ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)
پاییز سال 1372، افتخار نصیبم گشت تا از شهر زیبا، شهر علم و دانش و هنر و صنعت بروجرد دیدن نمایم، طى سالیانى كه در مطبوعات مشغول قلمزدن بودم نتوانستم به این شهر خاطرهانگیز سفر كنم كه حالا یا قسمتم نبود یا سعادت یارىام نگشته بود. به هر حال وسائل سفر آماده گشت و به دیار این مردم هنردوست و هنرمندپرور و خونگرم و مهماننواز و خوشبرخورد كه هرچه من بگویم و بنویسم كم است رفتم. اولین برخورد من در این شهر با هنرمند وارسته و درویش مسلكى بود كه او را رحیم رفیعىمنش نام بود، او را در كارگاه ساز سازىاش ملاقات كردم، چنان به خاطر عشق به موسیقى و علاقه به آن تیشه را بركنده چوب درخت توت فرود مىآورد و آن را تراش مىداد كه گوئى فرهاد به خاطر عشق شیرین كوه بیستون را حجارى مىكرد. رفیعىمنش را هنرمندى بزرگ و مردى درویش مسلك و دور از هر تظاهر و تقریباً غیرعادى یافتم، غیرعادى از این جهت كه به مال دنیا و خود دنیا بىاعتنا و داراى قلبى پاك و رئوف و مهربان كه انباشته از نیكىها و محبتها بود و دیگر جایى براى كثرىها و ناراستىها نبود كه در آن مسكن گزینند. رحیم رفیعىمنش این هنرمند فخرآفرین شهرستان بروجرد به سال 1322 خورشیدى در این شهر متولد شد. تحصیلات ابتدایى و متوسط را در بروجرد به پایان برد سپس به تهران آمد و به دانشسراى عالى تهران رفت و فارغالتحصیل و موفق به دریافت لیسانس روانشناسى از این دانشسرا گردید. در سال 1336 با موسیقى آشنا شد و به ساز تار علاقهاى وافر پیدا كرد و با آن مأنوس گشت تا اینكه در سال 1349 وارد دانشكده موسیقى به سرپرستى استاد هرمز فرهت شد. وى در این دوره، با هنرمندان صاحبنام و بزرگى چون: حسین علیزاده، محمدرضا لطفى، كامل علیپور، منیژه علیپور همدوره بود و ساز تار را نزد شادروان دكتر نورعلىخان برومند مشق كرد. از سال سوم و چهارم پس از تمرین و نواختن كتاب هفت ردیف دستگاه موسیقى، تألیف زندهیاد موسىخان معروفى، تحت تأثیر شخصیت سلیمانخان روحافزا قرار گرفت و دست از تحصیل علمى موسیقى كشید و موسیقى را به صورت سینه به سینه و بداههنوازى آغاز كرد، وى در این باره مىگوید: «در كار علمى و عملى موسیقى خیلى خوب و سریع به پیشرفتهایى نائل گردیده بودم، ولى روزى یكباره شخصیت و هنر نوازندگى سلیمانخان روحافزا، مرا دگرگون ساخت و دست از كار تحصیل علمى موسیقى كشیدم و به دنبال این مرد روان گشتم و تا آخر عمر ایشان كه یازده سال این آشنایى طول كشید ادامه پیدا كرد، و به كلبهى محقر او مىرفتم و تلمذ مىكردم و پس از آن با دعوتى كه از من بعمل آمد مشغول همكارى در تلویزیون شدم و در این فرستنده به صورت تكنواز تار برنامههاى مختلفى را اجرا كردم، سپس به بروجرد زادگاه خود مراجعه كردم و با اندوختههایى كه طى سالیانى از بزرگان موسیقى آموخته بودم، براى خدمت به هنر موسیقى و مبارزه با گرانفروشى و رفع بعضى از نواقص ساز تار، اقدام به تأسیس كارگاهى جهت ساختن ساز تار كردم و یكى از ابتكارات من ساختن ساز تارى است به نام «تار سه نقاره» كه در سال 1370 ساختم و با آن در دانشكده فنى لویزان به اتفاق اركستر هنرمندان بروجرد، آقایان: منوچهر ناصرى (ویولن)، سعید باعزم (ضرب)، (مرتضى اثنىعشرى (خواننده)، حبیباللَّه پارسا (سنتور)، عزیز سیف (تار دوم) برنامه كنسرتى را اجرا كردیم كه با موفقیت توأم بود. تارهایى را كه تاكنون ساختهام، تا آنجا كه به یاد دارم هنرمندان بزرگى مثل آقایان: رضا وهدانى، سرخوش، سیدانى، دلشاد و... استفاده كردهاند». رحیم رفیعىمنش، داراى پنجهاى بسیار شیرین است كه در نواختن تار مخصوص خود او است، وى داراى سبك ویژهاى است كه در آن نوآورىهاى كاملاً محسوس مشاهده مىشود و این از استعداد خاص این هنرمند توانا مىباشد كه جاى دارد از وجود این هنرمند به صورت كنسرتها و ضبط نوارها اقدام شایسته بعمل آید. رفیعىمنش تاكنون برنامههایى با محمدرضا شجریان، محمد موسوى، جهانگیر ملك در محفلهاى هنرى و ادبى به اجرا درآورده ولى او از شركت در جلساتى كه به موسیقى ارج واقعى آن گذاشته نشود و این هنر والا را احترام شایسته نكنند خوددارى مىنماید و اگر هم بنا به مناسبتهایى شركت نماید، هرگز دست به ساز نمىبرد و به هیچ عنوان ساز نمىزند. و ما داریم هنرمندانى در تاریخ موسیقى ایران را مثل: زندهیاد رضا محجوبى كه یكبار وقتى در محفلى ویولن مىزد، بسیارى از مدعوین به ساز او گوش نمىدادند و مشغول صحبت و بگو و مگوىهاى خود بودند، آن هنرمند والا و بزرگ، روى خود را به سوى دیوار مىكند و پشت به مدعوین و با صداى بلند مىگوید: «دیوار اینها كه معرفت شنیدن این موسیقى و هنر آسمانى را ندارند، تو گوش به این نوا بده!» و یا از شادروان غلامحسین بنان نقل مىكنند كه در محفلى مشغول اجراى برنامه همراه پیانوى زندهیاد مرتضىخان محجوبى بوده، گویا عدهاى از حاضرین ضمن اجراى موسیقى با هم صحبت مىكردند و ظاهراً كمتوجهى مىشده نسبت به موسیقى، استاد بنان همراه استاد محجوبى برنامه را كوتاه مىكنند و به اصطلاح درز مىگیرند كه مدعوین متوجه قضایا مىگردند و با عذرخواهى كلیه حاضرى مسئله فیصله داده مىشود و در واقع به آنان فهمانیده مىشود كه هنگام اجراى موسیقى سنتى كشور كه یادگار نیاكان ما مردم است باید سراپا گوش باشیم و به آن با دیدهى احترام بنگریم. رحیم رفیعىمنش به نگارنده چنین اظهار داشت: «باید بگویم كه هرچه دارم از استاد عزیزم حشمتاللَّه جودكى است كه مرا و بسیارى از جوانان بروجرد را به سوى این هنر بزرگ و آسمانى رهبر و راهبر بود و از سبك و سیاق نوازندگى این هنرمند والا و توانا خاطراتى در ذهن دارم كه یادآور مىشوم: «در یكى از شبهاى سالیان گذشته در منزب دوست عزیزم آقاى محمد لهراسبى كه یكى از علاقمندان به شعر و موسیقى اصیل و سنتى ایران است و خود از طبع شعر و شاعرى بهرهور است، با عدهاى از دوستان و استاد عزیزم حشمتاللَّه جودكى نشسته بود كه بنا به خواهش و تقاضاى دوستان استاد جودكى در مایه چهارگاه قطعاتى را با شیرینى و زیبایى هرچه تمامتر نواختند كه بسیار عالى بود و همه ما را به جهانى دیگر برد قطعهاى را كه استاد جودكى نواخت و اینچنین در محفل ما آشوب به راه انداخت خود «شهرآشوب» نام دارد كه در دستگاههاى: «همایون»، «ماهور»، «شور»، «چهارگاه» از قدیمالایام نواخته شده است. شهرآشوب قطعهاى است كه شهر دلهاى عاشقان را آشوب مىكند، چنان كه به روایت استاد موسى معروفى: مجلس بزمى در عهد باستان در خانوادهاى اشرافى برپا بوده كه خبر مىآورند شما اینجا نشستهاید و مشغول بزم و خوشى هستید، در صورتى كه یكى از عزیزان شما فوت كرده است. حاضرین زیاد به این مسئله توجه نكردند ولى مادر خانواده بلافاصله سوار بر اسب مىشود و به محل حادثه مىشتابد كه مىبیند بلى فرزند او بر اثر حادثهاى فوت شده، لذا شروع به شیون و گریه و زارى مىنماید و به سر و صورت خود مىزند و موىهاى خود را دسته دسته مىكند و عاقبت دیوانه مىشود و از فرط جنون شروع به رقص و پایكوبى و خنده مىنماید، كه شهر را به آشوب مىكشد و درهم مىریزد حالت متضادى كه در آن حال به این مادر داغدیده دست مىدهد، توسط نوازندهى چیرهدستى در عهد باستان با ساز منعكس مىشود و به صورت آهنگ موسیقى نواخته مىگردد و این قسمت به نام «شهرآشوب» نامیده مىشود». رحیم رفیعىمنش از هنرمندان بافرهنگ و دانش است كه با نقاشى آب و رنگ آشنایى كامل نیز دارد و تابلویى از داستانهاى شاهنامه حكیم ابوالقاسم فردوسى سخنور نامى ایران زمین را كه از مفاخر علمى و هنرى كشور است به تصویر كشیده است.