مشاهیر ایران و جهان - کریمی، نصرت‏اللَّه

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد دوم)

نصرت‏اللَّه كریمى به تاریخ اول دى ماه 1303 در حوالى بازارچه قنات‏آباد تهران در یك خانواده متوسط كاسبكار متولد شد. پس از گذراندن دوره تحصیل ابتدایى در دبستان زند و گذراندن سیكل اول هنرستان صنعتى ایران و آلمان در هنرستان هنرپیشگى نام‏نویسى كرد. در سال 1320 از این هنرستان فارغ‏التحصیل شد و تا پانزدهم بهمن 1331 شمسى كه براى تكمیل تحصیلات عازم اروپا شد، در تئاترهاى مختلف تهران و عمدتاً در تئاتر فردوسى، فرهنگ، سعدى و جامعه باربد به عنوان گریمور، بازیگر و ندرتاً كارگردان فعالیت هنرى داشت. در اروپا مدت یك سال در ایتالیا به مطالعه در تئاتر و سینما پرداخت و در همین زمان در فیلم «ایستگاه آخر» به كارگردانى ویتوریو دسیكا، كارگردان بزرگ نئوریالیست سینماى ایتالیا كارآموزى كرد، سپس عازم چكسلواكى شد و دوره پنج ساله فاكولته سینمایى پراگ را در رشته كارگردانى سینما و تلویزیون گذراند و یك سال دوره‏ى تخصصى فیلم‏هاى عروسكى را در همان فاكولته به پایان رساند. آنگاه در دى ماه 1339 مجدداً عازم ایتالیا شد و ضمن كار و سینما و تئاتر و تلویزیون، در دوبله فیلم‏ها به زبان فارسى فعالیت نمود. در بهار 1343 پس از یازده سال دورى از وطن، به ایران مراجعت نمود و در وزارت فرهنگ و هنر آن زمان مسئولیت كارگاه نقاشى متحرك را به عهده گرفت. طى چهار سال ده فیلم كوتاه براى كودكان ساخت كه یكى از آنها به نام «ملك جمشید» در فستیوال بین‏المللى كودكان و نوجوانان در تهران برنده پلاك نقره گردید. همزمان در تلویزیون سریال عروسكى «آقاى شاكى» و سریال خانوادگى «پیوند» را به مدت سه سال ادامه داد. در سال 1349 فیلم «درشگه‏چى» را ساخت و از آن پس به عنوان سناریست، كارگردان و بازیگر سینما شناخته شد. آخرین فیلم سینمایى او قبل از انقلاب فیلم «خانه‏خراب» و سریال «خسرو میرزاى دوم» است كه اولى در سال 1354 و دومى در سال 1356 ساخته شد. بعد از انقلاب در سال 1364 یك فیلم عروسكى از روى تئاتر عروسكى «مهمان ناخوانده» نوشت و با اجراى خودش آن را ساخت و یك فیلم «انیمیشن» (نقاشى متحرك) در سال 1368 به نام «هم‏بازى» به مدت شانزده دقیقه براى كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان ساخت كه در جشنواره آموزشى و پرورشى موفق به دریافت جایزه گردید. نصرت‏اللَّه كریمى مدت 25 سال در دانشكده هنرهاى دراماتیك به امر تدریس اشتغال داشته است و از سنین كودكى تا این زمان به طور تفننى در هنر مجسمه‏سازى فعالیت داشته كه حاصل نیم‏قرن فعالیت تجربى او حدود سیصد مجسمه از تیپهاى مختلف اجتماع است كه در آبان ماه سال 1368 نمایشگاهى از آن در محل كتاب‏سرا برگزار شد. نصرت‏اللَّه كریمى علاوه بر فیلم‏هاى نام برده شده‏ى بالا در فیلم‏هاى «حسن سیاه»، «حكیم‏باشى»، «عیالوار» به عنوان بازیگر شركت داشته و از فیلم‏هاى كوتاه وى باید از «تعصب»، «جاى پاى آشنا»، «خروس بى‏محل»، «زندگى»، «سلسله مراتب»، «بابا كرم»، «رقص‏هاى محلى»، «دل موش و پوست پلنگ»، «سیماى رستم»، «خوشه گندم»، «مرغ ماهیخوار»، «شكارچى»، «موش با اراده»، «پیدایش آتش»، «شكار ماه»، «آدم شاخ در میاره» و «گربه‏ها» نام برد. در مصاحبه‏اى كه با این هنرمند باارزش و دوست داشتنى داشتم، درباره‏ى هنر پیش‏پرده‏خوانى خود چنین گفت: «حقیقت این است كه من بین سالهاى 1323 و 1326 چند پیش‏پرده خواندم و دیگر به آن ادامه ندادم. در آن زمان من بازیگر و گریمور تئاتر بودم. پیش‏پرده‏هایى را كه خواندم عبارت بودند از: «سید ضیاءالدین»، «جاجى ربابه»، «سپور»، «اگر كه زن افسر ارتش شوى»، «اقلیت و اكثریت مجلس». اشعار این پیش‏پرده‏ها را آقاى پرویز خطبیى ساخته بود و آهنگ‏هاى آن از ترانه‏هاى محلى به عاریت گرفته شده بود. در سال 1324 زنده‏یاد حسین خیرخواه یك گروه تئاترى بسیار تشكیل داد به نام «مجمع تاترال سیار» كه من هم عضو این گروه بودم. پیش‏پرده‏هاى فوق را در تمام شهرستان‏هاى ایران اجرا مى‏كردم. گاه اتفاق مى‏افتاد كه در نمایشنامه «دخترك شكلاتى» كه نقش جوان اول را به عهده داشتم و در تمام چهار پرده روى صحنه بودم، پس از پرده اول مى‏بایستى فوراً لباس و گریم عوض مى‏كردم و پیش‏پرده «سید ضیاءالدین» را مى‏خواندم و مجدداً با لباس و گریم آقاى «پل» براى پرده دوم آماده مى‏شدم. به همین ترتیب بین پرده دوم، سوم باید پیش‏پرده «سپور» را مى‏خواندم و بین پرده سوم و چهارم، پیش‏پرده «حاجى ربابه». گریم و لباس هر كدام از پیش‏پرده‏ها متفاوت بود. خاطره‏ى بسیار تلخى كه از آن دوران دارم مربوط به سفر خراسان است كه در مشهد و نیشابور اجراى برنامه داشتیم. در مشهد هنگام شروع نمایش در تالار فرهنگ ناگهان متوجه شدم كه لباس سپور را از تهران نیاورده‏ام. مدیر صحنه آقاى گرجستانى گفت: «كریمى جان ناراحت نباش، تا پرده اول را بازى كنى من برایت لباس مناسب پیدا خواهم كرد، او یك سپور واقعى را پیدا كرده با خود به پشت صحنه آورده بود. پس از اجراى پرده اول وقتى من از صحنه بیرون آمدم با عجله به اتاق گریم رفتم و گرجستانى آقاى كارگر شهردارى را به من معرفى كرد و فوراً او را لخت كرد و لباس‏هایش را تحویل من داد. پس از اجراى پیش‏پرده لباس‏هاى آن مرد را پس دادم و با دستمزدى كه مى‏توانست با آن یك دست لباس نو خریدارى كند شاد و راضى به خانه‏اش رفت. اما من وقتى به اقامتگاه كه یك دبیرستان بود رفتم، به محض این كه پس از صرف شام به بستر رفتم خارش وحشتناكى سراپاى وجودم را فراگرفت. چراغ را روشن كردم، دیدم تعداد زیادى شپش مثل قشون مغول روى ملافه من رژه مى‏روند. اتفاقاً در آن سالها مرض تیفوس هم شایع بود مى‏گفتند این بیمارى كشنده از طریق شپش به انسان سرایت مى‏كند. آن شب ناچار شدم تمام لباسهایم را در همان ملافه غرق شپش بپیچم و بیرون در بگذارم. پرده اتاق را باز كردم به عنوان روانداز استفاده كردم، ضمن این كه اشهدم را زیر لب مى‏گفتم از شدت خستگى به خواب رفتم. ولى صبح سالم از خواب بیدار شدم. خوشبختانه شپش‏هاى آن مرد مبتلا به تیفوس نبودند. لباس‏ها و ملافه را به مستخدم و آشپز دادم تا آنها را در دیگ بجوشانند. از هر كدام از این پیش‏پرده‏ها چند سطرى به خاطرم دارم، مرحوم سید ضیاءالدین طباطبائى حزبى تأسیس كرده بود به نام حزب «حلقه» كه اكثر رجال سیاسى ایران عضو آن حزب بودند. شهرت داشت كه حزب «حلقه» مورد حمایت بریتانیاى كبیر است. آقاى پرویز خطبیى پیش‏پرده‏اى ساخته بود كه با این ابیات شروع مى‏شد: سید ضیاء دستمو گرفت برد توى حلقه آن كه چون میكرب سل دشمن خلقه همان آدمى- كه سازد همى- بنده را فدائى پس فرمانروائى- منم سید ضیائى- منم سید ضیائى «حاجى ربابه» یك زن حقه‏بازى بود كه یك خانه را به چندین نفر فروخته بود. او مورد تعقیب قرار گرفت و جریان محاكمه او خوراك عمده‏ى روزنامه‏ها بود، شروع با این بیت بود: منم آن زن كه با مكر زنانه شدم داراى خانه پیش‏پرده سپور بیشتر تراژیك بود تا كمدى. وضع زندگى رقت‏بار رفتگران شهردارى را منعكس مى‏كرد. وقتى مردم كف مى‏زدند و من براى تشكر به جلوى پرده مى‏رفتم، این شعر را مى‏خواندم: آنچه مردم را كند روبه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج آن كه دائم مى‏گیره از بنده باج (دیگر من نمى‏گفتم) ابتهاج است ابتهاج است ابتهاج ابتهاج شهردار تهران بود. قافیه (احتیاج) خود به خود اسم (ابتهاج) را تداعى مى‏كرد من فقط مثل رهبر اركستر با دست مردم را رهبرى مى‏كردم و تمام سالن یك صدا فریاد مى‏زدند: ابتهاج است ابتهاج است ابتهاج. در مجلس چهاردهم یك اكثریت و اقلیتى وجود داشت كه سخت با هم سرشاخ بودند، و كلاى اكثریت طرفدار مرحوم سید ضیاءالدین طباطبائى بودند و اقلیت طرفداران شادروان دكتر محمد مصدق و عده‏اى دیگر فراكسیون توده‏هایى و چند نفر وكیل منفرد. آنها آنقدر با هم بگومگو مى‏كردند كه دیگر وقتى براى تصویب لوایح باقى نمى‏ماند. پیش‏پرده «اقلیت و اكثریت» با این ابیات شروع مى‏شد: خداوندا ملت از مجلس ذله است سرنخ‏ها دست چند وجیه‏المله است بین سالهاى 1320 تا كودتاى 28 مرداد پیش‏پرده‏خوانى، موقعیت روزنامه فكاهى سیاسى را داشت. به خاطر دارم وقتى دولت وقت دكتر «میلسپو» آمریكائى را به عنوان مستشار تام‏الاختیار دارائى استخدام كرد. چند روز بعد زنده‏یاد اصغر تفكرى پیش‏پرده دكتر میلسپو را كه پرویز خطبیى ساخته بود، در تئاتر پارس كه آن زمان تئاتر فرهنگ نامیده مى‏شد اجرا كرد. پیش‏پرده‏خوانهاى به نام آن زمان عبارت بودند از: شادروان مجید محسنى، جمشید شیبانى، حمید قنبرى، عزت‏اللَّه انتظامى، مرتضى احمدى، جعفر بزرگى، اصغر تفكرى و برادرش عباس تفكرى و عباس حكمت شعار و اینجانب.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 29 مهر 1395  - 5:11 AM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی