[ در روزهاى اول چنین نبود. دم از قانون مىزد و همیشه توصیه مىنمود حق افراد را محفوظ بدارید مبادا در حكومت من ظلمى به افراد بشود. حالا معلوم مىشود آن حرفها براى اغفال من و امثال من بوده است...» علىاكبر اسدى تا شهریور 1320 در نهایت عسرت و سختى در تبعید به سر برد، تا اینكه محمدعلى فروغى بار سوم به نخستوزیرى رسید و رضاشاه استعفا داد و از مملكت خارج گردید. قرار شد براى بازماندگان افرادى كه در دوران رضاشاه به قتل رسیدهاند فكرى بشود و در حقیقت جبران مافات به عمل آید. علىاكبر اسدى به شغل پدر خویش تمایل داشت و مىخواست با سمت نایبالتولیهى آستان قدس رضوى به مشهد برود. موجبات كار از هر جهت فراهم بود، لیكن منصور استاندارى خراسان را توأم با نیابت تولیت قبول كرده بود و براى خود كسر شأن مىدانست كه فقط استاندار باشد. در دفتر محمدعلى فروغى چند جلسه مذاكره به عمل آمد. سرانجام تصمیم گرفته شد كه دو سمت را به منصور بدهند و علىاكبر اسدى در هر دو سمت معاون باشد. پس از توافق، فرمان صادر شد و منصور به خراسان رفت ولى براى اسدى حكمى صادر نشد. فروغى اهل منازعه و كشمكش نبود و اوضاع روز هم اقتضاى چنین زد و خوردى را نداشت. پس از چند ماه معطلى ابلاغ فرماندارى بیرجند براى علىاكبر اسدى صادر شد. چند سالى در شهرهاى خراسان فرماندار بود تا فرماندار مشهد شد. مدتى هم در یزد حكومت داشت، تا اینكه به سازمان برنامه منتقل شد و با شغل بىسر و صدائى ایام را مىگذرانید. در آخر عمر بیمارى فراموشى و صرع داشت و از خانه خارج نمىشد. در 68 سالگى درگذشت. او دومین فرزند ذكور مصباح دیوان و مردى سادهدل، عصبانى، زودرنج، كینهتوز و در عین حال شریف بود. با امیر اسداللَّه علم كینهى دیرینهاى داشت و هیچگاه از انتقاد و خردهگیرى از او خوددارى نمىكرد. در حكومت مصدق حكم فرماندارى كل سیستان و بلوچستان براى او صادر شد، ولى شرایط سنگینى داشت. پنهانى با شاه ملاقات كرد و دستوراتى از او گرفت. وقتى خبر ملاقات به گوش مصدق رسید او را معزول نمود.