ملیت : ایرانی - قرن : 7 منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی
قرن هفتم هجرى، از زنان كاردان و باتدبیر. وى دختر سلطان محمد خوارزمشاه (617 -596 ق) بود. پدرش به منظور اتحاد سیاسى با سلطان عثمان، حاكم سمرقند، علیه گورخان قراختایى، خان سلطان را به عقد سلطان عثمان درآورد و با تشریفات زیاد به ماوراءالنهر فرستاد. اما مدتى بعد سلطان عثمان با گورخان صلح كرد و دختر او را به زنى گرفت و با خان سلطان بناى توهین و تحقیر و آزار گذاشت و همراهان او را كشت. سلطان محمد از این خبر برآشفت و به سمرقند حمله كرد و آن را ویران نمود و بسیارى از مردم را كشت و سلطان عثمان را نیز به قتل رساند و دخترش را با خود به همراه آورد. پس از شكست سلطان محمد و اسیر شدن زنان و دختران او، خان سلطان نیز اسیر گردید و به ازدواج جغتاى، فرزند چنگیز درآمد و به دلیل هوش، زیركى و زیبایى، مورد توجه او واقع شد. پس از مرگ جغتاى، نیز او همچنان مقام و منزلتش را در دربار مغول حفظ كرد. چنگیز خان دستور داد تا به پسرش، نوه خود، قرآن بیاموزد و در تربیتش بكوشد. خان سلطان تلاش مىكرد تا برادرش، سلطان جلالالدین (628 -617 ق) را كه در برابر مغولان ایستادگى كرده و به پیروزىهایى نیز دست یافته بود یارى كند، از اینرو پیكى را به همراه نشانهاى از پدرش- كه انگشترى بود- به نزد جلالالدین كه اخلاط را در محاصره داشت- فرستاد و پیغام داد كه چنگیز «از دلیرى و شوكت و قدرت و وسعت مملكت تو آگاهى یافته است و اینك با تو عزم مصابرت و مصالحت دارد، به شرط آنكه ملك از حد جیحون تقسیم گردد و این جانب (رود) ترا و آنسوى رود او را باشد. اكنون اگر تو آن توان در خویش بینى كه با تاتار برآیى و از ایشان كیفر ستانى و بجنگى و پیروز شوى، هر چه خواهى كن، وگرنه مسالمت را به هنگام میل و رغبت دشمن مغتنم شمار. شهریار جواب صواب نداد و در آشتى نگشاد و از گفتار خواهر تغافل كرد و همچنان محاصرت اخلاص را پیش نهاد...»