ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)
در تاریخ موسیقى ایران به نام مردانى مثل كمالالسلطنه (پدر ابوالحسن صبا) كه با نواختن سهتار آشنایى كامل داشت، حاجآقا محمد ایرانى، حاجآقا حسین ملك، میرزا عبداللَّه خالقى (پدر روحاللَّه خالقى)، حاجمحمد رفیعالسلطان سلمكى (پدر ابراهیم سلمكى)، عباسعلى محجوبى (پدر مرتضى و رضا محجوبى)، هادى تجویدى (پدر على تجویدى)، امینالملك (پدر موسى معروفى) حاج سید جواد كسائى (پدر حسن كسائى)، فاخرالدوله سمیعى (پدربزرگ على اشرف سمیعى) میرزا عبداللَّهخان جواهرى و غیره... برمىخوریم كه همگى ضمن اینكه از علمى موسیقى و ردیفها و گوشههاى آن بهرهور بودند، منزل آنان مسكن و مأواى هنرمندان عصر خود بود و چون همیشه هنرمندانى كه با فرهنگ صوتى كشور سروكار داشتند از مكانى به نام: «خانه هنرمندان»، «باشگاه هنرمندان» و یا «اتحادیه، سندیكا» بىبهره بودند، خانه این مردان حقیقت و عارف، محمل تجمع و در واقع حكم خانهى آنان را داشت. در حال حاضر هم، عبدالرزاق وحدت كه هنرمندى هنرشناس و هنردوست است مثل آن بزرگان، خانقاه هنرمندان مىباشد و هنرمندان سرشناس و صاحبدل و دلسوخته و عارف، هر از چندگاه در این مكان گردهم جمع مىشوند و درباره گذشتگان و بزرگان موسیقى سنتى و هنرمندانى كه با این هنر بزرگ و والاى انسانى زندگى كردند و عارفانه زیستند و نگذاشتند كه بداندیشان و بدخواهان موسیقى سنتى ایران را آلوده سازند، یاد مىكنند. عبدالرزاق وحدت به سال 1317 خورشیدى در شهر مقدس مشهد در خانوادهاى مذهبى متولد شد. دوران كودكى را سرگرم بازىهاى كودكانه و تحصیلات ابتدایى را در دبستانهاى شرق و ادیب و آذربایجان به پایان برد، سپس به دنبال كار پدر خود كه تجارت فرش بود رفت و در ضمن، تحصیلات متوسطه را به طور شبانه ادامه داد و زبان انگلیسى را نزد دبیر انگلیسى به نام منوچهر جلالى یاد گرفت. وى از سن 9 سالگى همراه پدر به جلسات مختلف و متعدد قرائت قرآن مىرفت كه بیشتر اوقات آن در منزل حاجآقا شجریان (پدر محمدرضا شجریان) كه در حال حاضر حدود 90 سال از عمر این مرد شریف مىگذرد سپرى گردید و تا سن 19 سالگى هفتهاى دو شب در جلسات استاد شركت مىكرد و علم تجوید و هنر تجوید را آموخت كه هماكنون هرچه وى از هنر آواز و فرهنگ صوتى بهرهور است از آن این استاد مىباشد و خود را مدیون ایشان مىداند. وحدت در سال 1340 به تهران آمد ابتدا در خیابان لالهزار، سپس به خیابان كریمخان زند نقل مكان كرد و در آنجا مشغول تجارت فرش در ایران و سایر نقاط جهان شد. چون این شغل در خانوادهى او از زمان بسیار قدیم رواج داشت، به طورى كه عموى او شادروان علىاكبر وحدت اولین تاجرى بود، در صنعت فرش ایران كه در زمان حكومت تزار، فرش ایران را به آن دیار صادر كرد و مردم آن كشور را با این هنر و صنعت ارزنده و بزرگ ایران آشنا كرد و چشم تزار و تزاریان را متوجه این ملت بزرگ و كهنسال نمود. نام عبدالرزاق وحدت در هنر و صنعت فرش ایران، نه تنها در داخل كشور، بلكه بسیارى از ممالك راقیه جهان نامى آشنا است كه توانسته براى هنر قالىباقى ایران ارج و اعتبارى فراوان كسب نماید. دقت و نظارت توأم با دلسوزى او در این صنعت موجب اعتبار و ارزش فراوان براى او گردیده و دوستان بسیارى براى خود به دست آورده است. در واقع باید گفت كه تمام تار و پود وجود وحدت با گره گرههاى هنر و صنعت قالىبافى كشور و گام به گام موسیقى سنتى ایران عجین یافته و با هم گره خورده است و با وحدت خود، وحدتى را ساختهاند كه تمام وجودش متعلق به ایران است، و به قدرى به ایران و ایرانى و مفاخر علم و ادب و موسیقى ملى و هنر این سرزمین علاقه دارد كه هیچگاه و در هیچ شرایطى با توجه به امكانات وسیع خود، پشت به مردم و وطن خود ایران نكرد و روى به بیگانه و بیگانگان ننمود و زمان جنگ عراق علیه ایران و بمبارانها و موشكبارانها در كنار سایر هموطنان خود ماند و چراغ پرفروغ این هنر و صنعت را همچنان مشتعل و فروزان نگه داشت و سرمایهاش را براى پررونقتر كردن و شكوفا شدن هرچه بیشتر این هنر و صنعت ناب ایرانى به كار برده و مىبرد. عبدالرزاق وحدت به موسیقى سنتى ایران عشقى وافر دارد و خود گوشهها و ردیفهاى موسیقى سنتى را با حشر و نشر با هنرمندانى نظیر: استاد عبدالوهاب شهیدى، میلاد كیائى، اكبر گلپایگانى، زندهیاد حبیباللَّه بدیعى، محمود رحمانىپور و عدهاى دیگر از صاحبان نام در موسیقى ایران فراگرفت و با صداى خوشى كه دارد همراه ساز عدهاى از هنرمندان، نوارهایى با بهترین كیفیت و دقت خاصى در منزل خود به یادگار ضبط كرده است كه علاقهى زائدالوصفى به آنها دارد. وى همه هنرمندان موسیقى سنتى ایران را دوست دارد و با دیده احترام به ایشان مىنگرد و معتقد است موسیقى سنتى ایران، گل و موسیقىدانان باغبان آن هستند كه هرچه این باغبانان به این گل بیشتر برسند و براى آن زحمت بكشند، این گلها شكفتهتر و شادابتر خواهند شد و در همینباره گفت: «ارتباط با تجارت و صدور فرش به كشورهاى: آلمان، فرانسه، بلژیك، كانادا و آمریكا، دوست طرف معامله خارجى من كه به صنعت فرشبافى و هنر موسیقى سنتى ایران سخت علاقمند و شیفته آن است مىگفت: «موسیقى سنتى شما ایرانیان از طبیعت الهام گرفته است، مثلاً هر بلبلى كه در روى شاخه درختى چه در آمریكا، چه در ژاپن یا آفریقا و یا سایر نقاط جهان قرار مىگیرد و شروع به نغمهسرایى مىكند همه یكجور هستند و همهى هنرمندان آن ممالك و دیار به طور گذرا، از كنار این پدیده بزرگ طبیعت عبور كرده و گذشتهاند تنها كشورى كه توانسته از هزاران هزار سال گذشته، این صدا و این الحان را به صورت آوازها و نغمهها درآورد و به گوش مردم برساند و به آنان تزریق نماید، آوازهخوانان و موزیسینهاى سنتى ایران بودهاند و این كاملاً در شعر و آواز ایرانى مشخص است، زیرا شعر ایرانى موسیقى ایرانى است و موسیقى ایرانى شعر ایرانى است كه با هم تلفیق گشتهاند و ما هیچ كجاى جهان باربد، نكیسا، بامشاد، رامتین، فارابى، عبدالقادر مراغهاى قطبالدین شیرازى، صفىالدین ارموى، رودكى، ابنسینا، سعدى، حافظ، فردوسى، مولانا و صدها موسیقىدانان و شاعران دیگر را این چنین سراغ نداریم و شاید تا جهان باقى و پایدار است نظیر این گوهرهاى تابان و درخشان را دنیا به خود نبیند». عبدالرزاق وحدت بیشتر روزها، با انتخاب اشعارى از مولانا، باباطاهر، مولوى و حافظ با صداى خوش خود شروع به خواندن و راز و نیاز با خالق یكتا مىكند و خود در اینباره به نگارنده اظهار داشت: اشعار عرفانى شاعران بزرگ این سرزمین كه هرگاه چند بیتى از آنها را با نواى اساتید براى خود مىخوانم، مرا به خداوند نزدیكتر مىكند و خود را در عالم دیگرى غیر از عالم خاكى مىبینم و این از بهترین لحظات زندگىام بوده و هست». وى از علاقمندان و مریدان حضرت على ابن موسىالرضا (ع) مىباشد و در هر فرصتى كه پیش مىآید به زیارت حضرت امام رضا (ع) مىشتابد و بوسه بر بارگاه امام هشتم كه زادگاه وى نیز مىباشد مىزند و تاكنون به هیچ آلودگى، آلوده نگشته حتى سیگار هم نمىكشد و اوقات فراغت وى به خواندن و گوش كردن موسیقى سنتى ایران مىگذرد. و تاكنون كمكهاى فراوانى به مؤسسات فرهنگى و هنرى و خیریه كرده است وقتى از وى درباره تنى چند از سرمایهداران ایرانى كه در خارج از كشور پول خود را به كار انداختهاند نظرش را جویا گردیدم گفت: «به خوبى یادم هست زمانى كه براى كار صدور فرش به آمریكا رفته بودم، روزى روزنامههاى كیهان هوایى از تهران به دستم رسید خواندم كه 250 هزار دانشجو در خارج كشور و 260 هزار دانشجو در ایران مشغول تحصیل مىباشند و در همان زمان هم توسط یك ایرانى، دانشگاهى به نام دانشگاه بوعلى سینا با هزینه میلیونها دلار در كالیفرنیا در دست ساختمان بود و مشابه چنین سرمایهگذارانى توسط ایرانیان ثروتمند در خارج و در سراسر اروپا بسیار مىتوان سراغ گرفت و دید. من نمىدانم یك ایرانى، پاكنهاد و اصیل چگونه و با چه طرز تفكرى به خود اجازه مىدهد كه 250 هزار دانشجوى ایرانى به علت عدم وجود دانشگاه، از وطن دور باشند و در دانشگاههاى ممالك خارج مشغول تحصیل باشند و احیاناً هم تحت تأثیر بعضى از فرهنگهاى بیگانه هم قرار گیرند كه انشاءاللَّه اینطور نباشد، نام ایرانى بر خود بگذارند و نام ایران را بر زبان بیاورند؟ نمىدانم اینها چرا درست فكر نمىكنند كه ما اگر این پول را در ایران دانشگاه بسازیم كه مىشود حدود 4 دانشگاه معادل دانشگاه تهران (میزان سنجش سال 1365 مىباشد)ساخت. پس این یك گناه بسیار بزرگ و نابخشودنى است كه این پولها را در آنجا خرج كنند، هرچند كه این ثروت را با مدیریت و درایت خویش به چنگ آورده باشند ولى بالاخره وطن هم، زادگاه هم سهمى دارد، چه خوب است انسان پیش از این كه مرگ براى او فرارسد و دیگر نتواند كارى انجام دهد، تا مىتواند سرمایههاى مادى خویش را در امر نیك و امور فرهنگى و اعتلاى صنعت مملكت خویش هزینه كند و از خود نامى نیك به یادگار بگذارد و باید یادآور شویم كه كشورهایى از قافله تمدن و پیشرفتهاى جهانى بازمىمانند كه مردم آن دچار فقر بىدانشى و فرهنگى باشند».