ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)
مرتضى نىداود، در خانوادهاى موسیقى دوست، در تهران چشم به جهان گشود پدرش «بالاخان» نوازندهى تنبك بود. مرتضى در سن پنجسالگى، نزد خود با تار آشنا شد و با زحمت، نواهایى از آن استخراج مىكرد. پدرش به استعداد او پى برد و فرزند را نزد اساتید زمان به آموزش گذاشت. نخست نزد دو تن از تارنوازان گمنام به مدت كوتاه و سپس نزد میرزا حسینقلى، بزرگترین استاد زمانه به شاگردى رفت. محیط خانواده نىداود محیط آرامى آكنده از ساز و موسیقى بود به خصوص جو آن زمان كه خالى از هرگونه موسیقى مبتذل و وارداتى بود، در پرورش ذوق وى سهم بسیار داشت. نىداود پس از گذراندن دوره ردیفهاى میرزا، نزد بهترین شاگرد او درویش خان رفت و كار خود را ادامه داد. نىداود جوان، بهترین و محبوبترین شاگرد درویش شد و ضمن اتمام دورهى كلاسهاى وى، سرپرستى قسمتى از اداره امور كلاس را به عهده گرفت و طى سالها، به دریافت سه مدال از دست درویش، خان نائل شد (مس، نقره و طلا). بالاخان مایل نبود كه موسیقى، پیشهى آیندهى نىداود شود لیكن موسیقى، تا سالها پیشهى اصل هنرمند جوان شد و برادرانش، موسى و سلیمان (كه چندى پیش فوت كرد) نیز همراه او بودند. طى مجالست با هنرمندان در محافل مختلف، با نوازندگان ارزندهى دیگرى آشنا شد كه بعدها جزو دوستان و همكاران هنرى او شدند؛ نىداود جوان پس از چند سال، كلاس تعلیم تار را در خانهى خود به خصوصى دایر كرد و به تعلیم شاگردان پرداخت. از خصوصیات منحصر به فرد او، غریزهى قوى او در كشف استعدادهاى جوان و ناشناخته بود و تعلیم آنان. قمرالملوك وزیرى، غلامحسین بنان، ملوك ضرابى و چند تن دیگر از كسانى هستند كه قسمتى (یا همه) از رشد و ترقى خود را مدیون مساعى نىداود هستند. در این سالها، او به همراه قمرالملوك وزیرى كنسرتهاى متعددى در تهران، شیراز، اصفهان، همدان و مشهد برپا كرد و در همدان به همراه عارف قزوینى كنسرتهاى متعددى داد كه بسیار مورد توجه واقع شد. نىداود جوان در حدى از رشد و تعالى بود كه اساتید كهنسال و زبدهى موسیقى نیز با رغبت همراه وى مىنواختند و كنسرت مىدادند (از جمله: طاهرزاده، حاج خان، نایب اسداللَّه و درویش خان) در تهران، همراه با پیانوى مرتضى محجوبى و آواز تاج اصفهانى كنسرتى از طرف روزنامهى ناهید داد و تاج در حضور فرخى یزدى مدیر روزنامه طوفان این شعر فرخى را بخواند و آواز این طلبهى جوان بسیار مورد توجه واقع شد: فرخى از زندگى خوش است به نانى گر نرسد آن هم اضطراب ندارد هنگام وفات درویش خان نیز به همراه پیانوى مرتضى محجوبى و آواز دوامى و طاهرزاده، كنسرتى به یاد درویش داد. از سال 1307 كه دوباره ضبط صفحه در ایران رواج یافت، نىداود صفحاتى از خود به یادگار گذاشت كه بسیار از آنها ماندگارترین آثار در موسیقى ایرانى هستند. غیر از تكنولوژىهایش، مهمترین صفحات او همراه آواز قمرالملوك وزیرى است، غیر از اینها، نىداود چندین تصنیف از عارف را به همراه قمر در این صفحات خوانده است و نظر به این كه این تصانیف در زمان عارف پر شده است، از لحاظ درستى اجرا، اصیلتر و معتبرتر از اجراهایى است كه در سالهاى بعد از این آثار شد (از جمله: «گریه كن كه گر» در مایه دشتى كه باید كلنل محمدتقىخان پسیان سروده شده است. كو «چه شورها» در شور). در این صفحات (كه بسیارى از آنها دوباره با آواز ملوك ضرابى كاشانى ضبط و منتشر شد) ویولن موسىخان نىداود: ضرب رضا روانبخش و پیانوى مرتضى محجوبى، ساز نىداود و آواز قمر همراهى كرده است. از زیباترین تصانیفى كه در آن دوره حاصل این همكارى بود، تصنیف دشتى «آتشى در سینه دارم جاودانى» است كه شعر آن از پژمان بختیارى است. نىداود، پس از تعطیل كلاس خود در خیابان ناصریه (ناصر خسرو امروز)، با اجازه وزارت فرهنگ آن روز، در كوچه بختیارىها در خیابان علاءالدوله (فردوسى امروز) مدرسهاى دایر كرد كه آن را به یاد استاد خود، مدرسه درویش نامید. در این مدرسه، تار و سه تار، ویولن و آواز تدریس مىشد. نىداود با نیروى بسیار و دلسوزى به كلاس تدریس پرداخت و تا سالها، تا زمانى كه ضعف و پیرى بر او غلبه نكرده بود به كار تدریس ادامه مىداد. معروفترین كسانى كه در این مدرسه به تعلیم موسیقى پرداختند و یا معلومات خود را تكمیل كردند عبارتند از: قمرالملوك وزیرى و ملوك ضرابى كاشانى (آواز)، حسن عذارى (استاد تار و موسیقیدان بنام آذربایجانى)، ارسلان درگاهى (سهتار)، حسین سنجرى (تار). لازم به تذكر است كه ویولن در این مدرسه به شیوه كمانچه كشهاى قدیم تدریس مىشد و طرز آموزش و نواختن، همان روش حسینخان اسماعیلزاده و علیرضاخان چنگى بود. از سال 1319 كه رادیو افتتاح شد، وى به همراه بزرگانى چون: صبا، قمر، محجوبى، شهنازى، درگاهى، روانبخش، سماعى و دیگران به نوازندگى پرداخت. اما هیچگاه از رادیو و طرز اداره آن تشكیلات راضى نبود و عاقبت از آنجا بیرون آمد و دیگر به رادیو بازنگشت و تا سالها، علیرغم عدم رضایت باطنى او، از نوارهاى سابقش استفاده مىشد. در سالهاى بعد، نسل جدیدى از تارنوازان و سهتار نوازان به جاى او و شهنازى و درگاهى آمدند كمه مشهورترین آنها جلیل شهناز، احمد عبادى، لطفاللَّه مجد و فرهنگ شریف هستند. نسل جدیدى كه همراه با خود، شیوهاى از نوازندگى را آوردند كه با قدما تفاوت بسیار داشت. نىداود در این سالها، از آنجا كه دیگر در اداره رادیو كارى نداشت و مدرسه موسیقى او نیز به خاطر غیرانتفاعى بودنش، كفاف تأمین معاش او را نمىكرد، به تجارت پردات و فعالیت خود را در زمینه موسیقى به همان مدرسه منحصر كرد، روش تعلیم او در مدرسه همان روش تدریس میرزا حسینقلى و درویش بود و مبانى آموزش و اجراى موسیقى سنتى، دقیقاً همان بود كه نىداود خود در كودكى و جوانى از این اساتید آموخته بود. در آن سالها، او و چند تن دیگر مانند: سعید هرمزى، نورعلى برومند، سلیمان امیرقاسمى، عبداللَّه دوامى، ارسلان درگاهى كسانى بودند كه آرام و بىصدا، شیوهى قدیم را حفظ كردند و تعلیم دادند. مرتضىخان نىداود در فاصله سالهاى 1325 -1355 عملاً دیگر در رادیو و سازمانهاى دولتى مربوط به موسیقى ظاهر نشد و فقط دو سه بار به دادن كنسرت پرداخت كه آخرى آنها در مرداد سال 1338 به یاد قمرالملوك وزیرى بود. مهمترین خدمت نىداود، ضبط ردیفهاى موسیقى ایران در نوار است كه از مهمترین مراجع براى پژوهش موسیقى سنتى به شمار مىآید. در دهه 1350 رادیو از او دعوت به این كار كرد. نىداود با وجود كهولت سن، پذیرفت و طى ماهها كار، تعداد 297 نوار آماده شد كه شامل تمام محفوظات این پیر استاد بود از آموختههایش. و شامل گوشههایى مهجور كه اكثر موسیقیدانان میانسال و جوان ایرانى را با آنها آشنایى نبود. جالب توجه این كه نىداود، با این كه از طرف مسئولین رادیو اصرار فراوانى شده، در قبال این زحمت طاقتفرسا هیچگونه هدیه و پولى را نپذیرفت و اظهار داشت: «من براى وطنم ایران این كار را كردهام... دلم به همین خوش است. دیگر موسیقى ما نمىتواند پایمال بدخواهان شود». در اواخر دههى 1350، استاد پیر به همراه فرزند و خانوادهى خود به خارج از كشور مهاجرت كرد و اكنون نیز در آن سوى آبها، به یاد ایران و موسیقى است و هنوز مىنوازد، با موسیقى و براى موسیقى زنده است و مىگوید اگر روزى دستهایم از كار بیفتد، خواهم مرد. مرتضى نىداود، از لحاظ ارزشیابى موسیقیایى، یك نوازندهى كاملالعیار موسیقى سنتى ایران است و ادامهى منطقى راه افرادى چون: آقا غلامحسین، میرزا حسینقلى و درویشخان. هرگاه صفحات نىداود شنیده شود این پیوستگى عمیق و ریشهدار بیشتر مشخص مىگردد. از امتیازات خاص نىداود در نوازندگى، پنجه و مضراب بسیار پرقدرت است كه در بین نوازندگان هم عصرش به ندرت نظیر او یافت مىشود. به خصوص در نواختن ضربىها كه نىداود در آن، مهارت كاملى را داراست (به خاطر فراگیرى تنبك در حین آموزش كه از اركان آموزش موسیقى سنتى در قدیم بوده است). ایمان او به مبانى موسیقى سنتى و اجراى اصیل و درست آنها است و پرهیز از اختلاط كوركورانه موسیقى غربى با ایرانى و پرهیز شدیدتر از بدعتگذاریهاى نابخردانه در نوازندگى. در تصنیفسازى و ساختن پیشدرآمد، چهار مضراب و رنگ نیز نىداود تابع قدما است و ساختههایش در سبك درویشخان و ركنالدین مختارى است ولى از لحاظ ارزش و زیبایى، همطراز بهترین آنها نیست. خلاقیت و سازندگى او هنوز هم ادامه دارد و جاى آن است كه این نواها از طرف نزدیكان او به درستى ثبت و ضبط شود و به یادگار بماند. و سخن آخر، آنچه كه نىداود را جانشینى خلف براى درویش مىسازد، اخلاق انسانى و نجابت عظیم اوست كه همواره مورد نقل و تأیید اساتید موسیقى بوده است. خوشرویى، حوصلهى زیاد، عزت نفس و مناعت طبع او به خصوص هنگام كنسرتهایش (كه همهى آنها به نفع امورات خیریه و ایتام بود) و عدم استفاده مادى از مدرسهاش، آن هم در زمانى كه موسیقى را وسیلهاى براى تجارت قرار مىدادند، وى را در این جایگاه رفیع مستحكمتر مىسازد!. (1369 -1280 ش)، موسیقیدان. در تهران به دنیا آمد. پدرش از نوازندگان ضرب و موسیقى بود. وى ابتدا تار را بدون استاد مىنواخت و سپس نزد رمضان خان ذوالفقارى و آقا حسینقلى شاگردى كرد، آنگاه به مكتب درویش خان رفت و از آن استاد بهرهها برد و حتى موفق به دریافت مدال مخصوص تبرزین گردید. مرتضى خان مانند پدر، موسیقى را شغل خویش قرار داد و كلاس آموزش تار دایر كرد. وى آهنگهاى زیادى مانند پیش درآمد، تصنیف و رنگ به سبك استادش، درویش خان ساخته است. نى داوود در خیابان علاءالدوله (فردوسى كنونى) مدرسهاى دایر كرد و نام آن را به یاد استادش، درویش نهاد. در این مدرسه تار، سه تار، ویولون و آواز تدریس مىشد. از معروفترین شاگردان آن مدرسه، قمرالملوك وزیرى و ملوك ضرابى كاشانى در آواز، حسن عذارى و حسین سنجرى در تار و ارسلان درگاهى در سه تار را مىتوان نام برد. وى همراه قمرالملوك كنسرتهاى متعددى را در تهران، شیراز، اصفهان، همدان و مشهد برپا كرده است. پس از افتتاح رادیو تهران همراه دیگر هنرمندان در آنجا به نوازندگى پرداخت. مهمترین خدمت نى داوود، ضبط ردیفهاى موسیقى ایران در نوار است كه از مهمترین مراجع براى پژوهش موسیقى سنتى به شمار مىآید. او به دعوت ادارهى رادیو حدود دویست و نود و هفت نوار را طى ماهها تلاش آماده كرد كه شامل تمام موسیقى ایرانى و دستگاهها و گوشهها و ردیفها بود. از امتیازات خاص نى داوود در نوازندگى، پنجه و مضراب بسیار پرقدرت اوست. او همچنین با عارف قزوینى آشنا بود و در آخرین كنسرت وى با نام «نامهى عارف» نوازندگى كرد. نى داوود تصانیفى نیز در دستگاههاى ماهور، شور، سه گاه و ابوعطا دارد. وى سرانجام در آمریكا درگذشت.[1] «مرتضى، نزن، بس كن كه بیچاره شدى!» این سخنانى بود كه بالاخان پدر استاد مرتضى نىداود، وقتى به او گفت كه در طبقه پائین خانه نشسته بود و صداى ساز زیباى استاد را كه در طبقه بالا مىنواخت مىشنید. راستى آیا كسى كه وارد عالم هنر مىشود، بیچاره مىشود!؟ آیا رمانتیسم یا احساسگرائى هم همین حرف را مىزند؟ جواب دوگونه است: آرى: یعنى هنرمند فنا شده قرن خویش است زیرا به دنبال احساس خویش مىرود! و نه: چه اگر هنرمند، هنر را وارد زندگى خویش نكند و فقط از كنارش رد شود، بیچاره نمىشود، هم هنرمند است و هم اهل زندگى! در حقیقت در خانواده نىداود كسى نیست كه اهل هنر نباشد، بالاخان نىداود «ضرب»، خانمجان نىداود «تار»، موسى نىداود «ویولن»، مرتضى نىداود «تار»، ابراهیم نىداود «ویولن و سنتور» اسماعیل نىداود «آواز و تئاتر» آقابابا نىداود «تئاتر و آواز»، و مژگان نىداود «هنرمند و موسیقیدان» و حقیر (پرویز نىداود) مترجم، شاعر نویسنده و موسیقىشناس؛ ولى در این سیطرهى شعر، بقیه را تحتالشعاع قرار داده است یا به لفظى دیگر هنر در این خانواده موروثى است و مرتضىخان نىداود رهبر احساسى و هنرى این خانواده است. چه او به دنبال هنر نرفته است، هنر را به دنبال خویش كشیده است. او ساز نمىزد، او ساز را نوازش مىكرد و این چنین بود كه پرندگان آسمان بىاختیار پاى سازش مىنشستند و مىخواندند! نگارنده زمانى نزد استاد رفتم و به ایشان گفتم روى تمام آهنگهاى شما شعر مىگذارم، شعر دوباره، ولى ایشان با خضوع گفت، من روى تمام اشعار شما آهنگ مىگذارم و همانجا روى شعر «فراق تو» آهنگى در دستگاه افشارى گذاشتند. و این همزمان بود كه من كتاب «تقلاى ماهیان در تور» را به ایشان تقدیم نمودم. «فراق تو» اى فراق تو همه بىسر و سامانى من كه خداى تو شد این زندگى فانى من سر زلف تو كه برشانه من ریخت چو بید خود پریشان شد این داغ پریشانى من آنقدر گریه پنهان به شبستان كردم كه عیان شد به همه گریه پنهانى من این همه سیل (خزان) كز نگهت مىریزد ترسم آخر بشود باعث ویرانى من ساز (مرتضى) كه بر بركه شعرم بنشست (نىداود) برآمد ز سخن دانى من استاد مرتضى نىداود، با تمام شخصیت هنرى خود، سالیان دراز با استاد فرامرز پایور به رادیو ایران رفتند كلیه گوشههاى موسیقى سنتى ملى ایران را تدوین كردند و این گنجینهى گرانبها هماكنون یكى از ذخائر هنرى ایران است. وقتى كه مسئول موسیقى وقت رادیو، مرا در كریدورهاى رادیو دید، به من گفت كه چكى جهت استاد آماده است، لطفاً به استاد اطلاع دهید كه آن را دریافت كند و من این حرف را به ایشان زدم، استاد گفت «این هنر را من از ملت و وطن عزیزم ایران گرفتهام و به همین ملت و آب و خاك هم تحویل مىدهم، احتیاجى به دریافت وجه براى این خدمت نیست. من در قبال این هنر، محبوبیت نزد مردم كشور بدست آوردهام و این كافى است.» آهنگهایى كه از ایشان جهانى شده است، عبارتند از: پیشدرآمد اصفهان»، «موسیقى متن سریال تلویزیونى هزار دستان»، «مرغ سحر»، «آتشى دارم به سینه جاى دل» كه همگى اقبال همهجا گیر یافتهاند. نگارنده شعر دوبارهاى روى آهنگ تصنیف «مرغ سحر» ساختهام كه به موقع تقدیم مىدارم كه این شعر، زندگى سازنده آهنگ را در بر دارد. ایشان در برحهاى از زمان زیست كه همه نوع فساد امكان داشت هنر و هنرمند را ببلعد، او نه اهل فساد اخلاقى بود، نه اهل فساد جسمانى، نجیب زیست و بااصالت، نه مىگسارى كرد، نه بوالهوسى. او سبك (نىداود)، یعنى بداههنوازى و ظریفنوازى را از مرزهاى ایران خارج كرد، او دیگر نىداود نبود، نىداود ما بود و مرتضى ما. «بوى ایران عزیز» بوى یاران، بوى شبنم، بوى سیلا مىدهى بوى عشق و شور و مستى، بوى رؤیا مىدهى این نگه پهلو به زیبایى دریا مىزند بوى ساحل، بوى موج و بوى دریا مىدهى بوى یك صحرا شقایق بوى عطر نسترن بوى پونه روى شادابى صحرا مىدهى این محبت تار و پود هستىام بر باد داد تار و پود هستیم، بوى فریبا مىدهى بهر من كه غربتى دیرینه دارم در زمین بوى ایران عزیزى، بوى صهبا مىدهى اشك شوقى، شوق اشكى، یك كتابى از غزل اشك شوق شعر من، بوى غزل را مىدهى بعد از آن سوسن كه در دستم به یادت مانده بود بوى دیدن، بوى یك لحظه تماشا مى دهى بوى مهتاب شبانه، بوى عطر نسترن بوى یك لحظه تعمق روى زیبا مىدهى بوى شببو زیر باران، بوى پونه زیر اشك بوى وامق، بوى مریم، بوى عذرا مىدهى بعد از آن شعرى كه خون و هستى و عشق من است بوى (نىداود) یا ساز نكیسا مىدهى به استاد مرتضى نىداود «در آغوش وطن» مصیبتنامه عشقم، كلامم بوى گل دارد مگو این نامه را بفكن، مگو این نامه را تاكن ورقها دارد این دفتر، شرر دارد به هر سطرش كتاب عشق را بگشا، دمى این نامه را واكن ز بس غم دارد این دفتر، قلم مىسوزد از شرحش براى هقهق گریه، دو چشمت را مهیا كن جراحت زار عشق است این، قلم چون تیغ مىبرد بخوان این دفتر و گاهى، غرورم را تماشا كن دورن كلبه تنهائى، میان راه ناراضى به غربتگاه بىزارى، وطن آغوش خود واكن به جاى خون، تویى جارى درون كلبه قلبم اگر بیهوده مىگویم مرا در شهر رسوا كن اگر صدبار میرم من، از آغوش تو برخیزم اگر خاكى شوم هر دم، تو با عشق خود احیاء كن درون اشك پنهانم، چو بو بر تار موى تو اگر پنهان شوم در اشك، مرا چون زلفت افشاء كن ز هر داغى كه از چشمم به یادت اشك مىگردد تجسم از تو مىگیرد، بیا با اشك امضا كن ندارم قلب آزردن، كه این دل شبنم صبح است نگاه ملتمس بنگر، نگه با چشم بینا كن به هر مژگان قل دارم و جوهر اشك چشم من دوات چشم من بنگر، نه بنگر، نه شعرم را ز سر واكن به ساز مرتضى بنشین، به شعر نازكم گفتم عراقى مىزند امشب، تو (نىداود) انشاء كن تو از مرغ سحر دم زن و یا از (ماه من) امشب به شعر رامتین اینك، نوا چونان نكیسا كن «ساز نىداود» به مناسبت بزرگداشت استاد مرتضى نىداود در شهریور سال 1369 فتهها آن ساز زیبا با من بیمار كرد آه از آن روزى كه شعر من تو را بیدار كرد خفته بودم با دلى آرامتر از ماهتاب ساز تو مهتاب احساس مرا بیدار كرد سرو سبز شاعر آزاده و گیسوى بید ساز تو برقى زد و این هر سه را هشیار كرد «مرتضى» از بسكه سازت بر دلم آتش زده خود تمام هستى سرد مرا تبدار كرد شعر (نىداود) زد بر فغان اى همدلان ساز این دلداده، صدها فتنه در اسرار كرد موسیقیدان. تولد: 1280، تهران. درگذشت: 9 مرداد 1369، لس آنجلس (آمریكا). مرتضى نىداود فرزند بالاخان نوازندهى تنبك، با شركت در دورههاى قاسمقلى با موسیقى آشنا شد. سپس غلامحسینخان درویش مشهور به درویشخان به وى موسیقى تعلیم داد. پس از اتمام دورهى كلاسهاى وى، سرپرستى قسمتى از ادارهى امور كلاس را به عهده گرفت و طى سالها، به دریافت سه مدال از دست درویشخان نایل شد (مس، نقره و طلا). مدتها به طور خصوصى تدریس مىكرد. در این سالها او به همراه قمرالملوك وزیرى، كنسرتهاى متعددى در تهران، شیراز، اصفهان، همدان و مشهد برپا كرد و در همدان به هماره عارف قزوینى كنسرتهاى متعددى داد. نىداود جوان به حدى رشد كرده بود كه اساتید كهنسال موسیقى نیز با رغبت همراه وى مىنواختند و كنسرت مىدادند. از سال 1307 كه دوباره ضبط صفحه در ایران رواج یافت، نىداود صفحاتى از خود به یادگار گذاشت كه بسیارى از آنها آثار ماندگارى در موسیقى ایرانى هستند. از زیباترین تصنیفهاى آن دوره، تصنیف دشتى «آتشى در سینه دارم» است كه شعر آن از پژمان بختیارى است. نىداود، پس از تعطیل كلاس خود در خیابان ناصریه (ناصر خسرو امروز)، با اجازهى وزارت فرهنگ آن روز، در كوچه بختیارىها در خیابان علاءالدوله (فردوسى امروز) مدرسهیى برپا كرد كه آن را به یاد استاد خود، مدرسه درویش نامید. مجوز مدرسه توسط رییس فرهنگ صادر شد. در مدرسه آواز و تار و سهتار و ویولن تدریس مىشد. سالها در این مدرسه تدریس مىكرد. از جمله كسانى كه در این مدرسه درس خواندند: قمرالملوك وزیرى و ملوك ضرابى كاشانى (آواز)، حسن عذارى (استاد تار و موسیقىدان به نام آذربایجانى)، ارسلان درگاهى (سهتار)، حسین سنجرى (تار). لازم به ذكر است كه ویولن در این مدرسه به شیوه كمانچهكشهاى قدیم تدریس مىشد و طرز آموزش و نواختن، همان روش حسین اسماعیلزاده و علیرضا چنگى بود. در رادیو ایران از بدو تأسییس نیز یك برنامه داشت كه در آن موقع برنامهها زنده بود. ده سال متوالى در رادیو كار مىكرد. حتى در شب افتتاح رادیو افتخار شركت در برنامههاى موسیقى را داشت. سپس بازنشسته شد و بعد وزارت اطلاعات از وى دعوت كرد تا از موسیقى ایرانى یعنى محفوظاتش نوار تهیه كند. مدت یك سال و نیم طول كشید تا 297 نوار از تمام موسیقى ایران و دستگاهها و گوشهها و ردیفها تهیه شد. این كار در سال 1355 تمام شد. وى در اواخر این دهه به خارج از كشور مهاجرت كرد.