ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد سوم)
محسن الهامیان، از معلمین دلسوز و مترجمین خوب هنرستان موسیقى پسران مىباشد كه در سال 1327 در تهران دیده به جهان باز كرد. وى درباره فراگیرى موسیقى و نحوه آشنایى خویش با این هنر والا مىگوید: «با اینكه از سن نوجوانى علاقه زیادى به موسیقى داشتم ولى متأسفانه امكانى از طرف خانواده جهت فراگیرى این هنر برایم فراهم نشد و پس از اخذ دیپلم ریاضى و گذراندن دوران خدمت سربازى دریك شركت خصوصى به عنوان كمك حسابدار استخدام شدم و توانستم درآمدى براى خودم داشته باشم و به آموزش آنچه از دوران نوجوانى در حسرتش بودم بپردازم. حقوق اندك خودم را جمع كردم و بعد از چند ماه توانستم پیانویى تهیه كنم و شروع به آموختن نمایم. ابتدا چند ماهى را پیش آقاى اردشیر روحانى كار كردم و او كه قصد سفر به اروپا را داشت پیشنهاد كرد كه به هنرستان شبانه مراجعه و در آنجا كار را ادامه دهم. به این ترتیب به هنرستان مراجعه نمودم و نزد، یك خانم كه از هنرمندان كشور رومانى بود و متأسفانه اسمشان را فراموش كردم ثبتنام نمودم و آموختن پیانو را ادامه دادم. در این فرصت توانستم به علاقه و عشق دیگرى هم كه داشتم بپردازم و آن آموختن زبان فرانسه بود. بعد از هجدهماه آموختن پیانو، در سال 1352 در كنكور موسیقى هنرهاى زیبا شركت كرده و قبول شدم، از این به بعد فراگیرى پیانو را نزد خانم لوست مارتیروسیان ادامه دادم. باید بگویم كه كل آموختن موسیقى خود و نیز زبان فرانسه خود را مرهون این خانم هستم، علاوه بر پیانو، هارمونى پراتیك را نیز از سال سوم دانشكده كار كردم و بعد از اخذ لیسانس نیز تا چند سال بعد روزانه چند ساعت را صرف كار هارمونى پراتیك كردم و همین موضوع باعث استحكام آموزش موسیقى من شد. در دروس نظرى در دوران دانشكده آموزش چندانى ندیدم، فقط آقاى دكتر مسعودیه كه علاقه مرا به هارمونى دید و چون مىدانست كه از زبان فرانسه بىاطلاع نیستم پیشنهاد كرد كه هارمونى تئودور دوبوا را مطالعه كنم. شاید مدت هشت سال بدون داشتن استادى این كتاب را بدون آنكه خسته شوم بارها و بارها مطالعه و مسائل آن را حل كردم. آنقدر به در و دیوار خوردم تا اینكه بالاخره فن كار را یاد گرفتم و مىتوانم این ادعا را داشته باشم كه در هارمونى و كلاسیك مسئلهاى در كار اساتید وجود ندارد كه نتوانم از آن سر دربیاورم و از آنالیزش عاجز باشم در این كار آنقدر ممارست كردم كه حتى توانستم قطعه دریاى دبوسى یا اورتور تریستان ایزولدواگنر را شیفرهگذارى كنم. باز هم به پیشنهاد آقاى دكتر مسعودیه كنترپوان كروبینى و نیز فوگ آندره ژوالژ را سالها مطالعه كردم تا بالاخره توانستم فن كنترپوان و فوگ نویسى را نزد خودم بیاموزم. همینطور كتاب چهار جلدى اركستراسیون كوكلن را البته قطعاتى نیز براى اركستر بزرگ نوشتهام كه هرگز در پى اجراى آنها نبودم. به این ترتیب موارد نظرى موسیقى را تقریبا بدون استاد، پیش خودم آموختهام، مثلا در مورد سلفژ فقط دو ترم سلفژ را در دانشكده با آقاى استاد مصطفى پورتراب گذراندم و همین كل آموزش سلفژ من بود بعدا با چه زحمتى كتابهاى پوزولى را خودم تمرین كردم با چه مشقتى دیكته موسیقى را ابتدا خودم با پیانو زده و یك نوار ضبط مىكردم بعدا با استفاده از نوار تمرین دیكته موسیقى مىكردم. سالهایى را به یاد دارم كه تا دو و سه نیمه شب به خود آموزى موسیقى و زبان فرانسه مشغول بودم، در سال 1356 از دانشكده هنرها فارغالتحصیل شدم، البته صرف گرفتن لیسانس دلیلى بر آگاهى از دروس و تكنیك موسیقى نیست، در اینجا فقط شاگرد راهنمایى مىشود كه چه باید بخواند و چه كار باید بكند، فقط اول راهى را كه باید طى شود نشان مىدهند و الا با چهار سال در این راه به انجامى نخواهد رسید. بعد از اخذ لیسانس براى ادامه تحصیل مدت كوتاهى به استراسبورگ رفتم ولى دپارتمان موسیقى آن جا را فوقالعاده ضعیف یافتم و به دلیل جریان انقلاب در ایران، به ایران باز گشتم، بعدا از سوربن پاریس پذیرش بگیرم كه این كار امكان نیافت و به دلایل روابط سیاسى، دیگر براى تابعین ایرانى از دانشگاههاى فرانسه پذیرش ارسال نگردید. باز هم خودم آموزش موسیقى خود را بر عهده گرفتم. با مراجعه به رسالات، كتابها، سعى كردم كه معلومات خود را در این زمینه گسترش بدهم و هنوز هم به عنوان یك شاگرد موسیقى این كار را دنبال مىكنم. در سال 1362 همكارى با هنرستان عالى موسیقى را آغاز كردم، البته هنرستانى كه بعد از چند سال وقفه بازگشایى مىشد تا هنرستانى كه امروز بعد از 10 سال تجربه شكل گرفته تفاوت كیفى و انضباطى بسیارى پیدا كرده و امیدوارم كه با دیسیپلینى كه در هنرستان بهوجود آمده بتوانیم شاگردانى مفید به حال موسیقى و فرهنگ صوتى و هنر كشور تربیت كنیم. چون رشد و بالندگى هر موضوع و رشتهاى در گرو آموزش مىباشد به همین دلیل رشته آموزشى را پایه كار قرار دادم و علاوه بر تدریس، شروع به ترجمه كتابهایى در زمینه نظرى و عملى موسیقى نمودم كه كتابهاى زیر در این مدت با ترجمه این جانب به چاپ رسیده است. 1- رساله هارمونى تئودور دوبوا. 2- رساله كنترپوان كروبینى. 3- رساله فوگ آندره ژوالژ. 4- خاطرات هكتور برلیوز. و نیز كتابهاى زیر ترجمه و در مرحله چاپ مىباشند: 1- موسیقى بینالنهرین. 2- تكنیك پیانو. 3- بتهوون از زبان خودش. 4- نامههاى شوپن. در زمینه آهنگسازى چون خود را صاحب معلومات و ذیصلاح نمىدانستم تا این اواخر اقدامى به این كار نكردم تا اینكه در دو سه سال اخیر آثارى به خصوص براى پیانو (چون امكان اجرا و ضبطش سادهتر از هر چیز دیگر است) كردم كه امیدوارم به تدریج این آثار را ضبط و عرضه نمایم. در میان آنها نوارى است یك ساعته براى پیانو به عنوان «براى تو» كه شامل قطعاتى است كوتاه براى پیانو. در این قطعات بیشتر سلیقه عامترى مورد توجه قرار گرفته هرچند قطعه جدى ما با هارمونى كم پیچیدهتر در آنها و زمان خاصى از موسیقى ایرانى در آنها وجود دارد. علاوه بر آنها واریاسیون روى تمهاى محلى براى پیانو نوشتهام و پنج تم محلى «دست به دستالم نزن»، «مستم مستم»، «دختر بویراحمد و پاچ لیلى» انتخاب و براى هر یك چهار تا یازده واریاسیون نوشته شده كه فكر مى كنم كار جدیدى در زمینه موسیقى ایرانى باشد، واریاسیونها كاملا تكنیكال و بدیع هستند. مشغول تمرین این قطعات هستم تا آنها را ضبط و عرضه كنم. علاوه بر آن، هارمونى خاصى براى موسیقى ایرانى پیشنهاد كردهام و براساس این هارمونى سه قطعه براى پیانو نوشتهام با عنوان فضاى ایرانى، یك سونات براى پیانو و ویولن در سه موومان و یك قطعه سه موومانه براى اركستر مجلسى كه بعدا براى ضبط آنها اقدام خواهم كرد. اخیرا كتاب مفصلى با عنوان مبانى آهنگهایى را به پایان رساندهام كه به صورت ترجمه و تألیف مىباشد و از اولین تعریف تئورى شروع شده و به هارمونىاى كه خود در هنرستان تدریس مىنمایم كشانده و سپس به اصول آهنگسازى مىپردازد كه دانشگاه هنر اقدام به بررسى این كتاب كرده كه بعد از بررسى آن را چاپ نماید». محسن الهامیان، در سال 1359 ازدواج كرده كه ثمر این ازدواج سه فرزند به نامهاى كاوه، كامیار و گلناز مىباشد. پسر بزرگ وى كاوه داراى استعدادى خوب در موسیقى كه علاوه بر گوش و فراگیرى، توان خوبى هم در نواختن پیانو دارد، به طورى كه در سن 9 سالگى سوناتهاى موزارت و سوئیت و پارتیهاى باخ را مىنوازد، تمام این پیشرفتها مرهون همسر فداكار و مهربان الهامیان است.