پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

امام هادي(ع) وعلم كلام

اختلاف آرا موجود در ميان گروههاي شيعه ، كار هدايت آنها را براي امامان (ع) دشوار مي ساخت ، پراكندگي شيعه در بلاد مختلف واين كه گاه وبي گاه تحت تاثير پاره ا ز آرا ي ديگران قرار مي گرفتند مزيد برعلت شده بود در اين گيرودار اصحاب گروههاي غير شيعي ، متعصبان ضد شيعه نيز بردامنه اختلاف افزوده وآن را بسيار عميق تر نشان مي دادند روايتي ا زكشي در دست است كه به طور آشكار نشان مي دهد يكي از اصحاب فرق ، مذاهبي به نامهاي ،زراريه ، عماريه يغفوريه از پيش خود ساخت وهر يك از آنها را به يكي از اصحاب بزرگ امام صادق (ع) زراره عمار ساباطي و ابن ابي يغفور نسبت داده است امامان شيعه (ع) گاهي در برابر پرسشهايي قرار مي گرفتند كه سر چشمه برخي از آنها ، همين اختلافات داخلي ميان دانشوران شيعي بودكه گاه جنبه صوري داشت ودر مواردي عميق تر بود وائمه (ع) در آن مداخله مي كردند يكي از اين مسائل كلامي بحث تشبيه وتنزيه بود .

ائمه شيعه از همان آغاز بر حقانيت نظريه تنزيه تاكيد مي كردند خطبه هاي حضرت امير المؤمنين (ع) كه پس از آن بزرگوار همواره در دسترس ائمه طاهرين (ع) وحتي شيعيان آنها بود بهترين گواه اين مدعا است .

روايات نقل شده از ساير ائمه نيزكه شيخ صدوق باتلاش گسترده اش آنها را در كتاب ”التوحيد“ گردآورده ، بر همين مساله دلالت دارد .

با اين حال ، تهمت تشبيه از تهمتهاي رايجي است كه اصحاب فرق ، همواره آن را به شيعه نسبت داده است البته آنهائي كه تا حدودي منصف بوده اند تنها برخي از فرقه هاي شيعي را بدين امر متهم كرده اند .

در برابر ، ائمه هدى (ع) نهايت سعي خود را براي رفع اين تهمت از دامن شيعه مبذول داشتند چنانكه بعدها علماي شيعه نيز در اين باره كوششهاي امامان خود را دنبال كردند از آن جمله شيخ صدوق است كه انگيزه تاليف كتاب ”التوحيد“ خود را در مقدمه كتابش ”دفع شبهه تشبيه از شيعه“ ياد كرده است .

نكته روشن در اين باره به عنوان يك مثال مهم ، اقوال منسوب به هشام بن حكم و هشام بن سالم است ، اين دو نفر اگر چه اختلافاتي با هم داشته اند وحتي هشام بن حكم رساله اي در رد بر هشام بن سالم نگاشت ولي بايد دانست ، تنها بكار بردن لفظ جسم واطلاق آن برخدا از سوي آنها منشا ايراد تهمت تشبيه وتجسيم بر شيعه شد تا آن حد كه هشام بن حكم ، به عنوان يك رافضي معتقد به تشبيه معرفي شده است.

در اين باره كه آيا هشام بن حكم اعتقاد به تجسيم داشته است يا نه ، اختلاف نظرهائي در ميان برخي از محققان بروز كرده است برخي از محققان عرب ونيز علماي شيعه به خوبي توضيح داده اند كه هشام بابكاربردن لفظ جسم درباره خداوند ، قصد بيان يك نظريه تشبيهي را نداشته بلكه وي ”جسم“ را با ”شئ“ هم معنا وبه اصطلاح مساوق مي دانسته واز آن ، موجود را اراده مي كرده است .

با اين حال ائمه طاهرين (ع) كه متوجه سوء استفاده مخالفان ازاين راي هشام بودند – ودر واقع ميتوان آن را كج سليقگي از جانب هشام دانست – با نظريه ابراز شده از طرف او به مخالفت برخاسته اند هر چند كه در فرصتهاي مناسب ، او را از اعتقاد به تجسيم وتشبيه مبرا كردند .

مطالب ياد شده مقدمه بود براي توضيح روايت از امام هادي (ع) كه در تكذيب عقيدة هشام بن حكم از آن حضرت نقل شده است صقر بن ابي دلف گويد : سألت أبا الحسن علي بن محمد بن موسي الرضا (ع) عن التوحيد وقلت له : اني اقول بقول هشام بن الحكم ، فغضب (ع) ثم قال : مالكم ولقول هشام ، انه ليس منا من زعم ان الله عزوجل جسم ونحن منه براء في الدنيا والآخره ، يا ابن ابي دلف ! ان الجسم محدث والله محدثه ومجسمه .

از امام درباره توحيد پرسيدم وعرض كردم من بر عقيدة هشام بن حكم هستم امام برآشفت وفرمود : شما را با قول هشام چه كار ؟ از ما نيستند كساني كه گمان مي برند خداي عزوجل جسم است وما در دنيا وآخرت از آنها بيزاريم ، اي پسر ابي دلف! جسم ، خود مخلوق است وپديد آورنده آن خدا است واوست كه بدان جسميت بخشيده است.

در روايت ديگري آمده است :

عن محمد بن الفرج الرخجي قال : كتبت الي ابي الحسن (ع) اساله عما قال هشام بن الحكم في الجسم وهشام بن سالم في الصوره :

فكتب(ع) : دع عنك حيره الحيران واستعذ بالله من الشيطان ليس القول ما قال الهشامان .

نامه اي به امام هادي (ع) نوشته ودربارة گفتار هشام بن حكم دربارة جسم وسخن هشام بن سالم درباره صورت از آن حضرت سؤال كردم؟در پاسخ نوشتند:

سرگشتگي سرگشتگان را كنار بگذار واز شيطان به خدا پناه بر ، آنچه را كه هشام بن حكم وهشام بن سالم گفته اند از ما نيست .

از طرف امام صادق وامام كاظم (ع) نيزمخالفت شديدي با اين نظر منسوب به هشام ابراز شده است .

سخنان هشام بن حكم وهشام بن سالم موجب بروز اختلافاتي ميان شيعيان شد وبه طور مرتب امامان (ع) در برابر چنين پرسشهائي قرار مي گرفتند از جمله آنها ابراهيم بن محمد همداني ست در اين باره ، نامه اي اين چنين به امام هادي (ع) نوشت :

سبحان منْ لا يُحَدُّ ولا يوصف ، ليس كمثلهِ شئ وهوالسميع البصير .

منزه است خدائي كه نه حدي مي پذيرد ونه وصف او ممكن است ،او بي همتا وشنوا وبينا ست .مانند همين پرسش را از محمد بن علي كاشاني واشخاصي ديگر نقل كرده اند كه نشان بارزي از بروز اختلاف در ميان شيعيان در اين زمينه است .

در تاييد عدم امكان رؤيت خدا ، اگر چه در روز قيامت ، چنانكه در ميان مشبهه واهل حديث قول به امكان آن را رايج است .

روايتي از امام هادي (ع) نقل شده است كه در آن عدم امكان رؤيت در معرض استدلال ودر روايت ديگري فرود آمدن خدا به آسمان دنيا به شدت مورد انكار امام قرار گرفته است .

در اين باره بيش از بيست ويك روايت كه برخي از آنها بسيار مفصل است از امام هادي (ع) نقل شده وهمة آنها گوياي آن است كه امام در موضع تنزيه قرار گرفته بود .

پيرامون اعتقاد امامان شيعه در بارة مساله جبر واختيار نيز رسالة مفصلي از امام هادي (ع) در دست است در اين رساله بر اساس آيات قرآن ، در شرح واصل حديث ”لا جبر ولا تفويض بل امر بين الامرين“ كه از امام صادق (ع) روايت شده كوشش به عمل آمده ومباني كلامي شيعه ، در مساله جبر وتفويض ، بيان شده است .

امام (ع) در بخشي ازاين رساله ، دربارة اين مسالة چنين فرمود :

لكن نقول : ان الله جل وعز خلق الخلق بقدرته وملكهم استطاعه تعبيرهم بها ، فامرهم ونهاهم بما اراد فقبل منهم اتباع امره ورضي بذلك لهم ، ونهاهم عن معصيته وذم من عصاه وعاقبه عليها ولله الخيره في الامر والنهي يختار ما يريد ويامر به وينهي عما يُكرهُ ويعاقب عليه بالاستطاعه التي ملّكها عباده لاتباع امره واجتناب معاصيه لانه ظاهر العدل والنصفه والحكمه البالغه .

ما مي گوئيم : خدا عز وجل آفريده هاي خود را به قدرت بي پايان آفريد وبه آنها توانائي عبادت وبندگي داد . پس آنان را بدانچه مي خواست امر واز آنچه مي خواست نهي فرمود واز آنان ، پيروي از اوامرش را پذيرفت وبه همين از آنان راضي شد وآنها را از نافرماني خود بازداشت وبرميناي آن ، نافرماني را مورد باز خواست قرار داد .

در امر ونهي ، حق انتخاب واختيار با خداست به آنچه مي خواهد امر واز آنچه اكراه دارد نهي كرده است وبر اساس آن مؤاخذه مي فرمايد ، به خاطر آنكه به بندگان خود توانائي پيروي از اوامر وپرهيز از گناهان را عطا فرمود است ، زيرا او عدالت وانصاف وحكمت بالغه اش آشكار وغير قابل انكار است .

به دنبال آن از شبهاتي كه با استناد از آيات در اثبات جبر استدلال شده ، پاسخ داده شده است . در ميان رواياتي كه به عنوان احتجاجات امام هادي (ع) نقل شده ، بيشترين رقم ، از آن روايات مساله جبر وتفويض است .
 

پنج شنبه 12 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

امام هادي (ع) و استفتائات متوكل

يحيي بن اكثم سؤالاتي را از قبل آمده كرده وآنها را براي آزمودن امام هادي (ع) در نظر گرفته بود به امام (ع) ارائه نموده وخواستار جواب از حضرت شدند.

حضرت سؤالات را گرفتند وبه آنها : پاسخ دادند كه برخي سؤالات وجوابهاي حضرت امام هادي (ع) عبارتند از :

س1: خداوند در قرآن مي فرمايد “ قال الذي عنده علم من الكتاب أنا آتيك به قبل أن يرتد اليك طرفك “ سوره نمل 40

“ آنكه نزدش بهره اي از كتاب بود (به سليمان ) گفت : من عرش (ملكه سبأ ) را قبل از آنكه پلك بزني نزدت حاضر خواهم كرد “

سؤال كننده حضرت سليمان وپاسخ دهنده آصف (بن برخيا ) است آيا سليمان پيامبر به علم آصف نيازمند است ؟

ج- سليمان به انچه (آصف ) مي دانست وفراتر از آن عالم وآگاه بود ليكن مي خواست به امّت خود اعم از جن وانس بفهماند كه حجت پس از او (آ‎صف ) است وآنچه آصف انجام داد از سليمان آموخته بود به امر پروردگار تا در پيشوايي وولايت وي اختلاف بوجود نيايد وحجت بر همگان تمام باشد .

س2- خداوند در قرآن كريم مي فرمايد : (فان كنت في شك ممّا انزلنا اليك فاسئل الّذين يقرؤون الكتاب ) سوره يونس 94

(اگر در آنچه برتو فرو فرستاده ايم شك داري پس از قاريان كتب آسماني بپرس ) اگر مخاطب آيه خود پيامبر باشد پس او نيز شك كرده است ( ودچار ترديد شده است ) واگر مخاطب آيه كسي ديگري است پس قرآن بر چه كسي نازل شده است ؟

ج- مخاطب آيه شخص پيامبر است وكمترين شك وترديدي در باره آنچه بر او نازل شده بود نداشت ليكن جاهلان مي گفتند :(چرا خداوند از ملائكه پيامبري  مبعوث نكرد ؟ وچرا خداوند پيامبر خودش از خوردن , آشاميدن ورفت وآمد در معابر وبازارها بي نياز نساخت )؟

لذا خداوند به رسول اكرم وحي نمود در حضور معترضان جاهل از قاريان كتاب (تورات) بپرسد .

(آيا خداوند تا كنون پيامبري را كه نه بخورد ونه بيا شامد ونه در بازارها رفت وآمد كند فرستاده است ؟( وچون چنين نيست اي محمد تو نيز مانند آنان هستي ودر اين موارد با ديگران فرقي نداري )

واينكه خداوند تعبير :(فإن كنت في شك ؛ اگر شك داري ) را بكار مي برد - با آنكه پيامبر هرگز شك نداشته است - براي رعايت انصاف در گفتگو ومجادله است كه خداوند در آيه مباهله مي فرمايد : (فقل تعالَوا ندع ابنائنا وابنائكم ونسائنا ونسائكم وانفسنا وانفسكم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين ) آل عمران 61

 بگو : (اي كافران ) بياييد همگي فرزندان , همسران وخود را بخوانيم سپس به مباهله بپردازيم ولعنت خدا را به دروغگويان قرار دهيم .

اگر خداوند مي فرمود : بياييد لعنت خدا را بر شما قرار دهيم , آنان دعوت حق را نمي پذيرفتند . لذا با آنكه خداوند مي دانست فرستاده وپيامبرش راستگوست واداي وظيفه كرده است وهمچنين خود پيامبر نيك مي دانست كه در گفته هايش صادق است ليكن ترجيح داد انصاف در گفتار را رعايت كند ودروغگويان را مردد قرار دهد .

س4- خداوند مي فرمايد :(ولو أنّ ما في الارض من شجرة اقلام والبحر يمده من بعده سبعة ابحرٍ ما نفدت كلمات الله “‌ لقمان 26

( اگر تمامي درختان عالم قلم شود ودريا به اضافه هفت درياي ديگر مركب گردد نخواهند توانست كه كلمات الهي را بنگارند وبه پايان رسانند )

اين درياهاي هفتگانه چه نام دارن وكجا هستند ؟

ج- مطلب از همين قرار است واگر تمامي درختان عالم قلم شوند وتمام زمين تبديل به چشمه وديا شود - مانند طوفان نوح - نمي توانند كلمات الهي رابه پايان رسانند .

امّا اين درياها عباتند از : عين الكبريت , عين اليمن , عين برهوت , عين الطبريه , چشمه گرم ماسيدان ( ماسبذان در تحف العقول ) معروف به (سان ) چشمه آب گرم افريقيه معروف به (لسنان) وعين با حوران.

وكلمات الهي كه پايان نپذيرد ماييم كه تمامي فضائل وصفاتمان به قلم نخواهد آمد.

س5- خداوند مي فرمايد :(وفيها ماتشتهيه الانفس وتلذ الاعين , در بهشت آنچه دل خواهد وچشم را خوش آيد يافت شود ) سوره زخرف 71

دل حضرت آدم نيز هواي خوردن گندم كرد پس چرا مجازات گشت واز بهشت رانده شد ؟

ج- در بهشت آنچه دل آدمي بخواهد وچشم ببينند از خوردني ونوشيدني وسر گرمي يافت مي شود وخداوند تمام انها را برحضرت آدم مباح ساخت , امّا درختي كه خداوند آدم وحوا را از نزديك شدن وخوردن ميوه آن منع كرد , درخت (حسد ) بود . خداوند از آدم وهمسرش عهد گرفت كه با چشم حسادت به هيچ يك از مخلوقات ننگرند وبرآنكه از فضل الهي برخوردار است حسد نورزند ليكن آدم فراموش كرد وخداوند عزم او را سست يافت.

پنج شنبه 12 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

وصف خداوند

امام هادي (ع) طي حديثي براي  فتح بن يزيد جرجاني روشن ساخت كه با هيچ صفتي نتوان بر ذات وحقيقت پروردگار آگاه شد ومحال است اوصاف , محيط بر حقيقت گردد .در قسمتي از حديث چنين آمده است :

“ خداوند را جز آن گونه كه خود را توصيف نموده است نتوان وصف كرد . چگونه مي توان آفريننده اي را كه حواس واوهام از دستيابي  به گوشه اي از كبرياي او ناتوان ودر مانده شده است وصف نمود نه چشمها او را در يابد ونه تعاريف بر او منطبق گردد , بسي والا تر است از توصيف وصف كنندگان , در عين نزديگي دور است ودوري حق عين نزديك است . قرب وبعد در باره  خدا مفهوم خود را از دست مي دهد وخداوند در اوج دوري كه نزديك است ودر حالي كه نزديك مي باشد دور است او “ كيفيت “ را آفريد لذا بدوگفته نميشود“چگونه“است ومكان رابه وجود آورد پس نبايدگفت خدا“كجاست“زيراحضرت باريتعالي رامكان وكيفيت نباشد واين دوازمختصات ممكنات است.اوست خداي واحد احد يگانه , بي نياز,نه زاده است ونه مي زايدوهمتايي ندارد,جلال خداوندي معزّزباد.

اي فتح ! همانطور كه با صفات معمولي والفاظ نارسا نمي توان به كنه ذات خدا رسيد , ذات پاك محمد مصطفي را كه خداوند نامش را در كنار خود ذكر كرده است واو را شريك در بخشش خود معرفي كرده است وطاعتش را به مسلمانان فرضي نموده است نمي توان به دقت وصف نمود زيرا خداوند درباره برگزيده ورسول خود مي فرمايد : “ وما نقموا الاّ ان اغناهم الله ورسوله من فضله “

ومنافقان به كينه توزي بر نخاستند مگر آنكه خدا ورسول آنان را از بخشش وفضل خويش بي نياز ساخته بودند .

وكيفر مخالفت با دستور پيامبر را عذاب دوزخ ولباسهاي آتشين قرار مي دهد .چونكه مي فرمايد (كافران مي گويند ) اي كاش ! خدا را اطاعت  مي كرديم واي كاش ! رسول را اطاعت مي نموديم .(الاحزاب 66)

 اي فتح! اگر نيك بنگري ذات ائمه را نيز نمي توان به درستي وصف كرد زيرا خداوند اطاعت از آنان را مانند اطاعت از پيامبر قرار داده وفرمده است : “ واطيعوا الله واطيعوا الرسول واولي الامر منكم “ از خداوند اطاعت كنيد واز پيامبر واولي الامر پيروي نماييد (النسا ء 59) .

وباز فرموده است :“‌ ولو ردّوه الي الرسول والي اولي الامر منهم“ واگر آنان كار خود را به پيامبر واولي الامر ارجاع مي دادند ...“ نساء83

وهمچنين فرموده است :“‌ انّ الله يأمركم ان تؤدّوا الامانات الي اهلها “ خداوند به شما فرمان مي دهد تا امانات را به اهلش باز پس دهيد .

وفرمود“ فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون “   اگر نمي دانيد از اهل ذكر بپرسيد

وبدين گونه خداوند عظمت اهل بيت را نشان داده است .

اي فتح ! خوب توجه كن نه تنها خداوند , پيامبر اكرم وفرزندان فاطمه زهرا را نمي توان كما هو حقه وصف كرد بلكه شيعه حقيقي ما نيز فراتر از وصف مي باشد...(كشف الغمة ص176)

پنج شنبه 12 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

امام هادي (ع) وخلق قرآن

از بهترين بحثهايي كه در آغاز قرن سوم ، دنياي تسنن را به خود مشغول داشته ، جدال بر مساله حدوث وقدم قرآن بود كه خود موجب پيدايش فرقه ها وگروههايي در ميان آنها شد . اولين كسي كه اين مساله را مطرح كرد ، احمد بن ابي داوود بود .  پس از آن مامون وبه دنبال آن معتصم آن را دنبال كرده وسخت كوشيدند تا علما  ومحدثان را بر قبول مساله خلق قرآن وادارند. اين فشار بر علما در تاريخ  به عنوان ”محنة القرآن“ شهرت يافته كه كساني چون احمد بن حنبل سخت در آن درگير بودند . وي در راس اهل حديث اعتقاد به قديم بودن قرآن داشت ودر اين باره تحت فشارها واهانتهاي حكومت عباسي قرار گرفت وحتي به دستور آنها ،ضربه هاي شلاق را هم تحمل كرد .

با گذشت دوران مامون ومعتصم ،متوكل جانب ابن حنبل را گرفت واين بار اعتقاد به قديم بودن قرآن بر ديگران تحميل شد . افزون بر آن ، دولت متوكل ، به ترويج مذهب اهل حديث با تعريفي كه  ابن حنبل برايش درست كرده بود ، پرداخت  ومذاهب ديگر را به عنوان ”بدعت“ انكار كرد . درست در همين دوره بود كه عنوان (سني) به اهل حديث  داده شد وديگران اهل ”بدعت“ خوانده شدند. نكته جالب آن است كه مساله خلق يا قديم بودن قرآن چندان در ميان شيعيان انعكاسي نداشت . دليل آن نيز اين بود كه طرح اصل مساله ، امري نابخردانه وبي معنا بود .

تا آنجا كه مي دانيم در روايات اهل بيت وسخنان اصحاب ائمه هدي (ع) بحثي در اين زمينه به ميان نيامده وشيعيان در باره آن سكوت اختيار كرده اند. در حال حاضر نامه اي از امام هادي (ع) دردست است كه طي آن به يكي از شيعيان خود دستور مي دهد در اين زمينه اظهار نظر نكرده وجانب هيچ يك از دو نظر ؛ حدوث يا قدم قرآن نگيرد . آن حضرت در نامه خود چنين نوشته اند :

بسم الله الرحمن الرحيم ، عصمنا الله وايّاك من الفتنة ، فإنْ يفعل فقد أعظم بها نعمة وإنْ لا يفعل فهي الهلكة ؛ نحن نري أنَّ الجدالَ في القرآن بدعة ، اشتركَ فيها السائل والمجيب ، فيتعاطي السائل ماليس له ، ويتكلف المجيب ماليس عليه ، وليس الخالق الا الله عزّوجل ، وما سواه مخلوق ، والقرآن كلام الله ، لا تجعل له اسماً من عندك فتكون من الظالمين جعلنا الله واياك من الذين يخشون ربهم بالغيب وهم من الساعةِ مشفقون .

خداوند ما  وتو را از ابتلاي در فتنه برحذر دارد ! اگر خود را از آن دو  نگاه داري ، نعمتي را بزرگ داشته اي وگر نه به هلاكت خواهي افتاد .

به عقيده ما جدال وگفتگو درباره قرآن بدعت است ودر گناه ومسؤليت آثار زشت ناشي از آن ، سؤال كننده وجواب دهنده هر دو شريكند ؛ زيرا سؤال كننده بي جهت درباره آنچه كه بر عهده اش نيست مي پرسد وجواب دهنده را بدون هيچ دليلي درباره چيزي كه به پاسخش مكلف نيست به زحمت مي اندازد .

آفريننده اي جز خدا نيست وغير او ، همه آفريدگان او هستند ؛ قرآن كلام خدا است از پيش خود اسمي بر آن نپذير كه در اين صورت از ستمگران خواهي بود . خداوند ما وشما را از افرادي كه ايمان به غيب آورده واز خدا وروز جزا مي ترسند قرار بدهد .

اين موضوع گيري ،  سبب شد تا شيعيان گرفتار اين بحث بي حاصل نشوند.

پنج شنبه 12 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

سخنان امام کاظم علیه السلام در زندان

تعدادى از كتاب‌هاى حدیث‏ به اسم «مُسند» شناخته مى‏شود، معمولا مُسند به كتابى‏ گفته مى‏شود كه احادیث آن با سند پیوسته به رسول خدا صلی الله علیه و آله برسد.

بنابراین وقتى گفته مى‏شود «مسند امام موسى بن جعفر علیهما‏السلام‏» مقصود كتابى ‏است كه احادیث آن را امام هفتم علیه‏السلام با سند و به توسط آباء و اجداد خود از رسول خدا نقل كرده باشد.

مسند امام موسى بن جعفر علیهما‏السلام مجموعه ‏59 حدیث است كه در سال‌هاى 180 تا 182 كه امام در زندان سندى بن شاهك محبوس بودند، ابوعمران موسى بن ابراهیم ‏مروزى به دیدار امام رفته و امام این احادیث را براى او بیان كرده است.

این احادیث از جهات گوناگون داراى اهمیت فراوان است. زیرا اولا در زندان بیان ‏شده‏اند، ثانیا تمام احادیث آن مستند به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله است مگر این دوازده ‏حدیث‏16 ، 21 ، 22 ،23 ،29 ، 32 ،37 ، 38 ،39 ، 42 ،43 ،57. و ثالثا محتوا و مضمون بلند آنها مخصوصا در موضوعات اخلاقى سبب شده است كه براى عموم ‏مفید باشد. گرچه در كتاب‌هاى رجالى از مذهب راوى این احادیث ‏بحثى نشده است ولى‏ از خود این احادیث و با توجه به مسند بودن آنها مى‏توان مذهب راوى را كشف نمود و به خواست ‏خداوند در شرح این احادیث از آن بحث ‏خواهم نمود.

سند كتاب

این كتاب را شیخ ابوالمكارم مبارك بن محمد بن معمر بادرایى از ابوبكر احمد بن على بن حسن طرثیثى از ابوعبدالله حسین بن شجاع صوفى موصلى از ابوبكر محمد بن عبدالله بن ابراهیم شافعى از ابوعبدالله محمدبن خلف بن‏ابراهیم بن عبدالسلام مروزى و او از ابوعمران موسى بن ابراهیم مروزى و او از امام هفتم علیه السلام نقل كرده است. این كتاب با كوشش آقاى محمدحسین حسینى جلالى مكررا در ایران و بیروت چاپ شده است.

احادیث

موسى بن ابراهیم مروزى گوید:

موسى بن جعفر علیه السلام به من خبر داد، از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن على، از پدرش على بن الحسین، از پدرش حسین بن على، از پدرش على بن‏ابیطالب (علیهم‏السلام) كه فرمود:

رسول خدا صلی الله علیه و آله حدیث گفت مرا: «كسى به سن بلوغ نرسید مگر آن كه مرتكب خطایى شده‏ است مگر عیسى بن مریم و مادرش مریم، و یحیى فرزند زكریا درود خدا بر آنان.‏»

رسول خدا صلى‏ الله علیه و آله فرمود: «كسى كه صبح كند و چیزى غیر از خداوند بزرگترین همت او باشد از خدا نباشد.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «كسى كه حدیثى را از من نقل كند در حالی كه مى‏داند آن‏ دروغ است او یكى از دروغگویان است.‏»

متاسفانه حدیث چهارم از اصل كتاب ساقط شده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله نهى كرد از آن كه مردى بین پدرى و فرزندش بنشیند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بر هر مسلمانى روز جمعه سه چیز لازم است: غسل، مسواك، بوى خوش‏.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله از صداى آرام انسان خوشش مى‏آمد، و از كسى كه فریاد بلند دارد بدش مى‏آمد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله از فحش دادن به روزها و ساعت‌ها و باد و خورشید و ماه و ستارگان نهى نمود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «عُجب، عمل هفتاد سال را از بین مى‏برد.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كس به رزق اندك از خدا راضى باشد خداوند به عمل ‏اندك از او راضى باشد.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اگر دوست دارید نمازتان افزون گردد خوبانتان را مقدم‏ بدارید.»

رسول‌خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «قاضى عادل نخستین كسى است كه به بهشت فرا خوانده ‏مى‏شود.»

آمدن رسول خدا با بوى خوش شناخته مى‏شد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اطاعت كسى در نافرمانى خداى عزوجل جایز نیست.‏»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كس خود را فرزند غیرپدرش بداند روز قیامت ‏با مشركان محشور مى‏گردد.»

على علیه السلام فرمود: «توانگرى یاور خوبى بر اطاعت‏ خدا است‏.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر گاه خدا بنده‏اى را دوست‏ بدارد گرفتارش مى‏كند تا تضرع او را بشنود

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كس بر سر راه مسلمانان آنان را اذیت كند لعنت ‏ملائكه بر او واجب است‏

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر گاه یكى از شما برادرش را دوست مى‏دارد نام و كنیه ‏و لقب و نام قبیله او را سؤال كند.»

على علیه السلام فرمود: «كسى كه بر نمازهاى پنجگانه به جماعت محافظت كند نامش جزء غافلان ‏نوشته نشود.»

على علیه السلام فرمود: «كسى كه نزد مردم توریه مى‏كند به چیزى كه خداوند خلاف آن را مى‏داند خدا نزد مردم خوارش خواهد كرد.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«شیطان هرگونه تلاشى را علیه انسان انجام مى‏دهد و وقتى بر او غلبه كرد در مال او عمل مى‏كند و هرگز نمى‏گذارد چیزى را در اطاعت ‏خدا انفاق كند.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «كسى به شیطان نزدیك نشد مگر آن كه از خدا دور گردید

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خداى رحمت كند كسى كه سخنى مى‏گوید تا بهره‏اى از آن ‏ببرد یا سكوت مى‏كند تا سالم بماند.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خوبى كن به كسى كه اهل آن است و كسى كه اهل آن نیست، چون اگر او اهل نیكى نیست تو اهل آن مى‏باشى.‏»

على علیه السلام فرمود: «مصافحه دوستى را نگه مى‏دارد.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كه بگوید: لا اله الا الله احدا صمدا لم یلد و لم‏ یولد و لم یكن له كفوا احد، خدا چهل هزار هزار حسنه براى او مى‏نویسد.»

على علیه السلام فرمود: «مردمى بیایند كه به وسیله قرآن با شما مجادله كنند پس ‏آنان را به سنت‏ بگیرید، زیرا اصحاب سنت‏ به كتاب خدا آشناترند.»

حسن و حسین (علیهماالسلام) جایزه‏هاى معاویة بن ابى سفیان را نمى‏پذیرفتند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كس از شما مى‏خواهد حجامت كند روز شنبه حجامت‏كند.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «به هر كس اذن براى دعا داده شود درهاى رحمت ‏به رویش‏ گشوده شود.»

على علیه السلام فرمود: «فال بد به كسى كه توكل بر خدا كند آسیب نمى‏رساند

على علیه السلام فرمود: «پیامبرى از پیامبران كه به او عزیر گفته مى‏شد گفت:

پروردگارا، منزهى، شان تو چه بزرگ و چه شگفت است! ابتداى تو از چه بوده است؟ سپس (به عنوان پشیمانى از سؤال خود) عزیر مقدارى خاك برداشته بر دهان خود ریخت. خداوند عزوجل به او وحى نمود: اى عزیر، دخالت در كار من نمودى، به عزت و جلال خود سوگند كه نام تو را از دیوان انبیاء محو مى‏كنم، پس تو همراه آنان ذكر نمى‏شوى‏.» (1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «نپرداختن دستمزد كارگر از گناهان كبیره است.‏»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر گاه خداوند براى كسى خیر بخواهد او را در دین فقیه، و بیناى به عیوب خویش‏ مى‏گرداند، و زاهد در دنیایش قرار مى‏دهد.»

على علیه السلام فرمود: «از نشانه‏هاى نزدیكى قیامت جذام و شیوع بواسیر و مرگ ‏ناگهانى است.‏»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كس درباره قدر صحبت كند روز قیامت ‏آن را از او سؤال مى‏كنند، و هر كه صحبت نكند روز قیامت از او سؤال نشود.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هیچ پدرى فرزندش را به بهتر از ادب نیك تعلیم نداده‏ است‏.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «گروهى روز قیامت دوست دارند كه از ثریا سقوط مى‏كردند اما امیر بر چیزى نمى‏شدند.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «دعاى سه گروه رد نمى‏شود: پیشواى عادل، روزه‏دار تا آن كه افطار كند، دعاى مظلوم‏

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كه بگوید من عالم هستم او جاهل است‏

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كه بگوید من در جهنمم پس او در جهنم است.‏»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بهترین اخلاق مومنان عفو است.‏»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «امام به هر كس حد بزند همان حد، كفاره گناه اوست.‏»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كه برادر مسلمانش را عفو كند خدا او را عفو كند.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خداى متعال گوید: بهشت ‏بر كسى كه چشمانش را بگیرم ‏واجب است‏.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بهترین زنان كسى است كه هر گاه چیزى به او داده شود شكر كند و هر گاه منع ‏شود صبر كند.»

على علیه السلام فرمود: «روز جمعه یك دینار صدقه بده، رسول خدا صلی الله علیه و آله این را پیش از جمعه از ما مى‏خواست‏.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ایمان شناخت ‏به قلب و اقرار به زبان و عمل به اندام‏ است‏.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «فرد ایمان ندارد مگر آن كه ایمان به چهار چیز داشته باشد: شهادت دهد كه خدایى غیر از الله نیست، او تنهاست و شریكى ندارد، و من رسول خدا هستم كه مرا به حق مبعوث كرده، و ایمان به قدر داشته باشد چه خیر یا شر آن. و ایمان به مبعوث شدن پس از مرگ داشته باشد.» (2)

پى‏نوشت‏ها:

1- از این حدیث استفاده مى‏شود كه تفكر در ذات خدا جایز نیست و تنها باید در اوصاف و افعال خدا بحث نمود .

2- همه احادیث این كتاب مثل سند اول از امام كاظم علیه السلام تا رسول خدا یا امیرالمؤمنین علیهماالسلام سند متصل دارند، و این سند طلایى (سلسلة الذهب) در همه آنها تكرار شده است، و ما فقط به ترجمه متن احادیث اكتفا كردیم.

منبع:

ماهنامه كوثر، شماره 15

احمد عابدى

پنج شنبه 21 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

چگونه امام هادي از شهادت پدرش خبر داد؟

مسعودي در اثبات‌الوصيه مي‌نويسد: حسين‌بن قارون از مردي که با امام جواد (عليه‌السلام) همشير بوده، روايت کرده که گفت: امام جواد در بغداد و امام علي النقي در مدينه بود، مردي از اهل کرخ و بغداد که او را ابوزکريا مي‌گفتند، مواظب و مستخدم امام علي النقي بود، در آن موقعي که آن حضرت مشغول نوشتن بود و براي ابوزکريا قرائت مي‌کرد ناگاه ديديم که امام علي النقي به شدت گريه کرد، ابوزکريا از سبب گريه آن بزرگوار سئوال کرد ولي آن حضرت جواب نفرمود، بلند شد در حال گريه وارد خانه شد صداي گريه و ناله از خانه آن حضرت بلند شد، بعد از آن که خارج شد، از علت گريه‌اش سئوال کرديم فرمود: پدرم از دنيا رحلت کرد.

ما گفتيم: شما از کجا دانستي؟ فرمود: از طرف خدا ضعف و سستي دچار من شد که به وسيله آن فهميدم که پدرم از دنيا رفته، راوي مي‌گويد: ما تاريخ آن وقت را يادداشت کرديم، موقعي که خبر وفات امام جواد رسيد ديديم که مطابق است با همان ساعتي که امام هادي خبر داد[10].

همچنين از هارون‌بن فضل روايت شده که گفت: در آن روزي که امام جواد (عليه‌السلام) از دنيا رفت، شنيدم که امام علي النقي اين آيه را تلاوت مي‌فرمود: انا لله و انا اليه راجعون (پدرم) امام جواد از دنيا رحلت کرد از آن حضرت پرسيدند که شما از کجا مي‌داني؟ فرمود: ضعف و سستي دچار من شد که سابقه آن را نداشتم[11].


مراقبت شديد معتصم از امام هادي (عليه‌السلام)
از همان موقعي که معتصم امام جواد (عليه‌السلام) را به اقامت در بغداد مجبور ساخت به فرماندار مدينه دستور داد که در مدينه مراقب و مواظب خانواده آن حضرت نيز باشد رفت و آمد اعضاء آن خانواده را کنترل نمايد. فرماندار مدينه نيز طبق همين دستور دقيقاً در غياب امام جواد (عليه‌السلام) مراقب و مواظب خانواده آن حضرت بود و پس از شهادت امام جواد (عليه‌السلام) اين مراقبت شدت بيشتري يافت و علاوه بر اين، کسي را به عنوان معلم مأمور ساخت به خانه امام رفت و آمد بکند و تربيت حضرت هادي را به عهده بگيرد تا او را از کودکي طوري تربيت نمايد که مثل پدرانش موجب ناراحتي خلفاء را فراهم نياورد.

در همين رابطه روايت مسعودي جالب توجه است. وي از محمد بن سعيد روايت مي‌کند که: عمر بن فرج رخّجي بعد از وفات امام جواد (عليه‌السلام) براي رفتن به حج به مدينه آمد جمعيتي را از اهل مدينه که با اهل بيت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مخالف و معاند بودند، احضار کرد به آنان گفت: مردي را براي من طلب کنيد که اهل علم و ادب و قرآن باشد، دوستدار اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله) نباشد تا من او را موکّل تعليم اين کودک (حضرت هادي) نمايم و او را مواظب اين کودک کنم تا از آمدن شيعياني که در اطراف او هستند و او را نگاهداري مي‌کنند، جلوگيري کند؟

مردي را به او معرفي کردند که او را جنيدي مي‌گفتند، جنيدي مردي بود که پيش اهل مدينه در فهم، ادب، عداوت و دشمني نسبت به اهل بيت رسول خدا سابقه‌دار بود، عمر بن فرج او را خواست، از مال خليفه حقوق سالانه براي او مقرر کرد و مقدمات زندگي او را فراهم نمود، براي او تعريف کرد که خليفه مرا دستور داده مثل تو شخصي را به اين کودک موکل نمايم.

راوي گويد: جنيدي در قصر بصريا مواظب امام علي النقي (عليه‌السلام) بود همين که شب مي‌شد درب را مي‌بست و کليد را با خود نگاه مي‌داشت، امام علي النقي (عليه‌السلام) مدتي را به همين حال به سر مي‌برد، دست شيعيان از دامن آن حضرت کوتاه شد. شيعه از گوش دادن به بيانات آن بزرگوار و قرائت در حضور آن حضرت محروم گرديد.

محمد بن سعيد مي‌گويد: من جنيدي را در روز جمعه ملاقات نمودم، سلام کردم، گفتم: اين کودک هاشمي که تو مراقب او هستي چه مي‌گويد؟ ديدم قول مرا انکار کرد و گفت: چرا مي‌گوئي کودک هاشمي و نمي‌گوئي بزرگ هاشمي؟!

(به من گفت): تو را به خدا آيا در مدينه کسي را که از من عالمتر باشد، سراغ داري؟ گفتم: نه، گفت: به خدا قسم من يک قسمت از ادبيات را که گمان مي‌کنم تحقيق کاملي در آن کرده‌ام براي آن بزرگوار مي‌گويم و آن حضرت همان گفته‌هاي مرا طوري بر من املاء و تعليم مي‌کند که من از بيان او استفاده مي‌نمايم، مردم گمان مي‌کنند که من به آن برگزيده خدا علم و ادب ياد مي‌دهم به خدا که من از آن حضرت علم مي‌آموزم.

راوي گويد: من کلام جنيدي را به نحوي فراموش کردم که گويا سخن او را نشنيده بودم تا اين که بعد از آن دوباره جنيدي را ملاقات کردم، از حال او پرسيدم سپس گفتم: حال آن جوان هاشمي چگونه است؟ گفت: اين حرف را نزن به خدا قسم که او بهترين اهل زمين و بزرگوارترين خلق خداست. چه بسا مي‌شود که آن حضرت مي‌خواهد داخل شود من به او مي‌گويم: تنظر حتي تقرأ عشرک آن بزرگوار مي‌فرمايد: کلام سوره‌هاي قرآن را دوست داري، قرائت نمايم؟ من يکي از سوره هاي طولاني قرآن را پيشنهاد مي‌کنم، آن حضرت با سرعت تمام آن سوره را به طوري صحيح مي‌خواند که من صحيحتر از آن را از احدي نشنيده‌ام نيکوتر از سرودهاي داود (عليه‌السلام) که آنها را ضرب‌المثل مي‌زنند، تلاوت مي‌کند.

راوي گويد: جنيدي گفت: اين کودک، پدرش در عراق از دنيا رفته و خودش در مدينه در حال کودکي در بين اين کنيزهاي سياه نشو و نما مي‌کند، اين علم را از کجا آموخته؟!

راوي گويد: پس از چند روز ديگر که جنيدي را ملاقات کردم، ديدم حق را شناخته و به امامت امام علي النقي (عليه‌السلام) قائل شده است[12].


نگرش عباسيان نسبت به فعاليتهاي امام هادي (عليه‌السلام)
بعد از شهادت امام جواد (عليه‌السلام) فرزند بزرگوارش امام علي النقي جانشين پدر خود گرديد. طبق مآخذ اماميه، اکثريت پيروان امام جواد (عليه‌السلام) امامت و جانشيني علي هادي (عليه‌السلام) را که در آن زمان هفت ساله بود، پذيرفتند و کمي سن آن حضرت در رسيدن به امامت مشکلي براي وي ايجاد نکرد، زيرا پدرش نيز در همين سن به امامت رسيده بود، در عين حال تعداد کمي از پيروان امام جواد (عليه‌السلام) امامت پسرش موسي را مورد تأييد قرار دادند، اما پس از اندک زماني به پيکره اصلي اماميه پيوستند و امامت امام هادي را پذيرفتند[13].

از امامت امام هادي هفت سال در دوران خلافت معتصم عباسي سپري شد و معتصم در سال 227 هجري درگذشت و در آن موقع امام علي النقي چهارده ساله بود پس از معتصم پسرش واثق به خلافت رسيد و مدت دوازده سال از امامت علي النقي (عليه‌السلام) که گذشت واثق در سال 232 هجري پس از پنج سال و شش ماه و شش روز از دنيا رفت[14] و پس از آن خلافت به متوکل رسيد.

مرحوم مفيد از ابن‌قولويه به سندش از خيران اسباطي روايت کرده که گفت: در مدينه به نزد امام هادي رفتم، به من فرمود از واثق چه خبر داري؟ گفتم: قربانت گردم او سلامت بود و من اخيراً او را ديده‌ام. ده روز است که من از او جدا شده‌ام. حضرت فرمود: مردم مدينه مي‌گويند: واثق مرده؟ گفتم : من از همه کس ديدارم به او نزديکتر است؟ فرمود: مردم مدينه مي‌گويند او مرده، و چون فرمود: مردم مي‌گويند دانستم که مقصودش از مردم خود آن جناب است سپس فرمود: جعفر چه کرد؟ (مقصود جعفر بن معتصم، متوکل عباسي است) گفتم او در زندان به بدترين حالات بسر مي‌برد، گويد: فرمود: آگاه باش که او هم اکنون خليفه است، سپس فرمود: ابن زيات (وزير واثق) چه شد؟ گفتم: مردم پشتيبانش بودند و فرمان، فرمان او بود. اين قدرت براي او شوم بود سپس خاموش شد و فرمود: بناچار مقدرات و احکام خدا بايد جاري شود اي خيران، واثق مرد و متوکل به جاي او نشست و ابن‌زيات هم کشته شد. عرض کردم: چه وقت قربانت گردم؟! فرمود: شش روز پس از اينکه تو بيرون آمدي[15].

با اين که معتصم و واثق جلو فعاليتهاي امام هادي را گرفته بودند ولي باز هم بيش از خليفه قبلي مأمون و خليفه بعدي متوکل، علويان را تحمل مي‌کردند، بنا به نقل ابوالفرج اصفهاني اعقاب علي‌بن ابي‌طالب (عليه‌السلام) و خويشان نزديک آنها (طالبيون) در سامرّا جمع شدند و در آنجا بود که واثق به ايشان حقوق پرداخت کرد[16] و همچنين طبق روايت يعقوبي واثق مالهاي بسياري در مکه و مدينه و ديگر شهرها بر هاشميان و ساير قريش تقسيم نمود[17] و نيز بنا به روايت ابن طقطقي چون واثق به خلافت رسيد عموزادگان خود طالبيين را مورد احسان و نيکي قرار داد[18].

امام هادي در زمان واثق در مدينه بود و جاذبه امامتش مردم را از اطراف به مدينه مي‌کشيد و امام جز تشريح و توضيح فقه اماميه کاري نداشت.

در اين مرحله، اماميه تلاشهاي خود را در سازماندهي فعاليتهاي پيروان خويش متمرکز ساخته بودند.

 

سه شنبه 28 مهر 1388  نظرات : 1 بيان انتقادات و پيشنهادات

بیانات رهبر انقلاب اسلامى در مورد امام هادى علیه السلام

در نبرد بین امام هادى علیه‏السّلام و خلفایى كه در زمان ایشان بودند، آن كس كه ظاهراً و باطناً پیروز شد، حضرت هادى علیه‏السّلام بود. در زمان امامت آن بزرگوار شش خلیفه، یكى پس از دیگرى، آمدند. آخرین نفر آنها، «معتزّ» بود كه حضرت را شهید كرد و خودش هم به فاصله‏ كوتاهى مُرد. این خلفا غالباً با ذلت مردند؛ یكى به‏ دست پسرش كشته شد، دیگرى به دست برادرزاده‏اش و به همین ترتیب بنى‏عباس تار و مار شدند؛ به عكسِ شیعه. شیعه در دوران حضرت هادى و حضرت عسگرى علیهماالسّلام و در آن شدت عمل روز به ‏روز وسعت پیدا كرد؛ قوى‏تر شد
.

سامرا در واقع مثل یك پادگان بود و آن را معتصم ساخت تا غلامان تُركِ نزدیك به خود را - با آذریهای آذربایجان و سایر نقاط اشتباه نشود - كه از تركستان و سمرقند و از همین منطقه‏ مغولستان و آسیاى شرقى آورده بود، در سامرا نگه دارد. این عده چون تازه اسلام آورده بودند، ائمه و مؤمنان را نمى‏شناختند و از اسلام سر در نمى‏آوردند. به همین دلیل، مزاحم مردم مى‏شدند و با عرب‌ها - مردم بغداد- اختلاف پیدا كردند. حدیث معروفى درباره‏ وفات حضرت هادى علیه‏السّلام هست كه از عبارت آن معلوم مى‏شود كه عده‏ قابل توجهى از شیعیان در سامرا جمع شده بودند؛ به‏ گونه‏ایى كه دستگاه خلافت هم آنها را نمى‏شناخت؛ چون اگر مى‏شناخت، همه‏ى‏شان را تار و مار مى‏كرد؛ اما این عده چون شبكه‏ قوى‏یى به‏ وجود آورده بودند، دستگاه خلافت نمى‏توانست به آنها دسترسى پیدا كند.

یك روزِ مجاهدت این بزرگوارها - ائمه علیهم‏السّلام - به قدر سال‌ها اثر مى‏گذاشت؛ یك روز از زندگى مبارك اینها مثل جماعتى كه سال‌ها كار كنند، در جامعه اثر مى‏گذاشت. این بزرگواران دین را همین‏طور حفظ كردند، والّا دینى كه در رأسش متوكل و معتز و معتصم و مأمون باشد و علمایش اشخاصى باشند مثل یحیى‏بن ‏اكثم كه با آن ‏كه عالم دستگاه بودند، خودشان از فُسّاق و فُجّار درجه یكِ علنى بودند، اصلاً نباید بماند؛ باید همان روزها به كل، كلكِ آن كنده مى‏شد؛ تمام مى‏شد. این مجاهدت و تلاش ائمه (علیهم‏السّلام) نه فقط تشیع بلكه قرآن، اسلام و معارف دینى را حفظ كرد؛ این است خاصیت بندگان خالص و مخلص و اولیاى خدا. اگر اسلام انسان‌هاى كمربسته نداشت، نمى‏توانست بعد از هزار و دویست، سیصد سال تازه زنده شود و بیدارى اسلامى به ‏وجود بیاید؛ باید یواش یواش از بین مى‏رفت. اگر اسلام كسانى را نداشت كه بعد از پیغمبر این معارف عظیم را در ذهن تاریخ بشرى و در تاریخ اسلامى نهادینه كنند، باید از بین مى‏رفت؛ تمام مى‏شد و اصلاً هیچ چیزش نمى‏ماند؛ اگر هم مى‏ماند، از معارف چیزى باقى نمى‏ماند؛ مثل مسیحیت و یهودیتى كه حالا از معارف اصلى‏شان تقریباً هیچ‏ چیز باقى نمانده است. این ‏كه قرآن سالم بماند، حدیث نبوى بماند، این همه احكام و معارف بماند و معارف اسلامى بعد از هزار سال بتواند در رأس معارف بشرى خودش را نشان دهد، كار طبیعى نبود؛ كار غیرطبیعى بود كه با مجاهدت انجام گرفت. البته در راه این كار بزرگ، كتك خوردن، زندان رفتن و كشته شدن هم هست، كه اینها براى این بزرگوارها چیزى نبود.

وقتى معتصم در سال 218 هجرى، حضرت جواد را دو سال قبل از شهادت ایشان از مدینه به بغداد آورد، حضرت هادى كه در آن ‏وقت شش ساله بود، به همراه خانواده‏اش در مدینه ماند. پس از آن ‏كه حضرت جواد به بغداد آورده شد، معتصم از خانواده حضرت پرس ‏و جو كرد و وقتى شنید پسر بزرگ حضرت جواد، على‏ بن ‏محمد، شش سال دارد، گفت این خطرناك است؛ ما باید به فكرش باشیم. معتصم شخصى را كه از نزدیكان خود بود، مأمور كرد كه از بغداد به مدینه برود و در آن ‏جا كسى را كه دشمن اهل‏بیت است پیدا كند و این بچه را بسپارد به دست آن شخص، تا او به عنوان معلم، این بچه را دشمن خاندان خود و متناسب با دستگاه خلافت بار بیاورد. این شخص از بغداد به مدینه آمد و یكى از علماى مدینه را به نام «الجُنیدى»، كه جزو مخالف‌ترین و دشمن‏ترینِ مردم با اهل‏بیت علیهم‏السّلام بود - در مدینه از این قبیل علما آن‏ وقت بودند - براى این كار پیدا كرد و به او گفت من مأموریت دارم كه تو را مربى و مؤدبِ این بچه كنم، تا نگذارى هیچ‏ كس با او رفت و آمد كند و او را آن‏طور كه ما مى‏خواهیم، تربیت كن. اسم این شخص - الجنیدى - در تاریخ ثبت است. حضرت هادى هم - همان‏طور كه گفتم - در آن موقع شش سال داشت و امر، امر حكومت بود؛ چه كسى مى‏توانست در مقابل آن مقاومت كند. بعد از چند وقت یكى از وابستگان دستگاه خلافت، الجنیدى را دید و از بچه‏ایى كه به دستش سپرده بودند، سؤال كرد. الجنیدى گفت: بچه؟! این بچه است؟! من یك مسأله از ادب براى او بیان مى‏كنم، او باب‌هایى از ادب را براى من بیان مى‏كند كه من استفاده مى‏كنم! اینها كجا درس خوانده‏اند؟! گاهى به او، وقتى مى‏خواهد وارد حجره شود، مى‏گویم یك سوره از قرآن بخوان، بعد وارد شو - مى‏خواسته اذیت كند - مى‏پرسد چه سوره‏یى بخوانم. من به او گفتم سوره‏ بزرگى؛ مثلاً سوره‏ آل‏عمران را بخوان؛ او خوانده و جاهاى مشكلش را هم براى من معنا كرده است! اینها عالمند، حافظ قرآن و عالم به تأویل و تفسیر قرآنند؛ بچه؟!

ارتباط این كودك - كه على‏الظاهر كودك است، اما ولى ‏الله است؛ «و آتَیناهُ الحُكمُ صَبیًّا» - با این استاد مدتى ادامه پیدا كرد و استاد شد یكى از شیعیان مخلص اهل‏بیت!

 

شد غلامى كه آب جو آرد                    آب جوى آمد و غلام ببُرد

سه شنبه 28 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

دلائل امامت امام هادي (عليه‌السلام)

مرحوم مفيد مي‌نويسد: امام پس از حضرت جواد (عليه‌السلام) پسرش ابوالحسن علي‌بن محمد (عليه‌السلام) مي‌باشد، زيرا اوصاف امامت در او يکجا فراهم شده و در فضيلت به سرحد کمال رسيده بود و وارثي براي جانشيني پدر جز او نبود و نيز نصوص صريح و اشاراتي از پدر بزرگوارش درباره امامت و خلافت او رسيده است[4].

اسماعيل‌بن مهران گويد: چون امام جواد (عليه‌السلام) خواست براي نخستين بار از مدينه به بغداد رود، هنگام حرکت به او عرض کردم: قربانت گردم من از اين راه براي تو نگرانم، پس از شما امر امامت با کيست؟ حضرت با روي خندان به طرف من برگشته فرمود: آنچه تو گمان مي‌کني امسال نيست (من از اين سفر باز مي‌گردم).

چون بار ديگر آن حضرت را به سوي معتصم مي‌بردند، پيش او رفتم، عرض کردم: قربانت گردم شما مي‌رويد، امر امامت پس از شما با کيست؟ حضرت به قدري گريست که محاسنش تر شد، سپس به من متوجه شد و فرمود: اين بار براي من نگراني و خطر هست الامر من بعدي الي ابني علي پس از من امر امامت با پسرم علي است[5].

حِميَري از محمد بن اسماعيل روايت کرده که گفت: امام جواد (عليه‌السلام) به من فرمود امر امامت بعد از من به امام علي النقي واگذار خواهد شد در صورتي که او بچه هفت ساله‌اي است. دوباره فرمود: آري کمتر از هفت ساله هم باشد، مي‌شود. چنانکه سنّ حضرت عيسي‌بن مريم (از هفت سال کمتر بود و به مقام پيغمبري نائل شد)[6].

طبق نقل مرحوم کليني و مرحوم شيخ مفيد چون مرض امام جواد (عليه‌السلام) در بغداد شدت يافت. به شيعيان پيام فرستاد که اني ماض و الامر صائر الي ابني علي و له عليکم بعدي ما کان لي عليکم بعد ابي: من از دنيا مي‌روم و امر امامت به پسرم علي منتقل مي‌شود و او بعد از من بر گردن شما همان حقي را دارد که من پس از پدرم بر شما داشتم.

يکي از شيعيان مي‌گويد: من آن پيام را در ده نسخه نوشته و سر آنها را مهر زده و به ده نفر از بزرگان و وجوه شيعه سپردم و به آنان گفتم: اگر پيش از آنکه من اين نامه‌ها را از شما بخواهم، مرگ من فرا رسيد، شما آنها را باز کنيد و مضمون آن را به مردم اطلاع دهيد.

مي‌گويد: چون امام جواد (عليه‌السلام) از دنيا رحلت کرد، من از خانه خود بيرون نرفتم تا آگاه شدم که بزرگان شيعه در خانه محمد بن فرج جلسه کرده و در امر امامت به گفتگو پرداخته‌اند، پس محمد بن فرج نامه‌اي به من نوشت و مرا از جلسه آنان در منزلش آگاه ساخته و نوشته بود: اگر خوف فاش شدن مطلب نبود من با اين گروه به نزد تو مي‌آمدم و من علاقه دارم که تو سوار شده پيش من آئي مي‌گويد: من سوار شده پيش او رفتم و ديدم مردم پيش او جمع شده‌اند. من درباره امامت امام هادي با آنان به گفتگو پرداختم ديدم بيشتر آنان شک دارند، من به آن ده نفر که کاغذها همراهشان بود و همه در آن مجلس حضور داشتند گفتم: کاغذها را بيرون آوريد و چون بيرون آوردند و به آنان گفتم: اين است آنچه من بدان مأمور گشته‌ام (که به شما برسانم) برخي از ايشان گفتند: ما دوست داشتيم که ديگري نيز بر آنچه تو گفتي گواهي مي‌داد تا گفته تو را تأييد کند؟ گفتم: خدا خواسته شما را به شما داده و اين احمد بن محمد اشعري است که گواه است به اين که اين پيغام را از امام (عليه‌السلام) شنيده است، از او بپرسيد مردم از او پرسيدند ولي او از شهادت دادن امتناع ورزيد و حاضر نشد، پس او را به مباهله [7] دعوت کردم، احمد بن محمد از مباهله ترسيد و گفت من آن را شنيدم ولي مي‌خواستم اين افتخار نصيب يک مرد عرب شده باشد و اکنون که پاي مباهله به ميان آمد راهي بر پوشاندن و کتمان شهادت ندارم، جريان را گفت پس همه آن مردم در همان مجلس معتقد به امامت امام هادي (عليه‌السلام) شدند و از جا برخاستند[8].

مرحوم مفيد پس از ذکر اين روايت مي‌گويد: اخبار در اين باره زياد است که اگر بخواهيم همه را در اينجا بيان کنيم، کتابي طولاني مي‌شود و همين که شيعيان پس از امام جواد (عليه‌السلام) اجماع بر امامت امام هادي کرده‌اند و کسي در آن زمان جز آن حضرت ادعاي امامت نکرد، از ايراد اخبار و نصوص روشن بر امامت آن حضرت ما را بي‌نياز مي‌کند
 

سه شنبه 28 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

احاديث منتخب امام هادي عليه السلام 2

- قالَ(عليه السلام): اِنّ لِلّهِ بِقاعاً يُحِبُّ أنْ يُدْعى فيها فَيَسْتَجيبُ لِمَنْ دَعاهُ، وَالْحيرُ مِنْها.([21])

فرمود: براى خداوند بقعه ها و مكان هائى است كه دوست دارد در آن ها خدا خوانده شود تا آن كه دعاها را مستجاب گرداند كه يكى از بُقْعه ها حائر و حرم امام حسين (عليه السلام) خواهد بود.

22- قالَ(عليه السلام): اِنّ اللّهَ هُوَ الْمُثيبُ وَالْمُعاقِبُ وَالْمُجازى بِالاَْعْمالِ عاجِلاً وَآجِلاً.([22])

فرمود: همانا تنها كسى كه ثواب مى دهد و عِقاب مى كند و كارها را در همان لحظه يا در آينده پاداش مى دهد، خداوند خواهد بود.

23- قالَ(عليه السلام): مَنْ هانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فَلا تَأمَنْ شَرَّهُ.([23])

فرمود: هركس به خويشتن إهانت كند و كنترل نفس نداشته باشد خود را از شرّ او در أمان ندان.

24- قالَ(عليه السلام): اَلتَّواضُعُ أنْ تُعْطَيَ النّاسَ ما تُحِبُّ أنْ تُعْطاهُ.([24])

فرمود: تواضع و فروتنى چنان است كه با مردم چنان كنى كه دوست دارى با تو آن كنند.

25- قالَ(عليه السلام): اِنّ الْجِسْمَ مُحْدَثٌ وَاللّهُ مُحْدِثُهُ وَ مُجَسِّمُهُ.([25])

فرمود: همانا اجسام، جديد و پديده هستند و خداوند متعال به وجود آورنده و تجسّم بخش آن ها است.

26- قالَ(عليه السلام): لَمْ يَزَلِ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَيْئىٌ مَعَهُ، ثُمَّ خَلَقَ الاَْشْياءَ بَديعاً، وَاخْتارَ لِنَفْسِهِ أحْسَنَ الاْسْماء.([26])

فرمود: خداوند از أزَل، تنها بود و چيزى با او نبود، تمام موجودات را با قدرت خود آفريده، و بهترين نام ها را براى خود برگزيد.

27- قالَ(عليه السلام): اِذا قامَ الْقائِمُ يَقْضى بَيْنَ النّاسِ بِعِلْمِهِ كَقَضاءِ داوُد (عليه السلام)وَ لا يَسْئَلُ الْبَيِّنَةَ.([27])

فرمود: زمانى كه حضرت حجّت (عجّ) قيام نمايد در بين مردم به علم خويش قضاوت مى نمايد; همانند حضرت داود (عليه السلام) كه از دليل و شاهد سؤال نمى فرمايد.

28- قالَ(عليه السلام): مَنْ اَطاعَ الْخالِقَ لَمْ يُبالِ بِسَخَطِ الْمَخْلُوقينَ وَ مَنْ أسْخَطَ الْخالِقَ فَقَمِنٌ أنْ يَحِلَّ بِهِ الْمَخْلُوقينَ.([28])

فرمود: هركس مطيع و پيرو خدا باشد از قهر و كارشكنى ديگران باكى نخواهد داشت.

29- قالَ(عليه السلام): اَلْعِلْمُ وِراثَةٌ كَريمَةٌ وَالاْدَبُ حُلَلٌ حِسانٌ، وَالْفِكْرَةُ مِرْآتٌ صافَيةٌ.([29])

فرمود: علم و دانش بهترين يادبود براى انتقال به ديگران است، ادب زيباترين نيكى ها است و فكر و انديشه آئينه صاف و تزيين كننده اعمال و برنامه ها است.

30- قالَ (عليه السلام) : الْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ، داع إلىَ الْغَمْطِ وَ الْجَهْلِ.([30])

فرمود: خودبينى و غرور، انسان را از تحصيل علوم باز مى دارد و به سمت حقارت و نادانى مى كشاند.

31- قالَ(عليه السلام): لا تُخَيِّبْ راجيكَ فَيَمْقُتَكَ اللّهُ وَ يُعاديكَ.([31])

فرمود: كسى كه به تو اميد بسته است نااميدش مگردان، وگرنه مورد غضب خداوند قرار خواهى گرفت.

32- قالَ(عليه السلام): الْعِتابُ مِفْتاحُ التَّقالى، وَالعِتابُ خَيْرٌ مِنَ الْحِقْدِ.([32])

فرمود: (مواظب باش كه) عتاب و پرخاش گرى، مقدّمه و كليد غضب است، ولى در هر حال پرخاش گرى نسبت به كينه و دشمنى درونى بهتر است (چون كينه، ضررهاى خظرناك ترى را در بردارد).

33- وَ قالَ(عليه السلام) : مَا اسْتَراحَ ذُو الْحِرْصِ.([33])

فرمود: شخص طمّاع و حريص ـ نسبت به اموال و تجمّلات دنيا ـ هيچگاه آسايش و استراحت نخواهد داشت.

34- قالَ(عليه السلام): الْغِنى قِلَّةُ تَمَنّيكَ، وَالرّضا بِما يَكْفيكَ، وَ الْفَقْرُ شَرَهُ النّفْسِ وَ شِدَّةُ القُنُوطِ، وَالدِّقَّةُ إتّباعُ الْيَسيرِ وَالنَّظَرُ فِى الْحَقيرِ.([34])

فرمود: بى نيازى و توانگرى در آن است كه كمتر آرزو و توقّع باشد و به آنچه موجود و حاضر است راضى و قانع گردى، وليكن فقر و تهى دستى در آن موقعى است كه آرزوهاى نفسانى اهميّت داده شود، امّا دقّت و توجّه به مسائل، اهميّت دادن به امكانات موجود و مصرف و استفاده صحيح از آن ها است، اگر چه ناچيز و كم باشد.

35- قالَ(عليه السلام): الاِْمامُ بَعْدى الْحَسَنِ، وَ بَعْدَهُ ابْنُهُ الْقائِمُ الَّذى يَمْلاَُ الاَْرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً.([35])

فرمود: امام و خليفه بعد از من (فرزندم) حسن; و بعد از او فرزندش مهدى ـ موعود(عليهما السلام)ـ مى باشد كه زمين را پر از عدل و داد مى نمايد، همان طورى كه پر از ظلم و ستم گشته باشد.

36- قالَ(عليه السلام): إذا كانَ زَمانُ الْعَدْلِ فيهِ أغْلَبُ مِنَ الْجَوْرِ فَحَرامٌ أنْ يُظُنَّ بِأحَد سُوءاً حَتّى يُعْلَمَ ذلِكَ مِنْهُ.([36])

فرمود: در آن زمانى كه عدالت اجتماعى، حاكم و غالب بر تباهى باشد، نبايد به شخصى بدگمان بود مگر آن كه يقين و معلوم باشد.

37- قالَ(عليه السلام): إنَّ لِشيعَتِنا بِوِلايَتِنا لَعِصْمَةٌ، لَوْ سَلَكُوا بِها فى لُجَّةِ الْبِحارِ الْغامِرَةِ.([37])

فرمود: همانا ولايت ما اهل بيت براى شيعيان و دوستانمان پناهگاه أمنى مى باشد كه چنانچه در همه امور به آن تمسّك جويند، بر تمام مشكلات (مادّى و معنوى) فايق آيند.

38- قالَ(عليه السلام) : يا داوُدُ لَوْ قُلْتَ: إنَّ تارِكَ التَّقيَّةَ كَتارِكِ الصَّلاةِ لَكُنتَ صادِقاً.([38])

حضرت به يكى از اصحابش - به نام داود صرّمى - فرمود: اگر قائل شوى كه ترك تقيّه همانند ترك نماز است، صادق خواهى بود.

39- قالَ: سَألْتُهُ عَنِ الْحِلْمِ؟ فَقالَ (عليه السلام) : هُوَ أنْ تَمْلِكَ نَفْسَكَ وَ تَكْظِمَ غَيْظَكَ، وَ لا يَكُونَ ذلَكَ إلاّ مَعَ الْقُدْرَةِ.([39])

يكى از اصحاب از آن حضرت پيرامون معناى حِلم و بردبارى سؤال نمود؟

حضرت در پاسخ فرمود: اين كه در هر حال مالك نَفْس خود باشى و خشم خود را فرو برى و آن را خاموش نمائى و اين تحمّل و بردبارى در حالى باشد كه توان مقابله با شخصى را داشته باشى.

40- قالَ (عليه السلام): اِنّ اللّهَ جَعَلَ الدّنيا دارَ بَلْوى وَالاْخِرَةَ دارَ عُقْبى، وَ جَعَلَ بَلْوى الدّنيا لِثوابِ الاْخِرَةِ سَبَباً وَ ثَوابَ الاْخِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدّنيا عِوَضاً.([40])

فرمود: همانا خداوند، دنيا را جايگاه بلاها و امتحانات و مشكلات قرار داد; و آخرت را جايگاه نتيجه گيرى زحمات، پس بلاها و زحمات و سختى هاى دنيا را وسيله رسيدن به مقامات آخرت قرار داد و اجر و پاداش زحمات دنيا را در آخرت عطا مى فرمايد.

[1] - بحارالأنوار: ج 68، ص 182، ح 41، أعيان الشّيعة: ج 2، ص 39.

[2] - عُدّة الداعى مرحوم راوندى: ص 208.

[3] - بحارالانوار: ج 84 ص 172 به نقل از أعلام الدين ديلمى.

[4] - بحار الأنوار: ج 75، ص 369، ح 4، أعلام الدّين: ص 312، س 14.

[5] - بحارالأنوار: ج 69، ص 199، ح 27.

[6] - الدرّة الباهرة: ص 42، س 5، بحارالأنوار: ج 75، ص 369، ح 20.

[7] - أعيان الشّيعة: ج 2، ص 39، تحف العقول: ص 438.

[8] - أعيان الشّيعة: ج 2، ص 39، بحارالأنوار: ج 17.

[9] - مستدرك الوسائل: ج 12، ص 308، ح 14162.

[10] - عيون أخبار الرّضا(عليه السلام): ج 2، ص 260، ح 22.

[11] - أمالى شيخ طوسى: ج 2، ص 580، ح 8.

[12]- مستدرك الوسائل: ج 12، ص 11، ح 13376.

[13]- بحارالأنوار: ج 2، ص 6، ضمن ح 13.

[14] - كافى: ج 6، ص 373، ح 2، وسائل الشّيعة: ج 25، ص 210، ح 31706.

[15] - بحارالأنوار: ج 73، ص 115، ح 16.

[16] - أعلام الدّين: ص 311، س 16، بحارالأنوار: ج 75، ص 369، ح 4.

[17] - كافى: ج 5، ص 125، ح 7.

[18] - نزهة النّاظر و تنبيه الخاطر: ص 141، ح 23، أعلام الدّين: ص 311، س 20.

[19] - بحارالأنوار: ج 69، ص 316، ح 24.

[20] - أعلام الدّين: ص 311، س 4، بحارالأنوار: ج 75، ص 369.

[21] - تحف: ص 357، بحارالأنوار: ج 98، ص 130، ح 34.

[22] - تحف: ص 358، بحارالأنوار: ج 59، ص 2، ضمن ح 6.

[23] - تحف العقول: ص 383، بحارالأنوار: ج 75، ص 365.

[24] - محجّة البيضاء: ج 5، ص 225.

[25] - بحارالأنوار: ج 57، ص 81، ح 51، به نقل از توحيد شيخ صدوق.

[26] - بحارالانوار: ج 57، ص 83، ح 64، به نقل از احتجاج طبرسى.

[27] - بحارالأنوار: ج 50، ص 264، ح 24، به نقل از مناقب و خرائج.

[28] - بحارالأنوار: ج 50، ص 177، ح 56، و ج 71، ص 182 ح 41.

[29] - بحارالأنوار: ج 71، ص 324، مستدرك الوسائل: ج 11، ص 184، ح 4.

[30] - بحارالأنوار: ج 75، ص 369، س 4.

[31] - بحارالأنوار: ج 75، ص 173، ح 2.

[32]- نزهة النّاظر: ص 139، ح 12، بحارالأنوار: ج 78، ص 368، ضمن ح 3.

[33]- نزهة النّاظر و تنبيه الخاطر: ص 141، ح 21، مستدرك الوسائل: ج 2، ص 336، ح 11.

[34]- الدّرّة الباهرة: ص 14، نزهة الناظر: ص 138، ح 7، بحار: ج 75، ص 109، ح 12.

[35]- بحارالأنوار: ج 50، ص 239، ح 4، به نقل از إكمال الدين صدوق.

[36]- بحارالأنوار: ج 73، ص 197، ح 17، به نقل از الدّرّة الباهرة: ص 42، س 10.

[37]- بحارالأنوار: ج 50، ص 215، ح 1، س 18، به نقل از أمالى شيخ طوسى.

[38]- وسائل الشّيعة: ج 16، ص 211، ح 21382، مستطرفات السّرائر: ص 67، ح 10.

[39]- نزهة النّاظر و تنبيه الخاطر: ص 138، ح 5، مستدرك الوسائل: ج 2، ص 304، ح 17.

[40] - تحف العقول: ص 358.

سه شنبه 28 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

احاديث منتخب امام هادي عليه السلام 1

- قالَ الإمامُ أبوالحسن علىّ النقي الهادي (عليه السلام) :

مَنِ اتَّقىَ اللهَ يُتَّقى، وَمَنْ أطاعَ اللّهَ يُطاعُ، وَ مَنْ أطاعَ الْخالِقَ لَمْ يُبالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقينَ، وَمَنْ أسْخَطَ الْخالِقَ فَقَمِنٌ أنْ يَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقينَ.([1])

حضرت امام هادي (عليه السلام) فرمود: كسى كه تقوى الهى را رعايت نمايد و مطيع احكام و مقرّرات الهى باشد، ديگران مطيع او مى شوند و هر شخصى كه اطاعت از خالق نمايد، باكى از دشمنى و عداوت انسان ها نخواهد داشت; و چنانچه خداى متعال را با معصيت و نافرمانى خود به غضب درآورد، پس سزاوار است كه مورد خشم و دشمنى انسان ها قرار گيرد.

2- قالَ (عليه السلام): مَنْ أنِسَ بِاللّهِ اسْتَوحَشَ مِنَ النّاسِ، وَعَلامَةُ الاُْنْسِ بِاللّهِ الْوَحْشَةُ مِنَ النّاسِ.([2])

فرمود: كسى كه با خداوند متعال مونس باشد و او را أنيس خود بداند، از مردم احساس وحشت مى كند.

و علامت و نشانه أنس با خداوند وحشت از مردم است ـ يعنى از غير خدا نهراسيدن و از مردم احتياط و دورى كردن ـ .

3- قالَ(عليه السلام): السَّهَرَ أُلَذُّ الْمَنامِ، وَ الْجُوعُ يَزيدُ فى طيبِ الطَّعامِ.([3])

فرمود: شب زنده دارى، خواب بعد از آن را لذيذ مى گرداند; و گرسنگى در خوشمزگى طعام مى افزايد ـ يعنى هر چه انسان كمتر بخوابد بيشتر از خواب لذت مى برد و هر چه كم خوراك باشد مزّه غذا گواراتر خواهد بود ـ .

4- قالَ(عليه السلام): لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ كَدِرْتَ عَلَيْهِ، وَلاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّكَ إلَيْهِ، فَإنَّما قَلْبُ غَيْرِكَ كَقَلْبِكَ لَهُ.([4])

فرمود: از كسى كه نسبت به او كدورت و كينه دارى، صميّميت و محبّت مجوى.

همچنين از كسى كه نسبت به او بدگمان هستى، نصيحت و موعظه طلب نكن، چون كه ديدگاه و افكار ديگران نسبت به تو همانند قلب خودت نسبت به آن ها مى باشد.

5- قالَ(عليه السلام): الْحَسَدُ ماحِقُ الْحَسَناتِ، وَالزَّهْوُ جالِبُ الْمَقْتِ، وَالْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ داع إلَى الْغَمْطِ وَالْجَهْلِ، وَالبُخْلُ أذَمُّ الاْخْلاقِ، وَالطَّمَعُ سَجيَّةٌ سَيِّئَةٌ.([5])

فرمود: حسد موجب نابودى ارزش و ثواب حسنات مى گردد.

تكبّر و خودخواهى جذب كننده دشمنى و عداوت افراد مى باشد.

عُجب و خودبينى مانع تحصيل علم خواهد بود و در نتيجه شخص را در پَستى و نادانى نگه مى دارد.

بخيل بودن بدترين اخلاق است; و نيز طَمَع داشتن خصلتى ناپسند و زشت مى باشد.

6- قالَ(عليه السلام): الْهَزْلُ فكاهَةُ السُّفَهاءِ، وَ صَناعَةُ الْجُهّالِ.([6])

فرمود: مسخره كردن و شوخى هاى - بى مورد - از بى خردى است و كار انسان هاى نادان مى باشد.

7- قالَ(عليه السلام): الدُّنْيا سُوقٌ رَبِحَ فيها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ.([7])

فرمود: دنيا همانند بازارى است كه عدّه اى در آن ـ براى آخرت ـ سود مى برند و عدّه اى ديگر ضرر و خسارت متحمّل مى شوند.

8- قالَ(عليه السلام): النّاسُ فِي الدُّنْيا بِالاْمْوالِ وَ فِى الاْخِرَةِ بِالاْعْمالِ.([8])

فرمود: مردم در دنيا به وسيله ثروت و تجمّلات شهرت مى يابند ولى در آخرت به وسيله اعمال محاسبه و پاداش داده خواهند شد.

9- قالَ(عليه السلام): مُخالَطَةُ الاْشْرارِ تَدُلُّ عَلى شِرارِ مَنْ يُخالِطُهُمْ.([9])

فرمود: همنشين شدن و معاشرت با افراد شرور نشانه پستى و شرارت تو خواهد بود.

10- قالَ(عليه السلام): أهْلُ قُمْ وَ أهْلُ آبَةِ مَغْفُورٌ لَهُمْ ، لِزيارَتِهِمْ لِجَدّى عَلىّ ابْنِ مُوسَى الرِّضا (عليه السلام) بِطُوس، ألا وَ مَنْ زارَهُ فَأصابَهُ فى طَريقِهِ قَطْرَةٌ مِنَ السَّماءِ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَى النّارِ.([10])

فرمود: أهالى قم و أهالى آبه ـ يكى از روستاهاى حوالى ساوه ـ آمرزيده هستند به جهت آن كه جدّم امام رضا (عليه السلام)را در شهر طوس زيارت مى كنند.

و سپس حضرت افزود: هر كه جدّم امام رضا (عليه السلام) را زيارت كند و در مسير راه صدمه و سختى تحمّل كند خداوند آتش را بر بدن او حرام مى گرداند.

11- عَنْ يَعْقُوبِ بْنِ السِّكيتْ، قالَ: سَألْتُ أبَاالْحَسَنِ الْهادي(عليه السلام): ما بالُ الْقُرْآنِ لا يَزْدادُ عَلَى النَّشْرِ وَالدَّرْسِ إلاّ غَضاضَة؟

قالَ (عليه السلام): إنَّ اللّهَ تَعالى لَمْ يَجْعَلْهُ لِزَمان دُونَ زَمان، وَلالِناس دُونَ ناس، فَهُوَ فى كُلِّ زَمان جَديدٌ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْم غَضٌّ إلى يَوْمِ الْقِيامَةِ.([11])

يكى از اصحاب حضرت به نام ابن سِكيّت گويد: از امام هادى(عليه السلام)سؤال كردم: چرا قرآن با مرور زمان و زياد خواندن و تكرار، كهنه و مندرس نمى شود; بلكه هميشه حالتى تازه و جديد در آن وجود دارد؟

امام (عليه السلام) فرمود: چون كه خداوند متعال قرآن را براى زمان خاصّى و يا طايفه اى مخصوص قرار نداده است; بلكه براى تمام دوران ها و تمامى اقشار مردم فرستاده است، به همين جهت هميشه حالت جديد و تازه اى دارد و براى جوامع بشرى تا روز قيامت قابل عمل و اجراء مى باشد.

12- قالَ (عليه السلام): الْغَضَبُ عَلى مَنْ لا تَمْلِكُ عَجْزٌ، وَ عَلى مَنْ تَمْلِكُ لُؤْمٌ.([12])

فرمود: غضب و تندى در مقابل آن كسى كه توان مقابله با او را ندارى، علامت عجز و ناتوانى است، ولى در مقابل كسى كه توان مقابله و رو در روئى او را دارى علامت پستى و رذالت است.

13- قالَ(عليه السلام): يَاْتى عَلماءُ شيعَتِنا الْقَوّامُونَ بِضُعَفاءِ مُحِبّينا وَ أهْلِ وِلايَتِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ، وَالاْنْوارُ تَسْطَعُ مِنْ تيجانِهِمْ.([13])

فرمود: علماء و دانشمندانى كه به فرياد دوستان و پيروان ما برسند و از آن ها رفع مشكل نمايند، روز قيامت در حالى محشور مى شوند كه تاج درخشانى بر سر دارند و نور از آن ها مى درخشد.

14- قالَ(عليه السلام): لِبَعْضِ قَهارِمَتِهِ: اسْتَكْثِرُوا لَنا مِنَ الْباذِنْجانِ، فَإنَّهُ حارٌّ فى وَقْتِ الْحَرارَةِ، بارِدٌ فى وَقْتِ الْبُرُودَةِ، مُعْتَدِلٌ فِى الاْوقاتِ كُلِّها، جَيِّدٌ عَلى كلِّ حال.([14])

به بعضى از غلامان خود فرمود: بيشتر براى ما بادمجان پخت نمائيد كه در فصل گرما، گرم و در فصل سرما، سرد است; و در تمام دوران سال معتدل مى باشد و در هر حال مفيد است.

15- قالَ(عليه السلام): التَّسْريحُ بِمِشْطِ الْعاجِ يُنْبُتُ الشَّعْرَ فِى الرَّأسِ، وَ يَطْرُدُ الدُّودَ مِنَ الدِّماغِ، وَ يُطْفِىءُ الْمِرارَ، وَ يَتَّقِى اللِّثةَ وَ الْعَمُورَ.([15])

فرمود: شانه كردن موها به وسيله شانه عاج، سبب روئيدن و افزايش مو مى باشد، همچنين سبب نابودى كرم هاى درون سر و مُخ خواهد شد و موجب سلامتى فكّ و لثه ها مى گردد.

16- قالَ(عليه السلام): اُذكُرْ مَصْرَعَكَ بَيْنَ يَدَىْ أهْلِكَ لا طَبيبٌ يَمْنَعُكَ، وَ لا حَبيبٌ يَنْفَعُكَ.([16])

فرمود: بياد آور و فراموش نكن آن حالت و موقعى را كه در ميان جمع اعضاء خانواده و آشنايان قرار مى گيرى و لحظات آخر عمرت سپرى مى شود و هيچ پزشكى و دوستى ـ و ثروتى ـ نمى تواند تو را از آن حالت نجات دهد.

17- قالَ(عليه السلام): إنَّ الْحَرامَ لا يَنْمي، وَإنْ نَمى لا يُبارَكُ فيهِ، وَ ما أَنْفَقَهُ لَمْ يُؤْجَرْ عَلَيْهِ، وَ ما خَلَّفَهُ كانَ زادَهُ إلَى النّارِ.([17])

فرمود: همانا ـ اموال ـ حرام، رشد و نموّ ندارد و اگر هم احياناً رشد كند و زياد شود بركتى نخواهد داشت و با خوشى مصرف نمى گردد.

و آنچه را از اموال حرام انفاق و كمك كرده باشد أجر و پاداشى برايش نيست و هر مقدارى كه براى بعد از خود به هر عنوان باقى گذارد معاقب مى گردد.

18- قالَ(عليه السلام): اَلْحِكْمَةُ لا تَنْجَعُ فِى الطِّباعِ الْفاسِدَةِ.([18])

فرمود: حكمت اثرى در دل ها و قلب هاى فاسد نمى گذارد.

19- قالَ(عليه السلام): مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَيْهِ.([19])

فرمود: هر كه از خود راضى باشد بدگويان او زياد خواهند شد.

20- قالَ(عليه السلام): اَلْمُصيبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلْجازِعِ اِثْنَتان.([20])

فرمود: مصيبتى كه بر كسى وارد شود و صبر و تحمّل نمايد، تنها يك ناراحتى است; ولى چنانچه فرياد بزند و جزع كند دو ناراحتى خواهد داشت.

سه شنبه 28 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 288500
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom