ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد سوم)
یكى از شاگردان قدیمى، خوب و صمیمى استاد ابوالحسنخان صبا، على اشرف سمیعى است كه به سال 1302 در تهران، متولد شد. خانواده وى عموما اهل هنر و موسیقى بودند، به خصوص پدربزرگ او مرحوم فاخرالدوله سمعى كه مردى محترم و اهل موسیقى و معاونت وزارت امور خارجه را به عهده داشت و منزلش محل آمد و شد بزرگان موسیقى بود. دوران كودكى را وى در این محیط سپرى كرد و كشش و جوش و خروشى نسبت به موسیقى و فراگیرى آن در خود احساس نمود و آنقدر این علاقه و عشق به موسیقى در وى قوى و قوىتر گشت تا عاقبت در سن 18 سالگى به مكتب استاد صبا رفت و تحت تعلیم آن مرد بزرگ قرار گرفت. وى هفتهاى دو روز در هفته به كلاس استاد مىرفت و با دقت درس استاد را فرامىگرفت و در منزل آن را تمرین مىكرد و همیشه اولین نفرى بود كه ساعت چهار بعدازظهر در كلاس درس استاد حاضر مىشد و آخرین نفرى هم بود كه ساعت هشت شب از كلاس خارج مىگردید. استعداد، كوشش و فراست در راه فراگیرى موسیقى و از همه مهمتر وجود استاد بىنظیر و عزیزى چون صبا، موجب گشت كه در مدت چهار سال وى به مرحلهاى برسد كه بسیارى در همان زمان نرسیده بودند. به مرور زمان، بین استاد و شاگرد انس و الفتى پدرانه بهوجود آمد و استاد به وى براى شركت در اركسترهاى رادیو، پیشنهاد همكارى داد. على اشرف سمیعى بلافاصله با خوشحالى بسیار این دستور و پیشنهاد استاد را پذیرفت و بدون دریافت حقوق براى تمرین همراه استاد به میدان ارك مىرود و مدتها پس از تمرین براى اجراى برنامه به طور زنده با وانت رادیو به بىسیم قصر واقع در خیابان قدیم شمیران مىرفت و در برنامههاى گوناگون به نوازندگى مشغول مىشد. وى، هفتهاى دو شب در هفته بین ساعات 8 / 30تا 9 كه از رادیو برنامه پخش مىشد،شركت مىجست و چون در آن زمان اداره رادیو بودجه كافى نداشت وى در برنامه به طور افتخارى شركت مىكرد و پولى جهت كار خویش دریافت نمىكرد و این وضع تا مدت دو سال ادامه داشت كه كم كم وضع اداره تبلیغات و رادیو سروسامانى پیدا كرد و جهت هنرمندانى كه در رادیو همكارى داشتند حقوقى تعیین كردند و وى هم از حقوق و مزایایى بهرهمند گردید. همكارى وى با رادیو همچنان به صورت نوازندگى در اركسترهاى مختلف ادامه داشت تا اینكه براى شركت در اركستر هنرهاى زیبا كه به رهبرى استاد حسن رادمرد برگزار مىشد از او دعوت به عمل آمد و او همكارى خود را مدتها با این اركستر در رادیو و تلویزیون ادامه داد. سپس بنا به دعوتى كه از وى جهت همكارى وشركت در اركستر «گلها» به عمل آمد، سمیعى همكارى خویش را با این اركستر و شركت در برنامههاى مختلفت رادیو آن را ادامه داد كه مجموعا همكارى وى با رادیو بیش از بیست سال بود. در مورد زندهیاد ابوالحسنخان صبا و سجایاى اخلاقى آن بزرك مرد، على اشرف سمیعى مىگوید: «شادروان استاد ابوالحسن صبا، بسیار علاقمند بودند كه هرچه معلومات داشتند به شاگردان خود منتقل نمایند و تمام عمر پربار و گهربار خویش را صرف اعتلاى فرهنگ صوتى كشور و تعلیم و تربیت شاگرد و این را از شاگردانى كه تربیت كرد، ردیفهایى را كه در موسیقى ایرانى نوشت، آهنگها و ترانههایى را كه از گوشه و كنار و اقصى نقاط مملكت جمعآورى و آنها را به نت درآورد و براى نسلهاى آینده از خود به یادگار گذارد مىتوان فهمید.» استاد صبا، با زحمات فراوان و روى باز و شادان و با اخلاقخوش و حوصله فراوان به شاگرد، درس مىداد و برخلاف بعضى از معلمین و نوازندگان قدیمى كه تا اندازهاى حسادت داشتند و مایل بودند نوازندگى خوب مخصوص خود و اولادهاى خودشان باشد او عقیده داشت كه نوازندگى خوب باید شامل تمام فرزندان ایران و علاقمندان به این هنر باشد و من كه خود شاهد و ناظر بودهام، واقعا آن استاد بىنظیر و بىهمتا از جان خویش در این راه مایه مىگذاشت. از صفات ممتاز و بارز دیگر استاد صبا، ادب و تواضع او بود، یادم مىآید شبى پس از خاتمه برنامه كه از رادیو تهران در بىسیم عصر اجرا كردیم به اتفاق ایشان به طرف شهر حركت كردیم، بین راه استاد به من پیشنهاد كرد كه امشب به اتفاق به انجمن موسیقى ملى مىرویم، من هم اطاعت امر كردم و همراه استاد به انجمن موسیقى ملى كه در آن زمان در خیابان هدایت بود رفتم، فصل تابستان بود، در حیاط انجمن میز و صندلىهاى چهار نفرى نزدیك هم چیده بودند و عدهاى هم در پش آنها قرار گرفته بودند، ما هم پس از ورود پشت یكى از میزها با استاد نشستیم و تقریبا بعد از گذشت ده دقیقه، شخص مسن و محترمى كه حدود هفتاد سال از سنش مىگذشت به طرف میز ما آمد، استاد صبا از جاى بلند شد و نسبت به آن مرد اداى احترام نمود و من هم به تبعیت از استاد به آن شخص احترام گذاشته و از جاى خود بلند شدم و پس ازخوش و بش مجددا در جاى خویش قرار گرفتم سه نفرى به اتفاق پشت میز نشستیم و آن شخص تازه وارد شروع كرد با استاد صبا راجع به شخص دیگرى صحبت كردن و استاد هم بلافاصله چون كاغذ در اختیار نداشت،پشت قوطى سیگار هماى 50 مقوایى خود، آن مطالب را یادداشت مىكرد. من هم دستان خود را زیر چانه گذارده و آرنجها را روى میز نهاده بودم، و به گفت و شنود آنها گوش مىدادم در این اثناء متوجه شدم كه استاد صبا از زیر میز آهسته به پاى من زدند و مرا متوجه طرز نشستن خود نمودند و من بهسرعت خود را جمع و جور كردم و دستان را از زیر چانه برداشتم و مرتب نشستم، پس از پایان صحبت آن مرد و خارج شدن از ساختمان انجمن موسیقى ملى، همراه استاد تا در منزلشان كه در همان حوالى و نزدیكىها بود رفتم و ایشان در راه با مهربانى و رویى شادان و خوش از من عذرخوانى نمودند و گفتند فرزندم آن شخص كه در انجمن موسیقى ملى دیدید و با من صحبت مىكرد، دكتر قزلایاغ بود كه شخصیتى بزرگ و از دوستداران موسیقى است، شما نمىبایستى در حضور یك شخص محترم و مسنى دستتان را زیر چانه روى میز قرار مىدادید و این عمل شما علاوه بر اینكه بىاحترامى به آن مرد سالخورده و مسن بود، براى خود شما هم مناسب نبود. یادش بهخیر، این انسانها به چه نكاتى توجه داشتند كه در این زمان متأسفانه این مسائل كمتر توجه و رعایت مىشود، صبا براى شاگردان و فرزندان ایران تنها معلم موسیقى نبود بلكه معلم اخلاق و انسانیت نیز بود، خداوند روح او را قرین رحمت خویش فرماید.»