ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
فرزند میرزا رضاخان ارفعالدولهى دانش، متولد 1273. وى تحصیلات خود را به اقتضاى شغل پدرش كه غالباً مقام سفارت داشت، در استانبول و پاریس انجام داد. از دانشكدهى نظامى سن سیر و سمور فرانسه فارغالتحصیل گردید و دانشگاه جنگ آن كشور را نیز گذرانید. وارد ارتش ایران شد و با سمت مربى سواره نظام، واحدهاى مختلف ارتش را اداره مىكرد. در 1318 با ارتقاء به درجهى سرتیپى مدیر دروس دانشگاه جنگ شد و مدتى نیز فرمانده لشكر اول و فرمانده آمادهگاه تعلیماتى ارتش بود. در 1321 به معاونت ستاد ارتش و ریاست ركن 2 منصوب گردید و ضمناً فرماندهى سوارهنظام نیز با او بود. در 1323 درجهى سرلشكرى گرفت و به فرماندارى نظامى راهآهن و راه شوسه برگزیده شد. زمانى نیز وابستهى نظامى ایران در انگلیس بود. در 1323 به ریاست ستاد ارتش انتخاب شد و قریب یك سال و چند ماه در این سمت حساس قرار داشت. در دوران ریاست ستاد او، در آذربایجان و فارس وقایعى اتفاق افتاد و همچنین عدهاى از افسران لشكر خراسان فرار كردند. او با كمال قدرت به سركوبى یاغیان پرداخت و با دستجات سیاسى كه موجبات تشنج و بهم ریختگى را در شهرها فراهم كرده بودند سرسختانه مبارزه نمود. مبارزات او با حزب توده در كابینهى صدرالاشراف زبانزد خاص و عام است. به دستور وى كلوپ حزب توده را در خیابان فردوسى بستند، در مقابل اعتراض دكتر فریدون كشاورز یكى از راهبران حزب توده، سربازان به كلوپ ریختند و آنجا را به آتش كشیدند. سرگرد زریننعل فرمانده سربازان با دستهى پارابلوم بر سر دكتر فریدون كشاورز كوبید و او را به شدت مجروح ساخت. ارفع چون آذربایجانى بود، براى رفع بحران آذربایجان و نجات آن تلاشها نمود و پادگانهاى آن منطقه را به پایدارى و استقامت تشویق مىنمود. از افسران مورد اعتماد نیز حزبى تشكیل داه بود، ولى در 1324 كه قوامالسلطنه به ریاست دولت رسید، به علل و جهات سیاسى و براى حل مشكل آذربایجان، وى را از ریاست ستاد معزول نمود و پس از چندى دستور بازداشت او را صادر كرد. پس از ختم غائلهى آذربایجان چون رقیبش رزمآرا به قدرت نشسته بود، او را بازنشسته كرد. پس از قتل رزمآرا چند ماهى در كابینهى حسین علاء وزارت راه را عهدهدار گردید. رقابت و مبارزهى سرلشكر ارفع و سپهبد رزمآرا بعد از 1320 در ارتش ایران زبانزد است. هر دوى آنها كه در زمان رضاشاه محلى از اعراب نداشتند، پس از شهریور 1320 چون امراى قدیمى و افسران قزاقخانه ارتش را بازنشسته كردند، موقعیت ممتازى پیدا كردند و از آنجا كه هر دو تحصیلكرده و سالها در اروپا به فن سپاهیگرى واقف شده بودند، مشاغل درجه یك ارتش به آنها تعلق گرفت. لیكن آن دو چشم دیدن هم را نداشتند. هر منصبى كه رزمآرا به دست مىآورد ارفع در تلاش ربودن آن و استقرار خود در آن سمت بود و هر مسندى كه ارفع بر آن جلوس مىكرد، رزمآرا در صدد بود آن را از زیر پاى او بیرون بكشد. ارفع كه بعد از رزمآرا به ریاست ستاد ارتش منصوب شد، در صدد برآمد براى همیشه رقیب سرسخت خود را از صحنه خارج سازد. سرانجام به این امر توفیق یافت و رزمآرا امیر 43 ساله را بازنشسته و خانهنشین ساخت. رزمآرا هم كه براى سومین بار در 1325 رئیس ستاد ارتش شد، همان معامله را قدرى تندتر با ارفع كرد. ارفع پس از 1332 به خدمت دعوت شد و ابتدا سفارت ایران در پاكستان و سپس سمت مهم سفارت كبراى ایران در تركیه بدو محول شد. چهار سال در آن سمت باقى ماند. با غالب رجال و ژنرالهاى ترك دوستى و آشنائى داشت. گذشته از آنكه پدرش سالیان دراز سفیركبیر ایران در عثمانى بود، خود نیز مدتى طولانى در مدارس حربیهى عثمانى آن روز تحصیل كرده بود. ارفع در این سمت به وضع سفارتخانه سر و صورتى داد و بعضى از اعضاى سفارتخانه را اخراج یا تصفیه كرد. از جمله افرادى كه مشمول تصفیه قرار گرفتند امیرعباس هویدا كاردار و مستشار سفارتخانه بود. ارفع هویدا را احضار كرد و گفت: چون جوان هستى و ممكن است آیندهى تو خراب شود من گزارشى دربارهات رد نخواهم كرد، ولى نمىتوانم تو را در سفارتخانه نگه دارم. بهتر است تقاضاى مرخصى كنى، بروى تهران و كارى براى خودت دست و پا كنى. هویدا همین كار را كرد. به تهران آمد و از وزارت خارجه تقاضاى شغل دیگرى كرد. در آن احوال عبداللَّه انتظام به مدیریت عاملى نفت منصوب شد و هویدار را با خود به آن شركت برد. هویدا پس از چند روز براى جمعآورى و حمل اثاثیهاش به آنكارا رفت. ارفع با تندى و خشونت به او گفت: باز تو آمدى، اینجا جاى تو نیست؛ هویدا پاسخ داد: براى كسب اجازه و حمل اثاثیهام آمدهام. سالها گذشت. ارفع دوران بازنشستگى را مىگذرانید كه امیرعباس هویدا مستشار اخراجى سفارت آنكارا به نخستوزیرى ایران رسید. ارفع همان روز منتظر انتقام بود وحشت خود را با چند نفر در میان گذاشت. قضیه كمكم به گوش هویدا رسید و او از ارفع وقت ملاقات خواست و سرانجام شبى به خانهى او رفت و از وى دلجوئى نمود. به ارفع گفت من نخستوزیرى را از شما دارم، بنابراین همیشه مدیون الطاف شما هستم. ارفع بیشتر متوحش شد و سكوت كرد. هویدا كه به ترس رئیس سابق خود خوب پى برده بود، توضیح داد كه اگر شما آن روز مرا از سفارت آنكارا اخراج نكرده بودید، امروز نخستوزیر ایران نبودم. همان اقدام شما باعث شد كه به شركت نفت بروم و بعد وزیر و نخستوزیر بشوم. پس از مدتى وزارت دارائى پیش آگهى بزرگى براى مالیات بر ارث همسر ارفع فرستاد و ارفع نتوانست آن را خنثى كند. حكم قطعى شد و خانه و زندگیش در معرض فروش قرار گرفت. خبر كه به هویدا رسید، از كیسهى فتوت دولت تمام بدهى ارفع را پرداخت. ارفع همهى تحصیلاتش را در خارج انجام داده بود. به زبانهاى فرانسه، انگلیسى، روسى و تركى استانبولى تسلط كامل داشت ولى متأسفانه فارسى بلد نبود. مدتها در دانشكدهى افسرى و دانشگاه جنگ فنون علمى و نظامى تدریس مىكرد. در 1324 مدت كوتاهى در سیاست روز ایران نقش اساسى داشت. خاطرات نظامى و سیاسى خود را تحت عنوان پنج پادشاه به زبان انگلیسى انتشار داد. چهار ساله كه بود پدرش با تقدیم پیشكشى قابل ملاحظهاى از مظفرالدین شاه براى او لقب ارفعالسلطان گرفت. وفاتش در 1365 در اروپا اتفاق افتاد.