پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

حضرت فرمود: آئينه شو جمال پري طلعتان طلب

مرحوم شيخ محمد رازي در کتاب التقوي نوشته از مرحوم حاج شيخ محمدتقي بافقي شنيدم که فرمود: يکي از علاقمندان از حاجي ملامحمد اشرفي مازندراني معروف به حجة الاسلام با عده‏اي از اهل بابل عازم زيارت ثامن الائمه عليه‏السلام حضرت امام رضا عليه‏السلام بودند، براي خداحافظي به خدمت حاجي اشرفي آمده عرض کرد به زيارت حضرت رضا عليه‏السلام مي‏رويم آمده‏ايم با شما وداع کنيم.
حاجي اشرفي نامه‏اي به او داد و فرمود: اين نامه را به محضر امام رضا عليه‏السلام برسان و جوابش را براي من بياور.

آن شخص نامه را گرفته. مرخص شد ولي در تعجب بود مگر حاجي نمي‏داند امام رضا عليه‏السلام در حال حيات نيست.
خلاصه مي‏گويد وقتي که وارد حرم حضرت شديم و زيارت کرديم من آن نامه را ميان ضريح حضرت انداخته به امام عرض کردم اي آقاي من حاجي جواب نامه را از شما خواسته است. تا آنکه روز آخر شد ما براي زيارت وداع آمديم در حالي که من در حال تضرع مشغول خواندن دعا و زيارت بودم، ناگهان ديدم خدام مشغول بيرون کردن زوار از حرم شدند و حرم را خلوت کردند ولي متوجه من نشدند من خيال کردم شايد يکي از بزرگان به حرم مشرف مي‏شود و حرم را براي او قرق مي‏کنند، تا آنکه بکلي حرم خالي شد، آنگاه ديدم از ميان ضريح حضرت، آقاي بسيار مجلل و نوراني بيرون تشريف آورده، آمد و نزديک من رسيد.
من سلام عرض کرده پس عرض کردم يابن رسول الله حاج اشرفي از شما جواب خواسته، وقتي به نزد ايشان رفتم جواب نامه ايشان را چه بگويم؟

حضرت فرمود: اين شعر را بگو

آئينه شو جمال پري طلعتان طلب
جاروب کرده خانه و پس ميهمان طلب‏

در اين حال ديدم دوباره حرم پر از جمعيت است و مردم مشغول زيارت هستند، پس از خراسان به مازندران آمديم. من آمدم منزل حاجي اشرفي که جواب حضرت را برسانم، تا من وارد خانه شدم و حاجي چشمش به من افتاد اين شعر را خواند.

آئينه شو جمال پري طلعتان طلب
جاروب کرده خانه و پس ميهمان طلب‏
 

شنبه 7 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

اين در و درگاه

باسمه تعالي
تقديم به پيشگاه حضرت علي بن موسي الرضا عليه‏السلام
بعثت نبي اکرم (ص)

اين در و درگاه تو بوسم ز جان‏
من که در اين بارگهم الاامان!

اي شه خوبان (ص) نظري کن به ما!
تا که بگيريم ز نورت شفا

ما به رهت اشک فشان آمديم‏
بر سر کوي تو ز جان آمديم‏

درگه تو مظهر عشق و صفاست‏
مأمن نور است و سراي وفاست‏

شاه رضا زاده‏ي موسي علي (ع)!
اي ز تو شد کل جهان منجلي!

شربت عشق تو چو نوشيم ما
خلعت ره پوي تو پوشيم ما

چون که به خدمت به سرايت رسيم‏
سر به در بارگهت مي‏زنيم‏

زان که طلب کرديم اي شاه دين (ع)!
اي که تو هستي به خلايق مبين!

راه تو بر من بگشوده است چون‏
من زده‏ام خيمه به کوي جنون‏

اين سر مستم شده مي نوش تو
گشته ز صهباي تو مدهوش تو

راز ولايت چو نمودي به من‏
گشته‏ام از عشق به تو مؤتمن‏

پيرو آيين درايت منم‏
در کنف شاه ولايت منم‏

سوخت حکيم آن که ز جان سوخته‏
رسم و ره عشق تو آموخته‏

مشهدمقدس، حرم مطهر: 27 / 8 / 1377
دکتر سيد مهدي ايزدي دهکردي (حکيم)

 

شنبه 7 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

زمزمه‏ ي رضا رضا

«شفق»

جهان گرفت زيب و فر، گشود ديده تا رضا
فکند سايه بر سر، سرير ارتضا رضا
نهاد از ره کرم، قدم به چشم ما رضا
من که کبوتر دلم انس گرفته با رضا

مي‏شنوم ز قدسيان زمزمه‏ي رضا رضا

اي به نثار مقدمت گوهر اشک ديده‏ام‏
اي به فداي جان تو، جان به لب رسيده‏ام‏
من به بهاي هستي‏ام، مهر تو را خريده‏ام‏
نيست به جز ولاي تو، مشي و مرام و ايده‏ام‏

مباد سازد از درت، خدا مرا جدا رضا

به هر نفس که من به شکر پايبوس خوانمت‏
تو را به اولويت، تو بر نفوس خوانمت‏
شأن تو برتر است از آن که، شاه طوس خوانمت‏
تو خسرو دو عالمي، شمس شموس خوانمت‏

ز حق طلب کنم مدد، به مدحت تو يا رضا

نور توئي، جلا توئي، جاه توئي، جلي توئي‏
مراد اهل بينش از، ذکر سينجلي توئي‏
قول توئي، بلا توئي، ولا توئي، ولي توئي‏
حسن توئي، حسن توئي، رضا توئي، علي توئي‏

چشم و چراغ فاطمه، هستي مرتضي رضا

صدق توئي، صفا توئي، جسر توئي، ثبات تو
روح توئي، قلب توئي، بقا توئي، حيات تو
نوح توئي، هدي توئي، فلک توئي، نجات تو
امر توئي، نهي توئي، حرم توئي، صلاة تو

صراط مستقيم حق، توئي بسوي ما رضا

ذکر توئي، شکر توئي، دعا توئي، اثر توئي‏
لوح توئي، قلم توئي، قضا توئي، قدر توئي‏
عصر توئي، نصر توئي، فتح توئي، ظفر توئي‏
فجر توئي، نجم توئي، شمس توئي، قمر توئي‏

توئي مراد کوثر و، سجده و هل أتي رضا

لطف توئي، مهر توئي، سخا توئي، جود تو
زمان توئي، مکان توئي، هست توئي، بود تو
نوح توئي، لوط توئي، شيث توئي، هود تو
علي عالي توئي و احمد محمود تو

به جان مصطفي توئي، وارث انبيا رضا

روح توئي، روان توئي، نار توئي، نعم توئي‏
قضا توئي، قدر توئي، لوح توئي، قلم توئي‏
نفس توئي، بذل توئي، جود توئي، کرم توئي‏
مروه توئي، صفا توئي، کعبه توئي، حرم توئي‏

گرفته از تو زيب و فر سرير ارتضا رضا

مهر توئي، ماه توئي، عرش توئي، نور توئي‏
حکم توئي، حتم توئي، نفخه توئي، صور توئي‏
وحي توئي، شجر توئي، صدا توئي، طور توئي‏
ذوق توئي، شوق توئي، حال توئي، شور توئي‏

در حق تو طلب کنم، معرفت از خدا رضا

من که به اميد مغفرت، به بارگاهت آمدم‏
شبي که سر زد از افق، جمال ماهت آمدم‏
پناه ماسوا توئي، که در پناهت آمدم‏
نيازمندم و گدا، بر سر راهت آمدم‏

اگر ز در برانيم، کجا روم کجا رضا

به پيشگاه قدس تو، اگر چه دست خاليم‏
اگر چه کس نمي‏خورد، غم شکسته باليم‏
اگر چه اشک من بود، گواه خسته حاليم‏
ولي به جان فاطمه، محبم و مواليم‏

خوشم که دارم از جهان، ولايت تو را رضا

تو دست گير عالمي و من ز پا فتاده‏اي‏
اگر چه نيست نزد تو، مرا ز خود اراده‏اي‏
اگر چه طوق بندگي، به گردنم نهاده‏اي‏
اگر چه در جوار خود، مرا پناه داده‏اي‏

فتاده در سرم ولي، هواي کربلا رضا

چراغ دانش تو را، بسي يکاد زيت شد
کرامت آنکه نام تو، کريم اهلبيت شد
چه لطفها ز سوي تو، به دعبل و کميت شد
به مدح تو اميد من، به کل بيت بيت شد

که عادت تو شد کرم، سجيتت رضا رضا

چه مي‏شود که سر زند، آن مه دلفروز هم‏
نه شب ز هجر روي او، گريستم که روز هم‏
نه مي‏کشد مرا غمش، که آه سينه سوز هم‏
اگر نگيرد از رخش، پرده خدا هنوز هم‏

عيد تو بي‏حضور او، نيست کم از عزا رضا

نيست اگر چه جز گنه، حاصل کار و کشت من‏
اي به کف کفايتت، عنان سرنوشت من‏
اي به ولاي تو عجين، طينت من سرشت من‏
اي حرم شريف تو، روضه‏ي من بهشت من‏

مباد باشي از «شفق»، خدا نکرده نا رضا


 

شنبه 7 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

رساله حل ما ينحل

بسم الله الرحمن الرحيم

آن خالق اشيا که جهان مجمل ازوست‏
زو مشکل عشاق بپايان آيد

در هر ره و رسم آخر و اول ازوست‏
در دفتر عشق حل ما ينحل ازوست‏

داور او دودا از درد دل و روي زرد در راه ادراک و ارادات زاري دوري دارم.
بر مذلت گوناگونم ترحم فرمائي که با تن لاغر با توکل يا با توجه باشم.
حکم لطف بمرحمت بخش پيوسته کشف مرحمتي بساخته بمرتبه سعي علم علم پيش نظر کشم.
الها صمدا مرا همدم آه سحرگاه و دل‏آگاه در حرم وصال راه ده که همواره هلاک وصالم.
درود نامعدود بر آن خلاصه‏ي قافله وجود و آله و اصحابه که غرض از آثار جذبه ظل الله خط دانش ايشان است.
شرح: پوشيده نماند که پنج سطري که مرقوم شد در مناجات و درود، سطر اول را حروفش مقطع است، و سطر دويم دو حرف دو حرف بهم متصل، و سطر سيم سه حرف سه حرف بهم پيوسته، و سطر چهارم را حروفش بي‏نقطه واقع شده، و در سطر پنجم تمام حروف تهجي مندرج است.
غرض که چون درين رساله معاني ابيات مشکل درج افتاد اگر بعضي از صنايع در اوايل آن خرج گردد عجب نيست که نقاد حبشي پيکرش مردمک ديده الوالابصار گرديده، و دايرهاي نونش طوق مشکين در گردن فاختگان چمن ادراک کشيده.
نظم:

مرا نيز از ازل اين بود تقدير
که از قيد حروف افتم بزنجير

ز نون اين سيه فامان بصد شوق‏
نهم بر گردن قمري جان طوق‏
اما بعد نموده مي‏آيد که مدت مديد و عهد بعيد بود که در آينه ضمير نقش اين خيال مي‏بست که پرده از چهره شاهد زيباي بعضي ابيات که معني آن پوشيده است بگشايد، و تماشاکنان بهارستان معاني را گلهاي رنگارنگ از خار خامه عنبر شما مه بنمايد که بعضي از آن وابسته بحکايات است، و بعضي مرتبط به امثال و روايات است که حل آن ما ينحل چون اوراق طلا بزور بازوي نقاش فکر وابسته، و از طيران باوج آن بال طايران تأمل بغايت بيطاقت شکسته، و هم مگر از کرم رباني و فيض نامتناهي سبحاني درين درياي فکرت و بحور دقت دست پائي تواند زد، و باشنائي آشنايان اين بارگاه بساحل تقرير نجات راه تواند برد.
بيت:

غواص صفت فتاده‏ام در دريا
زان سر ز بدن ندانم و دست ز پا

گرنه صدف فيض دهد دست مرا
کي گوهري آورم ز بحر معنا

در اين ولا محرک سلسله اين داعيه به نص و تعيها اذن واعيه نصيحت بلند قدري شد که آفتاب فهم و ادراکش از اوج کمال و برج افضال پرتو بر جميع ذرات آفاق انداخته، و نهال مشکلات کلام منظوم و منثور را به نسيم ملايم دانش در ديده نظارگيان باغ معاني با حسن صور افراخته.
نظم:

وقت سخن همدم دلها بود
گاه بيان مرهم دلها بود

صاحب اخلاق و ضمير منير
در همه اطوار بود بي‏نظير

سر زند از پاکي احوال او
هر چه دهد دست ز اقبال او

ارجمند سعادتمند شهسوار معارک هيجا و آفتاب سپهر ملک سخا يعني حسن آقا احسن‏الله عواقبه بالخير و العز و البقاء که مجموع صفات جميل آيتي است در شأنش، و گوهر حسن مردمي جوهريست از کانش.
رباعي:

آن کز ازلش ميل بطاعت باشد
در راه وفا باستطاعت باشد

گر مرکب ادراک جهانه چه عجب‏
کو فارس ميدان شجاعت باشد

از کثرت اخلاق پسنديده بجانب درويشان آفاق مايل است، و بسخنان بلند فضلاء و علماي اسلام قايل و ناقل که آن طايفه در ميدان موشکافي دقايق شعر اشهب دانائي تاخته‏اند، و ببازوي
قوت متخيله کمان تفکر کشيده و تير خرد انداخته گاهي جهت صيد غزالان اين بهارستان غزل مي‏سرايند، و گاهي بقصد قصايد بزرگان شست فصاحت ميگشايند، اشارت با بشارت نمود بشرح نوشتن بر تصحيح معاني قصيده مشهور امام العالم العاقل الکامل الفاضل العارف باسرار رباني و کنوز رموز گنج سبحاني امام فخرالدين رازي عليه‏الرحمة و الرضوان که رياح نفجات معاني سعادت فرجامش نبوعي از اماکن خاطر عاطرش وزيده که در درياي حيرت کشتي شکستگان خيال را بجمع آن معاني در گرداب اضطراب بر تخته پاره ناداني انداخته هر آينه از امواج طوفان فتوح آن ورطه‏ي هولناک راه تدبير بسته و طناب بند شدن لنگر چنگ و ناخن فهم از آن گسسته و جز بشرطه فضل و مرحمت توفيق رباني و نسيم مراد الطاف و اعطاف سبحاني فتح آن وابسته نيست.
القصه حقير فقير و از مشقت روزگار دلگير
نظم:

ساکن کوي عجز و ناداني‏
بنده عبداللطيف شيرواني‏

که بود مشتهر بافلاطون‏
نه درو دانش و نه علم و فنون‏

بدين امر مخصوص گشت و سر رفعتش از فلاک‏الافلاک گذشت. اکنون در سايه نخل دلجوي توکلت علي الله پناه جسته و در کنار گلزار و ما اعتصامي الا بالله قرار يافته. بتماشاي نوبهار معني ديده گشاد و بدين بهانه ترانه آغاز نهاد حال آنکه مجنون را آتش عشق ليلي در سر بود نصحيت دوستان نيز بر آن شعلها افزود، و فرهاد مسکين را هواي جان کندن لعل شيرين در دل ميگذشت از طلب خسرو نيز آتش شوقش زياده گشت حاصل که بي‏اختيار ساغر و پيمانه طلبيد و باده‏هاي صافي درين ميخانه کشيد.
نظم:

اي شيخ مرا راه خرابات نمودي‏
ميخواست دلم باده کرامات نمودي‏

از آن به بنياد اين معاني و رواج اين مباني ببازوي تقرير و چنگ تحرير گشاد و فرهادوار به تيشه فولاد فکرت کاسه سر را بخيالات جوي شيرين معاني رونق داد که همةالرجال تقلع‏الجبال.
و بعد از شرح قصيده‏ي مذکور بعضي ابيات که ما بين مردم مشهور بود که وجود معاني آن همچو عنقا ناياب است و چون خورشيد تابان در نقاب حجاب بر طبق طبق عرض نهاد و اين
رساله را حل ما ينحل نام گذاشته قبول و مقبول باد برب‏الحشر والميعاد و عندالله حصول المراد.
تنبيه: بر موشکافان رشتهاي نظم، و غواصان گوهر درياي حزم مخفي و محجوب نيست که باعث مبادرت بر اين امور خطير بشيوه جرات در کشف عذار مستورات حجله‏ي ضمير به انامل کنايه و استعاره اظهار معاني پوشيده ابيات بزرگان دين و اسرار مستور علماي يقين است که مبدء ظهور حالات و گشاينده تتق کراماتند زبان ايشان ترجمان غيب است، و حکايات ايشان کلام بي‏عيب، و کسي تا علامت تعلقات از دست و پاي ادراک نگشايد بنفخه‏اي از نفخات رياض انفاس متبرکه اين طايفه که از جميع علايق وارسته‏اند مشام عقول را معطر ننمايد از آن سبب که تا کسي بکيفيت باده ايشان مخصوص و ارجمند نگشته از زبان حال ايشان ممکن نيست که محظوظ و بهره‏مند گردد.
شعر:

منما لاف که مخصوص شدم پيش نکوئي‏
گر ترا نيست ز همرنگي او حالت و بوئي‏

گر نه پاکي چکني ميل برخساره جانان‏
چه نشيني بصبا گر نه گل غاليه بوئي‏

درد چون نيست ترا پيش طبيبان ز چه نالي‏
در جگر زخم نداري صف عشاق چه جويي‏

و اکثر اين طايفه را بواسطه قوت دين کشف معاني عين‏اليقين دست داده و صيقل هلال شرف اسلام آينه ضمير ايشانرا از کدورت غش و غل بر افلاک شرع پاک کرده آنچه از الهامات عالم بالا در آن آئينه جلوه نما ميگردد آنرا نوري و صفائي و طلوع و ضيائي باشد و طايفه‏اي که محرم و از انوار خورشيد درخشان مسلماني‏اند به نص و من يتبغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الاخرة من الخاسرين هر آينه قلوب آن نامقبولان را که بزنگ کفر تيره گشته بظلمت خسران و زيان روز جزا و ضلالت دنيا، حتي توانا آلوده ساخته و چون خدنگ بخون و خاک آغشته و از کمان توفيقشان بفرسنگها دور انداخته نه از ايشان بعد از رفتن از دنيا اثري ماند، و نه در دفتر صحايف دانش کسي از ايشان خبري خواند، الا طايفه‏اي که مشعل توفيق رفيق ايشان گشته رخت هستي از موج خيز فنا بساحل بقا رسانيده‏اند و کشتي زندگاني را از غرقاب عدم ببادبان اين سخن گذرانيده.
مثنوي:

تا نگوئي سخن‏وران مردند
سر در آب سخن فروبردند

چون بري نام هر کرا خواهي‏
سر بر آرد ز آب چون ماهي‏

و چند اشکال درين قصيده بود که در وقت شرح نوشتن باعث سرگرداني نمود:
اولا آنکه کاتبان بيهوده‏نويس بمرور ايام نافهميده و در صورت تجنيس کوشيده بودند و نوشيده را چون پوشيده نوشته.
نظم:

حور را کرده رقم جورآسا
چشم از ارقام بدش خشم نما

کرده کلکش رقم چار چو خار
يار را تفرقه ناکرده زنار

دويم آنکه در ابيات قصيده تقديم و تأخير بسيار بود چنانکه ابياتي که در صفت صبح است پهلوي ابيات مدح و صفت ناقه نوشته بودند، و آنچه در تعريف شب است در ذيل ابيات امثال و حکايت رقم نموده.
القصه آن سخنان را از هر جانب فراهم آورده پهلوي هم شاهدان معاني را جاي داده و صفهاي ايشان را آراسته ساخت و مجموع را که چون اوراق خزان بر اطراف بستان از تندباد کاتبان غلطنويس پريشان و ابتر بودند فراهم آورده در نظر عاشقان آن‏را برنگ و روي زرد و دل پردرد نمود، و غلطهاي اين طبقه را که حيوان کاتب ملکه روز محشر عاتب‏اند (کذا) بقدر امکان اصلاح کرده از روح پرفتوح آن امام و عالم رباني رحمة الله عليه استدعاي فيض مي‏نمايد، و پرده حجاب ازآفتاب معاني بدستياري خامه مي‏گشايد، بالله‏التوفيق في کل حين و طريق.

>قصيده مذکوره
 

شنبه 7 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

مصادر احاديث مسند الرضا

احاديث کتاب مسند الرضا عليه السلام از کتابهاي زير استخراج شده است:
1- مهج الدعوات ابن‏طاووس.
2- مزار کبير ابن‏مشهدي. مخطوط.
3- فلاح السائل ابن‏طاووس.
4- تفسير علي بن ابراهيم قمي.
5- فضائل الشيعه صدوق.
6- مجموعه ورام بن ابي‏فراس.
7- حلية الأولياء أبونعيم اصفهاني.
8- کنز الفوائد کراجکي.
9- الامامة و المتبصرة علي بن بابويه قمي.
10- کشف الغمه اربلي.
11- صفات الشيعه صدوق.
12- اثبات الوصية مسعودي.
13- ارشاد شيخ مفيد.
14- فرج المهموم ابن‏طاووس.
15- جامع الأخبار (سده هفتم).
16- احتجاج شيخ طوسي.
17- قصص الأنبياء راوندي.
18- مناقب خوارزمي.
19- خرائج راوندي.
20- توحيد شيخ صدوق.
21- امالي شيخ مفيد.
22- امالي شيخ صدوق.
23- مصباح المتهجد شيخ طوسي.
24- اقبال ابن‏طاووس.
25- کامل الزيارات ابن‏قولويه.
26- دعوات راوندي.
27- ثواب الأعمال شيخ صدوق.
28- محاسن برقي.
29- من لا يحضره الفيه شيخ صدوق.
30- غيبت شيخ طوسي.
31- اختصاص شيخ مفيد.
32- تفسير عياشي.
33- رجال کشي.
34- کافي شيخ کليني.
35- قرب الاسنا حميري.
36- بصائر الدرجات صفار.
37- کمال الدين شيخ صدوق.
38- استبصار شيخ طوسي.
39- تهذيب شيخ طوسي.
40- معاني الأخبار شيخ صدوق.
41- خصال شيخ صدوق.
42- أمالي شيخ طوسي.
43- مکارم الأخلاق طبرسي.
44- تحف العقول ابن‏شعبه.
45- مناقب ابن‏شهر آشوب.
46- بشارة المصطفي طبري.
47- علل الشرايع شيخ صدوق.
48- بحارالانوار علامه مجلسي.
49- مستدرک الوسائل حاجي نوري.
50- عيون اخبار الرضا شيخ صدوق.
51- تفسير برهان بحراني.
52- نهاية الارب قلقشندي طبع مصر.
53- تاريخ بغداد خطيب.
54- اخبار اصفهان ابونعيم اصفهاني.
55- الثاقب في المناقب مخطوط.
56- مواليد الأئمة جهضمي طبع نجف.
و چند کتاب ديگر که با واسطه از آنها نقل شده است.
از اينکه تعدادي از کتابهاي حديثي از جمله رساله «صفحيفة الرضا» در فهرست مصادر «مسند الامام الرضا» ديده نمي‏شود مي‏توان حدس زد که (گر چه مؤلف اين کتاب در جمع‏آوري احاديث رضوي رنج و زحمت فراواني تحمل کرده) اين کتاب جامع جميع احاديث رضوي موجود در مصادر حديثي نيست بلکه شامل بخش عمده و اعظم آن است
درجه اعتبار احاديث اين کتاب‏
مؤلف در آغاز کتاب گويد: کتاب مسند الامام الرضا عليه‏السلام مانند ساير کتب حديث شامل حديث‏هاي صحيح، موثق، حسن، ضعيف و متروک است.
پس براي روشن شدن وضع هر حديث آن بايد سند و سائر قرائن مورد بررسي و ملاحظه قرار گيرد.
و نيز قسمت زيادي از اين احاديث مرسله است يعني يا اصلا سند آن در مصدر اصلي ذکر نشده و يا اگر ذکر شده تمام سلسله سند ذکر نشده است.
 

شنبه 7 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

از کتاب عقل و علم و روايت حديث

1- حسن بن علي بن جهم گويد: از حضرت رضا (ع) شنيدم که فرمودند: حضرت رسول (ص) فرمود: دوست هر مردي خرد و عقل اوست، و دشمنش ناداني و جهل او مي‏باشد.
2- ابوهاشم جعفري گويد: در خدمت حضرت رضا (ع) اجتماع کرده بوديم، در اين هنگام از عقل و ادب گفتگو به ميان آمد، امام (ع) فرمود:
اي ابوهاشم عقل نعمتي است که از طرف خداوند به بندگان عطا شده است و ادب با مشقت به دست مي‏آيد، هر کس با سختي و مشقت دنبال ادب برود به مقصود خود خواهد رسيد، و ليکن عقل با مشقت به دست نمي‏آيد و هر کس بخواهد با مشقت عقل را به دست بياورد جز جهالت چيزي به دست نخواهد آورد.
3- معمر بن خلاد گويد: از حضرت رضا (ع) شنيدم مي‏فرمود: عبادت به کثرت نماز و روزه نيست، بلکه عبادت و پرستش فکر و انديشيدن در اوامر پروردگار است.
4- احمد بن عامر طائي گويد: از امام رضا (ع) شنيدم مي‏فرمود: نخستين اثر عقل و خرد بعد از ايمان به خداوند، محبت و احسان و لطف و دوستي با مردم است، و همچنين نيکي و رسانيدن خيرات به نيکوکاران و بدکاران.

5- داود بن سليمان غازي از حضرت رضا (ع) روايت مي‏کند که فرمود: خداوند از اين جهت عقل را در بنده‏ي خود وديعه نهاد که او را در يک روزي از مهلکه نجات دهد.
6- احمد بن عمر حلال از حضرت رضا (ع) روايت مي‏کند و گويد: به حضرت عرض کردم: مردي از اصحاب ما کتابي به من مي‏دهد و نمي‏گويد مطالب آن را از من نقل کن، آيا جايز است من اخبار و مطالب آن کتاب را نقل کنم؟
فرمود: هر گاه يقين کردي کتاب مال اوست از وي روايت کن.
7- صفوان بن يحيي از امام رضا (ع) روايت مي‏کند که فرمود: از علامات و نشانه‏هاي فقه حلم و بردباري و سکوت است.
8- احمد بن عامر طائي از امام رضا (ع) روايت مي‏کند که اميرالمؤمنين (ع) در جواب پرسش‏هاي مرد شامي فرمود: چهار چيز از چهار چيز سير نمي‏گردند، زمين از باران، ماده از نر، چشم از ديدن، و عالم از کسب دانش.
9- و نيز احمد بن عامر گويد: امام رضا (ع) از اميرالمؤمنين (ع) روايت مي‏کرد که آن حضرت فرمود: اگر براي به دست آوردن پنج چيز رنج سفر به خود بدهيد و آنها را به دست آوريد مانند آن را به دست نخواهيد آورد.
نخست آنکه هيچ بنده‏اي جز از گناه خود از چيزي نترسد، و جز خداوند از کسي اميدوار نباشد، مرد جاهل از آنچه نمي‏داند بپرسد، و از پرسش شرم نداشته باشد، و هيچ يک از شما اگر از وي مسئله‏اي پرسيده شد و او نمي‏دانست شرمنده نباشد، شکيبائي در برابر مصائب مانند سر آدمي در بدن مي‏باشد، و کسي که صبر ندارد ايمان ندارد.
10- و نيز احمد بن عامر روايت مي‏کند که حضرت رضا (ع) از جدش رسول خدا (ص) روايت کرد که فرمود:
«دانش مانند گنجي است که کليد آن سؤال است، خداوند شما را رحمت کند هر چه مي‏خواهيد بپرسيد و بر دانش خود بيفزائيد، و در پرسشهاي علمي چهار نفر ماجور هستند: سؤال کنند، معلم، شنونده، و پاسخ دهنده.
11- احمد بن عامر از حضرت رضا (ع) و او از جدش حضرت رسول (ص) روايت مي‏کند که فرمود: خداوندا جانشينان مرا بيامرز و اين مطلب را سه بار تکرار کردند.
خدمت آن بزرگوار عرض شد جانشينان شما کيانند؟
فرمود: کساني که بعد از من خواهند آمد و روايت‏هاي مرا نقل خواهند کرد، و سنت‏هاي مرا به مردم تعليم خواهند داد.
12- احمد بن عامر از امام رضا و او از جدش عليهماالسلام روايت مي‏کند که فرمود: هر يک از امت من که چهل حديث را حفظ کنند و از آن اخبار استفاده نمايند، خداوند آن شخص را روز قيامت فقيه دانشمندي مبعوث خواهد کرد.
13- و نيز احمد بن عامر از حضرت رضا (ع) و او از جدش رسول خدا (ص) نقل مي‏کند که فرمود: هر کسي بدون علم فتوي بدهد و در موضوعات ديني اظهارنظر کند فرشتگان آسمان و زمين او را لعنت مي‏کنند.
14- حسن بن عبدالله رازي گويد: امام رضا (ع) از پدرانش از اميرالمؤمنين عليهم‏السلام نقل مي‏کرد که آن جناب فرمود: علم گمشده‏ي مؤمن است.
15- عبدالسلام هروي گويد: از حضرت رضا (ع) شنيدم مي‏فرمود: خداوند رحمت کند آن بنده‏اي را که دستورات ما را زنده کند، عرض کردم چگونه دستورات شما را زنده کند؟
فرمود: علوم و معارف ما را بياموزد، و به مردم تعليم دهد، زيرا اگر مردم خوبيهاي سخنان و دستورات ما را فراگيرند از ما متابعت خواهند کرد.

[ صفحه 257]

ابوالصلت گويد: عرض کردم: اي فرزند رسول خدا از حضرت صادق (ع) براي ما نقل شده که فرمود: هر کس علم بياموزد و قصدش اين باشد که با نادانان جدال کند، و به دانشمندان فخر بفروشد، و يا نظرش اين باشد که با کسب علم و فضيلت، مردم و جامعه را متوجه خود کند، اين چنين عالمي جايش در دوزخ است.
حضرت رضا فرمود: جد من درست فرموده است، آيا مي‏داني که نادانان چه افرادي هستند؟
عرض کردم: آنان را نمي‏شناسم.
فرمود: آنها گروهي از داستانسرايان مخالف ما هستند که مردم را از طريق حق و صراط مستقيم منحرف مي‏کنند، آيا مي‏داني که مقصود از «علماء» چه کساني مي‏باشند؟
گفتم آنرا هم نمي‏دانم.
امام (ع) فرمود: مقصود از «علماء» علماي آل محمد عليهم‏السلام هستند که خداوند اطاعت آنها را واجب گردانيده و محبت آنان را لازم ساخته است، آيا مي‏داني که معني توجه مردم به او چيست؟
عرض کردم نمي‏دانم.
فرمود: به خداوند سوگند معني اين جمله ادعاي امامت بدون حق و استحقاق مي‏باشد، و هر کس مرتکب اين عمل گردد جاي او در آتش خواهد بود.
16- داود بن سليمان غازي از حضرت رضا (ع) روايت مي‏کند که اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود: پادشاهان بر مردم فرمانروا هستند و علم و دانش بر پادشاهان حکومت مي‏کند، و قدر علم اين است که از خداوند بترسي و به علم و فضيلت خود عمل کني، و از جهالت براي تو همين بس است که به علم خود فخر و مباهات کني.
17- محمد بن علي از حضرت رضا (ع) و او از پدرانش از حضرت رسول (ص) روايت مي‏کند که فرمود:
طلب علم بر هر مسلماني واجب است، علم را در جاهائي که گمان داريد جستجو کنيد، و آن را از اهلش فراگيريد، ياد گرفتن علم براي رضاي خداوند از حسنات است، و طلب علم عبادت و مذاکره و مباحثه آن تسبيح و عمل کردن و کاربستن علم به منزله جهاد در راه خداوند مي‏باشد.
هر کس علم را به ديگران بياموزد مانند آن کسي است که در راه خداوند صدقه مي‏دهد، و هر کسي علم را در ميان اهلش بذل کند و مردم را از علوم خود بهره‏مند کند، به خداوند نزديک مي‏گردد، زيرا راه حلال و حرام از علم حاصل مي‏شود و روشني راه بهشت از آن پديد مي‏آيد.
علم در هنگام وحشت رفيق و همدم انسان و در غربت و تنهائي يار و ياور آدمي است.
علم و دانش در خلوت هم‏صحبت و در سختي‏ها و مشکلات راهنما است، علم در برابر دشمن مانند سلاح بران و در نزد دوستان زيور آدميان است، خداوند به وسيله علم گروهي را به مقامات عاليه مي‏رساند و آنان را در امور خير و صلاح و سداد مقتدا و راهبر مي‏گرداند.
جامعه به وسيله اين علماء به طريق خير و سعادت رهنمائي مي‏شود و مردم پيرامون آنها را مي‏گيرند و به افعال و اعمال آنان اقتداء کرده و از آراء و نظريات آنان سود برده و در نتيجه سعادت‏مند مي‏گردند.
فرشتگان ميل مي‏کنند که با اهل علم دوستي و ارتباط برقرار کنند و با بالهاي خود آنان را نوازش مي‏کنند و تماس مي‏گيرند، و در هنگام نماز خواندن به آنها مبارک‏باد مي‏گويند.

هر خشک و تري براي علماء استغفار مي‏کند، و ماهيان درياها و همه جنبندگان و درندگان بيابانها و چهارپايان براي اين‏گونه مردمان عالم طلب رحمت و مغفرت مي‏نمايند.
علم دل را حيات بخشيده و جهالت را از آن مي‏زدايد، و چشمها را روشنائي بخشيده و تاريکي‏ها را از برابر ديدگان برطرف مي‏کند، و به ابدان آدميان توانائي داده و ضعف و ناتواني را رفع مي‏سازد، علم بندگان را به جايگاه نيکان رسانيده و با خوبان و نيکوکاران همنشين مي‏کند، و در دو جهان به مقام بلندي مي‏رساند.
مذاکره علم و گفتگو در مباحث علمي مانند کساني است که روزه داشته باشند و يا به عبادت پروردگار قيام نمايند.
به راهنمائي علم انساني با خداوند آشنا مي‏گردد و از وي اطاعت مي‏کند و پرستش مي‏نمايد، به وسيله علم ارتباط بين ارحام برقرار مي‏گردد، و حلال از حرام شناخته مي‏شود، علم پيشاپيش عمل و عمل تابع علم است، علم به مردمان خوشبخت الهام مي‏گردد، و مردمان بدبخت و سيه‏روز از افاضه آن محروم مي‏گردند.
پس خوشا به حال آن افرادي که از علوم پروردگار محروم نگردند، و از علم و فضيلت بهره‏مند شوند.
18- ابوالصلت هروي از حضرت رضا (ع) از پدرانش از حضرت رسول (ص) روايت کرده که آن جناب فرمود: از دانايان باشيد نه از راويان، اگر حديثي را از روي فقه و بصيرت و دانائي درک کنيد و معاني آن را دريابيد بهتر است از اينکه هزار حديث را بدون درک معاني آن را روايت نمائيد.
19- يوسف بن محمد و علي بن محمد که هر دو از شيعيان بودند از امام حسن عسکري (ع) روايت مي‏کنند که حضرت رضا (ع) فرمود: روز قيامت به عابد گفته

مي‏شود تو مرد خوبي بودي و براي خودت کوشش کردي و زاد و توشه خود را فراهم ساختي، اينک داخل بهشت شويد، و از نتائج اعمال خود بهره‏مند گرديد.
ليکن فقيه آن کسي است که جامعه را از علوم خود بهره‏مند گرداند، و آنان را به طرف خير و سعادت رهنمون شود، و آنها را از چنگال دشمنان برهاند و از نعمتهاي پروردگار آنان را بهره‏مند سازد، و خشنودي خداوند را براي آنان فراهم آورد.
روز قيامت به فقيه گفته مي‏شود اي کسي که از ايتام آل محمد عليهم‏السلام سرپرستي کردي و دوستان ضعيف آنها را راهنمائي نمودي، اينک از کساني که از تو علم آموختند شفاعت کن.
پس آن فقيه توقف مي‏کند و مردم را دسته دسته با خود به بهشت مي‏برد، و اينان کساني هستند که از وي و يا شاگردان او علم آموخته‏اند، و تا روز قيامت هر کسي از گفته‏هاي اين عالم استفاده کند مشمول شفاعت وي خواهد بود، و اينک بنگريد بين فقيه و عابد چه فرقي هست. [1] .


 

پنج شنبه 5 آذر 1388  نظرات : 1 بيان انتقادات و پيشنهادات

شاگردان امام باقر (ع)

شاگردان امام محمد باقر عليه السلام
كتاب: زندگى سياسى امام باقر عليه السلام، ص 59
نويسنده: احمد ترابى
خاندان رسالت و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و اله، از آن جا كه به گواهى قطعى وانكار ناپذير پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله، عدل و همپا و هماواى قرآنند با حقيقت، محتوا و پيام قرآن، همگونى و سنخيت دارند.

حديث ثقلين از جمله احاديث مهم مورد پذيرش اهل سنت و اماميه است.

در اين حديث، رسول خدا، ثمره تلاشهاى طاقت فرساى خود در مسير ايفاى رسالت و هدايت خلق را، در دو يادگار گرانبها كه پس از خود برجا گذاشته خلاصه كرده و گفته است: من دو شي‏ء گرانبها در ميان شما باقى مى‏گذارم: قرآن و اهل بيتم را، اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا در قيامت بر حوض كوثر، بر من وارد شوند... (1)

با توجه به مقام معنوى و الهى پيامبر صلي الله عليه و اله كه كمترين خود خواهى و هوا و هوس در او راه نداشته و آنچه او مى‏گفته در حقيقت مورد تأييد خداوند بوده و رأى و سخنى جز به اشاره و تأييد وحى اظهار نمى‏داشته است، (2) مى‏توان بيقين اقرار كرد كه پيامبر صلي الله عليه و اله، خاندانش را بر اساس ملاحظات خويشاوندى و روابط نسبى و علايق مادى بشرى، در كنار قرآن، بزرگترين معجزه خويش ننهاده است، بلكه قرين ساختن اهل بيت، با پيام وحى، از آن جهت بوده كه ميان آن دو هماهنگى و سنخيت وجود داشته است .

اگر خداوند قرآن را بدور از كمترين ضعف و كاستى و كجى و نادرستى فرو فرستاده، (3) اهل بيت را نيز از هر انحراف و گناه، پاك گردانيده و مصونيت بخشيده است. (4)

اگر قرآن، داراى حقايقى اصولى و محكم و نيز مسايلى متشابه (5) است كه براى‏فهم آنها بايد به منبعى الهى و آگاه به رموز وحى مراجعه كرد، اهل بيت، همان آگاهان و عالمانى هستند كه مفسر قرآن و مبين احكام و پيامهاى آنند. (6)

هر چند آيات قرآن، روشن و روشنگر است، ولى معناى روشنى مفاهيم قرآن، اين نيست كه تمامى مطالب و مفاهيم آن براى همه انديشه‏ها آشكار و بى‏نياز از توضيح باشد، چه، خداوند به پيامبر صلي الله عليه و اله فرمان داده تا آيات وحى را براى مردم توضيح و تبيين كند. (7)

با اين بيان، اهل بيت از آن جهت، قرين قرآن و جدايى ناپذير از آن معرفى شده‏اند كه پس از رسول خدا صلي الله عليه و اله به تبيين مفاهيم وحى و حقايق قرآن، براى توده‏ها بپردازند و اين توان و شايستگى در همه اهل بيت رسالت (معصومين عليهم السلام) بوده است.چنانكه على عليه السلام به سينه‏اش اشاره مى‏كرد و مى‏گفت: در اينجا دانشهاى فراوانى است كه كاش شاگردان شايسته‏اى مى‏يافتم و اين حقايق را بدانها مى‏آموختم. (8)

آن چه پس از وفات رسول اسلام صلي الله عليه و اله براى جامعه اسلامى و خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله، رخ نمود هرگز به آنان، مجال نداد تا آن گونه كه مى‏خواستند و مى‏بايست، به نشر معارف قرآنى بپردازند .

جريانهاى سياسى حاكم بر جامعه، پس از رحلت رسول خدا صلي الله عليه و آله، سبب تفكيك قرآن از عترت در باور و انديشه بخش عظيمى از مردم شد.قرآن بظاهر محور نظام دستورى دين و حكومت گرديد، ولى چون نيازمند مفسر و مبين بود، باعث شد تا ميدان تفسير و تأويل بشدت گسترش يابد و چهره‏هايى در محافل علمى و دينى مطرح شدند كه هرگز آيه‏اى در تطهير آنان نازل نشده و سفارشى از ناحيه رسول خدا در تمسك به آنان نرسيده بود.از سوى ديگر، كسانى چون على بن ابى طالب عليه السلام كه با صداى رسا فرياد بر مى‏آورد: سلونى قبل از تفقدونى، يعنى هر چه مى‏خواهيد از من بپرسيد، قبل از اين كه مرا از دست بدهيد، مهجور وناشناخته ماندند.

حسن بن على عليه السلام از سوى حكومت معاويه، تحت شديدترين فشارهاى روحى و اجتماعى قرار داشت و هرگز به او فرصت نشر معارف واقعى داده نشد.

حسين بن على عليه السلام تحت فشار قرار گرفت كه حكومت ضد دينى و ضد بشرى يزيد را بپذيرد و از آنجا كه پذيرش حكومت وى را مايه نابودى اساس شريعت مى‏دانست، از آن اجتناب كرد و در اين راه به شهادت رسيد.

بنى اميه بر جان و مال و ناموس و دين مردم مسلط شدند.و زمينه چنان شد كه فردى چون زين العابدين ناگزير، معارف حقه را در قالب دعا و نيايش اظهار مى‏كرد.در اين ميان، در عصر امام باقر عليه السلام شرايط سياسى جامعه به گونه‏اى تغيير يافت كه آن حضرت توانست، مجمعى علمى تشكيل داده، به تعليم و تربيت مردانى دانشمند و متعهد به ارزشهاى شريعت بپردازد.

اين است كه وقتى صفحات تاريخ صدر اسلام مرور شود، در زندگى علمى امام باقر عليه السلام نام بسيارى از شاگردان آن حضرت و شخصيتهاى ممتاز علمى جهان اسلام جلب نظر مى‏كند.

با اين همه، نبايد تصور كرد كه امام باقر عليه السلام آسوده و ايمن از محدوديتها و ممنوعيتهايى بوده است كه حكومتها براى اهل بيت عليه السلام فراهم مى‏آورده‏اند، بلكه بى‏ترديد، جو حاكم بر زندگى امام باقر عليه السلام به شدت جو تقيه بوده است، زيرا با فرهنگ خاصى كه در نتيجه حكومتهاى ناصالح بر جامعه حاكم شده بود، كنار نهادن تقيه به منزله دست كشيدن از فعاليت علمى و دور ماندن از ترويج معارف اصولى دين بشمار مى‏رفت.

بارى، شرايط زمان، براى امام باقر عليه السلام و نيز امام صادق عليه السلام زمينه‏اى را فراهم آورد كه ساير ائمه عليه السلام هرگز برايشان آماده نشد.آن شرايط مساعد، معلول سستى پايه‏هاى حكومت امويان بود.بحرانهاى درونى نظام سياسى در آن عصر، به حاكمان مجال نمى‏داد تا بر خاندان رسالت مانند حاكمان پيشين، فشار آورند و ايشان را منزوى سازند.بى‏ترديد اگر همين زمينه براى هر يك از امامان عليه السلام فراهم مى‏آمد، آنان قادر به تأسيس حوزه‏هاى بزرگ درسى بودند و عالمان و فقيهان بيشترى را پرورش مى‏دادند.اين زمينه مساعد، سبب شد تا امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام بيشترين آراى فقهى، تفسيرى و اخلاقى را در كتب فقهى و حديثى از خويش بر جاى گذارند.

اين چنين است كه فردى چون محمد بن مسلم مى‏تواند سى هزار حديث از امام باقر عليه السلام (9) نقل كند.و شخصيتى چون جابر جعفى هفتاد هزار حديث. (10)

در نزد عالمان اماميه، فقيه ترين فقيهان صدر اسلام شش نفرند كه همه آنان از اصحاب امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام بوده‏اند.آنان عبارتند از: زرارة بن اعين، معروف بن خربوذ المكى، ابو بصير الاسدى، فضيل بن يسار، محمد بن مسلم الطائفى و بريد بن معاوية العجلى . (11)

شيخ الطائفة، ابو جعفر محمد بن حسن طوسى در كتاب رجال خويش، اصحاب و شاگردان امام باقر عليه السلام را كه از آن حضرت نقل حديث كرده‏اند 462 مرد و دو زن دانسته است.

در ميان اصحاب و شاگردان امام باقر عليه السلام برخى از نظر اعتبار و وثاقت مورد اتفاق اهل سنت و اماميه اند، و دسته‏اى به دليل گرايشهاى عميق شيعى، در دايره رجال اهل سنت قرار نگرفته، بلكه تنها مورد اعتماد اماميه مى‏باشند.

براى ارائه نمودارى فهرست گونه از شاگردان امام باقر عليه السلام با استفاده از چند منبع رجالى، نام گروهى از آنان را يادآور مى‏شويم، بى اين كه ادعاى استقصا داشته باشيم.

1 ـ ابان بن ابى عياش فيروز، تابعى

2 ـ ابان بن تغلب ابو سعيد البكرى الجريرى

3 ـ ابراهيم بن الأزرق الكوفى

4 ـ ابراهيم الجزيرى (الجريرى)

5 ـ ابراهيم بن جميل، برادر طربال الكوفى

6 ـ ابراهيم بن حنان الأسدى الكوفى

7 ـ ابراهيم بن صالح الانماطى

8 ـ ابراهيم بن عبد الله الاحمرى

9 ـ ابراهيم بن عبيد أبو غرة الانصارى

10 ـ ابراهيم بن عمر الصنعانى اليمانى

11 ـ ابراهيم بن مرثد الكندى الأزدى ـ ابراهيم بن معاذ

13 ـ ابراهيم بن معرض الكوفى

14 ـ ابراهيم بن نصر بن القعقاع الجعفى

15 ـ ابراهيم بن نعيم العبدى الكنانى

16 ـ احمد بن عائد

17 ـ احمد بن عمران الحلبى

18 ـ اسحاق بن بشير النبال

19 ـ اسحاق بن جعفر بن على

20 ـ اسحاق بن عبد الله بن ابى طلحة المدنى

21 ـ اسحاق بن الفضل بن يعقوب بن عبد الله بن الحرث...

22 ـ اسحاق القمى

23 ـ اسحاق بن نوح الشامى

24 ـ اسحاق بن واصل الضبى

25 ـ اسحاق بن يزيد بن اسماعيل الطائى

26 ـ اسحاق بن يسار مولى قيس بن مخرمة

27 ـ اسرائيل بن غياث المكى

28 ـ اسلم بن ايمن التميمى المنقرى الكوفى

29 ـ اسلم المكى القواس

30 ـ اسماعيل بن ابى خالد

31 ـ اسماعيل بن جابر الخثعمى

32 ـ اسماعيل بن زياد البزاز الكوفى الأسدى

33 ـ اسماعيل بن سلمان الأزرق معروف به ابو خالد

34 ـ اسماعيل بن عبد الخالق الجعفى

35 ـ اسماعيل بن عبد الرحمان الجعفى الكوفى

36 ـ اسماعيل بن عبد العزيز

37 ـ اسماعيل بن الفضل بن يعقوب بن الفضل بن عبد الله

38 ـ اسماعيل ابو احمد الكاتب الكوفى

39 ـ اسماعيل معروف به ابو العلا از بنى قيس بن ثعلبه

40 ـ اسيد بن القاسم

41 ـ اعين الرازى، معروف به ابو معاذ

42 ـ انس بن عمرو الأزدى

43 ـ ايوب بن ابى تمية كيسان السجستانى العنبرى البصرى

44 ـ ايوب بن بكر بن أبى علاج الموصلى

45 ـ ايوب بن شهاب بن زيد البارقى الأزدى

46 ـ ايوب بن وشيكة

47 ـ بدر بن الخليل الأسدى، ابو خليل الكوفى

48 ـ برد الاسكاف الأزدى الكوفى

49 ـ برد الخياط ـ بريد بن معاوية العجلى، معروف به ابو القاسم.

51 ـ بسام بن عبد الله الصيرفى، معروف به ابو عبد الله

52 ـ بشار الاسلمى

53 ـ بشار بن زيد بن النعمان

54 ـ بشر بن أبى عقبة المداينى

55 ـ بشر، بياع

56 ـ بشر بن جعفر الجعفى، ابو الوليد

57 ـ بشر بن خثعم

58 ـ بشر الرحال

59 ـ بشر بن عبد الله بن سعيد الخثعمى

60 ـ بشر بن عبد الله الخثعمى الكوفى

61 ـ بشر بن ميمون الوابشى الهمدانى النبال الكوفى

62 ـ بشر بن يسار

63 ـ بشير، ابو عبد الصمد بن بشر الكوفى

64 ـ بشير معروف به ابو محمد المستنير الجعفى الأزرق

65 ـ بشير بن سليمان المدنى

66 ـ بكر بن أبى حبيبه

67 ـ بكر بن حبيب الأحمسى البجلى الكوفى

68 ـ بكر بن خالد الكوفى

69 ـ بكر بن صالح

70 ـ بكر بن كرب

71 ـ بكروية الكندى الكوفى

72 ـ بكير بن اعين بن سنسن الشيبانى الكوفى

73 ـ بكير بن جند بن الكوفى

74 ـ بكير بن حبيب الكوفى

75 ـ تميم بن زياد

76 ـ ثابت بن أبى ثابت

77 ـ ثابت بن دينار ابو صيفه الأزدى

78 ـ ثابت بن زائدة العكلى

79 ـ ثابت بن هرمز ابو المقدام العجلى

80 ـ ثوير بن أبى فاخته سعيد بن جهمان غلام ام هانى

81 ـ جابر بن عبد الله بن عمر بن حرام ابو عبد الله الانصارى

82 ـ جابر بن يزيد بن الحرث بن عبديغوث الجعفى

83 ـ جارود، معروف به ابو المنذر

84 ـ جارود بن السرى التميمى السعدى الكوفى

85 ـ جراح المداينى

86 ـ جعدة بن ابى عبد الله

87 ـ جعفر بن ابراهيم الجعفى

88 ـ جعفر الأحمس

89 ـ جعفر بن حكيم بن عباد الكوفى

90 ـ جعفر بن عمرو بن ثابت أبى المقدام بن هرمز الحداد العجلى

91 ـ جعفر بن محمد بن على بن‏الحسين (امام صادق عليه السلام)

92 ـ الحارث بن حصين الأزدى

93 ـ الحارث بن شريح المنقرى

94 ـ الحارث بن المغيرة النصرى

95 ـ حبيب بن أبى ثابت الأسدى الكوفى

96 ـ حبيب ابو عمرة الاسكاف

97 ـ حبيب بن بشار الكندى

98 ـ حبيب بن جرى العبسى الكوفى

99 ـ حبيب بن حسان بن الأشرس الأسدى

100 ـ حبيب السجستانى

101 ـ حبيب العبى الكوفى

102 ـ حبيب بن المعلى السجستانى

103 ـ حجاج بن ارطاة ابو ارطاة النخعى الكوفى

104 ـ حجاج بن دينار الواسطى

105 ـ حجاج بن كثير الكوفى

106 ـ حذيفة بن منصور بن كثير ابو محمد الخزاعى

107 ـ حسان بن مهران

108 ـ الحسن بن أبى سارة النيلى الانصارى

109 ـ الحسن بن حبيش الأسدى

110 ـ الحسن الجعفى الكوفى

111 ـ الحسن بن الحسن بن الحسن بن على بن أبى طالب عليه السلام

112 ـ الحسن بن رباط

113 ـ الحسن بن زياد البصرى

114 ـ الحسن بن زياد الصيقل ابو محمد الكوفى

115 ـ الحسن بن زياد الصيقل

116 ـ الحسن بن السرى الكاتب

117 ـ الحسن بن شهاب بن يزيد البارقى الأزدى

118 ـ الحسن بن صالح بن حى الهمدانى الثورى الكوفى

119 ـ الحسن بن على الأحمرى الكوفى

120 ـ الحسن بن عمار

121 ـ الحسن بن عمار عامى

122 ـ الحسن بن المغيرة

123 ـ الحسن بن منذر

124 ـ الحسن بن يوسف

125 ـ الحسين بن ابتر الكوفى

126 ـ الحسين بن أبى العلاء الخفاف

127 ـ الحسين بن احمد المنقرى

128 ـ الحسين بن بنت ابى حمزة الثمالى

129 ـ الحسين الجعفى ابو احمد الكوفى

130 ـ الحسين بن حماد

131 ـ الحسين بن عبد الله الأرجانى

132 ـ الحسين بن عبد الله بن عبيد الله بن العباس بن عبد المطلب

133 ـ الحسين بن على بن الحسين بن‏على بن ابى طالب عليه السلام (برادر امام باقر عليه السلام)

134 ـ الحسين بن مصعب

135 ـ الحسين بن منذر

136 ـ حفص الأعور الكوفى

137 ـ حفص بن غياث

138 ـ حفص بن وهب الأفرعى

139 ـ الحكم بن الصلت الثقفى

140 ـ الحكم بن عبد الرحمان بن أبى نعيم البجلى

141 ـ الحكم بن عتيبة ابو محمد الكوفى الكندى

142 ـ الحكم بن المختار بن ابى عبيده

143 ـ حكيم بن صهيب ابو صهيب الصيرفى ابو شبيب

144 ـ حكيم بن معاوية

145 ـ حماد بن ابى سليمان الأشعرى

146 ـ حماد بن ابى العطارد الطائى الكوفى

147 ـ حماد بن بشر الطنافى الكوفى

148 ـ حماد بن بشر اللحام

149 ـ حماد بن راشد الأزدى البزاز ابو العلاء الكوفى

150 ـ حماد بن المغيرة

151 ـ حمران بن أعين الشيبانى

152 ـ حمزة، ابو الحسين الليثى داماد ابو حمزة الثمالى

153 ـ حمزة بن حمران بن أعين

154 ـ حمزة الطيار

155 ـ حمزة بن عطا الكوفى

156 ـ خازم الاشل الكوفى

157 ـ خالد بن ابى كريمة

158 ـ خالد بن أوفى ابو الربيع العنزى الشامى

159 ـ خالد بن بكار ابو العلاء الخفاف الكوفى

160 ـ خالد بن طهمان الكوفى

161 ـ خيثمة بن عبد الرحمان الجعفى الكوفى ابو عبد الرحمان

162 ـ داود الأبزارى

163 ـ داود بن ابى هند القشيرى السرخى

164 ـ داود بن حبيب ابو غيلان الكوفى

165 ـ داود بن الدجاجى الكوفى

166 ـ داود بن زيد الهمدانى الكوفى

167 ـ دلهم بن صالح الكندى الكوفى

168 ـ دينار ابو عمرو الأسدى الكوفى

169 ـ ربيع بن صبيح

170 ـ ربيع العبسى الكوفى

171 ـ ربيعة بن ابى عبد الرحمان، معروف به ربيعة الرأى

172 ـ ربيعة بن ناجد بن كثير ابو صادق الكوفى

173 ـ رشيد بن سعد المصرى ـ رفيد بن مصقلة العبدى الكوفى

175 ـ رفيد غلام بنو هبيرة

176 ـ زايدة بن قدامه

177 ـ زرارة بن اعين الشيبانى

178 ـ زرين الأبزارى

179 ـ زرين الأنماطى

180 ـ زكريا برادر المستهل، معروف به ابو يحيى

181 ـ زكريا بن عبد الله النقاض الكوفى

182 ـ زهير المدائنى

183 ـ زياد بن أبى الحلال

184 ـ زياد بن أبى زياد المنقرى التميمى

185 ـ زياد الأحلام، غلامى كوفى

186 ـ زياد الأسود

187 ـ زياد بن الأسود النجار

188 ـ زياد بن سوقه البجلى الكوفى

189 ـ زياد بن صالح الهمدانى الكوفى

190 ـ زياد بن عيسى ابو عبيدة الحذاء

191 ـ زياد المحاربى الكوفى

192 ـ زياد بن المنذر ابو الجارود الهمدانى العوفى الكوفى

193 ـ زياد غلام امام باقر عليه السلام

194 ـ زياد الهاشى

195 ـ زيد الآجرى

196 ـ زيد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام (برادر امام باقر عليه السلام)

197 ـ زيد بن محمد بن يونس ابو اسامة الشحام الكوفى

198 ـ زيد الهاشى

199 ـ سالم بن ابى حفصة

200 ـ سالم الأشل

201 ـ سالم الجعفى

202 ـ سالم المكى

203 ـ سديف بن حكيم الصيرفى

204 ـ سعد بن أبى عمرو الجلاب

205 ـ سعد الحداد

206 ـ سعد بن الحسن الكندى

207 ـ سعد بن طريف

208 ـ سكين المعدنى

209 ـ سلام الجعفى

210 ـ سلام بن سعد الأنصارى

211 ـ سلام بن المستنير

212 ـ سلم بن بشر

213 ـ سلمان بن خالد طلحى قمى (شاعر)

214 ـ سلمة بن الاهثم

215 ـ سلمة بن قيس الهلالى

216 ـ سلمة بن كهيل

217 ـ سلمة بن محرز

218 ـ سليمان بن محرز

219 ـ سليمان بن مروان عجلى

220 ـ سليمان، غلام طربال

221 ـ سليمان بن هارون العجلى ـ سنان ابو عبد الله بن سنان

223 ـ سورة بن كليب بن معاوية الاسدى

224 ـ شجرة، برادر بشير النبال

225 ـ صالح بن سهل الهمدانى

226 ـ صالح بن عقبة

227 ـ صالح بن ميثم الكوفى

228 ـ صامت

229 ـ صلت بن الحجاج

230 ـ ضريس

231 ـ طاهر، غلام امام باقر عليه السلام

232 ـ طربال

233 ـ طلحة بن زيد بترى

234 ـ ظريف بن ناصح

235 ـ عامر بن أبى الأحوص

236 ـ عباد بن صهيب

237 ـ عبد الجبار بن اعين الشيبانى، برادر زرارة بن اعين

238 ـ عبد الحميد بن عواض الطائى

239 ـ عبد الحميد الواسطى

240 ـ عبد الرحمان، معروف به ابو خينمة

241 ـ عبد الرحمان بن أعين برادر زرارة

242 ـ عبد الرحمان بن سليمان الأنصارى

243 ـ عبد الرحيم القصير

244 ـ عبد الغفار بن القاسم الأنصارى، معروف به ابو مريم

245 ـ عبد الله بن بكير الهجرى

246 ـ عبد الله بن الجارود

247 ـ عبد الله بن جريح

248 ـ عبد الله بن الحسن بن الحسن بن على بن ابى طالب عليه السلام

249 ـ عبد الله بن زرعه

250 ـ عبد الله بن دينار

251 ـ عبد الله بن سليمان

252 ـ عبد الله بن شريك العامرى

253 ـ عبد الله بن عجلان

254 ـ عبد الله بن عطاء المكى

255 ـ عبد الله بن عمرو

256 ـ عبد الله بن الغالب الأسدى (شاعر)

257 ـ عبد الله بن محمد الأسدى

258 ـ عبد الله بن محمد الجعفى

259 ـ عبد الله بن المختار

260 ـ عبد الله بن الوليد الوصافى

261 ـ عبد المؤمن بن القاسم، برادر ابو مريم الأنصارى

262 ـ عبد الملك بن اعين الشيبانى برادر زرارة

263 ـ عبد الكريم بن مهران

264 ـ عبد الواحد بن المختار الأنصارى

265 ـ عبيد الله بن محمد بن عمر بن أمير المؤمنين عليه السلام

266 ـ عبيدة الخثعمى ـ عبيدة السكسكى

268 ـ عذافر بن عبد الله

269 ـ عطية أخو عرام

270 ـ عطية بن ذكوان

271 ـ عطية الكوفى

272 ـ عقبة بن بشير الأسدى

273 ـ عقبة بن شعبة، معروف به ابو شبية الأسدى

274 ـ عقبة بن قيس مثيلة

275 ـ عكرمة، معروف به ابو اسحاق

276 ـ العلاء بن الحسين

277 ـ العلاء بن عبد الكريم

278 ـ علباء بن دراع الاسدى

279 ـ علقمة بن محمد الحضرمى، برادر ابو بكر الحضرمى

280 ـ على بن أبى المغيرة الزبيدى الأزرق

281 ـ على بن حنظلة العجلى

282 ـ على بن رباط

283 ـ على بن سعيد بن بكير

284 ـ على بن عبد العزيز

285 ـ على بن عطية

286 ـ على بن ميمون، معروف به ابو الحسن الصايغ

287 ـ عمار بن أبى الأحوص

288 ـ عمر بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام أبو حفص الأشراف

289 ـ عمر بن شمر

290 ـ عمر بن حنظلة

291 ـ عمر بن هلال

292 ـ عمران بن أبى خالد الفزارى

293 ـ عمران

294 ـ عمر و بن ابى بتان

295 ـ عمر و بن ثابت

296 ـ عمر و بن جميع

297 ـ عمر و بن خالد

298 ـ عمر و بن خالد الواسطى

299 ـ عمر و بن دينار المكى

300 ـ عمرو بن رشيد

301 ـ عمرو بن سعيد بن هلال الثقفى

302 ـ عمرو بن عبد الله الثقفى

303 ـ عمرو بن قيس الماصر

304 ـ عمرو بن معمر بن أبى و شيكة

305 ـ عمرو بن يحيى

306 ـ عنبسة بن بجاد

307 ـ عنبسة بن مصعب

308 ـ عيسى بن أبى منصور القرسى

309 ـ عيسى بن حمزة

310 ـ عيسى بن اعين الشيبانى، برادر زرارة

311 ـ عيسى الطحان

312 ـ عيسى بن عمر

313 ـ غالب أبو هذيل (شاعر كوفى) ـ غالب جهنى

315 ـ غياث بن ابراهيم

316 ـ فرات بن احنف

317 ـ فضيل بن الزبير الرسان

318 ـ فضيل بن سعدان

319 ـ فضيل بن شريح

320 ـ فضيل بن عثمان الأعور المرادى

321 ـ فضيل بن غياث

322 ـ فضيل بن ميسرة

323 ـ فضيل بن يسار بصرى

324 ـ فليح بن أبى بكر الشيبانى

325 ـ قاسم بن عبد الملك

326 ـ قاسم بن محمد

327 ـ قدامة بن سعيد بن ابى زائدة

328 ـ قيس بن الربيع

329 ـ قيس بن رمانة الأشعرى

330 ـ كامل صاحب السابرى

331 ـ كامل بن العلاء

332 ـ كامل النجار

333 ـ كامل الوصافى

334 ـ كثير بن اسماعيل (النواء)

335 ـ كميت بن زيد الأسدى

336 ـ كيسان بن كليب

337 ـ كليب بن معاوية الأسدى

338 ـ كليب بن معاوية الصيداوى

339 ـ ليث بن أبى سليم

340 ـ ليث بن البخترى المرادى

341 ـ مالك بن أعين الجهنى

342 ـ مالك بن عطية

343 ـ محمد بن أبى حمزة

344 ـ محمد بن أبى سارة

345 ـ محمد بن أبى منصور

346 ـ محمد بن اسحاق المدنى

347 ـ محمد بن أسلم الجبلى

348 ـ محمد بن حميد

349 ـ محمد بن رستم

350 ـ محمد بن زيد

351 ـ محمد بن السايب الكلبى

352 ـ محمد بن سعيد بن غزوان

353 ـ محمد بن سليمان القرا

354 ـ محمد بن شر الحضرمى

355 ـ محمد الطيار غلام فزارة

356 ـ محمد بن عجلان

357 ـ محمد بن عجلان المدنى

358 ـ محمد بن قيس الانصارى

359 ـ محمد بن مروان البصرى

360 ـ محمد بن مروان الكلبى

361 ـ محمد بن مسعود

362 ـ محمد بن مسلم الثقفى الطحان الطائفى

363 ـ محمد بن على الحلبى

364 ـ محمد بن الفضل الهاشمى

365 ـ محمد بن يزيد

366 ـ محمد بن اليسع بن حمزة القمى ـ مستهل بن عطاء الكوفى

368 ـ مسعدة بن زياد

369 ـ مسعدة بن صدقة

370 ـ مسكين

371 ـ مسكين بن عبد الله

372 ـ مسمع كردين، معروف به ابو يسار

373 ـ معروف به خربوذ المكى

374 ـ معمر بن رشيد

375 ـ معمر بن عطاء

376 ـ معمر بن يحيى بن بسام دجاجى

377 ـ المفضل بن ابى قرة

378 ـ المفضل بن زيد

379 ـ المفضل بن قيس بن رمانة

380 ـ المفضل بن مزيد

381 ـ مقاتل بن سليمان

382 ـ مقرن السراج

383 ـ منهال بن عمرو الأسدى

384 ـ منصور بن الوليد الصيقل

385 ـ منصور بن حازم

386 ـ منذر بن أبى طريفة

387 ـ منصور بن المعتبر

388 ـ معاذ بن مسلم الهراء

389 ـ موسى أبو الحسن الأشعرى

390 ـ موسى بن اشيم

391 ـ موسى التمار

392 ـ موسى بن خليفة

393 ـ موسى الخياط

394 ـ موسى بن زياد

395 ـ مهزم الأسدى

396 ـ ميسر بن عبد العزيز النخعى المدائنى

397 ـ ميمون البان

398 ـ ميمون القداح غلام بنى محزوم

399 ـ ناحية بن أبى عماره

400 ـ نجم بن الحطيم (أبو حطيم العبدى)

401 ـ نجم الطائى

402 ـ نجيح بن مسلم

403 ـ نصر بن مزاحم

404 ـ نضر بن قراوش الخزاعى

405 ـ نعمان الاحمسى

406 ـ وردان أبو خالد الكابلى الأصغر

407 ـ ورد بن زيد الأسدى، برادر كميت بن زيد

408 ـ وليد بن بشير

409 ـ وليد بن عروة الهجرى

410 ـ وليد بن القاسم

411 ـ هارون الجبلى

412 ـ هارون بن حمزة الغنوى

413 ـ هاشم بن أبى هاشم

414 ـ هاشم الرمانى

415 ـ هلقام

416 ـ هيثم النهدى، ابن أبى مسروق

417 ـ يحيى بن أبى العلاء الرازى

418 ـ يحيى بن أبى القاسم، معروف به‏ابو بصير

419 ـ يحيى بن السابق

420 ـ يحيى بن القاسم الحذاء

421 ـ يزيد، معروف به ابو خالد الكناسى

422 ـ يزيد بن زياد الكوفى

423 ـ يزيد بن عبد الملك الجعفى

424 ـ يزيد بن عبد الملك النوفلى

425 ـ يزيد بن محمد النيسابورى

426 ـ يزيد، غلام حكم بن أبى الصلت الثقفى

427 ـ يعقوب بن شعيب الأزرق

428 ـ يعقوب بن شعيب بن ميثم الأسدى

429 ـ يعقوب بن يونس پدر يونس بن يعقوب

430 ـ يونس بن أبى يعقوب

431 ـ يوسف بن الحارث

432 ـ يونس بن خال أبى المستهل

433 ـ يونس بن جناب

434 ـ يونس بن المغيرة

باب الكنى (شاگردان امام باقر عليه السلام كه نامشان با كنيه ثبت شده است)
435 ـ ابو البلاد

436 ـ ابو بشر

437 ـ ابو حارم

438 ـ ابو جعفر المدائنى

439 ـ ابو الحجاج

440 ـ ابو حسان الانماطى

441 ـ ابو حسان العجلى

442 ـ ابو خالد الفزارى

443 ـ ابو شبية الفزارى

444 ـ ابو الصحارى

445 ـ ابو صامت الحلوانى

446 ـ ابو العلاء الخفاف

447 ـ ابو عروة الأنصارى

448 ـ ابو عمار

449 ـ ابو عمر البزار

450 ـ ابو عيينة

451 ـ ابو لبيد الهجرى

452 ـ ابو المأمون

453 ـ ابو محمد

454 ـ ابو مخلد الخياط

455 ـ ابو مرهف

456 ـ ابو مسكين السمان

457 ـ ابو موسى

458 ـ ابو النعمان العجلى

459 ـ ابو هارون

460 ـ ابو هارون المكفوف





پى‏نوشت‏ها:

1 ـ مسند احمد 2/14، صحيح مسلم 7/122، سنن الترمذى 2/308، تاريخ البغدادى 8/443، مصابيح السنة 2/ .204

2 ـ ما ضل صاحبكم و ما غوى*و ما ينطق عن الهوى*ان هو الا وحى يوحى*علمه شديد القوى

النجم/5 ـ .2

3 ـ قرانا عربيا غير ذى عوج لعلهم يتقون

الزمر/ .28

4 ـ انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا

الاحزاب/ .33

5 ـ منه آيات محكمات هن أم الكتاب و اخر متشابهات.

.آل عمران/ .7

6 ـ فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون

النحل/ .43

7 ـ و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون

النحل/ .44

8 ـ ان ههنا لعلما جما لو اصبت له حمله.نهج البلاغه.

9 ـ بحار 11/ .83

10 ـ اعيان الشيعة 4 ق، 2/28، ائمتنا 1/ .332

11 ـ مناقب، ابن شهر آشوب 4/ .211

 

چهارشنبه 4 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

بعضى از دستاوردهاى زندگى امام محمد باقرعليه السلام

بدون شك زندگى امامان عليه السلام دستاوردهاى ارزشمند و والائى را براى بشريت به دنبال داشته است كه آگاهى و شناخت از آن و بيان و به رشته تحرير درآوردنش امرى غير ممكن است و به قول معروف آب دريا را اگر نتوان كشيد پس به قدر تشنگى بايد چشيد. بخشى از دستاوردهاى امام محمد باقرعليه السلام را اين چنين مى‏توان ذكر كرد:

1- تحكيم مبانى اعتقادى شيعه.

2- اقدام به تصحيح باوردهاى ناصواب كه در عقايد مسلمانان راه يافته بود و نقد و زير سوال بردن انديشه‏هاى انحرافى و خرافات وارد شده در جامعه اسلامى

3- گسترش و سرعت بخشى به فرهنگ فقهى اسلام و احكام شريعت.

4- اصلاح روشهاى اجتهاد و استنباط احكام دينى و مبارزه‏ى سرسخت و روشهاى غلط و ناصواب.

5- پرداختن به تربيت شاگردانى كه بتوانند در مباحث فقه و كلام و اخلاق و مسائل اجتماعى اظهار نظر نموده و صاحب نظر و صاحب راى باشند و ازكارآمدى لازم برخوردار باشند.

6 - هدايت و رهبرى شيعه در راه‏يابى به انديشه‏هاى ناب اسلامى و احياى اسلام ناب محمدى‏صلى الله عليه وآله. 7- حفظ و حراست از جمعيت و سازمان و تشكيلات شيعه از خطر فنا و نابودى، چرا كه حاكمان اموى در صدد انهدام كامل شيعه و حذف تشيع از تاريخ بودند

چهارشنبه 4 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

علم امام باقر (ع)

دانش امام باقر عليه السلام نيز همانند ديگر امامان از سر چشمه ‏ى وحى بود،آنان آموزگارى نداشتند و در مكتب بشرى درس نخوانده بودند،«جابر بن عبد الله‏»نزد امام باقر (ع) مى‏آمد و از آنحضرت دانش فرا مى ‏گرفت و به آن گرامى مكرر عرض مى‏ كرد:اى شكافنده ‏ى علوم! گواهى مى ‏دهم تو در كودكى از دانشى خدا داد برخوردارى (4) .
«عبد الله بن عطاء مكى‏»مى ‏گفت:هرگز دانشمندان را نزد كسى چنان حقير و كوچك نيافتم كه نزد امام باقر عليه السلام،«حكم بن عتيبه‏»كه در چشم مردمان جايگاه علمى والايى داشت در پيشگاه امام باقر چونان كودكى در برابر آموزگار بود (5) .
شخصيت آسمانى و شكوه علمى امام باقر (ع) چنان خيره كننده بود كه‏«جابر بن يزيد جعفى‏»به هنگام روايت از آن گرامى مى‏گفت:«وصى اوصياء و وارث علوم انبياء محمد بن على بن الحسين مرا چنين روايت كرد...» (6)
مردى از«عبد الله عمر»مساله اى پرسيد و او در پاسخ درماند،به سئوال كننده امام باقر را نشان داد و گفت از اين كودك بپرس و مرا نيز از پاسخ او آگاه ساز.آن مرد از امام پرسيد و پاسخى قانع كننده شنيد و براى‏«عبد الله عمر»بازگو كرد،عبد الله گفت:اينان خاندانى هستند كه دانش شان خداداد است (7) .
«ابو بصير»مى‏گويد:با امام باقر عليه السلام به مسجد مدينه وارد شديم،مردم در رفت و آمد بودند.امام به من فرمود:از مردم بپرس آيا مرا مى‏بينند؟از هر كه پرسيدم آيا ابو جعفر را ديده‏ اى پاسخ منفى شنيدم،در حاليكه امام در كنار من ايستاده بود.در اين هنگام يكى از دوستان حقيقى آن حضرت‏«ابو هارون‏»كه نابينا بود به مسجد در آمد.امام فرمود:از او نيز بپرس.
از ابو هارون پرسيدم:آيا ابو جعفر را ديدى؟
فورا پاسخ داد:مگر كنار تو نايستاده است؟
گفتم:از كجا دريافتى؟
گفت:چگونه ندانم در حاليكه او نور رخشنده‏ اي است (8) .
و نيز«ابو بصير»مى‏گويد:امام باقر (ع) از يكى ازافريقائيان حال يكى از شيعيان خود به نام‏«راشد»را جويا شد.پاسخ داد خوب بود و سلام مى‏رساند.
امام فرمود خدا رحمتش كند.
با تعجب گفت:مگر او مرده است؟
فرمود:آرى.
گفت:چه وقت در گذشت؟
فرمود:دو روز پس از خارج شدن تو.
گفت:به خدا سوگند او بيمار نبود...
فرمود:مگر هر كس مى‏ميرد به جهت‏ بيمارى است؟
آنگاه ابو بصير از امام در مورد آن در گذشته سئوال كرد.
امام فرمود:او از دوستان و شيعيان ما بود،گمان مى‏كنيد كه چشم هاى بينا و گوش هاى شنوايى براى ما همراه شما نيست وه چه پندار نادرستى است!به خدا سوگند هيچ چيز از كردارتان بر ما پوشيده نيست پس ما را نزد خودتان حاضر بدانيد و خود را به كار نيك عادت دهيد و از اهل خير باشيد تا به همين نشانه و علامت ‏شناخته شويد.من فرزندان و شيعيانم را به اين برنامه فرمان مى‏دهم (9) .
يكى از راويان مى‏گويد در كوفه به زنى قرآن مى‏آموختم،روزى با او شوخى كردم،بعد به ديدار امام باقر شتافتم،فرمود:
آنكه (حتى) در پنهان مرتكب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجهى ندارد،به آن زن چه گفتى؟ از شرمسارى چهره ‏ام را پوشاندم و توبه كردم،امام فرمود:تكرار نكن (10) .


پي نوشتها ------------------------------------------------------

4- علل الشرايع شيخ صدوق ج 1 ص 222 چاپ قم
5- ارشاد شيخ مفيد ص 246 چاپ آخوندى
6- ارشاد شيخ مفيد ص 246 چاپ آخوندى
7- مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 329 چاپ نجف
8- بحار الانوار ج 46 ص 243 به نقل از خرائج راوندى.
9- بحار الانوار ج 46 ص 243 به نقل از خرائج رواندى
10- بحار الانوار ج 46 ص 247 به نقل از خرائج رواندى

 

چهارشنبه 4 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

وادي قدس

اصل قصيده 63 بيت.
(حزين لاهيجي)
 
در کالبد مرده دمد جان چو مسيحا
آن لب که زمين‏بوسي درگاه رضا کرد
 
سلطان خراسان که رواق حرمش را
تقدير به خشت زر خورشيد بنا کرد 


 
اين منزل جان است و تجلي‏گه سينا
کز خاک درش چشم ملک کسب ضيا کرد
 
اين محفل قدس است که پروانگيش را
ارواح به صد عجز تمنا ز خدا کرد
 
گلزار سبک‏روحي خلقش به نسيمي‏
خاشاک به جيب و بغل باد صبا کرد
 
قنديل، نخست از دل روح‏القدس آويخت‏
معمار ازل قبه‏ي قصرش چو بنا کرد
 
با روضه‏ي او خلد برين را ثنا گفت‏
با خاک رهش مشک خطا را که بها کرد
 
هر مور ضعيفش هنر آموخت به شهباز
هر صعوه‏ي او سايه‏ي دولت به هما کرد
 
تا مهر سليماني داغش به جبين نيست‏
دل را نرسد عربده با ديو هوا کرد
 
گر نيست گهر بخشي آن دست سخاسنج‏
کز خواست فزون در کف اميد گدا کرد
 
اين گنج به کان دست که افشاند، بگوئيد
اين مايه ببينيد به دريا که عطا کرد
 
شاها! سخني لايق مدح تو ندارم‏
مدح تو نيارد کسي آري به سزا کرد
 
گر دست دم سرد خسان با قلم من‏
آن جور که با شمع فروزنده صبا کرد
 
آهنگ ثنايت که بلند است مقامش‏
نتوان به ني خامه‏ي بي‏برگ و نوا کرد
 
بخشاي، گر پرده به دستان نسرايم‏
شوقت دل پرشور مرا پرده سرا کرد
 
تضمين کنم اين مصرع يکتا ز «نظيري»
«مي‏کوشم و کاري نتوانم به سزا کرد»
 
در دست من خاک‏نشين نيست نثاري‏
مشتاق تو اول دل و جان روي به ما کرد 
 
 مدهوشم و از سختي هجران نخروشم‏
زين سنگ ستم، شيشه ندانم چه صدا کرد
 
گر جسم مرا چرخ ز کوي تو جدا ساخت‏
جان را نتواند ز ولاي تو جدا کرد
 
تقدير چو بسرشت گل دير و حرم را
درگاه تو را کعبه‏ي صدق عرفا کرد
 
از هر دو جهان فارغم و رو به تو دارم‏
جذب تو دل يک جهتم قبله‏نما کرد
 
کوي تو کشد از کف من دامن دل را
با من خس و خارش اثر مهر گيا کرد
 
از جا نرود خاطرش از هول قيامت‏
آسوده کسي کو به سر کوي تو جا کرد
 
خورشيد فلک را نه طلوع و نه غروبست‏
از دور زمين بوس تو هر صبح و مسا کرد
 
از حال «حزين» آگهي و جان اسيرش‏
داني چه جفاها که به وي جسم فنا کرد
 
يکبار هم آواره‏ي خود را به درت خوان‏
در حسرت کوي تو چها ديدو چها کرد
 
آن روز که کردند رخ ذره به خورشيد
اقبال، مرا هم ز غلامان شما کرد
 
يا شاه غريبان! مددي کن که توانم‏
يک سجده‏ي شکرانه به کوي تو ادا کرد
 
معذورم اگر نيست شکيبم به جدايي‏
موسي به چنان قرب تمناي لقا کرد
 
از مطلب ديگر ادبم بسته زبانست‏
دلتنگيم از وسعت آمال حيا کرد
 
چون بر ورق دهر، ني نکته‏سرايان‏
رسمست که انجام سخن را به دعا کرد
 
من خود چه دعا گويمت از صدق که يزدان‏
بر قامت جاه تو طرازي ز بقا کرد 
 
 

سه شنبه 3 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 - 7 - 8 - 9 -
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 288563
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom