مشاهیر ایران و جهان - قنبری، حمید

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد دوم)

پس از حدود 10 ماه كه بین نگارنده و حمید قنبرى هنرپیشه‏ى تئاتر و سینما، دوبلر، خواننده و كارگردان بافرهنگ و خوش‏فكر، وقت صرف گردید، حاصلش مصاحبه‏اى است كه در ذیل از نظر خوانندگان محترم مى‏گذرد و ابتدا ایشان چنین اظهار داشتند: «خیلى خوشحال و ممنونم كه بعد از سالها دوباره فرصتى شد تا دوباره همدیگر را ببینیم و من متأسفم اگر به علت بیمارى و بعضى گرفتارى‏ها نتوانستم كه زودتر از این با شما صحبت نمایم و مدت مصاحبه‏ى ما به ماهها درازا كشید ولى از این نظر كه كتاب جلد اول «مردان موسیقى سنتى و نوین ایران» شما را خواندم، دیدم همت گماشتید و قد علم كردید براى نوشتن شرح حال هنرمندان كه قابل تقدیس است و واقعاً یكایك هنرمندان كه با آنها مصاحبه كرده‏اید، من اطمینان دارم كه قدرشناس هستند و این زحمات شما را قدر مى‏نهند زیرا كه هركسى نمى‏آید لحظات عمر عزیز خود را صرف كارى فرهنگى كند مگر این كه عاشق باشد و این كارى است پرزحمت و پرواضح است كه در ضمن اثرى بدیع و تاریخى هم مى‏باشد چه در زمان ما و چه در بعد از ما. به هر صورت من از این كه شما همت كردید و براى جلد دوم و جلد سوم و احیاناً جلدهاى بعدى كتاب «مردان موسیقى سنتى و نوین ایران» كه راجع به هنرمندان موسیقى و سینما و تئاتر كه با هم مربوط مى‏باشند به رشته تحریر درآورید به سهم خود صمیمانه از جنابعالى متشكرم. و اما بنده در پانزدهم فروردین ماه 1303 در تهران متولد شدم، از زمانى كه به مدرسه مى‏رفتم علاقمند به شركت در بازى تئاتر داشتم و گاهگاهى بنا به مناسبت‏هایى در مدارس نمایشنامه‏هایى توسط شاگردان اجرا مى‏شد و پیس‏هاى كوچكى را انتخاب و من هم در آنها شركت مى‏كردم. یادم هست در دبستان ابن‏سینا كه دوران تحصیلات ابتدایى را مى‏گذراندم در جشن‏هاى مدرسه شركت مى‏نمودم و عهده‏دار نقش‏هایى مى‏گردیدم، پس از طى دوران ابتدایى براى تحصیل دوران متوسطه وارد مدرسه صنعتى تهران شدم. در این مدرسه، آقایان نصرت‏اللَّه كریمى و مرحوم محمدعلى جعفرى هم درس مى‏خواندند و با هم در یك كلاس بودیم، یك روز من و جعفرى متوجه شدیم كه نصرت‏اللَّه كریمى روزها ساعت چهار بعد از ظهر اجازه مى‏گیرد و از مدرسه بیرون مى‏رود، من و جعفرى كنجكاو شدیم و به یكدیگر گفتیم كه كریمى عصرها كجا مى‏رود و هر روز از ما زودتر از مدرسه خارج مى‏شود. فردا از او پرسیدیم كریمى تو كجا مى‏روى هر روز؟ گفت: من مى‏روم مغازه‏ى پدرم یك كمى به او كمك مى‏كنم. من و جعفرى حرف او را باور نكردیم و برایمان این شك ایجاد شد كه كریمى به مغازه‏ى پدرش نمى‏رود، یك روز با جعفرى قرار گذاشتم كه همان ساعتى كه كریمى از مدرسه زودتر مى‏رود بیرون ما هم دنبال او به فاصله‏ى خیلى دورى برویم و ببینیم كجا مى‏رود، و همین كار را هم كردیم؛ دیدیم كریمى آمد به خیابان لاله‏زار و رفت در كوچه‏اى و مقابل در خانه‏اى ایستاد، ما صبر كردیم تا نصرت‏اللَّه كریمى داخل خانه شد و سپس ما به راه افتادیم و مقابل همان خانه توقف كردیم دیدیم كه روى تابلویى بالاى آن خانه نوشته شده: «هنرستان هنرپیشگى». گفتیم پس او مى‏رود مدرسه تئاتر و درس هنرپیشگى مى‏خواند. فردا موضوع را با وى در میان نهادیم و گفتیم كه كریمى جان ما هم علاقه داریم و فهمیده‏ایم تو به مدرسه تئاتر مى‏روى باید من و جعفرى را هم كمك كنى تا ما هم بتوانیم در این مدرسه جهت تحصیل نام‏نویسى كنیم. البته ممكن است كه او خوشش نیامد كه ما یك چنین كارى كردیم و او را تعقیب كرده‏ایم ولى خیلى محبت كرد و گفت: هم‏اكنون سه ماه از درس مدرسه گذشته و خیلى مشكل است، حالا من مى‏روم و صحبت مى‏كنم تا ببینم چه مى‏شود. كریمى رفت و صحبت كرد و من و جعفرى را یك روز برد مدرسه تئاتر، آن زمان رئیس مدرسه تئاتر مرحوم سید على‏خان نصر بود كه به پدر تئاتر ایران مشهور است. كریمى ما را نزد وى برد، شادروان سید على‏خان در آن وقت ضمن این كه رئیس این مدرسه بود معاون وزارت پیشه و هنر هم بود كه مدرسه ما هم وابستگى به آن وزارتخانه داشت. به هر حال ما را قبول كردند و البته به ما مى‏گفتند كه امیدى نیست شماها در آخر سال قبول شوید زیرا مدت سه ماه از سال تحصیلى گذشته، ولى حالا بیایید ببینیم كه چه مى‏شود. من و جعفرى مدرسه تئاتر را با این وضع شروع كردیم و نصرت كریمى سه ماه هم از ما جلوتر بود. ما آن سال علمى را كه اول سال علمى هم بود تمام كردیم و سال عملى آن را هم پشت سر گذاشتیم و دیپلم را گرفتیم. زمانى كه ما در مدرسه تئاتر درس مى‏خواندیم، براى نمایش‏هایى كه در تئاتر تهران مى‏گذاشتند براى رلهاى سیاهى لشگر از شاگردان مدرسه تئاتر استفاده مى‏كردند كه من بودم، جعفرى، رخشانى، رضا زندى، كریمى، ایرج ساویز، مصطفى اسكوئى و دو سه نفر دیگر كه خاطرم نیست. ما مى‏رفتیم و نقش سیاهى لشگر را بازى مى‏كردیم، مثلاً نیزه در دست مى‏گرفتیم، دربان مى‏شدیم و یا آوازهاى دسته‏جمعى (كر) مى‏خواندیم. من یادم هست كه چون یك ته صدایى به قول معروف دو دانگ صدا داشتم، نزد خود چیزهایى را زمزمه مى‏كردم و مى‏خواندم و همین صداى خوب به كمك من مى‏آمد و یك روز آقاى معز دیوان فكرى كه معلم موسیقى مدرسه بود و با من سلفژ كار مى‏كرد به من گفت قنبرى شما عصر به تئاتر بیایید با شما كار دارم، من تا عصر كه گویا آن روز هزار سال براى من طول كشید صبر كردم و عصر با هزار ترس و لرز، شادى و امید به تئاتر رفتم، در آنجا متوجه شدم كه چون آقاى گرمسیرى كه در آن زمان كه سال 1321 بود هنرپیشه معروفى بودند در پیسى به نام «دختر شاه پریان» بازى دارند ولى چون مریض شده‏اند و از طرفى مدت 10 شب دیگر این نمایشنامه باید روى صحنه باشد لذا آقاى فكرى مرا در نظر گرفته‏اند كه به جاى ایشان كه نقش اول نمایشنامه بود شركت كنم. لازم به تذكر است كه آن وقتها چند سال طول مى‏كشید تا شخصى بتواند پایش را بگذارد جاى پاى یك هنرپیشه بزرگ و رل اول را بازى كند. به هر حال آن روز عصر آقاى فكرى گفت آیا مى‏توانى به جاى آقاى گرمسیرى در نمایشنامه شركت كنى؟ و بلافاصله خودش گفت: حالا من با شما تمرین مى‏كنم. رلم در این پیس كه از نمایشنامه‏هاى فانتزى بود، مى‏بایست با لباس‏هاى قدیم بازى مى‏كردم و طورى بود كه دارنده این رل و اجراكننده این نقش چند اسپرت را هم مى‏خواند. پس از تمرین و اجراى اپرت قبول شدم و قبول نمودم كه در این نمایشنامه شركت نمایم و این برایم در آن زمان بسیار موفقیت‏آمیز بود و من چندین صد قدم به جلو برداشتم و همان هم باعث شد كه دیگر به من رل‏هاى كوچك ندهند و من بعد از آن همیشه رل‏هاى اول یا جوان اول را مى‏گرفتم در پیس‏هاى مختلف. من كار بازیگرى در تئاتر را ادامه دادم و هر روز شاهد موفقیت‏هاى بیشترى بودم و هنرمند بزرگى چون زنده‏یاد مجید محسنى در یك پیس نقش اول را بازى مى‏كرد و پیس بعد نقش اول جوان را من بازى مى‏كردم و گاه‏گاهى یك پیس‏هایى بود كه دو نقش جوان اول داشت، مثل مثلاً نمایشنامه خسیس «مولیر» كه یك بار من پسر خسیس را بازى مى‏كردم، مجید محسنى رل خان‏ناصر را بازى مى‏كرد و یك بار مجید رل پسر خسیس را بازى مى‏كرد و من رل خان‏ناصر را. پیس‏هایى را كه به طور مشترك با هم بودیم به طور كلى تا سال 1332 دوازده سال مرتب من در روى صحنه تئاتر بودم، در آن زمان یادم هست كه پیس‏هاى بسیار بزرگ خارجى را یا پیس‏هاى ایران را ما بازى مى‏كردیم كه برایتان شرح مى‏دهم كه آنها كدام بوده‏اند. باید بگویم كه اولاً ما هرچه داریم از اساتیدى هست كه در آن زمان كارگردان تئاتر بوده‏اند، مثل شادروانان: معز دیوان فكرى، دكتر نامدار، رفیع حالتى، دریا بیگى، هایك كاراكاش، استپانیان، نصرت‏اللَّه محتشم و على‏اصغر گرمسیرى و پیس‏هاى معروفى را كه در آن زمان بازى نمودم عبارت بودند از: «بازرس»، «در سایه حرم»، «تاجر ونیزى»، «رومئو و ژولیت»، «نینا»، «محمدعلى بیگ»، «اشك شیطان»، «شاه عباس و خورشید بانو»، «تپاز» كه به نام «مردم» بازى مى‏كردیم، «دختر شكلات فروش»، «چنان كه افتد مى‏دانى»، «طلاق»، «بارگاه معاویه»، «حافظ و صاحب عیار» و چند نمایشنامه دیگر كه هم‏اكنون در خاطر ندارم و در همه این نمایشنامه‏هایى را كه برشمردم، من به عنوان بازیگر و كارگردانى آنان كه نام بردم بودم. تا سال 1332 به طور مداوم در تئاتر تهران بودم بعد از سال 32 كه از تئاتر آمدم بیرون، یك چند وقت در تئاتر تفكرى مدیر فنى بودم و در ضمن بازیگرى هم مى‏كردم و چند پیس هم با مرحوم مجید محسنى در تئاتر فرهنگ و چند جاى دیگر با هم اجرا كردیم. س- آقاى قنبرى قدرى از مدرسه تئاتر و استادان و شاگردان صحبت فرمایید. ج- همان‏طور كه قبلاً بیان داشتم، در مدرسه تئاتر، هم‏شاگردى‏هاى من آقایان: مصطفى اسكوئى، نصرت‏اللَّه كریمى، محمدعلى جعفرى، رضا رخشانى، رضا زندى، ایرج ساویز و عده‏اى دیگر بودند كه خیلى‏ها جز عده‏اى قلیلى پس از دریافت دیپلم رفتند دنبال كار و كاسبى خود و اما استادان من در این مدرسه عبارت بودند از آقاى رفیع حالتى كه من اینگونه اشخاص را مرحوم نمى‏گویم چون براى من همیشه زنده‏اند، آقاى عبدالحسین نوشین، در آن زمانى كه من درس مى‏خواندم دوره‏ى سوم بود كه نوشین آمد و تدریس كرد و رفت و ایشان نه قبل از ما در آن مدرسه تدریس كرده بود و نه بعد از ما به تدریس ادامه دادند و رفتند بیرون و در خارج مدرسه تئاتر به تربیت هنرجو ادامه دادند، ایشان در آن زمان یكى از معلمین بیان و عملى تئاتر ما بود، آقاى معز دیوان فكرى و مادام سپاهى كه یك نوع حركات و ورزش‏هاى نرمشى درس مى‏داد، دكتر نامدار، دكتر شفق كه روانشناسى تدریس مى‏كرد، حسنعلى نصر كه درس جداگانه داشت و چند نفر دیگر كه سلفژ و كارهاى موسیقى با ما كار مى‏كردند كه اسامى آنان را به خاطر ندارم، اینها استادان مدرسه تئاتر بودند. به هر حال، من بعد از دو سال دیپلم گرفتم كه البته من همان زمان هم كه در مدرسه صنعتى بودم آنجا هم درسم را جداگانه مى‏خواندم، بعد از آن هم از مدرسه صنعتى دیپلم گرفتم. همان طور كه گفتم در صحنه‏ى تئاتر پیس‏هاى بسیار خوبى را اجرا كردم كه من خودم راضى هستم و نمایشنامه‏هاى سختى كه روى صحنه مى‏آمد مثل: «لاپوآ» كه ترجمه شده‏ى آن «ایمان» نام داشت، «بازرس» اثر گوگول و «میشل استروگف» كه آقاى دریابیگى كارگردانى كرد و پیس «كین»، «دختر شكلات فروش» كه با خانم مهرزاد بازى مى‏كردم، «قتل در تماشاخانه» كه با خانم شهلا هم‏بازى بودم، «مریض خیالى»، «جناب خان»، «خانم گلفروش»، «مردم» و نمایشنامه «نینا» و چند نمایشنامه‏ى دیگر كه اینها اوج كارهاى تئاترى مرا تشكیل مى‏دهند بودند و به طور متداوم مدت دوازده سال تا سال 1332 روى سن تئاتر نصر فعالیت داشتم و چند سالى هم در تئاترهاى تفكرى و فرهنگ شركت داشتم. در جوار هنرپیشگى در تئاتر و شركت در پیس‏هاى مختلف، چند رشته كار هنرى دیگر را هم با علاقه و پشتكار فراوان دنبال مى‏كردم كه از جمله مسئله خوانندگى‏ام بود، در قسمت‏هاى فكاهى كه خیلى جنبه طنز داشت، در آن روزگار آنها را مى‏خواندم، قبل از من قطعات فكاهى را مجید محسنى در تئاتر به صورت پیش‏پرده مى‏خواند و قبل از مجید هم مرحوم منزوى دو سه تا شعر خوانده بود ولى شروع كار جدید و قشنگ پیش‏پرده‏خوانى كه ما آن وقت به آن آوانسن مى‏گفتیم كه این لغتى است فرانسوى و رایج و معمول آن زمان شده بود. مجید محسنى در سال 1321 شروع به پیش‏پرده‏خوانى كرده بود كه همزمان من هم شروع به خواندن كرده بودم و در واقع من دومین نفرى هستم كه بعد از مجید شروع به پیش‏پرده‏خوانى كردم و قطعات فكاهى و طنز را به گوش مردم رسانیدم و ضمن پیش‏پرده‏خوانى به خواندن ترانه‏هاى نوین كه آن روزها به غلط جاز گفته مى‏شد پرداختم و علت این هم كه به آن جاز مى‏گفتند این بود كه به جاى ضرب در اركسترها از جاز استفاده مى‏شد و به این نام مشهور شده بود ولى جاز نبود و موسیقى نوینى بود كه شما مى‏گوئید و من مى‏خواهم بگویم كه اگر اولین نفر نباشم كه این نوع موسیقى را خوانده و اجرا كرده جزو اولین‏ها هستم، یادم مى‏آید كه زنده‏یاد جواد بدیع‏زاده چند ترانه خوانده بود كه داراى ریتم‏هاى فرنگى و ضربى بود ولى من جزو اولین‏ها بودم از نوع نوین این موسیقى و همین طور پایه‏گذار اجراى خوانندگى دو نفرى یا دو صدایى را، زیرا همین ترانه‏ها را با ناهید سرفراز در برنامه‏هاى صبح جمعه به صورت دو صدایى اجرا مى‏كردیم و ترانه‏هایى را كه از قطعات فكاهى و طنز درست شده بود و سوژه روز بود و توسط آقاى ابوالقاسم حالت براى من ساخته مى‏شد در رادیو و در تئاتر تهران اجرا مى‏كردم و بعد از ایشان هم آقاى پرویز خطیبى قطعاتى در همین مایه‏ها مى‏ساخت كه من مى‏خواندم. پرویز خطیبى اولین ترانه‏ى نوینى را كه براى من ساخت و اجرا كردم یادم هست كه مصرع اول آن چنین است: دل بتو دادم كه یار من باشى در شب تیره كنار من باشى آهنگ این شعر را كه از روى صفحه‏اى كه به دست ما از فرانسه یا اسپانیا رسیده بود به نام «لاپالوما» گرفتیم و روى شعر گذاشتیم كه با استقبال روبرو گشت و مدتها دهان به دهان مى‏گشت. در طول دوران خوانندگى حدود پانصد و هشتاد تا ششصد ترانه و قطعات فكاهى خواندم و دویست و هشتاد ترانه‏ى نوین اجرا نمودم تا سال 1332 این برنامه‏ها را مرتباً اجرا مى‏كردم و بعد كه كارهاى رادیویى را شروع كردم چند ترانه‏ى فكاهى و جدى را همزمان با سایر نقش‏هایم در رادیو خواندم. س- آقاى قنبرى، پس از مرحوم منزوى و محسنى، پیش‏پرده‏خوانى را آغاز كردید و خیلى زود در جاده شهرت و محبوبیت قرار گرفتید، به نظر خود شما علت چه بود؟ ج- من وقتى خواستم پیش‏پرده‏خوانى را شروع كنم، پیش خود گفتم حتماً یك چیز اضافى را باید داشته باشم كه بروم روى سن بخوانم، اگر قرار باشد كه همین طورى كه پیش مى‏رود، من كار اضافه‏اى انجام ندهم و ارائه نكنم خیلى زود این استقبال مردم از میان مى‏رود و كار تقریباً یكنواخت مى‏شود لذا من ضمن ورزش‏هاى بدنى و نرمش و ژیمناستیك، هنر رقصندگى را به صورت فرنگى همین «استیپ»ى كه شما مى‏دیدید كه مثلاً فرد آستر یا جین كلى در سینما انجام مى‏دادند من هم از همان زمان كه در مدرسه تئاتر بودم، یك قسمت كارم را اختصاص داده بودم به این كار. اولین پیش‏پرده‏اى كه خواندم صورت مرا سیاه كردم یك كلاه چوب پنبه‏اى سرم مى‏كردم و توأم با استپ‏زدن من این را آوردم روى صحنه و خواندم و خوب یادم هست كه مورد استقبال قرار گرفت و همان هم موجب شد كه از من دعوت شود تا در تئاتر نصر پیش‏پرده بخوانم و خیلى سخت بود كه كسى برود و در تئاتر بخواند و تنها یك نفر این كار را مى‏كرد در آن موقع و آن مجید محسنى بود و خیلى هم شهرت داشت و یادم هست كه جمشید شیبانى خیلى زودتر از من تئاتر را شروع كرده بود دوره‏ى اول و دوم مدرسه هنرپیشگى را دیده بود و چند وقت بود كه مى‏خواست این كار را شروع كند كه واقعاً یا جرأت نمى‏كرد یا فكرهاى دیگرى مى‏كرد، خلاصه غیر از مجید محسنى كس دیگرى نبود كه وقتى من شروع كردم؛ من هم فكر نمى‏كردم كه در آن زمان بتوانم موفق شوم ولى خدا خواست و تشویق مردم باعث شد كه من بیایم و در تئاتر تهران بخوانم و جاى خود را باز كنم و همین طور بتوانم ادامه بدهم ولى پیش‏كسوت خودم را هیچ وقت فراموش نمى‏كنم كه همیشه مرا راهنمایى مى‏كرد و مشوقم بود و او زنده یاد مجید محسنى بود. س- راجع به فعالیت‏هاى خود در سینما بفرمایید. ج- من در سال 1330 یادم هست اولین فیلمى را كه در آن شركت كردم، پرویز خطیبى سناریوى آن را نوشته بود به نام «دستكش سفید» كه من و تفكرى، عبداللَّه محمدى، ناهید سرفراز در آن شركت داشتیم و من به اتفاق ناهید سرفراز، ترانه‏هاى آن را كه از ساخته‏هاى شادروان مجید وفادار بود مى‏خواندیم و من بعد از بازى در فیلم «دستكش سفید» در شانزده فیلم دیگر شركت كردم كه مجموعاً هفده فیلم بازى نموده‏ام. فیلم‏هایى كه شركت داشتم عبارتند از: «دستكش سفید»، «یك نگاه»، «جدال با شیطان»، «چهره آشنا»، «زندگى شیرین است»، «بلبل مزرعه»، «عروس كدومه»، «ستارگان مى‏درخشند»، «بچه ننه»، «عروسك پشت پرده»، «عشق و حماقت»، «عمو نوروز»، «انسان پرنده»، «دختر همسایه»، «لات جوانمرد»، «دام عشق»، بودند كه از سال 1330 شروع به بازى كردم و تا سال 1340 ادامه داشت و حاصل 10 سال فعالیت مداوم من در قسمت سینما بود. همزمان با فعالیت در كارهاى سینما و تئاتر، در رادیو از سال 1336 كار تازه‏اى را شروع كردم كه در صبح‏هاى جمعه به نام شما و رادیو با تیپ‏هاى جدیدى ارائه مى‏گردید كه من و مجید محسنى مجدداً شروع به همكارى با رادیو نمودیم چون مدت دو سال بود یعنى از سال 1334 به رادیو نمى‏رفتم ولى از سال 1336 با دعوتى كه براى همكارى از ما شد، دوباره شروع به اجراى نقش كردیم كه مجید محسنى رل‏هاى «عمو قلى صمد» را خلق كرد، من هم تیپ مقابلش را بازى مى‏كردم به نام «پرویز آقا»، در واقع پسر ارباب ده را بازى مى‏كردم كه «عمو قلى صمد» را مى‏آوردم در تهران و جاهاى مختلف شهر را به او نشان مى‏دادم كه لابه‏لاى آن طنز و مطالب انتقادى بود. مثلاً این تیپ‏هایى را كه ما بازى مى‏كردیم نماینده‏ى یك قشر از اجتماع بود كه با یك وضع خاصى اجرا مى‏كردیم و منظور هم داشتیم و مى‏خواستیم به مردم بگوئیم كه این تنها براى خنده نیست، اگر انسان در زندگى اینگونه باشد به درد اجتماع نمى‏خورد و به زیان اجتماع است. و دو تیپ دیگر هم من و مجید بازى مى‏كردیم به نام «خان باباخان» و «میرزا جعفرخان» كه «خان باباخان» را من و «میرزا جعفرخان» را مجید ارائه مى‏داد كه مثلاً مجید مى‏گفت: «آره جیگر، آره مامان»، یا من مى‏گفتم كه: «من مى‏میرم براى چى چیز، اى این»، مثلاً رون جوجه، همه‏ى اینها را منظور داشتیم و بعضى از تیپ‏ها را ما دو نفرى اجرا مى‏كردیم، وقتى من رل «فوفول» را بازى مى‏كردم، رل مادرش «عزجون» را خانم اشرف كاشانى بازى مى‏كرد كه بسیار هم خوب بازى مى‏كرد. و یادم هست كه من رل «فوفول» را بازى مى‏كردم یك دختر هم مثل «فوفول» عزیز دردانه بود كه رل آن را خانم آذر پژوهش بازى مى‏كرد. در آن زمان وقتى من كارگردان شما و رادیو بودم، خودم هم همین تیپ‏ها را بازى مى‏كردم و كسانى كه با من اجراى نقش مى‏كردند آقاى على تابش، محمدعلى سخى، محمدعلى زرندى، عبداللَّه محمدى، عزت‏اللَّه مقبلى، تاجى احمدى، اشرف كاشانى، مرتضى احمدى، تقى ظهورى، منوچهر نوذرى، احمد قدكچیان، اصغر تفكرى، مهین دیهیم، مورین، مهین بزرگى، رضا عبدى و عده‏اى دیگر كه دقیقاً به خاطرم نیست و این گروه پیس‏هاى شما و رادیو را بازى مى‏كردند و از سال 1336 كه ماها دوباره كار در رادیو را شروع كردیم، در حدود دو هزار قطعه و پیس‏هاى كوچك را با این داستان اجرا كردم و دوستانم هم هر كدام چند تیپ بازى مى‏كردند و خود من در حدود ده یازده تیپ را در رادیو ارائه مى‏دادم. از جمله یك پیس را پرویز خطیبى نوشته بود كه من یك بار همه‏ى این تیپ‏ها را در آن واحد بازى مى‏كردم، یعنى خودم یك گرداننده‏ى این پیس‏ها بودم، «آقا موچول»، «میز جعفرخان»، «بى‏حال»، «مستفرنگ»، «دلخورزاده»، «فوفول» و امثال اینها را من در یك زمان بازى مى‏كردم و یادم هست كه یك چنین نمایشنامه‏اى را نیز آقاى على تابش بازى كرد. كه در آن واحد خودش به تنهایى اجراى نقش كرده بود. این دوران فعالیت و كار در برنامه‏هاى شما و رادیو بود كه در اینجا لازم مى‏دانم و خاطرنشان سازم كه یك تهیه‏كننده‏ى بسیار بسیار باذوق خوبى داشتیم آقاى شاهرخ نادرى كه الان هم شكر خداوند متعال در بین ما هست و همیشه در كارهاى خیر شركت مى‏كند و یك تهیه‏كننده‏ى خوش‏فكر و فهمیده است و تمام كارهاى نمایشى و موسیقى را جمع‏آورى و براى اجراى آن بسیار زحمت مى‏كشید و این موجب مى‏شد كه سه چهار ساعت روز جمعه ما این برنامه را براى مردم ارائه دهیم كه تهیه‏كننده‏اش ایشان بود و حدود ده سال كارگردان آن من بودم و قبل از من هم مرحوم صادق بهرامى بود. و اما درباره‏ى كار دوبله و فعالیت‏هایم در این قسمت باید بگویم كه من فیلم‏هاى خودم را، خودم دوبله مى‏كردم البته بعضى از هنرپیشگان تشخیص مى‏دهند كه دیگران به جاى آنها صحبت كنند ولى من رل‏هایى را كه در فیلم‏ها به عهده داشتم خودم جاى خودم صحبت مى‏كردم. روزى فرستادند عقب من تا فیلم جرى لوئیس را دوبله كنم، من اول به مناسبت گرفتارى‏هایى كه داشتم به هیچ‏وجه راضى نمى‏شدم و كار را قبول نمى‏كردم ولى بالاخره به اصرار دوستان رفتم و دوبله فیلم را شروع كردم و اولین فیلم را كه دوبله كردم «قهرمانان» نام داشت كه جاى جرى لوئیس صحبت كردم و پس از آن فیلم‏هاى مختلف دیگرى مثل: «كلافه»، «بزن بریم هالیود»، «هالو»، «ستاره‏ها و مانكن‏ها»، «منظم نامنظم»، «یك دیوانه در فروشگاه»، «نابغه»، «بیمار قلابى»، «سه نفر روى نیمكت»، «جواهرات جرى لوئیس»، «راه جبهه از كدام طرفه»، «آشپز هنگ»، «بوئینگ بوئینگ» و امثال اینها. من اول، كار برایم خیلى سخت و دشوار بود كه جاى جرى لوئیس صحبت كنم، دو سه هفته فیلم او را دیدم، فكر كردم و شبانه‏روز در اطراف آن و كم و كیف آن اندیشیدم تا یك روز آماده شدم و صدایى را انتخاب كردم، یعنى همین صدایى را كه شما از جرى لوئیس تاكنون روى فیلم‏ها از وى گوش داده‏اید كه فكر مى‏كنم درست قالب این تیپ است و اتفاقاً هم درست و بجا فكر كردم و وقتى این فیلم دوبله شد مورد پسند مردم واقع شد و قبول كردند و چندى بعد هم كه یكى دو نفر آمدند و جاى جرى لوئیس صحبت كردند كه متأسفانه نمى‏دانم چرا باید و شاید مردم آنها را نپذیرفتند كه شاید هم از شانس من بود. سپس یكى دو نفر از هنرپیشه‏هاى هم‏وطن مثل: سپهرنیا و تقدسى بودند كه هر وقت فرصتى پیش مى‏آمد به جاى آنان صحبت مى‏كردم كه آن هم مورد پسند مردم بود ولى شاخص كارهاى من در دوبله صحبت به جاى جرى لوئیس بود كه هنوز هم خودم خوش مى‏آید و گاه‏گاهى كه تلویزیون بنابه مناسبت‏هایى قسمت‏هایى از آنها را مى‏گذارد مى‏بینم كه حقیقتاً این صدا خلق شده براى این تیپ چون من فیلم‏هاى دیگر جرى لوئیس را دیده‏ام كه به زبان‏هاى فرانسه دوبله كرده‏اند هیچ قابل قیاس با دوبله در كشور خودمان نیست و من در اینجا نمى‏خواهم كه از خودمان تعریف نمایم ولى دوبله ما امروز واقعاً كه من هم یك فرد كوچك از آن بوده‏ام بسیار سطحى بالا و از كیفیتى خوب برخوردار است زیرا دوبلرهاى ما با این صداى خوبى كه دارند بدون شك در دنیا آقاى نصیرى‏فر، اگر مبالغه نكنم اول مى‏باشند زیرا شما به هر كشورى كه مى‏روید و فیلم‏هاى دوبله‏ى آنان را ببینید متوجه خواهید شد كه صداهاى دوبلرهایشان مثل این افراد با استعداد خود ما نیستند كه هم‏اكنون هم در كار دوبله مشغول فعالیت مى‏باشند و هیچكدام فیلم‏هایى كه در خارج دوبله مى‏شود به پاى دوبلرهاى ایرانى كه دوبله مى‏كنند نمى‏رسند. س- آقاى قنبرى لطفاً در رابطه با سمت‏هاى ادارى در رادیو و فعالیت‏هایى كه در رابطه با امور صنفى هنرپیشه‏ها و هنرمندان داشتید و مطالبى درباره‏ى جشنواره‏هاى فیلم بیان فرمائید. ج- در رادیو من موقعى كه كارگردانى و اجراى نقش در برنامه‏هاى صبح جمعه شما و رادیو مى‏كردم، طى حكمى كه به من دادند، به سمت معاون قسمت نمایشات رادیو كه البته سمت كوچكى بود انتخاب شدم و در سال 1346 با كمك عده‏اى از دوستان مثل: مجید محسنى، عزیزاللَّه بهادرى، هوشنگ بهشتى، عباس شباویز، احمد شیرازى، حسین مدنى، محسین دولو، احمد قدكچیان و عده‏اى دیگر، «سندیكاى هنرمندان فیلم ایرانى» را به وجود آوردیم كه رئیس سندیكا مجید محسنى، دبیر سندیكا من و بعد از دو سال كه آقاى محسنى نرسید به كارهاى سندیكایى من مسئول سندیكا بودم و رئیس هیئت مدیره من شدم تا این اواخر كه سندیكا وجود داشت. در مورد جشنواره‏هاى فیلم، هرگاه كه فرصتى پیش مى‏آمد از جهت صنفى كمك‏هایى به این جشنواره‏ها مى‏شد از جمله جشنواره‏ى سپاس بود كه آقاى على مرتضوى رئیس آن بود و بیشتر كارهاى آن دست آقایان جمال امید و بهرام رى‏پور بود كه در پنجمین جشنواره‏ى سپاس من دبیر كل جشنواره‏ى سپاس بودم، یا در ششمین جشنواره‏ى جهانى فیلم تهران من رئیس كمیته امور هنرمندان و شخصیت‏هاى سینمایى ایران بودم كه گاه‏گاهى اگر كارى از دستم برمى‏آمد براى آن انجام مى‏دادم. مجدداً در خاتمه آقاى نصیرى‏فر، از شما ممنونم كه یك چنین قدم خیرى برداشته‏اید و با مشغله زیاد و كار طاقت‏فرسا، این كتاب را به رشته تحریر درآوردید و من كوچك كمترین كه از همه كوچكترم، مصاحبه‏اى با من انجام دادید، هنرمندان دیگرى هم هستند كه سمت پیش‏كسوتى نسبت به من دارند و آنها هم هستند. در هر حال كه كار بزرگ فرهنگى هنرى خوبى دارید انجام مى‏دهید، من قبلاً به شما تبریك مى‏گویم، انشاءاللَّه وقتى كه كتاب از چاپ بیرون آمد با استقبال مردم روبرو شود، از حالا من به شما تبریك و خسته نباشید مى‏گویم.»

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 29 مهر 1395  - 5:11 AM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی