عجایب تربت امام حسین(علیه السلام)؛
تربت کربلا از زبان حاج اسماعیل دولابی



تربت را اگر به دريا بزنی، خجالت می‌كشد كه طغيان كند و ساكت می‌شود. اگر آن را به تب شديد چهل درجه عرضه كنی، تب فوراً ساكت می‌شود و از آن بدن می‌رود، خجالت می‌كشد...




حاج اسماعیل دولابی در بیان ویژگی‌های سرزمین کربلا می گوید:

«كربلا تربت می‌سازد و همه ابدان شيعيان را تربت می‌كند. از عطش، آب بدن خشك می‌شود و تشنه دنيا و آخرت می‌شود. هم تشنه آب ظاهری می‌شود و هم تشنه معنوی. تشنگی، آب بدن را می‌كشد و كم می‌كند و آن را خشك و خاك و تربت می‌كند. كسی كه تشنه كربلا شد، بدنش سرانجام تربت می‌شود؛ همين بدن ظاهری، حتی اگر نمرده باشد.»

«تربت را اگر به دريا بزنی، خجالت می‌كشد كه طغيان كند و ساكت می‌شود. اگر آن را به تب شديد چهل درجه عرضه كنی، تب فوراً ساكت می‌شود و از آن بدن می‌رود، خجالت می‌كشد. تربت به او می‌گويد تو حرف نزن، من مال كربلايم. به تب می‌گويد من از صبح تا ظهر عاشورا طوفان‌ها ديده‌ام.»


«تو فقط يك طوفان ديده‌ای. تب خجالت می‌كشد و تا تربت امام حسين(ع) به آن می‌رسد سرش را پايين می‌اندازد و می‌رود. اگر به دريايی كه طغيان كرده تربت نشان دهی، خجالت می‌كشد، سرش را پايين می‌اندازد و آرام می‌گيرد. همه شما، هم با عقل‌تان، هم با محبت‌تان و هم با ولايت‌تان می‌بينيد كه اين درست است.»

«اساساً وقتی كسی كه ابتلا زياد ديده است می‌آيد، كسی كه كم مصيبت ديده است، خاموش می‌شود. كسی برادر و يا عيالش مرحوم شده، ديگری بچه‌اش مرحوم شده و گريه می‌كند. وقتی آن كه ابتلای بزرگ‌تر ديده وارد می‌شود، آن يكی خاموش می‌شود و ديگر خجالت می‌كشد گريه كند. اين خيلی ساده است. تمام ابتلائاتی كه ما در دنيا می‌كشيم، با ياد كربلا ساكت می‌شود.»





نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 28 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
واقعه کربلا تنها یک بار در طول تاریخ اتفاق افتاد، اما این رویداد بی‌نظیر و مسائل قبل و بعد از آن را افراد مختلفی نقل و روایت کرده اند، به همین دلیل برخی از اطلاعات و آمارها با یکدیگر تفاوت دارد.




مهر: با استفاده از آمار می توان هر موضوع یا حادثه ای را دقیق تر بیان کرد تا افراد نیز آن را بهتر درک کنند؛ نقش آمار در ارائه سیمای روشنتر از هر موضوع و حادثه، غیر قابل انکار است.

به دلیل آنکه بعضی از مطالب آماری، زمانی و مکانی، حادثه کربلا را گویا تر می سازد، ۱۷۲ نکته از این واقعه جانسوز و ۷۲ شهید کربلا بیان می شود:

خصوصیات منطقه عملیاتی کربلای ۶۱ هجری

۱- واقعه کربلا نزدیک رودخانه دجله و فرات ۲- دجله در سمت چپ و فرات در سمت راست کربلا ۳- از نظر آب و هوایی در منطقه خشک و گرم عراق قرار گرفته و در ضلع شمال شرقی ایران قراردارد و درجنوب غربی، حجاز واقع شده است ۴- منطقه رملی و نیمه جنگلی است ۵- در حاشیه نهرعلقمه، نخلستانی قرار دارد.

۶- دارای تپه ماهور و پستی و بلندیهای بسیار است ۷- نهر علقمه از فرات منشعب شده و در نزدیکی اردوگاه حسینی قرار دارد ۸- موسم تابستان با گرمای مخصوص منطقه همراه است ۹- کربلا در حاشیه فرات و قبرستان یهود قرار گرفته است ۱۰- از نظر اهمیت جغرافیایی، نقطه کور، منزوی و فراموش شده، فاقد هر گونه امتیاز و اهمیت ویژه سیاسی، فرهنگی ، نظامی و اقتصادی در آن دوران است.

خصوصیات حرکت زمینی سید الشهدا(ع)

۱- عقب نشینی تاکتیکی در زمان غیر قابل پیش بینی ۲- بهره گیری از زمین برای ایجاد جنگ روانی ۳- انتخاب کمیت زمین برای به دست گرفتن ابتکارعمل در جنگ ۴- در اختیار گرفتن زمان و سلب آن از دشمن ۵- ایجاد توازن دفاعی ۶- تجزیه نیرو و تغییر جهت دشمن به سمت ضعف ۷- به هم زدن نظم تشکیلاتی و ایجاد تغییر در قرارگاه جنگی دشمن.

۸- سلب اختیار از دشمن و به دست گرفتن ابتکار حرکت ۹- اخلال در سیستم تصمیم گیری فرماندهان نظامی ۱۰- به دست گرفتن ابتکار عمل در زمین.۱۱- به موضع انفعالی کشیدن دشمن ۱۲- استفاده از پوشش طبیعی و تصنعی زمین و بهره گیری ازآن برای استتار و اختفاء ۱۳- جلوگیری از تمرکز قوا هنگام حمله دشمن و ایجاد فاصله جغرافیایی بین فرماندهی، تدارکات و ارتباطات ۱۴- ایجاد شتابزدگی در تصمیم گیری نظامی و کندی در عمل دشمن ۱۵- سلب هر گونه بهره گیری استراتژیک از زمین (از دشمن).

۱۶- افزایش محدودیت در میدان عمل و کاهش شدید میزان کارآیی دشمن ۱۷- تعیین جهت حمله و نوع آرایش جنگی دشمن به وسیله زمین ۱۸- به دست گرفتن ابتکار عمل در سازماندهی و تجدید سازمان ازلحاظ کیفی و کمی ۱۹- تعیین نوع بهره وری ازبرای دشمن به صورت مطلوب ۲۰- موضع گیری و آرایش مطلوب در دفع حمله ۲۱- احراز آمادگی در هر شرایطی تا هر زمان و سلب آمادگی از دشمن به وسیله زمین ۲۱- بدون حرکت و صرف انرژی، آرایش دشمن را برای چند ساعت به صورت جنگ روانی برهم زد.

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 28 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

بسم الله الرحمن الرحیم

مِن الحسین بن علی إِلی بنی هاشم :


اما بعد :

فإنّهُ مَن لَحِقَ بی منکم استشهد و مَن تخلّفَ عنی لم یبلغ(مبلغ) الفتح

و السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

از حسین بن علی به فرزندان هاشم :

و اما بعد :
همانا هرکس از شما به من ملحق شود به شهادت خواهد رسید و هرکس بازماند فتح و گشایشی برایش نخواهد بود

والسلام

در کربلا

گران میخرند و گران میفروشند.

آنجا میروی اگر

هر آنچه داری ببر!


وقتی حسین هست اگر در صحنه نباشی ،

فرقی نمی کند هر کجا که می خواهی باش،



چه بر سر سفره شراب

چه ایستاده بر نماز





نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 28 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر


بر اساس برخی از روایات سرزمین کربلا تا پنچ فرسخ از هر طرف جزء حریم قبر امام حسین (ع) حساب می‌شود.



خاک تربت امام حسین به کجا اطلاق می شود آیا هنوز بعد از این همه سال خاک تربت وجود دارد؟



تربت امام حسین خاکی است که از قبر یا حوالی مرقد مطهر حضرت سیدالشهدا صلوات الله علیه می آورند که شیعه به خوردن آن استشفا می‌کند. خاک اطراف قبر برای شفای بیمار و مهر نماز استعمال می‌شود.



امام خمینی می فرماید: آنچه به صورت قطعی تربت امام حسین (ع) است خاکی است که از قبر و آنچه عرفا ملحق به قبر است برداشته می‌شود. (۱)



نظر عده‌ای از مراجع آن است که حکم فضیلت سجده بر تربت امام حسین و حکم جواز خوردن کم از آن برای شفاء، مخصوص قبر و کمی از اطراف قبر امام حسین(ع)بوده و بقیه خاک کربلا هر چند محترم است؛ اما حکم خاک قبر امام حسین و اطراف قبر را ندارد. (۲)



بر اساس برخی از روایات سرزمین کربلا تا پنچ فرسخ از هر طرف جزء حریم قبر امام حسین (ع) حساب می‌شود. (۳)



به نظر بعضی از مراجع: حکم تربت حسینی که در روایات وارد شده است بر خاک کربلا تا مقداری که حریم قبر امام حسین (ع) است یعنی از هر طرف پنج فرسخ بار می‌شود. ولی زمین‌های نزدیک قبر شریف حضرت، دارای فضیلت بیشتری هستند. (۴)



پی نوشت‌ها:


۱. تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۱۵۶، امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر اثار امام خمینی، ۱۴۲۱ ق ، چاپ اول.


۲. آیت الله بهجت، توضیح المسائل مراجع، ج۲ ذیل مسئله ۲۶۲۸، استفتاءات تلفنی از دفتر رهبری، و دفتر آیت الله سیستانی.


۳. مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ: قَالَ (ع) حَرِیمُ الْحُسَیْنِ (ع) خَمْسَه فَرَاسِخَ مِنْ أَرْبَعِ جَوَانِبِ الْقَبْرِ وسائل‏الشیعه، ج۱۴، ص ۵۱۳، باب حد حرم الحسین (ع) الذی یستحب... .


۴. استفتاء تلفنی از دفتر آیت الله وحید خراسانی.




*برگفته از سایت مرکز ملی پاسخگویی به سوال های دینی





نوشته شده در تاريخ سه شنبه 27 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
فواید تأخیر جنگ از تاسوعا به عاشورا


اگر جنگ از شب به صبح نمی کشید قطعا اصحاب امام علیه السلام کشته می شدند و آنگاه آیندگان این چنین ‏قضاوت می کردند که اصحاب امام غافلگیر شده بودند(و فرصت فکر کردن را نداشتند که آیا در راه امام حسین جان ‏خود را فدا بکنند یا نه) و اگر مهلت می خواستند آنان می توانستند صبح زود از امام علیه السلام جدا شده و خود را ‏نجات دهند.
پس امام علیه السلام از دشمن تقاضای مهلت کرد تا بتواند پیش از هر چیز اصحاب را توجیه کند و آنان ‏را در انتخاب، آزاد بگذارد.
امام علیه السلام شب عاشورا اصحاب را جمع کرد و به آنان گفت: سپاه دشمن ‏با شخص من کار دارد و شما می توانید از تاریکی شب استفاده کنید و از کربلا خارج شوید. همین ‏جمله نورانی امام آن چنان اصحاب و یارانی ساخت که نه تنها احدی از آنان از امام علیه السلام جدا ‏نشدند بلکه روشنی چشم امام شدند و با شهادت خویش افتخار جاویدانی را نصیب خود کردند.

1



ویژگی های یاران امام حسین علیه السلام


در اینجا سؤال دیگری مطرح می شود و آن اینکه: اصحاب حسین بن علی علیه السلام چه ویژگی هایی داشتند که ‏امام علیه السلام در وصفشان فرمود: من اصحابی با وفاتر و نیکوتر از یاران خود نمی شناسم؟ ‏

اولا

: انتخابی که اصحاب و اهل بیت امام نمودند سخت ترین و دشوارترین انتخاب ها در تاریخ بشریت بود. زیرا از نظر ‏عده و تعداد نفرات 72 تن در برابر 30 هزار و از نظر عُده و امکانات قابل قیاس نبودند پس اصحاب امام حسین یک ‏گزینه در پیش رو داشتند: شهادت.‏



ثانیا

: اصحاب امام با اینکه جان خود را در خطر می دیدند ولی هرگز به آن فکر نمی کردند بلکه آنچه ‏برای آنان از جان عزیزتر بود حفظ سلامتی امام بود... در ظهر عاشورا آنگاه که امام علیه السلام به نماز ‏خوف ایستاد، سعیدبن عبدالله در برابر امام ایستاد تا تیر به امام اصابت نکند و آن قدر تیر خورد تا به ‏زمین افتاد و آن گاه و در همان حال که به زمین افتاده بود به امام علیه السلام گفت: ای فرزند رسول ‏خدا! آیا وفا کردم؟ ‏



ثالثا

: اصحاب امام حسین فرصت بیرون رفتن از این بحران و نجات از مرگ را داشتند ولی هرگز از چنین فرصت هایی ‏استفاده نکردند و در کنار امام تا آخرین لحظه باقی ماندند.‏



رابعا

: اصحاب امام علیه السلام در موقعیتی سیاسی و فکری قرار گرفته بودند که اگر از ایمان کامل برخوردار نبودند ‏قطعا از امام فاصله می گرفتند زیرا که اکثر جهان اسلام ار برابر بحران موجود سکوت اختیار کرده بودند و از امام ‏حمایت نمی کردند و آنهایی هم که همسو با امام علیه السلام بودند راه های دیگری را برای مبارزه پیشنهاد می ‏کردند.در چنین شرایط پیچیده سیاسی این اصحاب امام بودند که سخت خود را متعبد به مواضع فکری امام نشان ‏دادند. 2



سید روح الله علوی - گروه دین و اندیشه تبیان


‏1. بر کدامین مصیبت باید گریست، سید محمد تقی قادری، ص 252 تا 255‏‏2. همان ص 255 تا 259‏





نوشته شده در تاريخ سه شنبه 27 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

حروف رمز کربلا در قرآن




طبق برخى تفاسیر، حروف رمزى كهیعص، (حروف مقطعه قرآن در اول سوره مریم)،اشاره به حوادث یا فضایل یا مسایلى دارد كه اهل بیت به علم آن آگاهند.از جمله تفسیرها و تأویل هاى این حروف،انطباق آن با حادثه كربلاست.
در روایات است:
حضرت زكریا نام ‏پنج تن آل عبا را از جبرئیل فرا گرفت و چون به نام امام حسین‏«ع‏» مى‏رسید،اندوهگین‏ مى‏شد و اشک در چشمش مى‏آمد،اما با نام هاى دیگر،اندوهش مى‏رفت.راز آن را ازخداوند پرسید.خداوند با«كهیعص‏» قصه آن را خبر داد.
«كاف‏»،نام كربلاست،«ها»،كشته شدن عترت طاهره است، «یاء» یزید ستمگر، قاتل حسین‏«ع‏»است،«عین‏»عطش‏ حسین‏«ع‏»و«صاد»صبر و مقاومت اوست.
زكریا سه روز در مصیبت‏حسین‏«ع‏»گریست‏و از خدا خواست كه فرزندى به او عطا كند و با محبت او،آزمایشش كند و آنگونه كه‏ محمد«ص‏»را در سوگ فرزندش به داغ نشاند،او را هم داغدار كند.خداوند، یحیى را به‏او عطا كرد.
یحیى هم همچون حسین‏«ع‏» شش ماهه به دنیا آمد. (1) میان یحیى بن زكریا و حسین بن على شباهت هاى دیگر نیز وجود دارد.سر هر دو مظلومانه بریده شده و سر هر دو در طشت و طبقى پیش طاغوت زمانشان نهاده شد.

تنظیم: شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان
پی نوشت ها :
1. تفسیر البرهان،ج 3،ص 3،بحار الانوار،ج 44،ص 223.آیات دیگرى نیز به شهادت امام حسین‏«ع‏»تاویل شده‏است. (ر.ك:بحار الانوار،ج 44،ص 217 باب‏«الایات الماولة لشهادته‏».)
فرهنگ اصطلاحات عاشورا، جواد محدثی




نوشته شده در تاريخ سه شنبه 27 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

عشق است به آسمان رسیدن



کربلا، و تو چه می دانی که کربلا چیست؟
کرب و بلا ریزجزئی از کربلای حسین (ع) است.
تشنگی کنار آب، گرسنگی، آوارگی در بیابان گوشه ای از نقشه بزرگ نقاشی اعجاب انگیز اباعبدا... (ع) است.
دست جدا فتاده و پای بریده، سر بر نیزه و بدن زیر سم رفته، لب های چوب شده و گلوی تیغ دیده، گوش خونین گوشواره از دست داده، پای رنجور دوان در صحرای نینوا، تن سنگینی زنجیر کشیده، پوست آتش لمس کرده و موهای پریشان شده، بخشی از داستان سیدالشهدا (ع) است.

چیست کربلا؟ آرامگاه عشاق و اولیای خدا، مهبط فرشتگان عرش برین. مطاف ملکوتیان.

چیست کربلا؟ میدان برادری عقل و جنون، پایگاه پرواز پروانه و پوسیدن پیله کرم زبون، تالار غلتیدن عشق در خون.

کربلاست پاسدار حرمت مکه و آبروی مدینه و عطش کوفه. کربلاست معروف در آسمان و شناخته شده میان جنتساکنان و بر فراز شده تا لامکان. کربلاست مایه رشک جنت و ترس حجیم.

نم گوشه چشم آدم (ع) و تقربش فقط و فقط ماجرای اشرف اولادش در کربلا بود. کربلا صحنه ددمنشی وارثان قابیل بود و به خون غلتیدن وارثان خون به نا حق ریخته هابیل. طوفان نوح (ع) ورقی بود از کتاب طوفان کربلا که تا همیشه تاریخ توفنده است و در تمام زمین از تاب نمی افتد. خلیل در گلستان آرمیده، به گلستانی می نگرد که در کربلا به آتش عشق حق سوخت و بوی عطرش هستی را نوازش داد. کربلا قربانگاه عظیم ذبح عالم است که ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) را از عظمت خویش به وادی حیرت کشانده. یوسف صدیق (ع) در کربلا بزرگ منادی توحید را می بیند که خواب از چشمان هرچه فرعون ربوده. موسی (ع) جاری کربلا را می بیند که تمام سپاه شیطان را تا روز موعود ریشه کنی بساط ابلیس، یکباره در خود کشیده و غرقشان ساخته. کلیم، مناجات سرور شهیدان را در طور کربلا به نظاره نشسته است. عظمت کربلا ملک سلیمان (ع) را به بازی گرفته است. عیسی (ع) عروج انسان را از مسلخ کربلا مشاهده گر است و خوار شدن همیشگی هرچه دنیاپرست دین فروش را می بیند. و محمد (ص) ...

چه گوید زبان از حال محمد (ص) در کربلا؟ چه سری است میان این چهارده سرور هستی با کربلا؟

در کربلا بود که بقای دین آخرین رسول (ص) تضمین شد. کربلا بود که نقاب اسلام از چهره کریه سلسله منافقان امت پیامبر (ص) برداشت و رسوای تاریخشان ساخت. در کربلا دست یهود که از آستین امویان ناپاک بیرون آمده بود قطع گردید. در کربلا بود که فداکاری های صدیقه طاهره (س) به ثمر نشست. کربلا بود که حقانیت علی (ع) را به اثبات رساند. کربلا بود که مظلومیت مجتبی (ع) را به تصویر کشید. کربلا بود و سالار شهیدان و یک تاریخ. کربلا پی محکمی بود برای ساختمان نورانی و تابان اسلام تا ائمه هدی (ع) آجر به آجر و با خون دل پیش برند و برای روز آخر به دست امام غایب از نظر بسپارند.

کربلا، و تو چه می دانی که کربلا چیست؟ چشم دل باز کن تا نقش خونین کربلا بینی و گوش جان بگشا تا نغمه حزین کربلا شنوی.

کربلا، و تو چه می دانی که کربلا چیست؟ بخوان داستان کربلا را. بخوان به نام پروردگارت قصه نا تمام کربلا را. بخوان از شعر کربلا تفسیر قرآن را...





نوشته شده در تاريخ سه شنبه 27 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
اشاره:

اینكه گفته می‌شود امام مهدی(ع) برای انتقام خون به ناحق ریخته شدة امام حسین(ع) و یارانش می‌آید به چه معناست؟ مگر در زمان قیام مختار از قاتلان اباعبدالله(ع) و یارانش انتقام گرفته نشد؟» در پاسخ این پرسش لازم است نكاتی را یادآور شویم:

1. منابع و مستندات

در بسیاری از روایات، زیارات و ادعیه بر این موضوع تصریح شده است كه در زمان ظهور امام مهدی(ع) انتقام خون امام حسین(ع) و دیگر شهدای كربلا گرفته می‌شود و حتّی از این بالاتر، این موضوع، به عنوان یكی از اهداف اصلی قیام مهدی موعود(ع) برشمرده شده است. در روایتی در ذیل آیة 33 سورة اسراء كه از امام صادق(ع) نقل شده است، در این زمینه چنین می‌خوانیم: «از حضرت امام ابوعبدالله صادق(ع) راجع به فرمودة خدای تعالی: «و هر آنكه مظلوم كشته شود پس البته كه ما برای ولیّ او حكومت و تسلط دادیم [بر قاتل] پس مباد در كشتن اسراف كند كه او منصور است»1 پرسیدم، فرمود: «آن قائم آل [بیت] محمد(ص) است، خروج می‌كند و به [انتقام] خون حسین(ع) [دشمنان او را] می‌كشد. پس چنانچه اهل زمین را به قتل برساند، مسرف نخواهد بود.»2
روایات دیگری نیز در ذیل آیة 33 سورة اسراء از امامان معصوم(ع) نقل شده است، كه در همة آنها بر مطلب فوق تأكید شده است.3 در دعای ندبه نیز از امام مهدی(ع) به عنوان منتقم خون شهدای كربلا یاد شده است: «أین الطالب بدم المقتول بكربلا؛ كجاست آنكه به خونخواهی شهید كربلا به پا می‌خیزد؟»4
در دو فراز از زیارت عاشورا نیز، زیارت كننده از خداوند می‌خواهد كه همراهی با امام پیروزمند یا امام مهدی(ع) را در خونخواهی امام حسین(ع) روزی‌اش گرداند؛ یكبار در این فراز: «فاسأل الله... أن یرزقنی طلب ثارك مع إمامٍ منصورٍ من أهل بیت محمّدٍ(صلّی الله علیه وآله)؛ پس از خدا می‌خواهم... كه خونخواهی تو را به امامی پیروزمند از خاندان محمد(ص) روزیم كند.»5
بار دیگر در فراز زیر:
«و اسئله... أن یرزقنی طلب ثاری [كم] مع امامٍ مهدیٍّ [هدیً] ظاهرٍ ناطقٍ بالحقّ منكم؛ و از او می‌خواهم... كه خونخواهی شما را به همراه امامی از شما كه مهدی [هدایتگر] آشكار و گویا به حق است، روزی من قرار دهد.»6
با توجه به آنچه گذشت، تردیدی باقی نمی‌ماند كه امام مهدی(ع) به هنگام ظهور به خونخواهی جدّ مظلومش برمی‌خیزد و انتقام آن حضرت را از قاتلانش می‌گیرد.

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 27 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
کلاس کربلا


ظهور زندگي پاک و حيات طيبه، آرمان بلند آزادمردان و انسان‌هاي وارسته‌اي است که اسلام را نه تنها باور کرده، بلکه به آن انس شديد دارند و در راه تجلي ارزش‌هاي اسلامي تمامي توان خود را به کار مي‌گيرند. حيات طيبه، زندگي توأم با آرامش است، زندگي‌اي که با نفس مطمئنه انس دارد و هويت انسان را در جهت درک عبوديت الهي تعريف مي‌نمايد. انساني که زير خيمه حيات طيبه زندگي مي‌کند، عبدي است خاضع در پيشگاه معبود و مطيع فرامين او که زندگي خويش را در راه او و براي او تعريف کرده و از چشمه فياض پيامبران و ائمه هدي عليهم السلام جام‌ها نوشيده است تا در راه جانان، جان خود را تسليم نمايد.
همچنان‌که صحنه کربلا و حادثه عاشورا نشان داد که ره پويان طريق عشق و بندگي، از کجا تا به کجا مي‌توانند در جهت قرب، لقاء و رضوان الهي گام بردارند.
عاشورا حقيقت زنده‌اي است در متن تاريخ که مي‌تواند براي همه نسل‌ها حامل پيامي والا و متعالي باشد؛ پيامي که به همه انسان‌ها نويد مي‌دهد که مي‌توان با تمسّک به ريسمان ولايت، از بحران‌هاي زندگي عبور کرده و به حيات طيبه رسيد.
کربلا، کلاس درسي است که استاد آن، امام حسين عليه السلام و تمامي نسل‌ها، در هر سن و سالي، شاگردان آن هستند. در اين کلاس، شاگرداني را مي‌بينيم که از سن شيرخوارگي تا سالمندي، همه در ولايت معصوم ذوب شده‌اند، خود را در پرتو نور او مي‌بينند و بدون او از شناخت خود و تعريف زندگي خويش محرومند.
درس کلاس کربلا، عبوديت و بندگي است، که در ايثار، عشق، گذشت، وفا، تعهد و بالاخره ايستادگي و مقاومت ياران امام حسين عليه السلام تحقق مي‌يابد.

عاشورا زندگي را در بستر ابتلاء و آزمايش الهي تعريف مي‌کند و به ما مي‌گويد در هر شرايطي و در هر موقعيتي بايد آن باشي که خداوند مي‌خواهد. بايد از «بودن‌»ها عبور کرده و «شدن» متعالي را تجربه کني.
کربلاييان با انس به زندگي پاک و درک عبوديت و بندگي خالصانه و عاشقانه، در بحران‌هاي زندگي، حيات طيبه را لمس کرده و نظام زندگي خويش را در هر موقعيتي، به نحوي مديريت مي‌کنند که بتوانند زمينه رشد خود و ديگران را فراهم نمايند.
هويت کودکان نيز در کربلا و در بستر ابتلاء، سختي و آزمايش، صيقل خورد و به کمال رسيد. امام باقر عليه السلام در کربلا حدود چهار سال سن داشتند؛ اما با وجود کمي سنّ، از هويت ديني برخوردار بودند. چرا که در اين سن، انتظار اين است که فرد به صورت طبيعي به بازيهاي کودکانه انس داشته باشد و با سختي و مشقت همراه نباشد. اما ايشان سختي‌ها، دردها، رنج‌ها و بحران‌هاي زندگي را در کربلا تجربه و تحمل کردند و از آنجا که خداوند، حضانت و سرپرستي تربيتي ائمه عليهم السلام را در بالاترين درجه، مديريت مي‌کند، مي‌بينيم که امام باقر عليه السلام نه تنها در متن گرفتاري‌ها و مصيبت‌هاي زمانه، خم به ابرو نمي‌آورد، که سعي دارد از حقيقت دين و حريم امامت و ولايت در مقابل فرعونيان دفاع کند.
داستان معروفي در کتاب شريف «نفس المهوم» بيان شده است. براساس آن داستان، وقتي يزيد در شام با امام سجاد عليه السلام ملاقات کرد، از مشاوران خويش پرسيد که نظر شما در مورد او چيست. مشاوران نظر به قتل او دادند. در اين حال امام باقر عليه السلام که کودکي چهار ساله بود، لب به سخن گشود و پس از حمد و ثناي الهي فرمود: «اي يزيد! مشاوران تو به تو خيانت کردند؛ زيرا فرعون وقتي از مشاورانش در مورد موسي و هارون عليهم السلام سوال کرد، آنها حکم به قتل آن دو ندادند؛ بلکه گفتند آنها را تبعيد کن؛ زيرا مي‌دانستند که کشتن پيامبران و فرزندان ايشان گناهي است بس بزرگ و قاتل آنها کسي نيست جز فرزند نامشروع. لذا مشاوران فرعون در جهت حفظ شأن و مقام اجتماعي فرعون نظر دادند و به او خيانت نکردند وليکن مشاوران تو مصلحت اجتماعي تو را در نظر نگرفتند و با اين نظر، تو را در مسيري قرار دادند که احترام اجتماعي تو مخدوش شود».
راستي آيا چنين فرزندي با اين قدرت تحليل و درايت، مي‌تواند اسير حوادث شود؟ آيا برخورد امام باقر عليه السلام با يزيد نشان نمي‌دهد که ظرفيت رشد شخصيتي کودکان جامعه ما کاملاً مهيا است وليکن ما از اين ظرفيت، بهره‌برداري لازم را در جهت ارتقاء شخصيت وجودي آنها انجام نمي‌دهيم.
فرزندان ما از ظرفيت قابل توجهي از رشد برخوردار هستند به گونه‌اي که مي‌توان گفت آنها مي‌توانند متناسب با سن خويش در مسير يادگيري بسياري از حقايق هستي گام بردارند وليکن ما با برخورد‌هاي غلط خويش، اجازه شکوفايي فطرت الهي را به فرزندانمان نمي‌دهيم.
زندگي پر از حوادث است و انسان در برخورد با اين حوادث، بايد با اتخاذ تدابير دقيق و روشن، از هويت الهي خويش دفاع کند و اين مقدور نيست جز از طريق تربيتي واقع بينانه براساس يک آرمان الهي که بتواند انسان را در مسير درک مراتبي از عبوديت الهي، در راستاي حيات طيبه راهبري نمايد.
هر چه انسان در مسير عبوديت الهي، دقيق حرکت نمايد، مي‌تواند از کارايي بيشتري برخوردار باشد و مديريت استفاده از تمام ظرفيت خويش را به‌دست آورد. در غير اين‌صورت، اين امکان و استعداد، نه تنها رشدي نخواهد داشت که در کوتاه يا دراز مدت، دچار بحران خواهد شد. امام باقر عليه السلام در روايتي شريف، کمال انسان را در سه چيز خلاصه مي‌کند: تفقه و فهم عميق در دين، صبر بر مصايب و تنظيم معيشت زندگي. اين سخن نشان مي‌دهد که هر يک از اين سه مورد، گام بلندي است در جهت شکوفايي فطرت الهي انسان. با تفقه، جهل نابود مي‌شود؛ با صبر، انسان به پالايش دروني مي‌رسد و بالاخره با مديريت فعال در زندگي، انسان مي‌تواند از کم‌ترين امکانات، بيشترين بهره برداري را داشته باشد.
حال اگر کسي با علم به حقيقت و درک موقعيت در بستر تفقه به بهترين موضع‌‌گيري رسيد، در جهت تحقق اهداف خويش در مقابل بحران‌ها و نابساماني‌ها ايستاد و مقاومت کرد و زندگي خويش را براساس فقه و روابط سالم الهي مديريت نمود، آيا باز هم مي‌توانيم باور کنيم که انسان به عقب برود و هويت خويش را مخدوش کند؟
به استناد «کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا»، همه وظيفه دارند که ارتباط خويش را با امام حسين عليه السلام و صحنه کربلا حفظ نمايند و در مسير حفظ آرمان سرخ شهادت و فراهم کردن زمينه ظهور آن خلف صالح و در پرتو نور هدايت او، انتقام خون کربلاييان از فراعنه تاريخ گرفته شود تا پيروزي خون بر شمشير و حقيقت، بر همگان مکشوف گردد. چرا که کلاس کربلا از هر سن و از هر قشر، نماينده‌اي و در هر موقعيت، درسي و در هر حادثه‌اي، مديريتي نهفته دارد که مي‌تواند زمينه رشد و کمال ما را مهيا نمايد




نوشته شده در تاريخ سه شنبه 27 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
من به صورت خاص شیفته شخصیت "حضرت عباس" هستم
دردناک‌ترین حادثه کربلا به روایت کارشناس آمریکایی



دردناک‌ترین حادثه کربلا به روایت کارشناس آمریکایی
پروفسور پیتر ج. چلکوفسکی (Peter J. Chlkowski)، دانشمند آمریکایی لهستانی تبار، از دانشمندان متخصص فرهنگ ایران است که هم اکنون استاد رشته های مطالعات خاورمیانه، شرق شناسی و اسلام شناسی در گروه مطالعات اسلامی و خاورمیانه دانشگاه نیویورک است.
وی روایت جالبی از داستان کربلا دارد:

* شرق شناسی که جذب محرم شد

آقای چلکوفسکی لطفا خودتان را برای خوانندگان ما معرفی کنید.
چلکوفسکی: من پیتر چلکوفسکی شهروند آمریکایی هستم. لیسانس خود را در سال 1958 در رشته واژه شناسی شرقی از دانشگاه جگیلونیان شهر کراکوف لهستان دریافت کردم و در مدرسه درام همان شهر به تحصیل در رشته هنرهای تئاتری بپرداختم. در سال 1959 به لندن رفتم و در سال 1962 در مقطع فوق لیسانس در رشته تاریخ خاورمیانه اسلامی از مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی فارغ التحصیل شدم. در حال حاظر هم بیش از 40 سال است که استاد مطالعات اسلامی و خاورمیانه در دانشگاه نیویورک هستم. بخش عمده ای از تحقیقات و مطالعات من مربوط به اسلام شیعی و به طور خاص محرم و واقعه کربلا است و در این حوزه تا کنون ۳ کتاب و مقالات متعددی درباره امام حسین و واقعه کربلا نوشته ام.

علت سفر شما به ایران چه بود؟
چلکوفسکی: همانطور که گفتم در مقطع لیسانس زبان شناسی مشرق زمین خوانده بودم و در ادامه در یکی از دانشگاه های انگلیس مطالعات خاورمیانه را ادامه دادم و به همین دلیل با ایران آشنا شدم، به همین دلیل ایران را برای ادامه تحصیل در رشته ادبیات زبان فارسی انتخاب کردم.

* جایی که با محرم آشنا شدم...

شما یکی از معروف ترین محققان غربی در حوزه محرم و عاشورا هستید. از آشنایی خود با محرم بگویید.
چلکوفسکی: درباره آشنایی با محرم و عاشورا باید بگویم که قبل از اینکه به ایران سفر کنم چیز زیادی درباره محرم نمی دانستم و زمانی که برای ادامه تحقیقاتم به شهر رشت سفر کردم مصادف بود با ماه محرم و انجا با یک اجرای تعزیه مواجه شدم. آنجا خیلی شیفته این مراسم شدم و باید اعتراف کنم که یک شبه عاشق محرم شدم. این نمایش برای من که هنرهای نمایشی در لهستان خوانده بودم فوق العاده بود. از آن زمان شروع کردم به تحقیق و نوشتن درباره تعزیه و محرم. از این نمایش به قدری هیجان زده و شگفت زده شده بودم که از آن روز به تحقیق درباره عاشورا و محرم پرداختم.

* هنر تعزیه مرا با محرم آشنا کرد

چیزی که در ابتدا من را به عاشورا و محرم علاقه مند کرد به دلیل اینکه اطلاعی از واقعه عاشورا نداشتم هنر تعزیه بود. رسم و اجرای فوق العاده ای است. اینکه نقش ها دیالوگ خود را با شعر بیان می کردند و رنگ هایی که آدم خوب ها و آدم بدها با آن تفکیک شده بودند. من درباره تعزیه تحقیقات گسترده ای در کشورهای مختلف دنیا کرده ام و ماحصل تحقیقاتم را در یکی از کتابهایم آورده ام.

* تعزیه امام حسین در منطقه کارائیب در قرن 19

امکان دارد یکی از مواردی که در که در مورد تعزیه و محرم در کشورهای دیگر بررسی کرده اید بگویید؟
چلکوفسکی: در قرن 19 میلادی در منطقه کارائیب، انگلیسی ها کارگران سیاه پوست را در مزرعه های نی شکر به خدمت گرفته بودند و آنها را استستمار می کردند و این کارگران سیاه پوست با انگلیسی ها درگیر شدند ولی از ادامه کار زیر سلطه انگلیسی ها که برای آنها به معنای بردگی بود کنار کشیدند و فرار کردند. به همین خاطر انگلیسی ها برای جبران نیروی کار در مزرعه های نی شکر هزاران نفر را از هند به این منطقه آوردند. جمعیت هندی هایی که به این منطقه آمده بودند مراسم عاشورا را برای دور هم جمع شدن و نشان دادن خود به مردم بومی منطقه انتخاب کردند با وجود اینکه اکثر آنها مسلمان و شیعه نبودند.
این مراسم در این منطقه رفته رفته بومی شد و به با نام تجا که شکل تغییر یافته تعزیه بود برگزار شده است. در این مراسم حسینه های خواصی که ارتفاع سقف آن بسیار بلند بود برپا می شود و از رنگ های متنوعی استفاده میشود.

*فرهنگ عاشورا ایران را در جنگ 8 ساله پیروز کرد

تاثیر محرم را در میان مردم ایران چگونه دیده اید؟
چلکوفسکی: مردم ایران و در کل شیعیان، واقعه عاشورا را بزرگترین مصیبت تاریخ بشریت می دانند. در ایران علاوه بر اینکه فرهنگ عاشور در تکیه ها و در ماه محرم گرامی داشته می شود در شئون مختلف زندگی مورد توجه قرار میگرد. جمله هر روز عاشوراست و هر روز کربلا است در جنگ 8 ساله تاثیر زیادی در مبارزه سربازان ایرانی داشت و همین مساله باعث انگیزه آنها برای ادامه مبارزه میشد. و اتفاقا همین فرهنگ بود که باعث پیروزی سربازان ایرانی شد. من مسلمان یا شیعه نیستم ولی خیلی مجذوب این فرهنگ شده ام.

آیا بررسی فرهنگ عاشورا تاثیری بر خود شما هم داشته؟
چلکوفسکی: با مرور واقعه کربلا بارها تحت تاثیر قرار گرفته ام و اشک درچشمانم جمع شده است ولی به خود اجازه نداده ام که گریه کنم چراکه من محقق هستم و نباید تحت تاثیر احساساتم قرار بگیرم.

* شیفته شخصیت حضرت عباس هستم

چه کسی در واقعه عاشورا شما را بیشتر تحت تاثیر قرار داده است؟
چلکوفسکی: من به صورت خاص شیفته شخصیت "حضرت عباس" هستم. من مقالات زیادی را درباره ایشان نوشته و چاپ کرده ام و متون زیادی را درباره مراسمی که به حضرت عباس مرتبط می شود را جمع آوری کرده ام.

* حضرت عباس به روایت چلکوفسکی

اگر بخواهید حضرت عباس را برای مخاطبان آمریکایی معرفی کنید چه می گویید؟
چلکوفسکی: عباس جنگ آور، آزادی خواه و مدافع شجاع و بی باکی است که از حسین و خانواده اش محافظت کرد.
عباس فردی است که شما در فارسی به آن میگویید پهلوان. عباس پهلوان واقعی بود. او از حسین و خانواده او تا آخرین لحظه محافظت میکند. او زمانی که می رود برای کودکان آب بیاورد دستانش را از دست می دهد بعد مشک را به دهن میگیرد و زمانی که می بینند او ایستادگی می کند و به راه خود ادامه می دهد او را می کشند.

* دردناک‌ترین حادثه کربلا به روایت کارشناس آمریکایی

دردناک ترین حادثه کربلا از نظر شما کدام حادثه است؟
چلکوفسکی: تشنگی کودکان در خیمه ها و طلب آب از عباس داستان دردناکی دارد که مرا واقعا تحت تاثیر قرار می دهد.

مردم ایران همه علاقه زیادی به حضرت عباس دارند و مراسم زیادی با نام ایشان برگزار میشود...
چلکوفسکی: من عاشق مراسمی هستم که نذر حضرت عباس میکنند. مانند سفره حضرت عباس.من بسیار در آیین سفره حضرت عباس دقت کرده ام و مشاهده کرده ام که چقدر زنان شیعه و زنان ایرانی اعتقاد به این رسم دارند ولی متاسفانه من چون خانم نیستم هیچگاه نتوانستم در این مراسم شرکت کنم. چون این مراسم را زنان برپا می کنند. من شاهد بوده ام زنانی را که نذر سفره حضرت عباس کرده اند و حاجت گرفته اند. برای مثال زنی که بچه دار نمی شد و از این طریق توانست حاجت خود را بگیرد.




نوشته شده در تاريخ سه شنبه 27 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
کربلا ما را به خود میخواند وارواح مشتاق ما بی تابانه همچون کبوتران حرم به سوی کربلا بال می گشایند.

به راستی کربلا کجاست واز چیست که در تمامی این هزار وسیصد و چهل سالی که از عاشورای 61 هجری قمری می گذرد عشاق کربلا همواره در راه زیارتش جان باخته اند واز راه ننشسته اند؟
مگر نه این است که کربلا هم نامی است در میان نام ها وشهری ست در میان شهرها؟
پس از چیست که این جانهای شیدا در وله زیارتش دست وپا میدهند وسر میبازند.
وبراستی از چیست که اکنون همه ی آرزوهای ما امت از جان گذشته در کربلا تجسم یافته است؟
آیا تاکنون شاپرکها را دیده ای که چگونه عاشق فانوسند ؟
بی قرارانه این سوی و آن سوی بال میکشند تا خود را به فانوس برسانند واگر تو به پیکره های سوخته ی بی جان آنان که گرداگرد فانوس پراکنده است بنگری این اندیشه در تو راه میابد که براستی آن همه بی قراری و بی تابی تنها برای همین بود که دیوانه وار هر چه زودتر خود را به فانوس برسانند وبالهای لطیف خود را به زبانه های سوزان آتش بسپارند وبمیرند؟
ومگرنه این است که پروردگار متعال عقل را به مثابه حجتی باطنی در وجود انسان قرار داده است تا با محک عقل راه وروش خود را با نظام تسبیحی عالم هماهنگ کند؟
و اگر نظام عالم وغایات خلقت معقول نبود این هماهنگی چگونه ممکن بود؟
و اگر جواب این است که نظام عالم معقول است و حکم عقل وشرع بر یکدیگر منطبق
شیدایی و جنون آن پروانه را چگونه باید ادراک کرد؟
پروانه ها را مثل از رزمندگان بگیر وفانوس را مثل از کربلا...و ببین که رزمندگان از جان گذشته ما چگونه جان عزیز را در راه رسیدن به کربلا میبازند وباز هم مشتاقانه وبیقرار از راه نمی نشینند وشگفتا که عشق آنان نیز هر دم فزونی میگیرد اگر بدانی که پروانه ها فانوس را به اعتبار نورش می پرستند شاید بتوانی که معنای کربلا را دریابی ...
کربلا شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامها همانگونه که فانوس نیز شیئی است در میان اشیاء.
اما آنچه فانوس را از اشیاء دیگر امتیاز می بخشد "نور" است وبر همین قیاس آنچه کربلا را از شهرهای دیگر متمایز میکند باز هم "نور" است وهمین" نور" است که جانهای مشتاق نور را شیدایی میکند و به سوی خویش فرا میخواند و ای عزیزاگر عشق نباشد این جهان مغازه تاریکی بیش نیست
"عشق وحقیقت " نور است و همانگونه که نور تنها پروانه ها را به خود جذب میکند و خفاش را میراند "کربلا" نیز چنین است_ ارواح حق جو را به خود جذب میکند و خفاشهای دشمن نور را دفع میکند.
اما چه کند پروانه عاشق که پروردگار متعال منشاء نور را در نار نهاده واین چنین تقدیر فرموده است که اگر نور میخواهی باید که جان به شراره های آتش بسپاری چرا که در آن بارگاه جز سوختگان را بار نمیدهند.
آری در آن بارگاه جز سوختگان را نمی پذیرند.
و مگر ندیدی در خیل اصحاب کربلایی امام عشق تنها 72سوخته دل باقی ماند وباقی را تاب سوختن در شراره های عشق نبود؟
آمده است که مردم سه قبیله اند :
اهل الدنیا
اهل الاخره
واهل الله.
واهل الله را حتی پروای آخرت هم نیست وآنچه آنان را به خود میخواند لقاء نور الانوار یار است.
آنانند که عبادتشان به طمع بهشت و یا از ترس جهنم نیست...
"وان قوماعبدوالله شکرا فتلک عباده الحرار"
آنان قومی هستند که خدا را از سر شکر عبادت میکنند واین عبادت احرار است.و عجبا پروردگار متعال اگر راه عشق را با خطر قرین کرد و خون را بهای "قرب " قرار داد از آن است که اهل الله را برگزید واین گونه است که صف "احرا" از"اغیار" جدا میگردد.
عشق از او سرکش و خونی بود تا گریزد آنکه بیرونی بود
"بیرونی" کیست؟
بیرونی آن کس است که از خون دادن و سر باختن و بال وپرسوختن میگریزد وخداوند راه را این چنین تقدیر فرموده است که اغیار را طاقت پیمودن آن نباشد واز راه باز مانند.
آری تنها "عشاق نور" هستند که بال وپربه "نار عشق " میسوزند و میمیرند تا به "حیات نوری" برسند.
و آن بدبخت از راه بازمانده آنگاه که سر از قبر بر میدارد ودر آن محشر کبری حاضرمیشود در میابد که نور چیست و وااسفا در ان دار حقیقت ان کس را که "نور "نیست در ظلمات کوری و کری سرگردان است وراه به جایی نمیبرد ودر حق انان است"یوم الناس یکون الناس کالفراش المبثوث"
قارعه /4
بگذار حقیقت را بگویم هر چند بر بسیاری گران نشیند وبر بسیاری دیگر تلخ باشد "اهل الله کربلاییانند که در وصفشان آمده است:
"آن روز (در ظلمات خوف آلوده صحرای محشر) مردان و زنان مومنی را میبینی که تشعشع نور از وجودشان پیش روی و به جانب راستشان شتافته است و( آنان را گویند): بشارت باد بر شما را امروز به بستانهای بهشتی که در زیر درختانش نهر هایی مصفا روان است و در آن جاودانه خواهید بود و این است آن فوز عظیم.
آن روز (در آن ظلمات محض) مردان و زنان منافق (نور وجود مومنین را ببینند) گویند:
به ما نظر کنید و ما را فرصتی دهید که از نور شما روشنایی برگیریم
(اما وا اسفا) آنان را گفته میشود: به وراء خویش _ به دنیا_ بازگردید و از آنجا کسب نور کنید...
حدید/11_13
آری نور را در این جهان است که باید طلب کرد ومیدانی که راه آن چیست؟
شاپرکها را نگاه کن که چگونه خود را به فانوس میرسانند
پروانه ها را بنگر چه سان بال وپر به شرار شمع میسوزند وجان میسپارند
رزمندگان جبهه های نور را نگاه کن که چگونه درآرزوی کربلا جان میبازند...
کربلا کعبه عشق است واعتبارش به امام عشق "حسین بن علی (ع) است.
آن" فوزعظیم" که در آن آیه مبارکه خواندی همین است که "کربلایی" شوی واین همان" فوزعظیمی" ت که در زیارت عاشورا میخوانی :"یا لیتنی کنت معکم فافوز معکم فوزا عظیما" و این فوز عظیم "شهادت" است.
آری "کربلا" کعبه عشق ات و اگر در کعبه با کفن سفید احرام میبندی در کربلا باید با "کفن سرخ "احرام بست چراکه راه عشق "خونی" ست و ساحل نجات از دریای خون میگذرد.
هنوز هم صدای "هل من ناصر" امام عشق در دل تاریخ بلند است و هر آن کس در هر زمان ودر هر جا به این صدا لبیک گوید کربلایی ست وکربلا میزان عشق است واهل الله را از اغیار جدا میکند.
این سوی اصحاب عشق خیمه به صحرای کربلا زده اند و با کفن سرخ احرام بسته اند وآن سوی آبشخور یزیدیان است واسارت شیطان...
یا باید در صف اصحاب عشق بمانی و جوانمردانه استقامت کنی و روح و جان از اسارت شیطان برهانی و اگر نه ...
باید که در خیل یزیدیان داخل شوی...
وبرزخی میان این دو وجود ندارد.
ای جوانمرد بگو که از کدامین قبیله ای؟

(شهید آوینی)




نوشته شده در تاريخ سه شنبه 27 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
واپسين دم



حسين ، قبل از اينكه مبادرت به حمله عمومى كند، جنگ تن به تن مى كند. وقتى وارد ميدان مى شود هماورد مى خواهد. هنگامى كه حسين ( عليه السلام ) براى پيكار وارد ميدان مى شود، جسد ياران مقتول خويش را مى بيند ولى نه از دست دادن فرزندان و برادران ، عزم او را براى نبرد، سست مى كند، نه مشاهده اجساد ياران شهيدش كه نتوانسته است جنازه آنان را از ميدان كارزار خارج نمايد.
روحيه اى بسيار عالى دارد، عاشقانه مى جنگد، به عشق شهادت ...
يكى از حاضران صحنه كربلا كه حسين بن على ( عليهما السلام ) را در آن آخرين ساعت رزم ، پس از شهادت ياران و فرزندان ، تنها در حال نبرد مشاهده كرده بود، با اعجاب و شگفتى از روحيه پرتوان آن حضرت ، اين گونه ياد مى كند:
((به خدا سوگند! من هرگز هيچ انسان مغلوبى را كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشد، قويدل تر، استوارتر، پابرجاتر، با جراءت و با شهامت تر از حسين نديده ام ، نه در گذشته و نه پس از آن روز.
در حالى كه به شدت مجروح بود و هزاران نفر از دشمنان او را محاصره كرده بودند، با همان حال ، وقتى با شمشير به آنان حمله ور مى شد، همچون گله گوسفند، فرار كرده ، ميدان را خالى مى ساختند)).
پس از اين حمله ها و تاراندن مهاجمان ، حضرت به جايگاه و مركز اصلى خويش برمى گشت و مى گفت :((لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ)).
ميدان ، صحنه حماسه آفرينى هاى قهرمان كربلاست .
در اين روز، امام ، از بامداد تا موقعى كه آخرين مرد كاروان او به قتل رسيد، پياپى دچار مرگ عزيزان و دوستانش شده است ولى وقتى وارد ميدان مى شود چنان با صداى بلند، هماورد مى خواهد و مبارز مى طلبد كه در سپاه عراق ، همه حيرت مى كنند، سپس رجزهاى حماسى مى خواند و ((عمرسعد)) - فرمانده سپاه دشمن - را به جنگ مى طلبد.
((عمر سعد))، هفت سال از امام جوانتر است ولى جراءت نمى كند به جنگ حسين ( عليه السلام ) بيايد. امام با استفاده از نقطه ضعف او، به نبرد تن به تن دعوتش مى كند و اين نيز يك شكست روانى براى دشمن است .
به جاى او كس ديگرى وارد ميدان مى شود و پيغام مى آورد كه ((عمر سعد)) خواسته است تسليم شوى تا جان سالم به در برى !
امام حسين ( عليه السلام )فرياد مى زند - چنانچه خودعمرسعدهم مى شنود-:
((عمر سعد مرا چنان ترسو و سست و خائن پنداشته كه در اين لحظه سرنوشت ، تسليم شوم و پس از آن همه قربانى دادن ، در مقابل كفر و ستم و فسق ، سر فرود آرم و به همه فرزندان و خويشان و ياران سلحشور و پرشكيبى كه در راه خدا و وفادارى به من ، قتل عام شدند، خيانت كنم ؟!...)).
صداى رساى حسين ، روحيه قوى و اراده تزلزل ناپذير او را به خوبى نشان مى دهد. در يك نبرد سخت و حساس ، حسين (عليه السلام ) هماورد دلير خودش را - به نام تميم - از پاى مى افكند و حريف ديگرى با شتاب به ميدان مى آيد و همچنين حريف سوم ... و در همه اينها، حسين ( عليه السلام ) چهره پيروز و فاتح نبرد است .
فرصت از دست مى رود و هنگام آن فرا رسيده است كه حمله عمومى آغاز شود، پيش از اينكه فرمان يورش همگانى و حمله عمومى از سوى فرمانده سپاه دشمن صادر شود، حسين از ميدان مراجعت مى كند تا آخرين ديدار خود را با بازماندگان در اين كاروان كوچك ،به انجام برساند.


وقتى كه هدف انسان در عمل ، ((مشخص ))، ((متعالى )) و ((پرجاذبه )) باشد و نيز انسانى كه سراپا شوق و بى تابى و شتاب باشد، براى رسيدن به آن هدف برتر، در اين صورت ، مشكلترين مشكلات و شكننده ترين ضربه ها و بزرگترين سنگهاى سر راه ، به هيچ هم شمرده نمى شود و انسان هدفدار، سر از پا نشناس ، بيگانه با رنج و خستگى ، نستوه و پرتوان و خروشان ، به سوى آن هدف پيش مى تازد و مى بينى كه موانع ، با همه شكنندگيهايش ، از ميان مى رود، برعكس ، آن كس كه ايمانى و يقينى و شور و جذبه اى و كششى و كوششى به سوى هدف مشخص نداشته باشد، چشمش سراغ بهانه مى گردد و كاهى را كوه مى بيند و يك نابسامانى كوچك و حقير را، دژ تسخيرناپذير و سد پولادين مى پندارد و پياپى به زانو درمى آيد.


مگر حسين ،احساس وعاطفه و رقت قلب و مهر پدرى و علاقه خويشاوندى ندارد؟ چرا، و مگر جدا شدن از كودكان حرم و فرزندان درون خيمه ها و اهل كاروان براى او كه ((قدم در راه بى برگشت )) گذاشته است ، سخت و رنج زا و دردناك نيست ؟ چرا، ولى تا آنگاه كه قطب نيرومندترى در اين ميان نباشد و قلب و فكر و انديشه و روح و احساس و همه چيز حسين را به سوى خود نكشد.
اينك ، آن جاذبه قوى ، در اين صحنه ، دست اندر كار است و حسين ، با ديگرى عشقبازى مى كند و دل مى دهد و جان را مايه مى گذارد و از همه چيز مى گذرد و در ((آخرين وداع ))، تجلى پرشكوه اين راز را مى بينيم .
حسين ( عليه السلام ) اينك با همه هستى اش و همه مظاهر تعلقات دنيوى به مناى دوست آمده است .


حسين ( عليه السلام ) اكنون ابراهيمى است كه نه يك تن ، بلكه هفتاد و دو قربانى عزيز، و ((ذبح عظيم ))، به قربانگاه دوست آورده است .


مگر نه اينكه در جلوه گاه ((خدا))، ((خود))ى ها رنگ مى بازد؟!
حسين ( عليه السلام ) اينك با يك دنيا اخلاص و ايمان و جذبه و شور، به ((مسلخ عشق )) آمده است .


پيوند او با خدا، او را همچون امتى راست قامت و استوار ساخته است ، هر چند كه بى ياور است .
يك تنه ، با خصم بى شمار، برابر...


با صدور فرمان حمله از سوى سپاه دشمن ، سپاه كوفه يكباره از جا كنده مى شود و حمله عمومى آغاز مى گردد.
اينك ، ((حسين )) بايستى به تنهايى در برابر عده اى بيشمار از خود دفاع كند. اين گروه مى توانند در چند لحظه او را محاصره كنند و از پشت سر و رو به رو و طرف راست و چپ ، ضرباتى بر او وارد سازند و او را به شهادت برسانند.


حسين ، براى اينكه محاصره نشود، پيوسته در حال شمشير زدن ، اسب مى تازد و اسلوب جنگى او ((جنگ با تحرك )) است و طورى از جلو سواران سپاه بين النهرين مى گذرد كه نتوانند محاصره اش كنند.
امام ، به هر سو حمله مى كند، از دشمن خالى مى گردد و هركس از نبرد با او به خود مى لرزد و خوددارى مى كند، ليكن او با فرياد:
((اَلْمَوت اَوْلى مِنْ رُكُوبِ الْعارِ؛ كشته شدن ، از ننگ بهتر است ))،
باز حمله مى كند.


شمشيرهاى دشمن ، تشنه خون اوست و كينه هاشان زبانه مى كشد و رگبار تير، از هر طرف مى بارد. ضربه هاى تير و نيزه ، آن حضرت را مجروح مى سازد. حسين مجروح و خونين بر زمين افتاده است كه يك دسته از سواران سپاه بين النهرين به سوى كاروان حسين به راه مى افتند تا خيمه ها را غارت و چپاول كرده و زنان و اطفال را اسير كنند. اما حسين ( عليه السلام ) خشمگين مى شود و چنان فرياد مى زند كه در ميان هياهو و غوغاى گوشخراش ميدان جنگ ، فرياد او به گوش عده اى از افراد دشمن مى رسد. شمر مى پرسد: چه مى گويى ؟ امام پاسخ مى دهد:


((گيرم كه دين و آيينى نداريد و از روز جزا و قيامت هراستان نيست ، لااقل در زندگى خود، جوانمردى و آزادگى داشته باشيد)).


آنگاه ، عنان اسب را به طرف خيمه ها برمى گرداند تا از غارت خيمه ها به دست اين بى شرافت مردمان بدسرشت و فرومايه جلوگيرى كند؛ چون چنين مى بينند، يا از روى هراس و يا به خاطر بعضى تعصب ها از حمله به خيمه هاى امام دست مى كشند.


كربلا رنگ مرگ دارد و بوى خون مى دهد و ((هوا چون سرب ، سنگين است )).
تنهايى حسين در اين دشت پر از دشمن ، محسوس است . و چه جانكاه و دردآور.
نداى حسين ( عليه السلام ) خطاب به ياران بزرگش ، همچون مسلم بن عقيل ، هانى بن عروه ، حبيب بن مظاهر، زهير بن قين ، مسلم بن عوسجه ... است .
آنان را كه به شهادت رسيده اند، ياد مى كند و ندا در مى دهد:
اى قهرمانان صفا!
اى تكسواران نبرد!
چرا ندايم را جواب نمى دهيد؟...
از بدنهاى غرقه در خون دليران آن دشت خونين ، جوابى نمى شنود.
ولى خونشان ، گوياست و جوشان !


امام به نبرد پر شور خويش ادامه مى دهد. در قلب سپاه دشمن است و هرلحظه چندين تيغ و تيغ زن ، مقابل شمشير امام حسين ( عليه السلام ) است .
قبضه شمشير را با انگشتان خونين خود مى فشرد. دستش مدام در حركت است . اسبش پيوسته بدون لحظه اى درنگ و توقف مى دود و در كام امواج سپاه دشمن فرو مى رود و دگر باره بيرون مى آيد، حسين ، اين رزم آور دلير و اين آزاده مرد آزادانديش ، كه شرافت و شجاعت را همراه شير، از مادر گرفته است ، رو در روى تابش خورشيد، برق تيغش را به چشم دشمن مى زند و بدون وقفه ، پويا و پرتلاش ، با آن روبه صفتان مى جنگد. قدرت ايمان ، به او توانى وصف ناپذير بخشيده است كه در اين تلاش و تكاپوى دايمى اش ، خسته نمى شود. و هنگام حمله به جبهه سياه سپاه دشمن از عمق جان ، بانگ مى زند:
- الله اكبر! ...
- الله اكبر! ...
از شمشير امام ، خون مى چكد، از چپ و راست حمله مى كند و دفاع مى نمايد. و با يادآورى هدف مقدسى كه در راه آن به اين جهاد پرداخته و خون پاكش را بهاى بارور گشتن نهال فضيلت اسلام و عدالت دين و حريت قرآن قرار داده است ، باز خروش برمى آورد و حمله مى كند و شمشير مى كشد و پيش مى تازد و در قلب سپاه دشمن باز هم نواى روحبخش و فرياد پرطنين حسين :
- الله اكبر! ...
- الله اكبر! ...
تير از هر طرف بر او مى بارد. زهى از كمانى كشيده مى شود و تيرى بر پيشانى ((قهرمان كربلا)) مى نشيند. امام با دستش آن را بيرون مى كشد اما از جاى آن ، خون فوران مى زند و بر چهره برافروخته از شوق شهادت او جارى مى گردد.


اكنون ، ديگر چشمان خون گرفته اش دشمن را به خوبى نمى بيند. مى خواهد با گوشه لباس ، خونها را از چشم و روى خود پاك كند كه در همين دم ، تيرى بر سينه اش مى نشيند و در قلب او نفوذ مى كند و كانون آن همه مهر و ايمان و مركز آن همه شور و حماسه و عزت و شرافت ، آسيب مى بيند. هر كس با هر چه كه در دست دارد بر ((امام )) ضربتى مى زند.
و بدين گونه توان امام پايان مى يابد و همچون نگينى بر زمين ((كربلا))مى افتد.
اينك ، كربلا خونرنگ است .
دشت ، از خون حسين ( عليه السلام ) سرخ فام است .


خون او، ترسيم خط حائل ميان حق و باطل است .
خون ، خط مى كشد و خط و راه ، از خون سرچشمه مى گيرد.
و به خون ، ختم مى گردد و خون عاشوراييان ،
محك شناخت صادقان و مدعيان در طول تاريخ مى شود.


اين ((خون )) كه امروز بر ((خاك )) مى ريزد، بر سر راه ستمگران خار مى روياند و پيش پاى آزادگان لاله مى كارد.
((آويزه عرش )) بر زمين افتاده است .


ازدحامى مى شود... غبارى برمى خيزد... و... فرو مى نشيند... و حسين ، طپيده در خون گرم خويش ... در حالى كه آخرين دقايق را مى گذراند، مى گويد:
خدايا! ...
راضيم و جز تو معبودى نمى شناسم .


((... رِضىً بِقَضائِكَ وَلا مَعْبُودَ سِواكَ...)).


چهره حسين ( عليه السلام ) از التهاب عشق الهى ، در آستان شهادت ، درخشش خاصى دارد.
((هلال بن نافع ))، كه در كنار عمر سعد ايستاده است ، وقتى خبر برزمين افتادن حسين را مى شنود، خود را به كنار اين بزرگ مرد در خون طپيده مى رساند.


منظره اى را كه مى بيند، اين گونه ترسيم مى كند:
((حسين را ديدم ، جان مى داد، به خدا قسم ! هرگز كشته به خون آغشته اى را چون حسين بن على ، زيباروى و جذاب و درخشنده نديده ام ، درخشش سيمايش و شكوه جمال او - در آن لحظه - مرا چنان به خود مشغول داشت كه از فكر كشته شدن او غافل شدم ...)).
سيدالشهدا( عليه السلام ) چشمان خون گرفته اش را به آسمان مى دوزد، در واپسين دم ، با آفريدگار خويش ، راز و نياز مى كند.
و پس از چند لحظه ... خاموش مى شود و اين ((قلب تپنده )) از حركت بازمى ايستد و همه چيز پايان مى يابد.
نه ! نه ! بلكه آغاز مى گردد.


حسين ، فقط روز ولادت دارد، چرا كه او هرگز نمرده است .
شهادت هم ميلاد سرخ است .


در كربلا هرگز چيزى ((تمام )) نمى شود.
اين پايانى است براى آغازى ديگر...


و اگر پايانى است ، در سخن ماست ، نه در حيات حسين ( عليه السلام ).
سر امام از پيكرش جدا مى شود و بر فراز نيزه اى بلند افراشته مى گردد، چشمان خونبار امام ، بر فراز ((نى ))، آيت بلندى حق است .


امام ((جان )) خويش را در راه بقاى ايمان و دين مى دهد و براى رسوا ساختن ((نظام ستم ))، قامت اعتراض برمى افرازد و چون نمى خواهد سايه سياه ذلت و بردگى را بر سر خود و مردمش ببيند، ((نام )) را بر ((ننگ )) بر مى گزيند و به استقبال مرگ مى شتابد و به همراه يارانى سراپا اخلاص و پايمردى و وفا، كه زينت اسلام و افتخار قرآنند، با انتخاب ((شهادت )) رسالت بزرگ خويش را انجام مى دهد، تا به مردمى كه هنوز نمى دانند يزيد دين ندارد و مسلمان نيست بلكه از اسلام به عنوان پوششى براى تبهكارى و فريب و خيانت استفاده مى كند، آگاهى و بيدارى و بصيرت بدهد و به ما و همه نشستگان در كلاس تاريخ و تمامى فرزندان خَلفِ اسلام بياموزد كه چگونه بايد زندگى كنيم و چگونه بايد بميريم .


اين درس بزرگ ، به قيمتى سنگين فراهم مى آيد...
عاشورا هرچه قساوت دارد يكباره بر آنان فرو مى ريزد و صحرايى را كه آسمان از باريدن بر آن بخل مى ورزد از باران سرخ خون ، سيراب مى كند و بيشتر، كه رود خون در آن جارى مى سازد و درختانى را كه ريشه در خون شهيدان صدر اسلام در رزمگاههاى بدر و احد و خيبر و مرج عذراء و... دارد، به ثمر مى رساند.


سلام بر حسين ! روزى كه زاده شد
و... روزى كه شهيد شد
و... روزى كه زنده برانگيخته خواهد شد.





نوشته شده در تاريخ شنبه 24 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
میزان ثواب سلام بر امام حسین(ع) هنگام آشامیدن آب ؟



در بندى مرحوم ذكر كرده است كه در نزد حضرت صادق علیه السلام شخصى از اصحابش بود، پس زمانى كه شب داخل شد و نماز واجبى را ادا كردند،



طعام تناول نمودند، بعد از آن ، آن شخص خوابید، و حضرت مشغول عبادات و مناجات با قاضى الحاجات گردید.


تا طلوع صبح صادق حضرت هیچ نخوابید، چون صبح شد، آن شخص بیدار شد عرض كرد:

یا سیدى قسم ، به خدا من از نجات خود ماءیوس شدم ،
و امید نجات اصلا ندارم ، حضرت فرمود چرا؟ عرض كرد:

كه چون احوالات جناب تو چنین باشد، كه با وجود منصب امامت و طهارت اصلا نخوابیدى و متصل به عبادت و مناجات شب را ره روز آوردى و از خوف الهى لذت خواب به چشمهاى مباركت نیامد،


و گریستى با این كه خداوند عالم خلق نكرده است ، آسمانها و آنچه در آسمانهاست و دنیا و آخرت را مگر به بركت وجود مبارك شما، پس من چگونه امید به نجات داشته باشم ، با این احوال و كمى طاعات و عبادات كه دارم .

حضرت فرمود : كه تو شب گذشته عملى انجام دادى كه آن عمل تو با فضیلت آن چه كه من مشغول آن شدم ، مساویست .


عرض كرد كه من در شب گذشته چه كردم ، فرمود : زمانیكه مى خوابیدى عطش بر تو غلبه كرد ، برخاستى و كوزه را برداشتى و آب نوشیدى و حسین علیه السلام را به یاد آوردى و بر او صلوات فرستادى و قاتلینش را لعنت كردى !


و به خوابگاه خود بازگشتى ، و خوابیدى و این ، آن عمل فضل توست .




نوشته شده در تاريخ جمعه 23 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
خداوند "شمر" را چگونه عذاب می‌دهد؟
مشرق: فرزند گرامی مرحوم علامه امینی(ره) می گویند: روزی پدرم در بستر بیماری رو به من کرد و گفت، رضاجان، من این داغ و عقده دلم را از کربلا نگشوده ام و برای سیدالشهدا گریه سیری نکرده ام ولی با خدا عهد بسته ام که اگر خوب شدم پنج سال در کربلا ساکن شوم شاید بتوانم گریه کنم و این عقده را بگشایم.
ایشان یک روز در حالی که گریه می کردند، فرمودند: مدت ها فکر می کردم که خداوند چگونه شمر را عذاب می کند؟ و جزای آن تشنه لبی و جگرسوختگی حضرت امام حسین(ع) را چگونه به او می دهد؟
شب هنگام در خواب دیدم آقا امیرالمومنین(ع) در مکانی خوش آب و هوا روی صندلی نشسته و من هم خدمت ایشان ایستاده ام. دو کوزه نزد ایشان بود فرمود: امینی کوزه ها را بردار و برو از آنجا آب بیاور. اشاره فرمود به محلی که بسیار باصفا و باطراوت بود.
استخری پر آب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود که صفا و شادابی محیط و گیاهان قابل بیان و وصف نبود. کوزه ها را برداشتم و به آن محل رفتم و آنها را پر از آب نموده تا حرکت کنم و به خدمت حضرت امیر(ع) بازگردم، ناگهان دیدم هوا رو به گرمی نهاد و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر می شد دیدم از دور کسی به طرف من می آید و هر چه به من نزدیک تر می شود هوا گرم تر می شود گویی همه این حرارت از اوست، در خواب به من الهام شد که او شمر قاتل حضرت سیدالشهدا(ع) است. وقتی به من رسید دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده که دیگر قابل تحمل نیست.
آن ملعون (شمر) هم از شدت تشنگی نزدیک بود هلاک شود. رو به من کرد و تقاضای آب کرد. گفتم اگر هلاک هم بشوم نمی گذارم از این آب قطره ای بنوشی.
ناگهان به من حمله ور شد من دیدم الان است که کوزه را از من بگیرد و آب بخورد با اینکه می دانستم کوزه ها متعلق به حضرت امیر(ع) است آنها را زمین زده و شکستم. تا کوزه ها شکست آب های درون کوزه بخار شد انگار قطره آبی در کوزه ها نبوده است.
او که از من ناامید شد به طرف استخر رفت. من بی اندازه غمگین و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آب استخر بنوشد و سیرآب گردد، به مجرد رسیدن او به استخر آب استخر خشک شد که گویی سال هاست یک قطره آب در آن نبوده است. درختان کنار استخر هم خشک شدند او از استخر مایوس شد و از همان راه که آمده بود برگشت.
هرچه دورتر می شد هوا رو به صافی و شادابی گذاشت و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند.
به حضور حضرت علی(ع) شرفیاب شدم. حضرت همراه با لبخند رو به من کرد و فرمود: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عذاب می دهد. اگر یک قطره از آن آب می نوشید از هر زهری برایش تلخ تر و از هر عذابی برایش دردناک تر بود بعد از این فرمایش از خواب بیدار شدم.





نوشته شده در تاريخ جمعه 23 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
وظایف 4 هزار فرشته عزادار امام حسین علیه السلام






اربعة آلاف ملک شعث غبر یبکون الحسین الی یوم القیمامة فلا یاتیه احدً الا استقبلوه، ولا یمرض احد الا عادوه، ولا یموت احد الا شهدوه
امام صادق علیه السلام فرمودند: چهار هزار فرشته که همگی ژولیده و غمگین هستند برای امام حسین(علیه السلام) تا روز قیامت می‌گریند. و کسی به زیارت آن حضرت نمی‌آید مگر آن که این فرشتگان به استقبالش آمده و احدی از مردم بیمار نمی‌شود مگر این که ایشان به عیادتش رفته و کسی از مردم نیست که بمیرد مگر آن که این فرشتگان بالای سرش حاضر می‌شوند.


(کامل الزیارات، ص 271)





امام رضا علیه السلام از برکات اشک بر امام حسین علیه السلام می گوید.
امام رضا (سلام الله علیه) : إن بَكَيتَ عَلَى الحُسَينِ حَتَّى تَصيرَ دُموعُكَ عَلى خَدَّيكَ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنبٍ أذنَبتَهُ
امام رضا علیه السلام فرمود : اگر بر حسين بگريى، چندان كه اشك‏هايت بر گونه ‏ات جارى شود، خداوند هر گناهى را كه مرتكب‏شده‏اى، مى‏آمرزد.
اگر کسی به مقام و منزلت امام حسین علیه السلام بیندیشد به نکات سازنده ای پی خواهد برد شأن حضرتش در حدی است که ورای ذهن و باور ماست ، و آن هنگام که بیندیشیم آدمیانی از جنس خود ما با آن فخر عالم بشریت چه کردند و یاد مصایب حضرت که در راه هدایت و نجات من و شما متحمل شدند ،اگر اشک از چشممان جاری شود این اشک نورانیت می آورد،این اشک شوینده است صفا می بخشد و این اشک هاست که گناهان و زشت کرداری های ما را برطرف خواهد کرد و برای حسینی شدنمان زمینه را آماده می کند.



التماس دعا




نوشته شده در تاريخ جمعه 23 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
(تعداد کل صفحات:6)      [ 1 ]   [ 2 ]   [ 3 ]   [ 4 ]   [ 5 ]   [ 6 ]  

.: Weblog Themes By Rasekhoon:.