ملیت : ایرانی - قرن : 7 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)
(693 -613 ق)، موسیقىدان، خطاط و ادیب. اصلش از بلخ بود، اما خاندانش در ارومیه به سر مىبردند و او رد همان جا به دنیا آمد. در كودكى به بغداد رفت و در آنجا نشوونما یافت. وى در مدرسهى مستنصریه به تصحیل عربى و علوم دینى و ادب و ریاضى پرداخت و در نظم اشعار و علم انشا و تاریخ و حسن خط شهرت یافت و در علم و عمل موسیقى بىمانند شد. در آخرین سال خلافت مستعصم (م 656 ق) ندیم و عودنواز و كتابدار و كاتب او بود و بعدها به خدمت هلاكو درآمد. به قول بعضى از محققین، در خط همپایهى یاقوت مستعصمى و ابنمقله بود، اما در موسیقى، پس از اسحاق موصلى، كسى به پایهى او نرسیده است. صفىالدین یكى از سه موسیقىدان بزرگ ایران و عالم اسلام است، كه نخستین ایشان، ابونصر فارابى و دیگرى، خواجه عبدالقادر غیبى مراغهاى است. صفىالدین پیشقدم نظریهى معروف (فرضیهى منتظم) است كه در آن گامها به هفده فاصله تقسیم مىشود. وى سازى به نام مغنى اختراع كرد كه تركیبىاز قانون و رباب و نزهه بود، حتى برخى اختراع ساز نزهه را هم به او نسبت دادهاند. صفىالدین شاگردان بنامى تربیت كرده است كه از آن جملهاند: شیخ شمسالدین سهروردى، على ستایى و حسین زامر. وى در سالهاى پایثان عمر به زندان افتاد و همان جا درگذشت. از آثار وى: «رساله الایقاع»، به فارسى، در پنج فصل؛ «الادوار فى حل الاوتار»، كه جمعى از دانشمندان و علماى فن به ترجمه یا شرح آن به زبان فارسى پرداختهاند؛ «رساله فى علوم العروض و القوافى و البدیع»؛ «رساله الشرفیه فى النسب تألیفیه»، كه به عربى و به نام شرفالدینهارون، فرزند خواجه شمسالدین صاحب دیوان جوینى، نوشته شده است و اختصارا «كتاب الموسیقى» خوانده مىشود.[1] ارموى، عبدالمؤمن بن یوسف بن فاخر دانشمند و موسیقىدان ایرانى (و. ارومیه حدود 613 ه.ق. - ف. 963 ه.ق.) در كودكى وى را به بغداد بردند و او در آن شهر به تحصیل پرداخت و پس از آموختن فقه شافعى به روزگار مستنصر به مستنصریه پرداخت و به سبب خوشنویسى در كتابخانه خلیفه به خطاطى مشغول شد. سپس به نواختن عود پرداخت و به سبب مهارتى كه در این راه یافت ملازم و ندیم مستعصم آخرین خلیفه عباسى گردید و مالى فراوان به دست آورد و بیشتر آن را صرف عشرت خویش و احسان بر یاران كرد. هنگامى كه هولاكو بغداد را فتح نمود صفىالدین نزد او رفت و به سبب هنر موسیقى در دستگاهخان مغول احترامى یافت. سپس به ریاست دارالانشاء علاءالدین عطاملك جوینى رسید. آنگاه به تبریز شد و به دستور شمسالدین محمد جوینى صاحب دیوان پسرش شرفالدین هارون را تعلیم موسیقى داد و رساله «شرفیه» را به نام وى تألیف كرد. زندگانى او در پایان عمر آشفته گردید و به سختى روزگار مىگذرانید و به سبب وام بسیار به حكم قاضى به زندان افتاد و در سن 80 سالگى درگذشت. وى در عربیت و نظم شعر و انشاء و تاریخ و خلاف و موسیقى مهارت داشت و خط منسوب را كسى مانند او نمىنوشت. از آثار او رساله «شرفیه» و «كتاب ادوار» (هر دو به عربى) مشهور است. رسالههاى او در روزگار خود وى به فارسى ترجمه شده و در سال 1937 م. «بارون اولانژه» آنها را به فرانسوى ترجمه و طبع كرده است. موسیقىدانان ادوار بعد از رسایل وى استفاده بسیار بردند. او را مخترع سازى به نام «مغنى» دانستهاند و گویند آن تركیبى از «قانون» و «رباب» و «نزهه» بود.